لازم نیست خیلی حاشیه برویم! اکثر مخاطبان مجموعهٔ تلویزیونی مختارنامه از جزئیات داستان آن مطلع هستند و به خوبی میدانند سیر روایی ماجراها آن به کجا منتهی میشود. اگر هم اطلاعات کسی ناقص باشد میتواند با یک جستوجوی سادهٔ اینترنتی از قصهٔ قیام مختار و جنگهای وی برای خونخواهی شهدای کربلا باخبر شود و ابتدا، میانه و انتهای این داستان مشهور را در ذهن خود بازسازی کند. به همین دلیل عموم تماشاگران این مجموعهٔ تلویزیونی هنگام تماشای قسمتهای آن چندان در بند خط و ربط روایی و منطق داستانی آن نیستند و در عوض مشتاق تماشای نحوهٔ به نمایش درآمدن صحنههای کلیدی و شاخص قصه هستند. میرباقری هم با هوشمندی صحنههای کلیدی سریال که مهمترین آنها چند و چون شهادت امام حسین و اصحابش در نینوا بوده را در قسمتهای متعدد سریال تقسیم کرده تا جذابیت کار در اکثر قسمتها حفظ شود. ظاهراً خودش هم میدانسته که اگر داستان مختارنامه در یک سیر خطی روایت میشد بخش اعظم جذابیتهای سریال در قسمتهای آینده از دست میرفت و نتیجهٔ نهایی به یک اثر تاریخی نه چندان جذاب تبدیل میشد. اتفاقاً بسیاری از مخاطبانی که تا الان پیگیر یازده قسمت پخش شده بودهاند بیش از هر چیز به دنبال ارضای کنجکاوی خود و تماشای چگونگی بازآفرینی دشت کربلا و ماجراهای خونین آن بودهاند. کافی است سری به سایت مختارنامه بزنیم تا درخواستهای مکرر علاقهمندان سریال برای پخش مجدد این صحنهها و بیشتر شدن زمان آنها در قسمتهای آتی را ببینیم. اما همین ایده که قرار است برگ برندهٔ کار در چهل قسمت آن باشد میتواند نقش پاشنهٔ آشیل آن را هم بازی کند؛ پاشنهٔ آشیلی که با توجه به یازده قسمتی که تا الان پخش شده به احتمال زیاد در ادامه، کار دست سریال میدهد.
مشکل اینجاست که توان کارگردانی میرباقری هرگز به پای قدرت نویسندگیاش نرسیده است. در واقع ضعف کارگردانی در آثار میرباقری همیشه در سایهٔ شیوهٔ داستانپردازیاش قرار گرفته و فیلمها و سریالهایش را از این نظر با کاستیهایی مواجه کرده است؛ گاهی هم دکورهای عظیم و گریمهای سنگین به کمک وی آمدهاند و به دلیل جذابیتهای طبیعی خود بر عیبهای کار سرپوش گذاشتهاند. مختارنامه مانند «امام علی (ع)» یا «مسافر ری» کماکان از شکوه حماسی آثار تاریخی بیبهره است و دستاورد بصری قابل توجهی را پیش چشمان بیننده خلق نمیکند و سکانسهای مبارزه و صحنههای احساسی آن در اغلب اوقات حتی به مدد بازیهای خوب و موسیقی شورانگیز هم چیز دندانگیری از کار درنمیآید. به همین دلیل سکانس مبارزه و مرگ «زهیر بن قین» در قسمت یازدهم سریال که به دلیل اشاره به نماز ظهر عاشورا میتواند از بار نمایشی تأثیرگذاری برخوردار باشد به سادهترین شکل ممکن برگزار میشود. این بار هم مانند سایر سکانسهای فیلم بخش اعظم ماجرا به خطابهها و نطقهای غرای شخصیتها اختصاص مییابد و همچنان خبری از حرکت دوربینهای پیچیده و جلوههای ویژهٔ حساب شده نیست. اشتباه نشود! منظور اصلاً جلوههای ویژهٔ خودنمایانه نیست؛ بلکه مشکل به فقدان به تمهیدات بصری سادهای برمیگردد که اقتضای فیلمبرداری چنین سکانسهایی هستند و حاصل کار بدون آنها به شدت معمولی و تاریخ مصرف گذشته به نظر میآید. قطعاً به همین دلیل مختارنامه و سریالهای مشابه آن بیشتر برای مخاطبی جذاب میشود که میتواند که با کمک دانستههای فرامتنی خود سکانسها و صحنهها کلیدی فیلم را در ذهنش بازآفرینی کند. اما مخاطبی که در زندگی خود ارتباط چندانی با این مسائل نداشته را از خود میراند و نمیتواند وی را شیفتهٔ ماجراها و شخصیتهای تاریخیاش کند. در حالی که تمام سعی و تلاش میرباقری و عوامل تولید مختارنامه باید صرف جذب همین نوع مخاطبان میشد تا تماشاگران جدید و حتی کم سن و سالی که به اقتضای شرایط زیستی و یا سن خود اندوختههای ذهنی زیادی از حوادث عاشورای سال ۶۱ هجری ندارند هم بتوانند با اثر ارتباط برقرار کنند. میرباقری برای جذب این نوع مخاطبان در دیالوگ نویسی خود دست به یک نوآوری زده و گهگاه جملاتی امروزی هم در دهان شخصیتهای تاریخی سریال گذاشته است اما این نوآری هم یک تمهید فیلمنامهای محسوب میشود نه یک شگرد تکنیکی و فنی.
گرچه واقعهٔ عاشورا و حتی قیام مختار یک رویداد تاریخی محسوب میشود اما در گذر زمان رنگ و بویی کاملاً اساطیری یافته و به بافت فرهنگی و تاریخی ایرانیان رسوخ کرده است. این واقعهٔ اسطورهمحور وقتی شکلی نمایشی هم به خود میگیرد باید از لحنی کاملاً اسطورهای برخوردار باشد. در ساختار اسطورهای مسئلهٔ قهرمان و نقش وی در پیشبرد داستان نقشی محوری دارد که مخاطب از طریق همذات پنداری با وی اوج و فرود داستان را به روشنی درک و تجربه میکند. میرباقری درک درستی از قهرمانسازی دارد و چون به دلیل محذورات به ظاهر شرعی از نمایش تصویر چهرهٔ ائمه و پیش بردن داستان با محوریت آنها منع شده است به سراغ شخصیتهای حاشیهای اما تأثیرگذار میرود و با بال و پر دادن به آنها داستان خود را پیش میبرد. وی در «امام علی» این کار را با شخصیت مالک اشتر کرد و این بار هم با شخصیت مختار از رویکرد مشابهی تبعیت کرده است. اما این لحن اسطورهای بدون یک ساختار بصری اسطورهای و بدون استفاده از تمهیدات تصویری روزآمد به مشکل برمیخورد و راه به جایی نمیبرد؛ ساختاری که دیالوگ، دکور، موسیقی و بازیهای هر چند قابل دفاع نمیتواند جای خالی آن را پر کند.
۲۸ آذر ۱۳۸۹ | ۰۱:۳۲
گمانم مشکل انجاست که برخی اقایان افتخار می کنند با جریان سینمای روز ارتباطی ندارند و فیلم نمیبینند..کاش فقط کمی با دقت و روی پرده ارباب حلقهها، تروی، گلادیاتور، بن هور و مانند ان را می دیدند تا کمی زیباییشناسی بصری پیدا کنند..باز خدا را شکر صد رحمت به ملک سلیمان…نقد به جایی بود…