فیروزه

 
 

جای خالی نبوغ

مروری اجمالی بر فیلم‌های کارگردانان باسابقهٔ سینمای ایران در جشنوارهٔ فیلم فجر

در میان حرف‌ها و حدیث‌های جشنوارهٔ فجر امسال یک نکته بیشتر از بقیه‌ تکرار شد؛ این‌که در این دوره، به دلیل حضور تعداد کثیری از کارگردان‌های سینمای ایران از نسل‌های مختلف و با سیلقه‌های متفاوت، با جشنواره‌‌ای منحصر به فرد مواجه‌ایم و باید چشم‌انتظار آثار درخشانی باشیم. تا همین چند هفته پیش تصور می‌شد حضور بزرگان سینمای ایران اعتبار این گردهمایی پر سر و صدا را افزایش می‌دهد و جشنواره را پربارتر از دوره‌های گذشته می‌کند. اما حالا که یکی دو هفته از آن روزهای شلوغ گذشته و تب و تاب جشنواره فرو نشسته است می‌توانیم در قضاوت‌های زودهنگاممان تجدید نظر کنیم و با نگاهی دوباره به بررسی سطح کیفی فیلم‌ها و حاصل کار کارگردان‌ها بپردازیم. واقعیت این است که فیلمسازان باسابقه‌تر امسال هم به جز چند مورد انگشت شمار حرف جدیدی برای گفتن نداشتند و اکثراً قافیه را به جوان‌ترها باختند. متن پیش‌رو مروری است بر فیلم‌های برخی از این فیلمسازان که همگی‌ فیلمسازان باتجربه و جاافتاده‌ای محسوب می‌شوند و قاعدتاً باید تجربه و دانش بیشتری به دست آورده‌ باشند؛ هر چند سینما در طول حیات پر فراز و نشیب خود ثابت کرده سن و سال فیلمسازان نمی‌تواند ملاک ارزش‌گذاری فیلم‌ها باشند و چه بسیار جوان‌هایی که در خلاقیت و هوش هنری دست اساتید‌شان را از پشت بسته‌اند. ادامه…


 

فیلمسازی در وقت اضافه!

سه برش از کارنامهٔ سینمایی عزیزالله حمید‌نژاد به بهانه اکران «آناهیتا»

فیلمسازی ۳۲ ساله‌ای را تصور کنید که بعد از کسب تجربیاتی موفق در ساخت آثار کوتاه با اولین فیلم بلندش خوش می‌درخشد و توانایی‌هایش را رسیدن به لحنی جدید در سینمای دفاع مقدس به رخ می‌کشد. هور در آتش نه تنها به عنوان اولین اثر بلند یک فیلمساز بلکه به عنوان یکی از تأثیرگذارترین فیلم‌های دوران خود محسوب می‌شود و تحسین‌های زیادی را متوجه خود می‌کند؛ اثری که حمید‌نژاد در کارگردانی آن از تجربیات خود در ساخت فیلم‌های کوتاه بهره می‌برد. پاسگاه آبی، زندگی در ارتفاعات، مرثیهٔ حلبچه و در فراق دوست فیلم‌های کوتاهی بودند همگی در دههٔ شصت ساخته شدند و حمید‌نژاد با کارگردانی آنها می‌تواند مهارت لازم را برای تولید اولین فیلم بلندش به دست بیاورد. در میان این فیلم‌ها زندگی در ارتفاعات و مرثیهٔ حلبچه‌ فیلم‌های بهتری هستند و در جشنوارهٔ فیلم فجر هم جوایزی به خود اختصاص می‌دهند. اما هور در آتش تجربه‌‌ای متفاوت در سینمای جنگ محسوب می‌شود که با نگاهی به دور از احساسات‌گرایی‌های مرسوم داستان سرراست خود را روایت می‌کند و از نقطه نظر رعایت قواعد و اصول سینمایی هم اثری قابل دفاع محسوب می‌شود. باباعقیل در این فیلم با مسیری پر پیچ و خمی که برای ملاقات با پسر رزمنده‌اش طی می‌کند مخاطب را به شناخت جدیدی از حس و حال موجود در میدان نبرد و روحیات رزمندگان می‌رساند که در فیلم‌های جنگی آن دوران کمتر بازآفرینی شده است و به همین دلیل نمونه‌ای منحصر به فرد و توجه برانگیز محسوب می‌شود. هور در آتش در جشنوارهٔ فیلم فجر سال ۱۳۷۰ جایزهٔ ویژهٔ هیئت داوران را به خانه می‌برد و در چندین و چند رشتهٔ دیگر هم نامزد می‌شود. تقریباَ اکثر منتقدان هم به آن روی خوش نشان می‌دهند و به کارگردان جوانی که در اولین فیلم خود چنین نگاه عمیق و باورپذیری به سوژهٔ انتخابی‌اش داشته است خوش‌آمد می‌گویند. ادامه…


 

داوود میرباقری و دغدغهٔ مخاطب

لازم نیست خیلی حاشیه برویم! اکثر مخاطبان مجموعهٔ تلویزیونی مختارنامه از جزئیات داستان آن مطلع هستند و به خوبی می‌دانند سیر روایی ماجرا‌ها آن به کجا منتهی می‌شود. اگر هم اطلاعات کسی ناقص باشد می‌تواند با یک جست‌و‌جوی سادهٔ اینترنتی از قصهٔ قیام مختار و جنگ‌های وی برای خونخواهی شهدای کربلا باخبر شود و ابتدا، میانه و انتهای این داستان مشهور را در ذهن خود بازسازی کند. به همین دلیل عموم تماشاگران این مجموعهٔ تلویزیونی هنگام تماشای قسمت‌های آن چندان در بند خط و ربط روایی و منطق داستانی آن نیستند و در عوض مشتاق تماشای نحوهٔ به نمایش درآمدن صحنه‌های کلیدی و شاخص قصه هستند. میرباقری هم با هوشمندی صحنه‌های کلیدی سریال که مهم‌ترین آن‌ها چند و چون شهادت امام حسین و اصحابش در نینوا بوده را در قسمت‌های متعدد سریال تقسیم کرده تا جذابیت کار در اکثر قسمت‌ها حفظ شود. ظاهراً خودش هم می‌دانسته که اگر داستان مختارنامه در یک سیر خطی روایت می‌شد بخش اعظم جذابیت‌های سریال در قسمت‌های آینده از دست می‌رفت و نتیجهٔ نهایی به یک اثر تاریخی نه چندان جذاب تبدیل می‌شد. اتفاقاً بسیاری از مخاطبانی که تا الان پیگیر یازده‌ قسمت پخش شده‌ بوده‌اند بیش از هر چیز به دنبال ارضای کنجکاوی خود و تماشای چگونگی بازآفرینی دشت کربلا و ماجراهای خونین آن بوده‌اند. کافی است سری به سایت مختارنامه بزنیم تا درخواست‌های مکرر علاقه‌مندان سریال برای پخش مجدد این صحنه‌ها و بیشتر شدن زمان آن‌ها در قسمت‌های آتی را ببینیم. اما همین ایده که قرار است برگ برندهٔ کار در چهل قسمت آن باشد می‌تواند نقش پاشنهٔ آشیل آن را هم بازی کند؛ پاشنهٔ آشیلی که با توجه به یازده قسمتی که تا الان پخش شده به احتمال زیاد در ادامه، کار دست سریال می‌دهد. ادامه…


 

یک راه حل برای چند مسئله

دربارهٔ سینمای کیارستمی و «رونوشت برابر اصل»

کیارستمی اساساً فیلمسازی فرم‌گرا است و با استفاده از تمهید‌های فرمال به داستان‌های سادهٔ خود سر و شکلی متفاوت و خاص می‌بخشد. این فرم گاهی اوقات مانند «طعم گیلاس» شکلی «روایی» دارد و گاهی اوقات هم مانند «خانه‌ٔ دوست کجاست؟» شکلی «بیانی». پایان‌بندی نامتعارف «طعم گیلاس» که اتفاقاً مهم‌ترین برگ برنده‌ٔ این فیلم است و بر مفهوم پوچ‌گرایانهٔ حاکم بر کلیت اثر مهر تأیید می‌زند از طریق یک گسست روایی، که از مصادیق اصلی شگرد‌های فرمال است، به تصویر کشیده می‌شود. در مقابل «خانهٔ دوست کجاست» گرچه فاقد یک تمهید غیرعادی روایی است اما از سوی دیگر به دلیل بیان خاص سینمایی خود و مواجههٔ کاملاً رئالیستی و صادقانه با سوژه‌‌اش شگرد فرمال را در شکلی دیگر بازنمایی می‌کند تا از این طریق مخاطب را هم به مواجهه‌ای مستقیم و بدون واسطه با پرسوناژ‌ها فرابخواند. طبق این تقسیم‌بندی فیلم‌هایی مثل «ده» و «شیرین» که هر دو جزء آثار متأخر کیارستمی محسوب می‌شوند در قسم اول جای می‌گیرند و فیلم‌هایی مثل «باد ما را خواهد برد» یا حتی «کلوزآپ» در قسم دوم. در بیشتر مواقع سینمای کیارستمی منهای شگرد‌های فرمال روایی و بیانی حاصلی جز فیلم‌های «کانونی» وی و آثار آموزشی‌اش نخواهد داشت. «لباسی برای عروسی» و «تجربه» پیش از انقلاب و «مشق شب» در سال‌های پس از انقلاب بهترین نمونه برای فیلم‌های عاری از تکنیک کیارستمی هستند که معمولاً توجه کمتری به آن‌ها می‌شود و در سایهٔ آثار شاخص‌تر وی قرار می‌گیرند. ادامه…


 

چگونه سینمای ایران ما را مجبور می‌کند به حداقل‌ها اکتفا کنیم

نگاهی به فیلم سن‌پطرزبورگ به کارگردانی بهروز افخمی

سن‌پطرزبورگ جزء فیلم‌هایی است که میزان لذت بردن از آنها تا حد زیادی به انتظار تماشاگر از فیلم و سازندگانش بستگی دارد. بعید است اگر کسی صرفاً برای تماشای یک کمدی بامزه با صحنه‌های خنده‌دار و شوخی‌های مفرح پا به سالن سینما بگذارد از تماشای سن‌پطرزبورگ سرخورده شود. اتفاقاً سن‌پطرزبورگ از این نظر می‌تواند فیلم نسبتاً موفقی باشد؛ چرا که تقریباً بدون باج دادن به مخاطب به مصاف رقبای خود در چرخهٔ اکران می‌رود و برای سرگرم کردن وی به تمهیدات دم‌دستی و سخیف که این روزها از سر و کول سینمای ایران بالا می‌روند تن نمی‌دهد. با همین پیش‌فرض سن‌پطرزبورگ می‌تواند یکی از مهم‌ترین فیلم‌های سال و حتی یکی از بهترین‌‌ آثار ایام اخیر باشد. سینمای ایران به حضور امثال بهروز افخمی و پیمان قاسم‌خانی نیاز دارد و سن‌پطرزبورگ نشان می‌دهد حتی یک فیلم ضعیف از این افراد به انبوه فیلمفارسی‌های صلح‌میرزایی‌(ها) و سهیلی‌(ها) شرف دارد! ادامه…


 

سندرم سریال‌های ایرانی یا چگونه فارسی‌وان موجب می‌شود تلویزیون به راحتی از خط قرمزها عبور کند

نوشتن دربارهٔ سریال‌های تلویزیونی صدای و سیما می‌تواند به اندازهٔ تماشای خود این سریال‌ها کسالت‌بار‌ و خسته‌ کننده‌ باشد. خصوصاً اینکه حرف‌ها و نکته‌ها بسیاری دربارهٔ سندرم سریال‌های تلویزیونی و حالا چه وطنی و چه آن‌‌ور آبی گفته شده و چه بسا گوش خوانندهٔ این سطور هم از آن‌ها پر شده باشد. خوب یا بد تب این سریال‌ها باز هم بالا گرفته و حواشی و جنجال‌‌هایش به رسانه‌های دیداری و شنیداری راه یافته است. رویکرد عمدهٔ این مباحث ناظر به دو محور جداگانه است که ارتباط نزدیکی با هم دارند و غالباً در کنار یکدیگر مطرح می‌‌شوند. یک ضلع این مناقشه فراگیری و رواج فزایندهٔ سریال‌های خارجی است که از چند سال پیش با در دسترس قرار گرفتن دی‌وی‌دی‌های زیرنویس‌دار قدرت خود را به رخ کشیدند و در ایام اخیر در قالب شبکه‌های ماهواره‌ فارسی‌زبان به اقبال فزاینده‌ای دست یافتند. ضلع دیگر این مناقشه هم نوع واکنش مدیران و مسئولان فرهنگی در برابر هجمهٔ این سریال‌ها است که ابتدا در حال و هوای انکار اصل موضوع دور می‌زد و اکنون آرام آرام به سمت چاره‌‌اندیشی سوق پیدا کرده است. ادامه…


 

در جست‌و‌جوی قابلیت‌های از دست‌رفته یا چرا «بیداری رؤیاها» یک فیلم فرصت‌سوز است؟

یحیی نطنزی

نگاهی به فیلم بیداری رؤیاها ساختهٔ محمدعلی باشه آهنگر

بیداری رؤیاها مصداق تام و تمام هدر دادن یک ایدهٔ درخشان در سینمای ایران است؛ ایدهٔ واقعاً جذابی که تا مدت‌ها امکان پرداختن به آن وجود نداشته است اما این‌بار به اقتضای زمانه و با حمایت‌های نهادهای دولتی طلسمش شکسته شده و به پردهٔ سینما راه یافته است. خانوادهٔ سنتی و معتقدی را فرض کنید که در سال‌های جنگ مطلع می‌شوند پسرشان (ایوب) در جبهه شهید شده است. بعد از شهادت ایوب پسر دیگر خانواده (داوود) به دلیل حمایت از بیوهٔ برادر خود با همسر او (رخشانه) ازدواج می‌کند و دست بر قضا رابطهٔ عاطفی عمیقی میانشان شکل می‌گیرد و تا سال‌های سال به خوبی و خوشی روزگار می‌گذرانند. غافل از اینکه دست تقدیر سرنوشت دیگری برای آن‌ها رقم زده است. بعد از چند سال درست در زمانی که همه چیز بر وفق مراد است و رخشانه هم قرار است کودکی به دنیا بیاورد خبر می‌رسد ایوب در جنگ کشته نشده و قرار است به زودی زود به خاک ایران پا بگذارد. قاعدتاً این خبر زمینه‌ساز بروز یک بحران خانوادگی، اخلاقی و حتی شرعی در زندگی شخصیت‌های اول داستان می‌‌شود و شوک عظیمی به آن‌ها وارد می‌کند. ادامه…


 

سه‌گانهٔ منوچهر محمدی

یحیی نطنزی

به بهانهٔ فیلم طلا و مس

شاید زیر نور ماه، مارمولک و طلا و مس را به دلیل اشتراک ناچیزشان در پرداختن به مقوله‌ٔ روحانیت نتوان مصداق دقیقی از یک سه‌گانه‌ٔ سینمایی دانست اما بهترین راه برای سنجش میزان کیفیت طلا و مس مقایسهٔ آن با دو ساختهٔ قبلی منوچهر محمدی درباره‌ٔ روحانیت یعنی زیرنور ماه و مارمولک است. زیر نور ماه گرچه این روزها دیگر چندان بدیع و خاص به نظر نمی‌رسد اما در زمان اکرانش به عنوان یکی از اولین فیلم‌هایی که زندگی شخصی یک طلبهٔ جوان را دستمایهٔ داستان‌ خود قرار داده بود توجهات زیادی را به خود جلب کرد. هنوز به خاطر داریم که در آن سال‌ها زیر نور ماه مصداق بارز یک فیلم اخلاق‌گرا و صادق محسوب شد و با همین فرض نسبتاً مورد استقبال نهادهای حوزوی هم قرار گرفت. زیر نور ماه فارغ از ویژگی‌های مثبتی مانند ارائهٔ دیدی جدید به صنف روحانیان و تلاش برای ترمیم چهره‌ای مخدوش گذشته یک عیب بزرگ داشت: تماشاگر زیر نور ماه نمی‌توانست با سیدحسن ساده و شهرستانی فیلم، که فارسی را هم با لهجهٔ آذری صبحت می‌کرد، همذات پنداری کند و به همین دلیل تردید‌های وی برای پوشیدن عبا، قبا و عمامه را به درستی درک نمی‌کرد. میرکریمی و محمدی به دلیل حساسیت‌های موجود نسبت به موضوع فیلم نمی‌توانستند وجهه‌ و چهرهٔ یک طلبهٔ جوان را بدون ملاحظات دست و پا گیر تصویر کنند و به همین دلیل در کلیت زیر نور ماه از یک ساختار مستندگونه تبعیت کردند تا مخاطب با مواجهه‌ با ماجراهای فیلم صرفاً نظاره‌گر باشد و در نهایت به شناخت جدیدی از آدم‌هایی از جنس سید حسن برسد. در نتیجهٔ این رویکرد زیر نور ماه نمی‌توانست ارتباط احساسی و عاطفی خاصی با بینندهٔ خود برقرار کند و صرفاً جهان جدیدی را مقابل چشمان وی به نمایش می‌گذاشت. عدم استقبال مردم از فیلم و فروش نه چندان قابل قبول آن هم بیشتر متأثر از همین رویکرد بود. ادامه…


 

یک بام و چند هوا

یحیی نطنزی

چند نکته دربارهٔ برنامهٔ هفت

هستند کسانی که بی‌توجه به کاستی‌ها و ضعف‌های آشکار «هفت» نفس پخش چنین برنامه‌ای را از صدا و سیمای جمهوری اسلامی به فال نیک می‌گیرند. هستند کسانی که معتقدند برنامهٔ «هفت» هر چقدر هم ضعیف و آماتوری باشد باز هم اتفاقی خجسته برای سینمای ایران است و نمی‌توان از مزایای حداقلی آن چشم پوشید. همین افراد با اینکه متفق القول معتقدند برنامهٔ جیرانی انتظارات سینما دوستان را برآورده نکرده است اما باز هم سعی می‌کنند در اظهار نظرات شفاهی و کتبی خود هوای هفت را داشته باشند تا خدای نکرده فرصت پیش آمده برای سینمای ایران از کف نرود. شاید این مصلحت‌سنجی‌ها بعد از پخش قسمت اول و یا دوم برنامه تا حدی به جا بود اما حالا بعد از پخش چهار قسمت می‌توان و باید با صراحت بیشتری دست به قلم شد و به دور از تعارفات معمول به این برنامهٔ زنده و احتمالاً پرمخاطب پرداخت چرا که به زعم نگارنده ادامهٔ هفت با چنین روندی فارغ از جذابیت‌های مقطعی‌اش در دراز مدت به ضرر سینمای ایران تمام خواهد شد. ادامه…


 

سمفونی فقر و فاقه

یحیی نطنزی

نگاهی به فیلم هیچ ساختهٔ عبدالرضا کاهانی

در اینکه «هیچ» نسبت به فیلم‌های قبلی کاهانی و مشخصاً «آدم» و «بیست» سند قابل دفاعی برای ارتقای دانش کارگردانی وی است حرفی نیست. «آنجا» را ندیده‌ام اما بدون هیچ بحث و جدلی می‌توان پذیرفت که توانایی کاهانی در تصویرسازی‌ متنوع در لوکیشن محدود و بازی گرفتن‌ از بازیگران متعدد اتفاقاً از امتیازهای مهم «هیچ» است که جذابیت غیرقابل انکاری به فیلم می‌بخشد و تماشای آن را در دفعهٔ اول به تجربه‌ای نسبتاً لذت بخش تبدیل می‌‌کند. این ادعا را هم می‌توان قبول کرد که فیلمنامهٔ «هیچ» با دقت بیشتری نسبت به «بیست» نوشته شده و جزئی‌نگری‌های خلاقانه‌ و ایده‌های مفرح آن مخاطب خسته از شوخی‌های سطحی سایر کمدی‌های این چند سال را حسابی سر ذوق می‌آورد. در بازی‌های تحسین برانگیز و تماشایی تیم بازیگری فیلم به خصوص مهدی هاشمی، پانته‌آ بهرام، نگار جواهریان، مهران احمدی و صابر ابر هم نمی‌توان خدشه و خللی وارد کرد چرا که اتفاقاً حضور آنها تأثیر زیادی در کیفیت «هیچ» دارد و نمی‌گذارد حواس تماشاگر پیِ نقص‌ها و کاستی‌های فیلم برود. اما با تمام این اوصاف کلیت «هیچ» اسیر ایرادهایی است که بیش از هر چیز در نگرش کاهانی نسبت به مضمون و درون‌مایهٔ فیلم ریشه دارد. ادامه…