فیروزه

 
 

تصویرِ در آیینه

۱
با دوربین چیزی نمی‌دیدم پس کارِ نزدیکانِ من بوده‌ست
هر اتفاقِ تازه افتاده از پیش از این‌ها ظاهراً بوده‌ست

چشمانِ عینک را در آوردم تا حظ کنم از ضعفِ بینایی
هرچند حتی کور هم می‌دید تصویرِ در آیینه، زن بوده‌ست

تاریک‌خانه، جای امنی بود تا ناگهان یک صفحه ظاهر شد
معلوم شد عکاس، پنهانی فکرِ فقط مطرح شدن بوده‌ست

رگ‌های من از پوست بیرون زد تا شرح حالِ مردنم باشد
این پاره پاره دردِ روزافزون، تقصیر درز پیرهن بوده‌ست

مردم همیشه فکر می‌کردند من از خودم می‌گویم اما تو
یک بار دیگر دوره کن شاید منظورِ من از من، وطن بوده‌ست

۲
صفت‌هایت زیادند و اگر هم بیشتر باشی
خدا هستی یقین دارم که باید یک نفر باشی

مصادیقِ یقینِ من پدر یا مادرم هستند
چه فرقی می‌کند نزدیک‌تر یا دورتر باشی

ولی از تو چه پنهان گاهی از اوقات می‌ترسم
مبادا از صفت‌هایی که می‌گویند سر باشی

که دیگر بیشتر از این نمی‌فهمم اگر هستی
که دیگر بیشتر از این نمی‌خواهم اگر باشی

اگرچه چشم‌ها یک‌سر تماشاگر شدند اما
فقط تو، می‌توانی مطلقاً صاحب‌نظر باشی

۳
از تنِ گُل که می‌برند هنوز
خاک‌هاشان معطّرند هنوز

روزها از شبم گذشت ولی
خاطراتم مکدّرند هنوز

نعش‌هایی که زیر قایق‌ها
لخته لخته شناورند هنوز

پسران تن به تن شهید شدند
و زنانی که مادرند هنوز

حرفِ تکراریِ مقصّرهاست
که بلاها مقدّرند هنوز

مؤمنان در اقلّیت هستند
هرچه ایمان می‌آورند هنوز

جنگ، اصرارِ زوزهٔ گرگ است
گرچه خرگوش‌ها کرند هنوز



comment feed یک پاسخ به ”تصویرِ در آیینه“

  1. ناشناس

    بسیار حظ بردیم اینم دلیل: مصادیق یقین من پدر یا مادرم هستند؟!!!!!