۱. بود روی نیزه سرگرم تماشا آفتاب گریهها میکرد بر احوال صحرا آفتاب
بر زمین جایی برای نورافشانی نبود رفت و روشن کرد شبهای سما را آفتاب
آسمان از ضرب سیلی شد کبود و گریه کرد دردها را کرد با نورش مداوا آفتاب ادامه…