فیروزه

 
 

آفتاب

۱.
بود روی نیزه سرگرم تماشا آفتاب
گریه‌ها می‌کرد بر احوال صحرا آفتاب

بر زمین جایی برای نورافشانی نبود
رفت و روشن کرد شب‌های سما را آفتاب

آسمان از ضرب سیلی شد کبود و گریه کرد
دردها را کرد با نورش مداوا آفتاب
ادامه…