فیروزه

 
 

وقتی داستان قافیه را به تاریخ می‌بازد

نگاهی به مجموعه «مختارنامه»

با پایان سریال پر فراز و نشیب مختارنامه، حالا تحلیل و بررسی کلیت سریال و قضاوت دربارهٔ میزان توفیق اثر به حقیقت نزدیک‌تر خواهد بود. در اینکه تجربهٔ انجام گرفته در این سریال، چه از بعد داستانی و چه از جنبهٔ فرمی و زیبایی‌شناختی، گامی به جلو و تأثیرگذار در تولید سریال‌های تلویزیونی محسوب می‌شود، شکی نیست؛ اما در این بازار تقدیر و ستایش، نباید از نقد اثر غافل ماند و بررسی نقاط قوت و ضعف آن را از نظر دور داشت.

سریال مختارنامه یک سریال تاریخی است. پس از یک سو به تاریخ پهلو می‌زند و از طرفی باید به ماهیت داستانی و نمایشی خویش وفادار بماند. اما آنچه ما از فراز و فرود داستانی در این اثر مشاهده نمودیم، سرگردانی میان این دو جنبه و در مقام ترجیح، اصالت دادن به تاریخ است. چالش میان تاریخ و نمایش از قدیم‌الأیام وجود داشته است. یکی از قدیمی‌ترین این مباحثات مانند هر مسئلهٔ نظری دیگری به یونان باستان برمی‌گردد. بخشی از گفت‌و‌گوی تاریخی افلاطون و ارسطو در باب فضیلت و اخلاق به ثمرهٔ اخلاقی نمایش کشیده می‌شود. ارسطو در کتاب فن شعر، وقتی از تاریخ بحث می‌کند، آن را از حیث ارزش فلسفی در جایگاهی پایین‌تر از شعر (بخوانید نمایش) قرار می‌دهد و البته براهینی هم اقامه می‌کند که در طول تاریخ منشأ مسائل فراوانی بوده است. یکی از دلایل ارسطو برای رجحان شعر بر تاریخ، پی‌گیری روند احتمالات در شعر است که شاید رنگ واقعیت تاریخی نیز به خود نگیرد. ارسطو داستان‌هایی را که به شعر سروده شده‌اند(نمایش) نمونه‌وارتر از تاریخ می‌خواند و داستان‌هایی را که ممکن است روی بدهند (احتمال) بیشتر به مقصودِ آموزش اخلاقی و عبرت‌آموزی نزدیک می‌داند تا حقیقت خشک تاریخی؛ زیرا آنچه می‌تواند به مخاطب دربارۀ پیچیدگی تصمیمات انسانی چیزی بیاموزد، همان داستان است که به مادۀ تفکر انسان نزدیک‌تر خواهد بود[۱]. ادامه…


 

داوود میرباقری و دغدغهٔ مخاطب

لازم نیست خیلی حاشیه برویم! اکثر مخاطبان مجموعهٔ تلویزیونی مختارنامه از جزئیات داستان آن مطلع هستند و به خوبی می‌دانند سیر روایی ماجرا‌ها آن به کجا منتهی می‌شود. اگر هم اطلاعات کسی ناقص باشد می‌تواند با یک جست‌و‌جوی سادهٔ اینترنتی از قصهٔ قیام مختار و جنگ‌های وی برای خونخواهی شهدای کربلا باخبر شود و ابتدا، میانه و انتهای این داستان مشهور را در ذهن خود بازسازی کند. به همین دلیل عموم تماشاگران این مجموعهٔ تلویزیونی هنگام تماشای قسمت‌های آن چندان در بند خط و ربط روایی و منطق داستانی آن نیستند و در عوض مشتاق تماشای نحوهٔ به نمایش درآمدن صحنه‌های کلیدی و شاخص قصه هستند. میرباقری هم با هوشمندی صحنه‌های کلیدی سریال که مهم‌ترین آن‌ها چند و چون شهادت امام حسین و اصحابش در نینوا بوده را در قسمت‌های متعدد سریال تقسیم کرده تا جذابیت کار در اکثر قسمت‌ها حفظ شود. ظاهراً خودش هم می‌دانسته که اگر داستان مختارنامه در یک سیر خطی روایت می‌شد بخش اعظم جذابیت‌های سریال در قسمت‌های آینده از دست می‌رفت و نتیجهٔ نهایی به یک اثر تاریخی نه چندان جذاب تبدیل می‌شد. اتفاقاً بسیاری از مخاطبانی که تا الان پیگیر یازده‌ قسمت پخش شده‌ بوده‌اند بیش از هر چیز به دنبال ارضای کنجکاوی خود و تماشای چگونگی بازآفرینی دشت کربلا و ماجراهای خونین آن بوده‌اند. کافی است سری به سایت مختارنامه بزنیم تا درخواست‌های مکرر علاقه‌مندان سریال برای پخش مجدد این صحنه‌ها و بیشتر شدن زمان آن‌ها در قسمت‌های آتی را ببینیم. اما همین ایده که قرار است برگ برندهٔ کار در چهل قسمت آن باشد می‌تواند نقش پاشنهٔ آشیل آن را هم بازی کند؛ پاشنهٔ آشیلی که با توجه به یازده قسمتی که تا الان پخش شده به احتمال زیاد در ادامه، کار دست سریال می‌دهد. ادامه…


 

بگذار سقا در پس پرده آرام بگیرد

دربارهٔ نمایش تصویر حضرت عباس‌بن‌علی (ع) در مختارنامه

۱
واقعیت آن است که هر دین و فرقه‌ای برای خود حیاط‌ خلوتی دارد که تلاش می‌کند آن حیاط‌ خلوت دست‌نخورده و رازآلود باقی بماند. تلاش می‌کند برخی گزاره‌ها و رازهایش نامکشوف بمانند، حتی اگر توان کشفش باشد. اصولاً این خصلت بشر است که همان اندازه به دنبال کشف رازها و پرده برانداختن از ناگفته‌ها و مکتوم‌مانده‌ها است در همان حال عاشق پنهان‌کاری‌های راز‌ساز و اسرار مگو است. این که برخی می‌دانند هر سال در فلان شب، کسی می‌آید و بر سر قبر فلان نویسندهٔ مشهور انگلیسی‌زبان گل می‌گذارد ولی کسی تلاش نمی‌کند او را بازشناسد و همه در توافقی نانوشته دوست دارند او هر سال بیاید و این کار را بکند، بی‌آن‌که بدانند کیست، یکی از نشانه‌های این حس جمعی است. با این حال در زمانه‌ای که فناوری و رسانه همه چیز را بصری کرده و روزبه‌روز زاویهٔ زندگی شخصی تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود، در روزگاری که مردم عادت دارند ابزارهای شنود را همچون نقل و نبات بخرند، روزگاری که تصویرکردن و دیدن صحنه‌های دلخراش مرگ آدمیان، شده موضوع بلوتوث‌بازی ملت، در روزگاری که آگهی روزنامه‌ها پر شده از خرید و فروش ابزارهای گنج‌یابی ـ و مگرگنج‌یابی چیزی جز بیرون کشیدن راز گذشتگان است ـ در روزگاری که مدیران به جای اندیشیدن در وضع تدبر و مدیریت خود و اوضاع کارمندانشان، رازهای موفقیت را در نصب دوربین‌های مداربسته می‌دانند، خلاصه در روزگار MTV، اُسکار و آواتار و کانال‌های ریز و درشت ماهواره‌ای، دیگر ذهن‌ها آنچنان آلوده شده‌اند که سخن گفتن از نمایش یا عدم نمایش چهرهٔ یک فرد که سبقه‌ای تاریخی دارد و در میان چند ده میلیون نفر از معتقدان به یک مکتب فکری، ارزش و جایگاهی رشک‌برانگیز پیدا کرده است، به نظر کمی خنده‌دار می‌آید ولی… واقعیت آن است که همین چند ده میلیون نفر در توافقی نانوشته با یکدیگر به این نتیجه رسیده‌اند که بهتر است این نمایش انجام نشود…شاید چون چهرهٔ آن افراد را در قوارهٔ هیچ بنی‌بشری نمی‌بینند گرچه دربارهٔ پیامبرش ـ و نه یکی از نوه‌های ناتنی‌اش یعنی عباس بن علی(ع) ـ گفته شده باشد «ای پیامبر! بگو تو هم بشری هستی مانند دیگر آدمیان!»…شاید چون می‌خواهند این راز عالم‌گیر! را از گزند دنیای تصویر مصون نگاه دارند، شاید می‌خواهند وقتی در تفکرشان و در حزن و روضه‌هایشان به رشادت‌های عباس‌بن‌علی فکر می‌کنند، مدام چهرهٔ این و آن بازیگر در ذهنشان نقش نبندد…شاید نمی‌خواهند باور کنند آن‌ که به او این همه سال دل بسته بودند، یکی است شبیه من و تو و نه آن گونه که تحریف کرده‌اند..شاید می‌ترسند سخنان شهید مطهری را باور کنند که عاشورا تهِ تهش یک نصفه‌روز بود، گرچه قرن‌ها است روزها و شب‌ها و سرزمین‌های ما را مال خود کرده است و تو گویی صدای چکاچک شمشیرهایش تمامی ندارد…اگر سینما و تلویزیون مدعی است مال مردم است، شاید اکنون باید ادعای خود را ثابت کند و در برابر مردمی که نمی‌خواهند چهرهٔ پیشوای خود را ببینند، سر تعظیم فرو بیاورد. شاید این آخرین جبههٔ مقامت بشر در برابر رسانه‌ها است که می‌خواهند همه چیز را تصویر کنند و سرمایه (مانند آن کارخانهٔ سرمایه‌داری که چهرهٔ «چه گوارا» را بر پیراهن‌ها نقش می‌زند برای درآمد بیشتر!)…تو گویی هر چیز عیان است، قابل قبول و حقیقت است (مکتب فلسفی رسانه‌ایسم). به هر حال عاشورا برای شیعه ـ تنها مکتب انقلابی و پویای دین اسلام ـ رازی است که حتی وقتی دربارهٔ فجایع روز دهم روضه می‌خوانند، از فاش‌گویی می‌پرهیزند و هماره از صاحب‌عزایش اجازه می‌خواهند. و این از مکتبی که بزرگ و زعیمش صدها سال است در غیبتی رازآمیز به سر می‌برد، عجیب نیست. به هر حال از یاد نبریم وقتی این روزها چهرهٔ برخی بازیگران زن و مرد را، اینجا و آنجا دور از قاب سینما و تلویزیون، در هیبتی متفاوت از تعریف رسانه‌ای‌شان می‌بینیم ـ‌گیسوپریشان و سرخاب‌سفیداب‌زده‌ـ باید حق بدهیم به اهل دین که نگران تجلی خارجی عباس‌بن‌علی‌شان باشند. شاید گمان دارند آن کس که در جایگاه سقای تشنه‌لب بازی می‌کند، بعدها لبی تر می‌کند به …(دور از جان آقای کاوه فتوحی البته)…به هر حال بد نیست همچنان که در «الرسالة» مرحوم مصطفی عقاد، علی‌(ع) و محمد‌(ص) تصویر نشدند، اینجا هم این گونه شود. چرا که این نزاع بی‌ثمر و کم‌فایده است و ارزش جنگیدن ندارد. ادامه…


 

تا اینجا که فقط بازی را یک هیچ برده‌ای آقای میرباقری

نگاهی به سریال مختارنامه

این روزها با دیدن این چند قسمت نخست سریال مختارنامه، مدام یاد بازی ایران ـ بحرین در جریان بازی‌های مقدماتی جام جهانی سال ۲۰۰۶ می‌افتم.. آن بازی جز اینکه اگر با برد ما تمام می‌شد، سند صعود ما به جام جهانی بود، حکم بازی انتقام را داشت. چون درست چهار سال پیش از آن، تیم پرامید و پرمهره و به واقع رویایی پیرمرد دوست‌داشتنی فوتبال ما، «میروسلاو بلاژویچ»، در جهنم منامه، در بازی‌ای پرانتقاد به بحرین باخته بود و بازیکنان بحرین در پایان با پرچم عربستان ـ رقیب سنتی ما در آن زمان که صعودش منوط به شکست ما بود؛ شکستی که همه آن را ناممکن می‌دانستند و ما ثابت کردیم مرد ممکن ساختن ناممکن‌ها هستیم!! ـ شادی کرده بودند. در بازی معهود، که در تهران برگزار می‌شد، همه چیز برای یک انتقام بزرگ آماده بود؛ تو گویی صعودمان به جام جهانی اهمیتی کمتر از این انتقام داشت. ولی در نهایت ما بازی را با تک گل «محمدرضا نصرتی» بردیم و خلاص…بازی‌ای بی‌انرژی..بازی‌ای که باید چیزی فراتر از امتیاز و صعود، آن را جاودانه می‌کرد..شادی رفتن به جام جهانی را داشتیم ولی یک چیزی در آن میان کم بود: انتقام و انرژی آن؛ چیزی دراماتیک. در میان بازیکن‌های آقای! آن تیم، به یک بازیکن فدایی از جنس مجتبی محرمی و احمدرضا عابدزاده، به یک رذل دوست‌داشتنی مانند مارادونای ۱۹۸۶ محتاج بودیم تا حریف را تحقیرشده ببریم…یک لگد، یک کارت قرمز، یک فحش، یک تنه، یک فریب داور، یک «دست خدا»؛ ما بازی انتقام را به تفکرات منطقی و محتاطانة برانکو ایوانکوویچ باخته بودیم.. و مهم‌تر از آن به نسلی از فوتبالیست‌ها که چهار سال پس از آن شب جهنمی، در دویدن‌هایشان انرژی و انگیزه دیده نمی‌شد: انگیزة انتقام؛ چیزی در مایه‌های شخصیت اول یک وسترن خشن و ناموسی چون «این گروه خشنِ» سام پکین پا… اینکه تو برای چیزی فراتر از منطق عقلانی بجنگی انرژی‌ای دارد که تو را جذب می‌کند. همان انرژی‌ای که در پایان بازی ذوب آهن ـ الهلال بازیکنان ایرانی را وامی‌دارد رقص شمشیر کنند به تلافی رقص شمشیر عربستانی‌ها در تهران… ادامه…


 

فراز و فرود یک شخصیت

در حاشیهٔ مختارنامه

حرف زدن دربارهٔ سریالی که تنها دو قسمتش پخش شده سخت است و قضاوت کردن درباره آن تقریباً محال. این را گفتم که از همین ابتدا مطرح شدن هر حرف یا ملاحظه‌ای را درباره مجموعه مختارنامه دلیل بر حمایت یا رد آن نگیرید. در این چند خط تنها می‌خواهم نکته‌ای را یادآور شوم که شاید در نگرش ما به این مجموعه یا نمونه‌های مشابه آن تأثیرگذار باشد. ادامه…


 

آنچه در قسمت بعد خواهید دید

نگاهی به دو قسمت پخش‌شده از مجموعه «مختارنامه»

اول می خواستم بنویسم: نقد سریالی که تنها دو قسمت از پخش آن می‌گذرد چندان شایسته نیست، اما بعد از خاطرم گذشت که اگر موضوع نقد همین دو قسمتی باشد که پخش شده، چه جای ایراد است. به هر حال منتقد و مخاطب به اندازۀ همین دو قسمت نیز تحلیل و قضاوتی دربارۀ آنچه دیده است و حدس و گمان‌هایی در مورد اتفاقاتی که در قسمت‌های آینده روی می‌دهد دارد. و مگر یکی از لذت‌های تماشای فیلم و سریال به همین پیش‌بینی‌ها و غافلگیری‌ها نیست. هنر فیلم‌ساز هم در همین رودست زدن و غافلگیری و در تعلیق نگاه داشتن مخاطب است.

پس به عنوان یک مخاطب می‌خواهم بر مبنای تحلیلی که از قسمت گذشته سریال مختار دارم، روند ادامۀ سریال در قسمت بعد را پیش‌بینی کنم. حال اگر آنچه در قسمت بعد خواهید دید، خلاف پیش‌بینی حقیر باشد، جای بسی خوشبختی است که خودم و هر که با من موافق است، غافلگیر شده‌ایم و از تماشای آن قسمت لذت برده‌ایم و چنان‌چه پیش‌بینی من و امثال من درست از آب درآمد، یکی به نفع ما. ادامه…