با پایان سریال پر فراز و نشیب مختارنامه، حالا تحلیل و بررسی کلیت سریال و قضاوت دربارهٔ میزان توفیق اثر به حقیقت نزدیکتر خواهد بود. در اینکه تجربهٔ انجام گرفته در این سریال، چه از بعد داستانی و چه از جنبهٔ فرمی و زیباییشناختی، گامی به جلو و تأثیرگذار در تولید سریالهای تلویزیونی محسوب میشود، شکی نیست؛ اما در این بازار تقدیر و ستایش، نباید از نقد اثر غافل ماند و بررسی نقاط قوت و ضعف آن را از نظر دور داشت.
سریال مختارنامه یک سریال تاریخی است. پس از یک سو به تاریخ پهلو میزند و از طرفی باید به ماهیت داستانی و نمایشی خویش وفادار بماند. اما آنچه ما از فراز و فرود داستانی در این اثر مشاهده نمودیم، سرگردانی میان این دو جنبه و در مقام ترجیح، اصالت دادن به تاریخ است. چالش میان تاریخ و نمایش از قدیمالأیام وجود داشته است. یکی از قدیمیترین این مباحثات مانند هر مسئلهٔ نظری دیگری به یونان باستان برمیگردد. بخشی از گفتوگوی تاریخی افلاطون و ارسطو در باب فضیلت و اخلاق به ثمرهٔ اخلاقی نمایش کشیده میشود. ارسطو در کتاب فن شعر، وقتی از تاریخ بحث میکند، آن را از حیث ارزش فلسفی در جایگاهی پایینتر از شعر (بخوانید نمایش) قرار میدهد و البته براهینی هم اقامه میکند که در طول تاریخ منشأ مسائل فراوانی بوده است. یکی از دلایل ارسطو برای رجحان شعر بر تاریخ، پیگیری روند احتمالات در شعر است که شاید رنگ واقعیت تاریخی نیز به خود نگیرد. ارسطو داستانهایی را که به شعر سروده شدهاند(نمایش) نمونهوارتر از تاریخ میخواند و داستانهایی را که ممکن است روی بدهند (احتمال) بیشتر به مقصودِ آموزش اخلاقی و عبرتآموزی نزدیک میداند تا حقیقت خشک تاریخی؛ زیرا آنچه میتواند به مخاطب دربارۀ پیچیدگی تصمیمات انسانی چیزی بیاموزد، همان داستان است که به مادۀ تفکر انسان نزدیکتر خواهد بود[۱]. ادامه…