۱
واقعیت آن است که هر دین و فرقهای برای خود حیاط خلوتی دارد که تلاش میکند آن حیاط خلوت دستنخورده و رازآلود باقی بماند. تلاش میکند برخی گزارهها و رازهایش نامکشوف بمانند، حتی اگر توان کشفش باشد. اصولاً این خصلت بشر است که همان اندازه به دنبال کشف رازها و پرده برانداختن از ناگفتهها و مکتومماندهها است در همان حال عاشق پنهانکاریهای رازساز و اسرار مگو است. این که برخی میدانند هر سال در فلان شب، کسی میآید و بر سر قبر فلان نویسندهٔ مشهور انگلیسیزبان گل میگذارد ولی کسی تلاش نمیکند او را بازشناسد و همه در توافقی نانوشته دوست دارند او هر سال بیاید و این کار را بکند، بیآنکه بدانند کیست، یکی از نشانههای این حس جمعی است. با این حال در زمانهای که فناوری و رسانه همه چیز را بصری کرده و روزبهروز زاویهٔ زندگی شخصی تنگتر و تنگتر میشود، در روزگاری که مردم عادت دارند ابزارهای شنود را همچون نقل و نبات بخرند، روزگاری که تصویرکردن و دیدن صحنههای دلخراش مرگ آدمیان، شده موضوع بلوتوثبازی ملت، در روزگاری که آگهی روزنامهها پر شده از خرید و فروش ابزارهای گنجیابی ـ و مگرگنجیابی چیزی جز بیرون کشیدن راز گذشتگان است ـ در روزگاری که مدیران به جای اندیشیدن در وضع تدبر و مدیریت خود و اوضاع کارمندانشان، رازهای موفقیت را در نصب دوربینهای مداربسته میدانند، خلاصه در روزگار MTV، اُسکار و آواتار و کانالهای ریز و درشت ماهوارهای، دیگر ذهنها آنچنان آلوده شدهاند که سخن گفتن از نمایش یا عدم نمایش چهرهٔ یک فرد که سبقهای تاریخی دارد و در میان چند ده میلیون نفر از معتقدان به یک مکتب فکری، ارزش و جایگاهی رشکبرانگیز پیدا کرده است، به نظر کمی خندهدار میآید ولی… واقعیت آن است که همین چند ده میلیون نفر در توافقی نانوشته با یکدیگر به این نتیجه رسیدهاند که بهتر است این نمایش انجام نشود…شاید چون چهرهٔ آن افراد را در قوارهٔ هیچ بنیبشری نمیبینند گرچه دربارهٔ پیامبرش ـ و نه یکی از نوههای ناتنیاش یعنی عباس بن علی(ع) ـ گفته شده باشد «ای پیامبر! بگو تو هم بشری هستی مانند دیگر آدمیان!»…شاید چون میخواهند این راز عالمگیر! را از گزند دنیای تصویر مصون نگاه دارند، شاید میخواهند وقتی در تفکرشان و در حزن و روضههایشان به رشادتهای عباسبنعلی فکر میکنند، مدام چهرهٔ این و آن بازیگر در ذهنشان نقش نبندد…شاید نمیخواهند باور کنند آن که به او این همه سال دل بسته بودند، یکی است شبیه من و تو و نه آن گونه که تحریف کردهاند..شاید میترسند سخنان شهید مطهری را باور کنند که عاشورا تهِ تهش یک نصفهروز بود، گرچه قرنها است روزها و شبها و سرزمینهای ما را مال خود کرده است و تو گویی صدای چکاچک شمشیرهایش تمامی ندارد…اگر سینما و تلویزیون مدعی است مال مردم است، شاید اکنون باید ادعای خود را ثابت کند و در برابر مردمی که نمیخواهند چهرهٔ پیشوای خود را ببینند، سر تعظیم فرو بیاورد. شاید این آخرین جبههٔ مقامت بشر در برابر رسانهها است که میخواهند همه چیز را تصویر کنند و سرمایه (مانند آن کارخانهٔ سرمایهداری که چهرهٔ «چه گوارا» را بر پیراهنها نقش میزند برای درآمد بیشتر!)…تو گویی هر چیز عیان است، قابل قبول و حقیقت است (مکتب فلسفی رسانهایسم). به هر حال عاشورا برای شیعه ـ تنها مکتب انقلابی و پویای دین اسلام ـ رازی است که حتی وقتی دربارهٔ فجایع روز دهم روضه میخوانند، از فاشگویی میپرهیزند و هماره از صاحبعزایش اجازه میخواهند. و این از مکتبی که بزرگ و زعیمش صدها سال است در غیبتی رازآمیز به سر میبرد، عجیب نیست. به هر حال از یاد نبریم وقتی این روزها چهرهٔ برخی بازیگران زن و مرد را، اینجا و آنجا دور از قاب سینما و تلویزیون، در هیبتی متفاوت از تعریف رسانهایشان میبینیم ـگیسوپریشان و سرخابسفیدابزدهـ باید حق بدهیم به اهل دین که نگران تجلی خارجی عباسبنعلیشان باشند. شاید گمان دارند آن کس که در جایگاه سقای تشنهلب بازی میکند، بعدها لبی تر میکند به …(دور از جان آقای کاوه فتوحی البته)…به هر حال بد نیست همچنان که در «الرسالة» مرحوم مصطفی عقاد، علی(ع) و محمد(ص) تصویر نشدند، اینجا هم این گونه شود. چرا که این نزاع بیثمر و کمفایده است و ارزش جنگیدن ندارد.
۲
دلایل دو طرف نزاع چند روز اخیر برای عدم نمایش چهرهٔ عباس بن علی (ع)، شنیدنی و تأملبرانگیز است. در جایگاه یک بینندهٔ عادی خیلی دوست داشتم ببینم چه دلیلی داشته داوود میرباقری به این وادی خطیر گام نهاده و گمان کرده باید این سد را بشکند و تصویر یکی از مهمترین چهرههای حماسهٔ شیعه را ـ که هیبت و ارج و قربش گاه چنان است که امام حسین و عاشورا تحتالشعاع وی و رشادتش قرار میگیرد ـ نمایان کند. میخواستم ببینم در این تصویرگری چه بوده که نمیشد به ترفند «مهدی فخیمزاده» در ولایت عشق متوسل شد یا در چهرهٔ این نابازیگر چه دیده که او را شایستهٔ ایفای این ابرنقش کرده است. با این حال باید یاد بگیریم به مراد دل نمیشود همیشه رسید. نگارنده در میانهٔ این نزاع، طرف آن مرجع بزرگوار را میگیرد و معتقد است بهتر آن که میرباقری و «درویشها» از این خواستهٔ دلشان دست بردارند و بگذارند این تکه از تاریخ توسط نسل ما رونمایی نشود؛ کار آیندگان را به آنان حواله دهیم، بِه. به نظر میرسد در نزاع فعلی که دارد مانند دیگر کارهای ما ایرانیان، رنگ و بوی «افشاکن! افشاکن!» و جنگ حیدریـنعمتی به خود میگیرد، تکلیف ما نویسندگان حوزوی مشخص باشد. این که باید در آن سو بایستیم که منادی عدم نمایش تصویر چهرهٔ عباسبنعلی (ع) است؛ چرا که آن سو، جبههٔ مرجعیت شیعه است و شیعه، با هر میزان اختلاف سلیقه در درک مسائل روز، وامدارش است. گرچه این میان دلمان برای «کاوه فتوحی» و آن همه زحماتش بسوزد و برای آن همه ریزبینی، دقت و هنرنمایی میرباقری و فیلمبردارش. به هر حال سینما و تلویزیون و تئاتر، دسرهای غذای روح و جسم هستند و البته بیدسر هم میتوان از سر میز بلند شد، گرچه با دسر طعم غذا ماندنی میشود. مسائلی مهمتر از اینها برای جنگیدن وجود دارد. از منظری هنری، کنکجاوی زایدالوصفی دارم برای دیدار این صحنهآرایی میرباقری گرچه تا کنون نه در نزاع مسلمبنعقیل و نه در دیگر صحنههای مختارنامه، جز اندکی در صحنهٔ عاشورا، چیز دندانگیری ندیدم که مرا مجاب کند آن دیگری چیزی بکر خواهد شد. به هر حال گمانم این است که جبههٔ ضرغامی و میرباقری از ابتدا هم مغلوبه بود و اینان بیهوده چنین تلاشی را رقم زدند ولی خوشحالم که هنوز در عصر آهن و رسانه و و صفر و یک، مردمان نشسته پای دایرهٔ زنگی و فارسی۱ معتقدند به این که در این نزاع بهتر است تصویر عباس بن علی (ع) نمایش داده نشود…و عجب مردمان عجیب و غیرقابل ارزیابیای داریم.
۳
اما این نزاع سویهٔ دیگری هم دارد و آن این که حماسهٔ عاشورا هیچگاه آنچنان که شایسته و بایسته بوده، توسط بنگاههای سرگرمیساز ما در ابعاد جهانی مطرح نشده است. اگر یک بار دیگر فیلم شجاعدل «مل گیبسِن» را ـ به ویژه صحنهٔ ورود کَتبستهٔ وی به شهر و پرتاب انواع و اقسام زبالهجات به سر و روی وی را ـ به خاطر بیاوریم، اگر حماسههای «ارباب حلقهها» و مانند آن را ببینیم و اگر…آنگاه خواهیم فهمید که عاشورا در تمامی اینها هست و نیست. واقعیت آن است که ما اکنون به جای سرگرمشدن به این نزاعهای فرساینده که تنها به درد اهالی سیاست میخورد (کما اینکه اکنون از «محسن کدیور» گرفته تا «فرید مدرسی»، از «سایت الف» گرفته تا وبلاگنویسهای فلفلنمکی که ناخوشاند این روزها این مرجع و بیانات او را به پرسش گرفتهاند که چرا در فلان جا و فلان جا چیزکی نگفتی..همانها که «مختار» نمیخواهند و «میثم تمار» میجویند) و بیش از آنکه نیازمند «مُلک سلیمان» باشیم ـ که البته کاری است آبرومند و شایسته تقدیر ـ نیازمند کسانی هستیم که بنشینند و روایتی جهانی از عاشورا ترسیم کنند. روایتی مبتنی بر ایستادگی کاروانی برابر لشگری (همان تِم آشنای قلیل در برابر کثیر)، روایتی از وفاداری در عصر بیوفایی، روایتی از سبوعیت یک قوم، روایتی از آزادگی (در عصر کاروانهای غزه)، روایتی از پایمردی بر عقیده (در عصر نسبیت و تکثرگرایی و بیهویتی)، روایتی از مظلومیت (تِم آشنا و مطلوب سینمای جهان)، روایت تراژیک از پایان زندگی یک پیشوا، روایتی مرگبار و پر از خشونت از یک قیام (مطلوب سینمای بدنهٔ پر از خشونت هالیوود)، روایتی از تلاش عقیدتی و اصلاحگرانهٔ یک پیشوای تنها در برابر حاکمان فاسد (مطلوب سینمای روشنفکرانهٔ اروپا)، روایتی از ستیز یک پیشوا با زور و زر و تزویر (مطلوب جبههٔ مارکسیستهای عالم)، روایتی از حضور تأثیرگذار زنانی چون زینب (س)، همسر زهیر، مادر وهب، زن مختار (مطلوب جبههٔ فمینیستهای عالم)، روایتی از مرگ برای عقیده (مطلوب همهٔ انقلابیهای دنیا)، روایتی از قتل کودکان و هتک حرمت زنان (مطلوب جبههٔ حامیان زنان و کودکان)، روایتی از خیانت یاران دیروز و دشمنان امروز…و در این روایت مطمئناً جایگاه عباس بن علی (ع) شنیدنیتر و دیدنیتر است؛ در این هماورد جدید، بیشک جانهای مشتقاق جهانیان، دوست دارند آن عباس را، شجاعتش را، رشادتش را، وفاداریاش را، خانوادهدوستیاش را ببینند. همچنان که دربارهٔ امام حسین(ع) نیز این گونه است. البته برای جهانیان و چشمانشان دیگر امام حسین (ع) تنها حسینبنعلی است و حضرت عباس (ع)، عباسبنعلی؛ با این حال آنچه در قالب اینان ریخته شده و به تصویر کشیده میشود، آنان را خواسته یا ناخواسته امام خواهد کرد. شاید و باید داستانی برگرفته از عاشورا تصویر کنیم که مخاطب شیعی خط به خط و فریم به فریمش را بر آل علی منطبق کند و بینندهٔ غیر شیعی با آن همذاتپنداری کند و پس از پایانش به دنبال منبع اصلی برود؛ عاشورا.
۴
یادم آمد سالها پیش که مهدی فخیمزاده با نور انداختن روی چهرهٔ «فرخ نعمتی» به نقش امام رضا (ع)، ایشان را از خارج کادر به داخل قاب کشید و فعال مایشاء کرد، عدهای مدام ایراد میگرفتند که درک نورانیت چهرهٔ معصوم و اولیاءالله نیازمند سیر و سلوک است و چشمان برزخی و…ایرادی بنیاسراییلی بر پایهٔ برخی مهمات عرفان شیعه. این در حالی است که این عزیزان و دوستان از یاد برده بودند، نورانیت چهرهٔ حضرات، زاییدهٔ ذهن همین مردمان است و نقاشان قهوهخانهایشان. مردم با این تفکر خو گرفتهاند و برای درکش نیازمند سیر و سلوک و ریاضت فردی نیستند؛ گرچه شیعه در همهٔ سالهای غربتش تا پیش از برآمدن جمهوری اسلامی و قبلتر از آن تا پیش از رخنمایی سلسلهٔ صفویه، آن قدر شهید داده و زجر کشیده که این همه میشود همان سیر و سلوک اجتماعی شیعه برای بیان عظمت امامانش؛ و چه بیانی بهتر از این نورنمایی؟ چنین تصویرگریای برای این مردم، تحصیل حاصل است نه دادن یک امتیاز عرفانی خاص اهالی حلقه به عوام. مردمی که هر روز در برابر منزل عارف بزرگی چون آیتاللهالعظمی بهجت میایستادند تا صاحب کرامات برزخی را رویت کنند، مردمی که جزو مطالعات سالیانهشان خواندن کتب عرفانهای وارداتی است، این مردم دیگر غریبه تلقی نمیشوند. گمانم هنوز هم این ترفند جواب بدهد؛ اگر عارفنمایان بگذارند.
افزونهٔ ۱
گذشته از تمام بحثهای تئوریک، این مختارنامهای که دارد هر هفته مانند کشتی تایتانیک زیر آب میرود و با خودش رویاهای چند سالهمان را زیر آب میبرد، هنوز مانده تا به ما ثابت کند شانههای نحیفش توان نمایش وفاداری و فداکاری سقای تشنهلب را دارد. آخر میرباقری عزیز، ما که با جانهای شیفته نشستیم و آن روضهٔ مکشوفت از غروب عاشورا را دیدیم، آن خیمهسوزی را، ما که با دیدن تیتراژ ابتدایی سریالت و برخی قاببندیهای بیابانت دلخوش بودیم به روایت نماز ظهر عاشورا، ما که حتی با دیدن جنگ بیرمق مسلم بن عقیل در کوچه پسکوچههای کوفه به دلمان بد راه ندادیم، ما که با دیدن نبرد تن به تن زهیر ـ که بیشک فراتر از استانداردهای سینما و سیمای ما بود ـ گفتیم آن که این بازیگر کمتر شناختهشدهٔ ستبربازو را برگزیده پس نماز ظهر عاشورایش چیزی دیدنی خواهد بود، ما که صحنهٔ تخریب قبر حسین در «مسافر ری» را دیدیم و گریستیم، ما که بیخیال روایت عجیبت از نحوهٔ مرگ زهیر در عاشورا شدیم و چیزی نگفتیم که ای برادر! زهیر و حبیب و دیگران در جنگی دستهجمعی کشته شدند و نه انفرادی…این ما، از آن نماز ظهر عاشورایت فهمیدیم تو هنوز محرم اسرار نیستی..بگذار سقا در پس پرده آرام بگیرد..
افزونهٔ ۲
خشونت اُس و اساس واقعهٔ عاشورا بوده؛ بیخشونت سبوعیت قوم خونریز کربلا و مظلومیت آل علی درک نمیشود؛ بیروایت برهنهٔ خشونت روز عاشورا انتقام مختار، گریهٔ شبانهروزی زینالعابدین و داغ هزاران سالهٔ بقیةالله درک نمیشود..دستکم نگاهی به روایت «مل گیبسن» از آخرین دقایق زندگانی مسیح میانداختی..داغ مرگ حسین(ع) و آنچه بر او رفت که سنگینتر بود مؤمن!…قرار نیست نمایش تعزیهوار مرگ زهیر و باقی را ببینیم که..اینجا جای درنگ و آزمون و خطا نیست.. اینجا آمدهایم تا ببینیم این که میگویند تنهای پارهپاره افتاده بر بیابان یعنی چه؟ این که پایمال سُمّ ستوران شدن یعنی چه؟…این آن نیست که به ما وعده داده شده بود؛ این، آن نیست که ما را این همه سال سوزانده و سیاهپوش کرده مؤمن! این، آن نیست…
۲۲ آذر ۱۳۸۹ | ۰۹:۵۲
با سلام
بالاخره یک مطلب درست و درمان در نقد مختارنامه که افراط نکرده باشد و تعریف ناشی از رودربایستی با موضوع نکرده باشد دیدیم.آقا این همه روایت و مقتل در مورد خشونت کربلا آمده
خب همه ائمه شهید شدند ، همه در مظلومیت ،همه با ناجوانمردی، حضرت علی که در اوج غربت شهید شد
حادثه کربلا با خشونت زیاد و خارج از حدش برای خاندان اهل بیت غیر قابل باور بود .پیامبر برای نوع شهادت امام حسین علیه السلام گریه می کرد و گرنه از شهادت فاطمه سلام الله ، علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام هم اطلاع داشت
مبارزه ظهیر عالی بود ، مرگش خیلی بد بود اون ابهت و اون دلیری باید وقتی به زیر ناجوانمرادنه ترین حمله ها و یاغی گریها به زمین می افتد وقتی صورت برخاک میزند و قتی خون ….آقا جان نمیخام این جا روضه بخونم ولی صحنه آخر شهادت زهیر و نیزه هایی که مثل یک گل زهیر را در آغوش گرفتن فقط به ساحت نقاشی ایرانی ومینیاتور های استاد فرشچیان مربوط میشود نه فیلم سینمایی ،حتی در تعزیه ها هم شخصی با شلاق ،مردم حاضر در صحنه را هم میزند آنهم محکم و جدی تا آنها اندکی از درد را چشیده باشند.
کاش صحنه های مبارزه فیلم شجاع دل را مرور می کردین آقای میرباقری عزیز!
جایی که حتی در برخورد تیرها و نیزه ها و شمشیرها به بدن ها هم تمام کلیشه ها را شکسته بود و تصور ما از فیلمهای جنگی که دائم تیر به نقاط حساس بدن می خورد را شکسته بود .مثلا شمشیر ناگهان به فک مبارز فیلم می خود یا تیر به گونه و صورتش می خورد و…..
می خواهم بگویم جنگ با شمشیر آدابش فرق می کند با جنگ با تیر و اسلحه و تفنگ دوربین دار
میخواهم بگویم اگه ما با شجاع دلی که اصلا معلوم نیست واقعی است یا نه اگه ما با گلادیاتوری که اصلا وجود خارجی ندارد همراه و هم دل شدیم به خاطر لمس بی پرده همین مظلومیت بود
در کدام روایت آمده بوده که وقتی مسیح را در آن سکانس ماندگار شلاق میزنند باید شلاق در بدن مسیح گیر کند و بعد با اون وضعیت بیرون کشیده شود
قرار نیست چیزی به حادثه کربلا اضافه کنیم، قرار نیست بیننده رو فریب دهیم و اسیر تکنولوژی کنیم ولی قرار هم نبود نشان دهیم مردان جنگی عرب فقط نیزهایشان را مثل یک مراسم آیینی به دور زهیر حلقه می کنند تا کارگردان محترم یک تصویر زیبای فاین آرت شکار کند
با تشکر، خسته شدم،مطلب خیلی واضحه ،
لطفا یادی هم از تنها فیلم خوب کربلا ،که اسمش یادم نمیاد، همونی که وقتی کوچک بودیم دائم پخش میشد ،همونی که غلام سیاه پیراهنش را پاره می کرد و میرفت وسط میدان ….ازاون یاد کنید .تصاویر اون فیلم خیلی بهتر بود .
۲۲ آذر ۱۳۸۹ | ۱۸:۴۴
به هادی..
اون سریاله اسمش بود روایت عشق ساخته علا الدین رحیمی..داره یواش یواش اون فیلمه در این برهوت میشه یه کالت..یک کلاسیک…اون غلامه هم اسمش بود علیرضا اسیوند…همون کرامت کرامت..!!!زیر اون گریم سنگین و دوبله شاید کسی باورش نشه اون کی بود..جالبه که شمر اون سریال گرچه از لحاظ سیمای ظاهری با تاریخ تطابق نداشت ولی بیشتر شمر بود و رگه های شیطان صفتی داشت….جالب تر اینکه بازیگر اون نقش شد سعدل بیگ، منشی مخصوص حسام بیگ در روزی روزگاری و منشی در پیت حسام بیگ در روزی روزگاری یعنی بسیم بیگ شد شمر میرباقری!!!! عجب تصادفی نه؟
۲۶ آذر ۱۳۸۹ | ۱۵:۲۲
سلام آقای دکتر … عزاداری شما هم قبول باشه … عجب قلمی دارید ها … خییییییییییییلی خییییییییییییلی فوق العادست … خوشم اومد از قلمتون … روان و سلیس بود … ولی زیاد بودش ها…. راستش منم همین انتقاد ها رو تقریبا دارم … ولی بعضی جاها تند نرفتید؟ … مثلا اونجایی که میگید هنوز محرم اسرار نیستی … یه جوری آخرش کوبوندینش که انگار با کربلا سر جنگ دارن طفلک … فک کنم خیلی دردشون اومد … با همه این انتقادها … دستشون درد نکنه که ما رو به فکر وا داشتند که آیا میرفتیم یا میماندیم … تو قرآن هم داریم … زبان لین … موسی (ع) با این بزرگیشون به فرعون نامرد موظف بودن بازبون نرم انتقاد کنن … نه مگه ؟ … پررویی من رو میبخشید … در پناهش و التماس دعا
۲۸ آذر ۱۳۸۹ | ۱۱:۴۰
سلام
نقدتون درباره نشان دادن چهره حضرت عباس می باشد؟ یاعدم به تصویر کشیدن رشادتها و دلاوریهای اسطوره هایی چون مسلم بن عقیل و زهیر و …. اینهاست؟
ولی در کل با نقد خوب و منصفانه شما موافقم . ظهر عاشورا و حماسه بزرگ امام حسین ع سالها در دل این مردم بوده و عوام تنها مرجعشان روضه های منابر می باشد (و مقاتل هم در جای خود بسی تامل فراوان دارد )ابهتی از واقعه عاشورا در ذهن ها در طول سالیان متمادی پدید آمده که به تصویر کشیدن آن فداکاریها رشادتها یا بهتر همان حضرت سقا در قاب شیشه ای نمی تواند بگنجد در هر صورت بهتر می بود این گنجینه به تصویر کشیده نمی شد چون در غالب تصویر خیلی از روحیات و معنویات و دیدگاهها به تصویر کشیده نمی شود و ممکن است خدای نا کرده اثر سویی در اذهان عمومی داشته باشد.
قلم خوبی دارید در بعضی از موارد بزرگنمایی داشتید ولی در کل نقد به جا و قابل تحسینی دارید.
یا علی
۲۹ آذر ۱۳۸۹ | ۰۰:۱۱
نقد خوب و جامعی بود و خیلی جاها آدم روبه فکر فرو می برد هرچند همیشه نقد از جایگاه نقد و نگاه است و جنس آن با تصویر یکی نیست و شاید به همین خاطر نقد منصفانه کم تر دیده می شود.
اما با این مسئله شدید موافقم که واقعه عاشورا از هر قصه و فیلمی که اسم ببری جذاب تر است و تکان دهنده تر .فقط قلمی یا تصویر گری نیازداره که این شاهکار تاریخی رو به شاهکار تصویری یا قلمی وجهانی تبدیل کنه.موفق باشی.