فیروزه

 
 

امروز، پنج‌شنبه، ۱۶ اسفند ۸۶

پنج‌شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۸۶ هجری خورشیدی
۶مارس ۲۰۰۸ میلادی
۲۷ صفر ۱۴۲۹ هجری قمری

دو تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۷۰ سال پیش در چنین روزی جلال ذوالفنون، موسیقیدان و نوازنده سه‌تار، متولد شد. استاد ذوالفنون علاوه بر نوازندگی و تدریس صاحب تألیفات برجسته‌ای در موسیقی است.

۳۹۲ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی فرانسیس بومونت، نمایش‌نامه‌نویس انگلیسی، درگذشت. «شاه و غیر شاه» از آثار اوست.

و ۸۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی، متولد شد.

❋ ❋ ❋

گابریل گارسیا مارکز

گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی، در سال ۱۹۲۸ میلادی در آرکاتاکا به دنیا آمد. مارکز در دانشگاه‌های بوگوتا و کارتاچنا تحصیل کرد و از سال ۱۹۶۴ به نوشتن روی آورد. در پاریس مدتی خبرنگار روزنامه اسپکتادور بود. دفتر خبرگزاری کوبا را در بوگوتا تأسیس کرد و مدتی در دفتر خبرگزاری در هاوانا فعالیت کرد. در سال ۱۹۶۱ نخستین رمان خود را با نام «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» منتشر کرد و یازده سال بعد در پی انتشار رمان‌های «تدفین مادربزرگ»، «صد سال تنهایی» و «سرگذشت یک غریق» جایزه رمولو گالکوس را دریافت کرد.

تجربه مارکز در حرفه خبرنگاری و آشنایی‌اش با باورها و آداب مردمان آمریکای لاتین آثار او را عمیق و ژرف ساخته است.

مارکز، خیالی‌ترین ماجراها را چنان جلوه می‌دهد که واقعی می‌نماید.

آکادمی نوبل در سال ۱۹۸۲ گابریل گارسیا مارکز را به پاس «رمان‌ها و داستان‌هایش که با پیوند دادن تخیل و واقعیت، زندگی و کشمکش‌های یک قاره را بیان می‌کند» برنده جایزه نوبل اعلام کرد.

«پاییز پدرسالار »، «ژنرال در هزارتوی خود» و «خاطرات دلبرکان غمگین من» از دیگر آثار اوست.


 

بودن یا نبودن، درد تکراری‌ست

کسی نباید از این شعر انتقاد کند
مگر به خون دل شاعر استناد کند

خدا ندید که شب، بابِ طبعِ شعر من است
که رفت شعله‌ی خورشید را زیاد کند

مگر برای نوشتن از آن‌چه می‌خواهم
مدارِ نوری منظومه را مداد کند،

که تند می‌دود این شب که حرف بسیار است
قلم چگونه به صبح تو اعتماد کند؟

نفس نفس، سرِ مریم به باد خواهد رفت
یکی بیاید و این باد را مباد کند

❋ ❋ ❋
هرگز نمی‌شد نبینم، دردی که پنهان تو را کشت
بودن برای نبودن، این زخم زد آن تو را کشت

تو مثل یک دانه‌ی برف، در خود فرو رفته بودی
آری زمستان تو را زاد، آری زمستان تو را کشت

گل‌زخم‌های گلویت، پرپر شد از آرزویت
در سینه‌ی آسمانت، آن قلب سوزان تو را کشت

اما نشد بعدِ عمری، هرگز به دنیا بیایی
آنقدر مردی که انگار، اصلن همین جان تو را کشت

❋ ❋ ❋
زمستان برف می‌پوشد لباسش سردِ تکراری‌ست
اگر هم مژده‌ی فصل بهار آورده تکراری‌ست

هم‌آغوشند و می‌زایند و می‌میرند و می‌زایند
که این بستر پر از تکرار زن یا مرد تکراری‌ست

جنین! پیش از به دنیا آمدن بهتر که برگردی
نیا! سرگیجه می‌گیری؛ زمین، پاگرد تکراری‌ست

مبادا لحظه‌ای سیری کنی آفاق و انفس را
که کفرت در می‌آید چون خدا هم فرد تکراری‌ست

سلام ای شاعر خندان، منم! هر لحظه می‌گریم
سوالی نیست بودن یا نبودن درد تکراری‌ست


 

امروز، چهار‌شنبه، ۱۵ اسفند ۸۶

چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶ هجری خورشیدی
۵ مارس ۲۰۰۸ میلادی
۲۶ صفر ۱۴۲۹ هجری قمری

چهار درگذشت در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۵۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی سرگیی پروکنیف، موسیقیدان روسی، درگذشت. «عصر فولاد» و «دلقک» از ساخته‌های اوست.

۸۹۹ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی سنت آنشلم، فیلسوف ایتالیایی، درگذشت. آنشلم در زمانی که بیشتر فلسفه را گمراهی می‌دانستند، مبانی فلسفه را راه اثبات وجود «کمال مطلق» می‌دانست.

۱۱۱۴ سال پیش در چنین روزی از سال قمری ثابت بن قره حرانی، فیلسوف و مترجم عراقی، درگذشت. قره حرانی بسیاری از متون علمی یونانی را به عربی ترجمه کرده است.

و ۳۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی پرل باک، نویسنده آمریکایی درگذشت.

❋ ❋ ❋

پرل باک

پرل باک در ۲۶ ژوین سال ۱۸۹۲ در شهر هیلزبرو در غرب ویرجنیا متولد شد. پدر و مادرش مبلغ فرقه پرسبایترین بودند و او را در پنج ماهگی به چین بردند. پرل باک در هفده سالگی به آمریکا بازگشت و پس از فارغ‌التحصیلی از کالج دخترانه راندولف میکن بار دیگر به چین رفت. در سال ۱۹۳۰ نخستین رمان خود را با نام «باد شرق، باد غرب» منتشر کرد. «خاک خوب» عنوان دومین رمان پرل باک است. جایزه ادبی پولیتزر در سال ۱۹۳۲ به این رمان تعلق گرفت.

از جمله مهم‌ترین آثار باک نوشتن زندگی‌نامه پدرش با عنوان «فرشته مبارز » و زندگی‌نامه مادرش با عنوان «تبعیدی» در سال ۱۹۳۶ است. پرل باک پیش از این در پی نوشتن مقالاتی انتقادی از هیأت‌های مذهبی کناره گرفته بود.

پرل باک که در یکی از جنجالی‌ترین دوره‌های تاریخ چین در این کشور زندگی می‌کرد و شاهد وقایع تاریخی بسیاری در چین بود، در آثارش تضاد میان فرهنگ چین و غرب را به خوبی تصویر کرده است. آکادمی نوبل در سال ۱۹۳۸ به سبب «توصیف غنی و حماسی از زندگی روستاییان چین و به سبب زندگی‌نامه‌هایی که شاهکار ادبی محسوب می‌شوند» جایزه نوبل سال را به این نویسنده آمریکایی اهدا کرد.

پرل باک در سال ۱۹۷۳ در ایالت ورمونت آمریکا درگذشت.


 

تازه کن کفر مرا

سید عبدالحمید ضیایی

تازه کن کفر مرا
زلف افشاندی؛ که از نو فتنه‌انگیزی کنی
در نشابورِ دلم، یغمای چنگیزی کنی

بلخ تا قونیه، در اندوهِ مولانا… و تو
تازه می‌خواهی که یاد شمس تبریزی کنی؟

مثل اشک افتاده‌ایم از چشمِ اهل روزگار
یادی از ما کاش – جای این که بگریزی – کنی

ای دلت بازار شام عشق‌های دیگران
چند و چند از گوشه‌گیران، دیده‌پرهیزی کنی؟

تازه کن کفر مرا، تا کی به زرق و برق زهد
آهن زنگاری‌ام را، رنگ‌آمیزی کنی؟

می‌رسد آتش نگاهی، جرعه‌نوش بادها
ای گِل عاشق! مبادا آبروریزی کنی! …

این چندمین برف است؟
چه رقص گریه آوازی‌ست، امشب باد و باران را!
بخوان یک گوشه، شور شرح گیسوی پریشان را

چرا بلقیس عاشق! کولی اندوهگین شب!
نمی‌رقصی نمی‌خوانی غزل‌های سلیمان را؟

به گیسویت قسم! ایمان اگر ایمان من باشد
بیامرزد خدا، هفتاد پشت بت‌پرستان را!

مرا از این طلسم کهنه، می‌دانم، گریزی نیست
فریبی تازه کو این زخمی سر در گریبان را؟

بگو این چندمین برف است بین بوسه‌های ما؟
مرا آتش بزن، بشکن سکوت این زمستان را

نه ذوق گریه‌ای مانده‌ست و نه شوق تماشایی
کجا پنهان کنم این آتش پیچیده دامان را؟ …

این روزها…
این روزها به خاطره‌ای دور، دل‌خوشم
مانند ابرهای بهاری مُشوَش‌ام

در دوردستِ بُهت و مبادای روحِ خود
مرغی شبیه وهمِ نگاهِ تو می‌کشم

وقتی دوتارِ گیسوی تو گریه می‌شود
بر شانه‌ات… ، ترانه‌ی تاریکِ خواهشم

وقتی جهان ز حیله‌ی سودابه‌ها پر است
بیرون نخواهد آمد از آتش، سیاوشم

**

رویای خیسِ موجِ فرومُرده‌ام که باز
یادِ تو می‌کشاند هرشب به آتشم


 

تأثیر فاشیسم بر هنر آلمان

پرونده جنگواژگان کلیدی

هنر- جنگ-آلمان- فاشیسم-مدرنیته-کوبیسم- تاریخ ادبیات- نازیسم-نقاشی- آنسلم کی فر- توماس مان- برتولت برشت- هانریش بل- هانس ماگنوس انتستر برگر-هانس بندر- بورشرت- هاینریش- لوئیزه ریتور – گرترود کلوگه- نقاشی- شعر

مقدمه
در تاریخ جنگ‌ها، سبک‌ها و تاکتیک‌های جنگی، استفاده از هنر به روشنی دیده می‌شود؛ همانند: استفاده از رجزخوانی، طبل‌زنی و… . در خارج از میدان نیز روحیه جنگ‌ستیزی منجر به تولیدات آثار هنری بر روی منقوشات و ادوات جنگی شده است و آثار و تبعاتی از جنگ در دوره یا دوره‌های هنری به جای گذاشته است و ادوات هنری نیز در روحیه جنگ‌ستیزی یا شهامت و شجاعت مؤثر بوده که با مطالعه تاریخ جنگ‌ها به روشنی می‌توان اثرات این تاثیر و تاثر را جویا شد.

در این مقاله سعی شده است به طور خلاصه به تأثیر فاشیسم بر هنر آلمان پرداخته شود و اگر ظهور و حضور فاشیسم را دلیل جنگ افروزی، ترویج روحیه خشونت و جنگ‌ستیزی بگیریم، باید حزب نازی و تفکرات نازیسم را یکی از موثرترین شکل‌دهندگان جنگ جهانی دوم دانست و اثراتی که این جنگ بر هنر، هنرمندان و فضای هنری آلمان پدید آورد. در پی آن در سطوح گسترده‌تر اروپا و فضای جامعه جهانی و بین الملل داشته است.

پیشینه واژه هنر در آلمان و قرون وسطی
در زبان آلمانی از کلمه Kunst در برابر واژه لاتینی art استفاده می‌کنند. اصل این لفظ Konnen به معنای توانستن است. این لفظ مانند تخته یونانی در آغاز به ظاهر با «زیبایی» یعنی Schonheit نسبتی نداشت و در قرن هجدهم در ترکیب هنرهای زیبا die schonheit kunst به کار رفت. البته هنرهای زیبا شامل هنرهای شش‌گانه خاص کهن می‌شد؛ یعنی شعر، نقاشی، مجسمه‌سازی (صنایع مستظرفه)، موسیقی، معماری و نمایش.

در پایان قرون وسطی، و نیز در روزگار رنسانس از دو نوع هنر یا art و artos یاد شد: یکی راars mechanicus می‌خواندند، و مقصود از آن، فن یا هنر مکانیکی‌ بود که به تولید دستی یا جسمانی بازمی‌گشت. دیگری را ars libralis می‌نامیدند که تا حدودی برابر هنرهای زیبا است، و به ابداع فکری و ذوقی و هنر انسانی ارتباط پیدا می‌کرد.

گاهی در مباحث هنری و فلسفی از این مفهوم ثانویِ هنر، با اصطلاح ars poetica نیز یاد می‌شد؛ اصطلاحی که قرن‌ها پیش «هوراس» شاعر و ادیب یونانی به کار برده بود. بر این اساس، شعر، هنری متعالی تلقی می‌شد و نقاشی در حد تولیدی مکانیکی ارج و اعتباری نداشت زیرا به کار دستی تعلق داشت و یونانیان و مسیحیان فرهیخته برای آن شأنی جدی قائل نبودند، هر چند به ضرورت آن برای بیان افتخارات تاریخی، بیان زندگی خویش و یا بیان و آموزش عقاید دینی قائل بودند. (۱)

گستره فرهنگ آلمان
تاریخ فرهنگ آلمان را فقط از راه هم‌بستگی کامل مجموع فرهنگ اروپایی می‌توان دریافت. تنها در این صورت ویژگی‌ها و استقلال آن آشکار می‌گردد.

در تاریخ بشریت فرهنگ‌های بی‌شماری وجود دارند که یکی جای دیگری را گرفته و یا به موازات هم به حیات خود ادامه داده‌اند که در عین حال، هر کدام از این فرهنگ‌ها اهمیت ویژه‌ای را حفظ می‌کند. برای وضع کنونی جهان، فرهنگ اروپایی در سطح پیشرفت نوینش تعیین‌کننده خط مشی شده است.

قلمرو فرهنگی آلمان بیش از مرزهای ملی کنونی این کشور است. در ساختمان فکری اروپا، آلمان، اتریش و سوییسِ آلمانی زبان، هم‌بستگی ژرفی را تشکیل می‌دهند. آن‌چه در بخش شرقی آلمان نوشته می‌شود و به تفکر می‌آید، از این حوزه فرهنگی خارج نیست، بلکه دارای اهمیت معنویی بسزایی است.

در آلمان، همچون پاریس در فرانسه مرکزی فرهنگی یافت نمی‌شود. از ایام پیشین فرهنگ در هر یک از بخش‌های آلمان در برهه‌های گوناگون گسترش یافته و به صورت رسوم و سنت‌های گوناگون تجلی کرده است. خودآگاهی فرهنگی به معنای اصلی خود به اوایل قرون وسطی و دوره گرایش به آیین مسیحیت بر می‌گردد و کلیساهای «دومان» و «گوتیک» با وجود ویران شدن در جنگ، پس از تجدید بنا و همچنین آثار تاریخی و هنری تمام دوره‌های تاریخ آلمان، این سنت را آشکار می‌سازد.

واژه کولتور (فرهنگ) از کلمه colere گرفته شده است که در معنای اصلی خود تمام آفرینش‌های فرهنگی، مانند کشت و زرع را رسانده، در ضمن تراوش‌های فکری و مسایل دینی را نیز در برمی‌گیرد. از این رو، معنای وسیع‌تر آن را با مفاهیم: پرورش دادن (pflegen) و گرامی داشتن (rerehren) می‌توان بیان کرد.

بنابراین فرهنگ، بیان مظاهر انسانی در اعمال و شیوه‌های زندگی است. از زمانی که بشر وجود داشته، فرهنگ نیز پدیدار گشته است.

به طور کلی در زبان آلمانی واژه‌های فرهنگ (KULTUR) و تمدن (zirilisation) از یکدیگر جدا هستند. در واقع، منظور از تمدن، پیشرفت‌های فنی و همزیستی در خور شخصیت انسانی در ممالک مدرن می‌باشد.

اما فرهنگ، مفهوم کلی‌تر و وسیع‌تری است که امور اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و همچنین علمی هنری و مذهبی را نیز در برمی‌گیرد. وقتی می‌توان از فرهنگ سخن راند که امور از حدود مشخصی پا فراتر نهاده، صورتی کلی از رسوم، تشکیلات یا شیوه زندگی به خود بگیرد. بیشتر واژه فرهنگ را از واژه طبیعت تفکیک کرده‌اند. در دوره جدید، به ویژه درباره این دو واژه، در فلسفه فرهنگ بحث مفصلی درگرفته است که در آلمان تا زمان معاصر طرف‌داران مهمی داشته است؛ مانند: هردر (Herder) شلگل (Schlegel)، بورکهارت (Burckhardt) نیچه (Nietzsche) شپلنگر (Spengler) وبر (Weber) و گواردینی (Guardini). از نظر تاریخ فلسفه مهم آن است که بشر، تاریخی است و خود از قلمرو کلی موجودات بالاتر بوده، به وسیله نیروی تفکر و اعمالش، موجودی دارای ارزش تاریخی می‌سازد. (۲)

فاشیسم و هنر (جنگ با هنر مدرن)
در آلمان پس از سال ۱۹۳۳ م. موج نیرومندی از فرار شهروندان پیش آمد که در تاریخ بشر کم‌نظیر بود. در عرض چند سال، تمام نخبگان فرهنگی آلمان میهن خود را ترک کردند. در همان نخستین دوران تأسیس رایش سوم، هنرشناسان وابسته به حزب نازی بیش از بیست هزار اثر هنری را از موزه‌ها و نمایشگاه‌های هنری مصادره کردند. هر آن‌چه که کارشناسان هنری با درک محدود خود نمی‌فهمیدند یا با ذوق معیوبشان ناساز می‌آمد، منحرف یا گمراه‌کننده می‌نامیدند.

به علاوه، هنر وظیفه اخلاقی داشت که نقش خود را در خلق انسان نو ایفا کند. به عبارت دیگر، هنر باید در راه پرورش انسانی تلاش می‌کرد که با ایمان سرسخت و روحیه پولادین، برده‌وار از نظام مسلط و رهبران دیوانه آن پیروی کند.

در تاریک‌ترین لحظات زندگی بشر، هنری که واقعیت زندگی را تیره و تار نشان می‌داد، مخرب و بیمارگونه معرفی می‌شد.

دیکتاتورها و هنر مدرن
سال ۱۹۳۷ م. برای هنر مدرن سالی سرنوشت‌ساز بود. آلمان نازی هنر مردن را قلع و قمع کرده و اینک به دنبال مشروعیت بخشیدن به این وحشی‌گری بود. در نوزده ژوئیه ۱۹۳۷ م. نمایشگاه هنرِ گمراه‌کننده در مونیخ، با هزار نمونه از آثار هنری گشایش یافت که هنر‌شناسان نازی آن‌ها را انحرافی یا گمراه‌کننده دانسته بودند.

نمایشگاهی که به تازگی به عنوان تکمیل و تخریب سال ۱۹۳۷ م. در موزه هنری شهر بیلنلد برگزار شده، از یک نظر واکنشی است که با تاخیری هفتاد ساله به نمایشگاه معروف نازی‌ها در مونیخ صورت می‌گیرد. در این نمایشگاه با نزدیک چهار هزار اثر هنری در رشته‌های نقاشی، طراحی، عکس و مجسمه از حدود ۱۸۰ هنرمند مدرنیست، در رابطه فاشیسم و هنر دریچه تازه‌‌ای باز می‌شود. نمایشگاه فرصتی تازه فراهم می‌کند تا با دقت در این رابطه دریابیم که دیکتاتورها از هنر مدرن چه می‌فهمند و چرا از آن بیم دارند.

هنر مدرن
هنر مدرن که در اوایل قرن بیستم در غرب اروپا جوانه زد، به مکتب‌ها و جریان‌های گوناگونی شکل داد که ویژگی مشترک آن‌ها دوری از طبیعت‌گرایی بود. هنر مدرن از بازآفرینی واقعیت فاصله گرفت و حتی وقتی بیان‌گرایی (اکسپرسیونیسم) نامیده می‌شد، از آن دوری می‌کرد.

نازی‌ها هنر آوانگارد را پوچ و بی‌معنی می‌دانستند و زیباتر ‌آن‌که درست از همین هنر نامفهوم، بی‌محتوا و در هم بود که بیشترین ترس را داشتند. آن‌ها با خشم و خشونتی یکسان به جنگ سبک‌های گوناگون هنر آوانگارد رفتند.

در آلمان نازی تنها هنرمندان متمایل به اندیشه‌های سوسیالیستی و کمونیستی در معرض سرکوب قرار نداشتند، بلکه هر کسی که در آفرینش یا اسلوب پرداخت هنری به نوجویی، آزمون و ابتکار دست می‌زد، به نافرمانی و سرکشی در برابر قواعد هنری مسلم متهم می‌شد. او آشکار می‌کرد که از ذوقی مستقل و روحیه‌ای آزاد برخوردار است که در قالب نظام تک‌صدایی حاکم نمی‌گنجد. بدین‌سان هنرمند مستقل خواه ناخواه از نظر نظام مسلط مشکوک ارزیابی می‌شد.

بیشتر آثار هنرهای مدرن مضمون یا پیام سیاسی آشکار ندارند، اما با اندکی دقت می‌توان به ریشه ناسازی آن‌ها با چارچوب‌ها و استانداردهای نظام فاشیستی پی برد.

فاشیسم و سبک کوبیسم
در جنگ داخلی اسپانیا شهر کوچک گوئرنیکا در منطقه باسک از پایگاه‌های اصلی پایداری جمهوری‌خواهان در برابر نیروهای فاشیستی ژنرال فرانکو بود. در ۲۶ آوریل ۱۹۳۷ م. نیروی هوایی آلمان به یاری فرانکو شتافت و شهر گوئرنیکا را بمباران کرد. حمله‌ای وحشیانه که هدف آن نابودی تمام نشانه‌های حیات در این شهر بود.

هنرمندان مدرنیست اروپا به بمباران گوئرنیکا واکنش نشان دادند و بیش از همه «پابلو پیکاسو» که تابلوی او در اعتراض به فاجعه گوئرنیکا معروف‌ترین تابلوی قرن بیستم شد. فاشیسم سبک کوبیسم را گمراه‌کننده خوانده بود؛ زیرا آن را پوچ و بی‌معنی می‌دانست و سرانجام از همین سبک بود که شدیدترین ضربه را دریافت کرد. (۳)

نازیسم و تاریخ ادبیات آلمان
به باور یکی از جامعه‌شناسان، بیش از یک چهارم تاریخ آلمان در جنگ گذشته است. اگر از لحاظ کیفی نیز نگاه کنیم، آلمان در بزرگ‌ترین جنگ‌های جهان نقش اساسی داشته و بیشترین پیامدهای این جنگ‌ها نیز دامن‌گیر این کشور بوده است. از این رو طبیعی است که جنگ و پدیده‌های مرتبط به آن از جمله ایثار، فداکاری و مقاومت نیز در تاریخ ادبیات این کشور از مضامین مهم باشد.

در برهه مهمی از تاریخ آلمان (۱۹۳۳-۱۹۴۵) دو نوع ادبیات آلمانی وجود داشته است: ادبیات دولتی ناسیونال سوسیالیستی و ادبیات در تبعید آزادی خواهان نازی.

طبیعی است که در هر دو نوع ادبیات، آثاری با مضمون فداکاری، مقاومت و حتی دعوت به شهادت، گرچه نه به معنای مذهبی‌اش، به چشم می‌خورد. با این تفاوت که ادبیات ناسیونال سوسیالیستی، فداکاری و مرگ در راه آرمان‌های نژادی و ایدئولوژیکیِ خود را تشویق و ادبیات در تبعید آلمان مقاومت، فداکاری در راه آزادی و رهایی از نوع نازیسم را تبلیغ می‌کرد.

آثار ادبیات ناسیونال سوسیالیستی فاقد ارزش کافی ادبی‌ هستند و ادبیات آن‌ها زیر پرسش است. دوم این که در واقع از مفاهیم ایثار و مقاومت در این آثار استفاده بد شده است و آنچه تبلیغ می‌شود، به راستی ادبیات مقاومت نیست؛ بلکه ادبیاتی تهاجمی، شعاری، سطحی و مبتذلی است، برای تحمیق خوانندگانش تا جان و مال را بر سر حاکمیتی استبدادی ببازند.

ایجاد ادبیات ضد جنگ
آلمان نمی‌توانست دارای ادبیات جنگ به مفهوم متعارف خود باشد؛ زیرا هم متجاوز و هم شکست خورده بود. چنین شد که آلمان دارای پدیده‌ای به نام ادبیات ضد جنگ شد. از این رو مضامین ایثار، فداکاری و شهادتی که در ادبیات این کشور می‌بینیم، بیشتر جنبه ضد جنگ دارند. ایثاری که مردم یک کشور علیه حکومت جنگ افروز خودشان به خرج می‌دهند، نه ایثاری که مردمی علیه سربازان کشوری مهاجم به کار می‌بندند.

نویسندگان کم نام‌تری نیز به نقد دوران نازیسم و ایستادگی در برابر ظلم پرداختند، از جمله «هانس ولفگانگ کخ» با رمان «می‌توان فراموش کرد؟» «کندرشایس» با رمان «لنا ماجرای جنگ» و داستان «ده ما» تئودور پلی ئیر، با آثارش درباره بازداشتگاه‌های نازی، و نویسندگانی دیگر همچون: ورنر برگنروش، گرترود فونله فروت، ادتسارد شاپر، شتفان آندرس، آلبرت گس، کورت توخلسکی، یوهانس بوبرفسکی، اینگبورگ باخمان، هاینار کیپفارت، ولفگانگ هیلدزهایمر، هوبرت فیشته، ولف دیتریش شنوره، ارنست شابل، هانس مایری، یوهانس ر. بشر، کریستاولف و بسیاری دیگر آثاری نگاشتند که در آن‌ها به مقوله مقاومت و فداکاری از زاویه‌های گوناگون اشاره شده بود.

گویی فاجعه جنگ و جنایات نازی‌ها و تشریک مساعی آلمانی‌ها به ایجاد گونه‌ای عذاب وجدان در نویسندگان آلمانی منجر شده بود. ادبیات معاصر آلمان پس از جنگ کوشیده است با شرح جنایات نسل‌های گذشته و فداکاری‌های قربانیان و لزوم ایثار نسل حاضر و آینده، به نوعی از گذشته عبرت گیرد و دوری جوید.

عدم کارآیی ادبیات علیه استبداد
با این که ما از ادبیات مقاومت در آلمان فهرستی طولانی به دست دادیم، چرا این ادبیات در سقوط نازیسم چندان موثر نبود؟ نخست آن که این آثار بیشتر در تبعید و یا حتی پس از جنگ نوشته شدند و مردم آلمان در دوره نازیسم به آن‌ها دسترسی نیافتند. دیگر این که نازی‌ها با داشتن امکاناتی صدها و هزاران برابر بیش از نویسندگان مخالف آلمانی، با خلق ادبیاتی تبلیغی و تحمیقی آلمان را بمباران کرده بودند. (۴)

تمایلات فرهنگی
نویسندگان، منتقدین، هنرمندان، دانشگاهیان و به طور کلی همه روشنفکران آلمانی فعالیت‌های خود را پس از تسلیم بی‌قید و شرط حزب نازی، در شرایطی بسیار نامساعد از سر گرفتند. همه نخبگان روشنفکر آلمان که زمانی بسیار ممتاز و نیرومند بودند، به فرمان هیتلر قتل عام شده و یا در سرتاسر عالم متفرق شده بودند و اکنون می‌بایست دوباره جمع می‌شدند. استعداد شگرف یهود که در دوران جمهوری وایمار به فعالیت‌های روشنفکری، توسعه ادبیات، اجرای موسیقی، و هنرهای زیبا آن چنان تشعشع و قدرتی بخشیده بود، به طور کلی از صحنه تفکر و هنر غایب بود و فقدان دردناکش با تلخی بسیار احساس می‌شد.

بدون وجود پایتختی جهان شهر گونه، همچون برلین دهه شصت که می‌توانست انگیزه محیطی لازم را برای آغازی دوباره فراهم کند، حیات فرهنگی آلمان برای تولد سریع خود دورنمایی به طور حقیقی تیره و تار پیش‌رو داشت.

پیش از هر چیز اولین مباحث عمومی به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر به بروز برخوردهایی شدید میان گروه‌های نوظهور روشنفکری انجامید. به طور کامل طبیعی بود که بین دو گروه مشخص از روشنفکران آلمانی و اتریشی، اختلاف‌نظرهای عمیقی وجود داشته باشد؛ گروه اول آن دسته از روشنفکرانی بودند که سال‌های جنگ را در تبعید سپری کرده بودند – بیشتر در سوییس، انگلستان، آمریکا، شوروی و امریکای لاتین – و بسیار مشتاق بودند که به خاک آلمان به ویژه آلمان غربی بازگردند. از این عده می‌توان از «توماس مان» و «برتولت برشت» نام برد. گروه دوم روشنفکرانی بودند که آلمان را ترک نکرده و به قول خودشان با مهاجرت داخلی (inner emigration منظور مهاجرت در داخل کشورهای آلمانی است) به وضعیت سابق برگشته بودند، مانند: گاتفرید بن (Gott fried Benn) و ارنست یونگر (Ernest junger).

قطعه زیر که از کتاب «دکتر فاسوش» اثر توماس مان برگرفته شده و در واپسین سال‌های جنگ در آمریکا نگارش یافته است، با وزن و زیبایی قاطع عواطف عام روشنفکران تبعیدی آلمان را بیان می‌کند:

«ژنرالی که از آن سوی اقیانوس اطلس می‌آید، جمعیت وایمار را واداشته تا به صفی منظم در کوره‌های آدم‌سوزی اردوگاه کار اجباری که در همسایگی قرار دارد، رژه بروند. او اعلام داشته است که این شهروندان… بار گناه زشتی‌هایی را نیز که اکنون به اجبار او چشم بر آن‌ها دوخته‌اند، بر دوش می‌کشد. آیا در این کار از بی‌عدالتی نشانی هست؟ بگذار نگاه کنند به آن پلیدی‌ها… همه چیز آلمانی، حتی ذهن و روح آلمانی، اندیشه آلمانی و گفتار آلمانی، همگی در این عریانی شرم آور دخیل بوده‌اند…»

علاوه بر نمایندگان مهاجرت «داخلی» و «خارجی» وجود متفکران بلند آوازه معاصر که هنوز در قید حیات بودند (از جمله «مارتین هایدگر» که با نازی همدردی می‌کرد) از حضور کم‌جان نهاد روشنفکرانه‌ای حکایت داشت که با وجود سرسختی‌اش پیر و فرسوده شده و دیگر توان نوزایشی دوباره را نداشت. آخرین گروه، جوان‌ترها بودند – «نسلی شکست خورده» از روشنفکران که به طور عموم از جنگ برگشتگان بودند؛ یعنی سربازان و اسیران جنگی – متفکران برجسته از جمله مورخ نامدار «فردریش مانیکه» فلاسفه‌ای چون «کارل یاسپرس» و «روما نوگاردینی» دانشمند علوم اجتماعی «آلفرد بر» و همچنین نویسنده با سابقه کمونیست «یوهان آر. بکر» که با انتشار سلسله‌ای از کتب و مقالات، مبحثی جدلی را پیرامون مسأله «گناه اشتراکی (۵)» رهبری می‌کردند، بی آن که هرگز به توافقی جامع برسند.

خروج از انزوای فرهنگی
درست در متن همین بحث و جدل‌های پرشور که سکه رایج زمان بود، در سال‌های پس از جنگ آلمان شاهد توسعه بی‌سابقه فعالیت‌های فرهنگی بود. یکی از اهداف مباحث مزبور این بود که مسأله مشروعیت روشنفکران و حدود این مسؤولیت را در قبال فاجعه آلمان روشن گرداند. با کسب اجازه از نیروهای اشغالگر و با این که موانع مادی بسیار روزنامه‌ها و مجلات در عمل یک شبه ظهور کردند، کمپانی‌های تئاتر، اپرا و گروه‌های کاباره‌ای بازسازی شده و یا تازه تأسیس شدند. کنسرت‌های موسیقی، صنعت فیلم و شبکه‌های مهم رادیو و تلویزیون بار دیگر فعالیت خود را از سر گرفتند. در سرزمینی که به لحاظ سیاسی، اقتصادی و صنعتی فلج شده بود، در قدم اول به طور منطقی برای اقناع گرسنگی روحی امکان بیشتری وجود داشت.

پس از دوازده سال انزوای کامل فرهنگی، آلمان آن چه را که در زمینه جریان‌ها و پیشرفت‌های جدید فلسفه، ادبیات، موسیقی و دیگر هنرها فاقد بود، مشتاقانه کشف کرد و سپس در جذب و تحلیل عقاید و تأثیرات بیگانه روندی گسترده آغاز شد. در مورد سهم و نقش آلمان در صحنه فرهنگی سال‌های نخست پس از جنگ، در نمایشنامه محبوبیت اعجاب‌انگیز می‌تواند گویای واکنش مردم و موضوعات مورد علاقه‌شان در آن روزها باشد. نمایشنامه اول اثر «ولنگانگ بورشرت» است که نخست به عنوان نمایشنامه‌ای رادیویی با نام «The man outside» در سال ۱۹۴۶ م. نگارش یافته بود.

«بورشرت» در این نمایشنامه با به تصویر کشیدن بهت‌زدگی و اضطراب سربازی که پس از بازگشت به وطن از لحاظ اخلاقی و اجتماعی خود را در جامعه وصله ناجور می‌یابد، به بیان تجارب نسل جوانی می‌پردازد که تازه از خواب غفلت برخاسته است. جاذبه شگرفی که نمایشنامه «بورشرت» برای آلمان آن دوران در بر‌داشت، درست مانند نمایشنامه «کارل زوک مایر» (که با نام «سپهسالار شیطان» در ۱۹۴۶ م. در دوران تبعید «زوک مایر» در امریکا نگاشته شده) بیانگر تمایلات عمومی مردم بود. قهرمان نمایشنامه «زوک مایر» برای بسیاری از تماشاگران تئاتر، یادآور ضروری‌ترین مسأله روز، یعنی «نازی زدایی» بود.

این که روند «نازی‌زدایی» در عمل تا چه حد خنده‌وار و بی‌نتیجه گردید، خود دستمایه یکی از موفقیت‌های ادبی بزرگ و محبوب دوران پس از جنگ، یعنی رمان «پرسش‌نامه» اثر «ارنست فن سالامون» شد که در اصل شرح حالی از زندگی خود نویسنده بود.

در میان اسیران جنگی گروه کوچکی از روشنفکران وجود داشتند که شاید مهم‌ترین نقش را در به جنبش انداختن حیات فرهنگی آلمان پس از جنگ ایفا کردند. بعد از آن که نشریه نوپای این گروه، به عنوان «ندا» به دستور متفقین توقیف شد، به ابتکار همین افراد در پاییز سال ۱۹۴۷ م. انجمن ادبی با نفوذ «گروه ۴۷» تأسیس گردید.

نخستین آثار ادبی منتشر شده پس از جنگ، بیشتر جنبه توصیفی و واقع‌گرایانه داشتند و اعضای «گروه ۴۷» و دیگر روشنفکران جوان می‌کوشیدند تا از گذر ادبیات نسبت به گذشته حزب نازی و پیامدهای حزن‌انگیزی که به بار آورده بود، درک و دریافت درستی بیابند. سال‌ها بعد «هانریش بل» نویسنده و طنزپرداز توانای آلمان در یادآوری آن دوران چنین می‌نویسد: «پیرامون خود جز ویرانه هیچ نمی‌دیدیم، ناچار همه از ویرانه سخن می‌گفتیم».

جایگزینی توسعه اقتصادی به جای فرهنگ
اما دیری نپایید که روشنفکران از استیضاح شخصی دست برداشتند و دوران تخطئه فردی به سر آمد. در سال ۱۹۴۸ م.؛ یعنی سه سال پس از پایان جنگ، موفقیت‌های چشم‌گیر اقتصادی در جو و روشنفکری آلمان تغییر قابل ملاحظه‌ای به وجود آورد.

با کمک «طرح مارشال» و اصلاحی که در نظام مالی آلمان به وجود آمد، باقیمانده‌های ویرانه‌های جنگ زدوده گشت و به دنبال آن عصر احیای اقتصادی و روند صنعتی شدن کشور آغاز شد. در نتیجه سه سال توسعه بی‌سابقه فرهنگی جای خود را به دهه‌های بی‌سابقه و به طور تقریبی مداوم پیشرفت و فراوانی داد. (۶)

حوزه‌های هنری و هنرمندان متاثر از جنگ افروزی فاشیست

رمان
هسه: هنگام جنگ او هنوز خود را یک آلمانی می‌دانست. وی به جنگ رفت و در آنجا با حمایت‌های ارتش روزنامه «اسیران اکسان» و انتشارات «حمایت از اسیران» را بنیان کرد. اما این همکاری که به نظر هسه تنها به معنای وطن‌دوستی بود، تنها سبب مخدوش شدن چهره ادبی او و دشمنی شد. وی همان روزها در مقاله‌ای با عنوان «آه! کمی لحن‌تان را تلطیف کنید» از خوانندگان و مردم خواست حداقل روحیه جنگ‌ستیزی را در اعماق وجودشان حفظ کنند. همین مقاله سیلی از انتقادات و فحش‌های رکیک را برای هسه همراه داشت تا آن جا که او به نویسنده «خائن وطن‌فروش» معروف شد. جنگ با هسه عجین شد و او هرگز آن روزها را فراموش نکرد. تأثیر جنگ در تمام آثار پس از او مشهود است، حتی می‌توان گفت که درست پس از جنگ بود که در آثارش به سیاست هم گوشه‌چشمی داشت.

هسه در شاهکارش؛ «گرگ بیابان» از بحران میان‌سالی مرد پنجاه ساله‌ای حرف می‌زند و در کنار، به عواقب جنگ شراب‌خواری و ناسیونالیسم می‌پردازد. «هری هالر» شخصیت اصلی «گرگ بیابان» آدمی به شدت خاص، اما در طبقه متوسط جامعه است. هالر درست مانند بسیاری از آدم‌های اطراف هسه بر سر دو راهی است؛ یا شاه‌رگش را بزند یا به زندگی ادامه بدهد. او نمی‌تواند خوی انسانی و شهوانی‌اش را با هم متوازن کند. بسیاری معتقدند این اثر شدت علاقه هسه به دنیای هنر را نشان می‌دهد. هسه در سال ۱۹۲۶ م. رییس فرهنگستان هنرِ «پروس» شد اما پس از چهار سال استعفا داد. او در تمام آن سال‌ها مخالف سرسخت ناسیونالیست‌ها بود، برای این که هرگز نمی‌توانست با جنگ و نژادپرستی کنار بیاید. هسه تا پایان عمر به این اصول پایبند ماند. خانه او در سوییس تا مدت‌ها محل اختفای فراریان ارتش آلمان بود. سال ۱۹۴۶ م. او جایزه «گوته» را دریافت کرد، اما این نوبل ادبی بود که به او شهرتی عالم‌گیر بخشید و سبب شد غیر آلمانی‌ها نیز او را بشناسند.

در دوران حکومت هیتلر، هسه تنها نویسنده‌ای بود که به خود جرأت می‌داد که درباره یهودی‌ها و سیاست‌های غلط دولت آلمان بنویسد.

نقاشی
تابلوی «ابر حیوان» (۱۹۳۷ م.) از «هاینس لومادیک» حیوان غریب و غول‌آسا را نشان می‌دهد که همزاد ویرانی و مرگ است. ذاتی کور و بهیمی در تقابل با مدنیت و مدارای بشری. عنوان تابلو آشکارا کنایه‌ای به «ابر انسان» است که ایدئولوژی فاشیسم زایش آن را وعده می‌داد. نظام و فرهنگی که فاشیسم برای جامعه تدارک دیده است، نه به ابر‌انسان، بلکه به این حیوان زشت و پلید ختم خواهد شد.

تابلوی «انتظار» از ریشارد اولتس (۱۹۳۶ م.) نمونه‌ای جالب را از بدگمانی فاشیسم نسبت به ابهام و پیچیدگی نشان می‌دهد. «اولتس» هنرمندی مستقل بود که به مکتب سوررئالیسم پیوسته بود. تابلوی انتظار فضایی مرموز و وهم آلود را تصویر می‌کند که می‌تواند به خلجان‌ها یا تنش‌های ضمیر ناخودآگاه برگردد. آلمان نازی آینده‌ای درخشان و تابناک را نوید می‌داد، اما در این تابلو جمعی خاموش و ناشناخته به نقطه‌ای نامعلوم می‌نگرند!

تابلوی «قدرت کور» از رودولف شلیشتر نیز پاسخی کم‌وبیش سر راست به تبلیغات حزب نازی است. ایدئولوژی نازی لاف می‌زد که بر قله دستاوردهای بشری اروپا از زمان تمدن روم تا کنون ایستاده است و تابلو می‌گوید که امروز میراث این تمدن به جنگجویی رومی کاهش یافته است که جز مرگ و ویرانگری چیزی نمی‌شناسد.

تابلوی «انسان در ویرانه‌ها» اثر کارل هوفر را نیز می‌توان ادامه تابلوی «قدرت کور» دانست و هم اعتراضی روشن بر ایدئولوژی رایش سوم. هیتلر و پیروان او بزرگ‌ترین ماشین جنگی تاریخ را برای رسیدن به جامعه آرمانی به راه انداخته بودند، اما نقاش به سادگی مقصد نهایی این سفر جهنمی را نشان می‌دهد: انسانی برهنه که در میان ویرانه‌ها تنها مانده است. (۸)

«کی فر» نقاش نیو اکسپرسیونیست آلمان
آنسلم کی فر (Anselm Kiefer) در سال ۱۹۴۵ م. در دونائو شینگتن به دنیا آمده است. او از جمله هنرمندان آلمانی است که در پیشرفت هنر – پس از جنگ – آلمان در سطح ملی و بین المللی نقش مهمی دارند. کی‌فر مورد تاثیر هنر «جوزف بویز» و جستجوهای شخصی خودش به شیوه ویژه‌ای دست یافته و به بیان و گفت‌وگو میان هنر و زندگی می‌پردازد.

او آثار خود را با استفاده از ترکیب موارد گوناگون از بوم، رنگ، کاه، پوشال و چوب سوخته تا سرب و سیم و… خلق می‌کند تا یادآور گذشته‌ای باشد که روزی روزگاری طبیعتی سر‌سبز و با شکوه داشت و اینک خاطره‌ای بیش نیست. زمین در چشم اندازهای کی‌فر، همگی سوخته و بر باد رفته‌اند. کی فر بیشترین آثار خود را پس از جنگ جهانی دوم و با تاثیر از جنگ، کشتار و ویرانی‌های به جای مانده از آن پدید آورده است و در واقع جنگ منبع الهام آفرینش اوست.

کی‌فر با استفاده از نمادهای بصری و تصاویر سمبلیک، نقاشی‌های بسیار بزرگی خلق کرده است که وضعیت تراژیک تاریخ آلمان و ویژگی‌های فرهنگی دوران نازیسم را پیش روی می‌نهد. در دهه هفتاد مجموعه‌ای از مناظری که تسخیر وحشیانه و غم‌انگیز آلمان را به نمایش می‌گذارد، نقاشی کرد. آثار دهه هشتاد او با استفاده از شیوه پرسپکتیو و ساختار غیر معمول و اندازه‌های بزرگ پدید آمده‌اند و دارای موضوع‌های گسترده‌ای است که بازگشت به تاریخ یهود و مصر باستان را در بردارند. (۹)

تغییر عقیده توماس مان
توماس مان یکی از ادبیان آلمانی است که در نخستین جنگ جهانی با انگیزه‌های میهن‌پرستانه، در دفاع از جنگ‌طلبی کشورش آثاری منتشر کرده بود. پس از جنگ تغییر عقیده می‌دهد و از مدافعان دموکراسی می‌شود. او در آثاری همچون «ماریو» و «جادوگر» به گونه‌ای پیش‌گویانه به خطر نازیسم اشاره می‌کند و با وجود این به ملت آلمان پیام مقاومت و فداکاری در راه فرهنگ و آزادی می‌دهد. او نیز مانند «فویشت وانگر» با به قدرت رسیدن نازی‌ها از بازگشت به وطن دوری می‌کند و در رادیوهای متفقین، آلمانیان را به مبارزه علیه نازیسم تشویق می‌کند. او در رمان «اعترافات فلیکس«، «کرول شیا» و نیز «دکتر فاوست» نقد و مبارزه خود را علیه نازیسم ادامه می‌دهد.

مشهورترین ادیب سیاسی آلمان (در زمان به قدرت رسیدن نازیسم)
مشهورترین ادیب سیاسی آلمان در این دوره بی شک «برتولت برشت» است که برای خلق آثار خود به ادبیات مقاومت روسیه گوشه‌چشمی دارد. جالب این که برشت در نوجوانی در دبیرستان و در درس انشای خود «جانبازی در راه وطن» را تبلیغی مبتذل دانسته و در شعری به نام «حکایت سرباز شهید» به تمسخر فداکاری‌های هم‌وطنان خود در دوره جنگ جهانی اول پرداخته بود. با فرا رسیدن حکومت نازی‌ها وی از نام آورترین مبلغان فداکاری، ایثار و مقاومت، اما علیه نازیسم بوده است.

لحن انتقادی او در آثاری چون «کله گردها و کله تیزها»، «ترس و نکبت رایش سوم» و «تفنگ‌های خانم کارار» شدت می‌گیرد. برشت در «تفنگ‌های خانم کارار» به ماجرای زنی می‌پردازد که شوهرش در جنگ برضد فاشیست‌های اسپانیا کشته شده است.

معروف‌ترین نویسنده آلمانی زبان معاصر
هانریش بل معروف‌ترین نویسنده آلمانی زبان معاصر که در سال‌های (۴۵-۱۹۳۹ م.) در مقام سربازی ساده در جبهه‌های جنگ شرکت کرده بود، تجربیاتی از سر گذراند که از او یک ضد جنگ ساخت. گرچه شهرت بل بیشتر به سبب آثار اخیر اوست که به نقد اجتماعی از جامعه معاصر آلمان پرداخته، اما او بیشتر در آثار نخستین خود به توصیف مقاومت و فداکاری مردمان عادی در جنگ می‌پردازد.

البته او نیز مانند بیشتر نویسندگان هم‌وطن خود، بر تفاوت ایثاری راستین در راه انسانیت و اخلاق و از سویی دیگر مرگ‌های تراژیکی که بر اثر حقه‌بازی‌های سیاسی رخ داده، تفاوت قائل می‌شود، می‌کوشد تفاوت این دو نوع ایثار و فداکاری را که یکی به فاجعه ختم می‌شود و دیگری به زندگیِ دیگر انسان‌ها یاری می‌رساند، در آثارش تبیین کند.

شعر
هانس ماگنوس انتستر برگر هر چند بیشتر به عنوان شاعر شناخته شده است، اما صاحب آثاری داستانی نیز شمرده می‌شود، او را شاعری اجتماعی می‌شناسند. او همراه «اریش فرید بول به« وجدان جامعه معاصر شد و خطرات نوزایی فاشیسم و پدیده ویتنام را گوشزد کرد.

داستان‌نویسی
اگر بخواهیم به داستان نویسان مهم بپردازیم، پس از «بورشرت» می‌توان از «هانس بندر» نیز نام برد. او که متولد ۱۹۱۹ م. است. در جنگ جهانی دوم شرکت داشت و بسیاری از داستان‌هایش درباره این جنگ شمرده می‌شود. آثار او نیز در مقابل جنگ بوده، ترسیم‌کننده مقاومت مردم مناطق اشغالی علیه نیروهای نازی است.

آموزه‌های هنری متأثر از نازیسم
داستان کوتاه
هاینریش در آغاز نخستین جنگ جهانی به مخالفت با «میلیتاریسم» کشورش برخاست و پس از آن نیز از مبارزان ضد نازی شد. او در رمان خود «زیر دست» و در برخی از داستان‌های کوتاهش به نقد قدرت و دعوت به قیام علیه استبداد می‌پردازد، اما شهرت او تحت الشعاع آوازه برادرش «توماس مان» قرار می‌گیرد.

لوئیزه ریتور نیز که مدتی به زندان نازی‌ها افتاد، از داستان‌نویسانی است که در داستان‌هایش به فجایع جنگ و فداکاری مردم در شرایط جنگی پرداخته است.

نویسندگان چپ
گرترود کلوگه در رمان «شجاعت‌های فراموش شده» با شیوه‌ای مدرن به ستمگری‌های نازی‌ها و پایداری و مقاومت قربانیان آنان می‌پردازد. او نیز مانند آرتور کوستلر، پل سزان، مانس اشپربر و… جزء نویسندگانی بود که به جریان سیاسی چپ وفادار بودند، اما دریافتند که به آرمان‌های آنان خیانت شده است. ده‌گانه‌های کلوگه به نوعی نقد تاریخ اجتماعی آلمان را تشکیل می‌دهد.

نتیجه‌گیری
متأسفانه دعوت روشنفکران به ایثار و فداکاری علیه نازیسم قدری دیر؛ یعنی پس از سقوط نازیسم طرح و به گوش مردم رسید. عذاب وجدان همگانی در آلمان نیز به همین دلیل رخ داد.

به هر حال، اگر ملت آلمان و بیش از آن روشنفکران آلمانی برای رفع فاجعه نازیسم قدری بیشتر مقاومت و از خودگذشتگی به خرج داده بودند، ناچار نبودند در آثار ادبی خود به جای پیر خردمند از کودکان نابالغی به عنوان نماد آلمان استفاده کنند، کودکان نابالغی که باید بالغ شوند و بیاموزند که عکس پدرانشان راه نجات آنان در عافیت‌طلبی نیست، بلکه در فداکاری نهفته است. (۱۰)


پی‌نوشت:

۱. محمد مددپور، آشنایی با آرای متفکران، ج اول، چاپ اول، ص ۲۲ – .۲۳

۲. ویلهم گسمان، ترجمه محمد ظروفی، تاریخ فرهنگ آلمان، برگرفته از مقدمه.

۳. سایت ایرانیان انگلستان، فاشیسم و هنر، شنبه ۱۳ اکتبر ۲۰۰۷، شماره .۷۵۲۰۵۶۲

۴. پایگاه اطلاع‌رسانی راویان نور.

۵. Collective guilt البته این عبارت را به گناه گروهی یا گناه جمعی نیز می‌توان ترجمه کرد.

۶. چارلزئی. مک لی لاند و استیون پی اسکر – فرهنگ آلمان پس از جنگ – ترجمه: حسین گرشاسبی، ص ۴۴-۴۰.

۷. هرمان هسه، نویسنده‌ای که محبوبیتش همیشه در نوسان است – iron – newspaper.

۸. سایت ایرانیان انگلستان، فاشیسم و هنر، ۱۳ اکتبر .۲۰۰۷

۹. بررسی و تحلیل آثار «کی فر» نقاش نیو اکسپرسیونیست آلمان، شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۳، Kargah. com.

۱۰. پایگاه اطلاع‌رسانی راویان نور.

منابع:

۱. چارلزئی. لی لاند مک. پی اسکر، استیون، فرهنگ آلمان پس از جنگ، ترجمه حسین گرشاسبی، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی بین المللی، چاپ اول، ۱۳۷۴.

۲. گسمان. ویلهلم، تاریخ فرهنگ آلمان، ترجمه محمد ظروفی، انتشارات توس، اسفند ۱۳۵۰.

۳. مددپور، محمد، آشنایی با آرای متفکران درباره‌ هنر، جلد اول، سوره مهر، چاپ اول ۱۳۸۳.

۴. ایرانیان انگلستان، فاشیسم و هنر، شنبه ۱۳ اکتبر ۲۰۰۷، شماره ۷۵۲۰۵۶۲.

www.iranianuk.com/article.php?id=20562

۵. هرمان هسه، نویسنده‌ای که محبوبیتش همیشه در نوسان است.

www.iran-newpaper.com/1384&979/html/art.htm

۶. بررسی و تحلیل آثار «کی فر» نقاش نیواکسپرسیونیست آلمان، شنبه ۱۶ آبان ماه ۱۳۸۳

www.persian.kargah.com/archives/002787.php

۷. پایگاه اطلاع‌رسانی شاهد، تأثیر ادبیات در برانگیختن روحیه ایثارگری با نگاهی به تاریخ آلمان و اشاره‌ای تطبیقی به ادبیات پایداری در ایران، شنبه ۱۷/۹/۸۶

www.navideshahed.com/main/index.php?page=definition&UID=48677

۸. پایگاه اطلاع‌رسانی راویان نور

www.ravyan.com/fa/index.php?/option=com-content&task=view&jd=27481itemid= 64


 

امروز، سه‌شنبه، ۱۴ اسفند ۸۶

سه‌شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۶ هجری شمسی
۴ مارس ۲۰۰۸ میلادی
۲۵ صفر ۱۴۲۹ هجری قمری

سه تولد در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره‌گیری است:

۳۳۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی آنتونیو ویوالدی، آهنگ‌ساز ایتالیایی دوران باروک متولد شد.

۳۵۹ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی فرانسوا لاروش فوکو، فیلسوف فرانسوی، متولد شد. فوکو در اثر مشهورش با نام «خاطرات» وقایع سال‌های میانی سده هفدهم میلادی فرانسه را بررسی می‌کند. فوکو دوست‌داشتن خود را چاپلوسانه‌ترین رفتار بشر می‌دانست.

و ۸۶ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی پیر پایو پازولینی، نویسنده و فیلم‌ساز ایتالیایی، متولد شد.

❋ ❋ ❋

پیر پایولو پازولینی

پیر پایولو پازولینی در سال ۱۹۲۲ در بولونیا متولد شد. در هفت سالگی نخستین شعرهایش را سرود، به داستان و به ویژه سینما علاقه‌مند شد و با ناتمام گذاشتن تحصیلاتش در دانشگاه فعالیت سینمایی‌اش را با نوشتن فیلم‌نامه «شب‌های کابریا» برای فدریکو فلینی، آغاز کرد.

سینمای پازولینی آمیزه‌ای از شعر، استعاره، اسطوره و دیالکتیک مارکسیستی است.

فیلم «انجیل به روایت متی» اثر پازولینی از مطرح‌ترین آثاری است که تا کنون درباره عیسی مسیح (ع) به روایت انجیل ساخته شده است.

عموم آثار پازولینی اقتباسی مدرن از آثار کلاسیک ادبی جهانند؛ آثاری چون «ادیپ شهریار»، «افسانه‌های کانتبری» و «هزار و یک شب».

آخرین فیلم پازولینی «سالو» نام دارد که فیلم‌نامه آن را با کمک رولان بارت نوشته است. این فیلم به مثابه بیانیه‌ای است علیه فساد اخلاقی فاشیسم ایتالیا.

پازولینی در کنار فیلم‌سازی مقالاتی معتبر نیز نوشته است؛ از جمله مقاله «سینمای شعر» که در ژوین ۱۹۶۵ در نخستین فستیوال فیلم پزارو ارایه شد و همچنان یکی از مهم‌ترین مقاله‌هایی است که درباره ماهیت شعر گونه‌ی سینما نوشته شده است.

پازولینی در نوامبر ۱۹۷۵ در نزدیکی شهر رم به قتل رسید. بسیاری برآنند که قتل او انگیزه سیاسی داشته است.


 

ده فرمان

رابرت مک کیرابرت مک کی، یکی از مشهورترین مدرسان فیلم‌نامه‌نویسی است که کتاب «داستان» او به فارسی ترجمه شده است. سمینارهای ساختار داستان رابرت مک کی، دوره‌های آموزشی فشرده سه روزه‌ای است که تمرکز آن بر روی فیلم‌نامه‌نویسی است. بیشتر مطالب این دوره‌های آموزشی برای نویسنده‌های فیلم‌نامه بسیار کاربردی است. بیشتر این سمینارها در آمریکا برگزار می‌شود اما گاهی نیز اتفاق می‌افتد که در خارج از مرزهای آمریکا دوره‌ای را اجرا کند.

۱. تو نباید بحران‌ها و نقاط اوج داستان را فراتر از نیروی قهرمان داستانت قرار دهی. قانون مخالفت با معجزه‌های ناگهانی. غافل‌گیری ممنوع!

۲. زندگی را برای قهرمان داستانت آسان نگیر. هیچ پیشرفت و حرکتی در داستان وجود ندارد مگر از طریق کشمکش؛ و نه‌تنها کشمکش و درگیری فیزیکی.

۳. تو هرگز نباید کلمه به کلمه اهدافت را توضیح دهی. آن‌ها را نمایشی کن. توضیحاتت را در شلیک‌های نمایشی‌ات قرار ده؛ و از این شلیک در آخر صحنه استفاده کن تا به کشمکش بیفزاید.

۴. هرگز از دروغ‌های عجیب و غریب و غافل‌گیری‌های سطحی استفاده نکن. نکته‌های مهمی که قهرمان می‌داند از ما مخفی نکن. ما را همیشه در یک قدمی او نگه دار تا بدانیم او چه می‌داند.

۵. باید با مخاطبت ارتباط برقرار کنی. یک قانون غیر قابل فسخ. البته نه به این معنی که همه خوانندگان از شخصیت تو سر در بیاورند. این نکته بسیار مهم است.

۶. باید دنیای خودت را بشناسی همان‌طور که خدا دنیای خودش را می‌شناسد. قانون تحقیق حرفه‌ای.

۷. هرگز زمانی که به اندازه کافی پیچیدگی وجود دارد، پیچیدگی بیهوده ایجاد نکن. تنها در یک سطح پیچیدگی اضافه نکن. در هر سه سطح درون‌فردی، بین فردی و فرا فردی این پیچیدگی را ایجاد کن.

۸. آخرین نقطه را جست و جو کن، نیروی منفی پشت سر نیروی منفی، و شخصیت را دور از موفقیت قرار ده و عمیق‌ترین کشمکش‌های قابل تصور در داستانی که تحت سیطره شما ممکن است را بر سرش فرو ریز.

۹. تنها، نوشتن کافی نیست. برای هر متن، یک زیر متن نیز قرار بده.

۱۰. تو باید بازنویسی کنی.


 

امروز، دوشنبه، ۱۳ اسفند ۸۶

دوشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۸۶ هجری خورشیدی
۳ مارس ۲۰۰۸ میلادی
۲۴ صفر ۱۴۲۹ هجری قمری

سه تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۲۵۲ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ویلیام گادوین، فیلسوف آنارشیست انگلیسی متولد شد. گادوین عقیده داشت جامعه باید از گروه‌های همکار متعدد و بدون نظارت مرکزی تشکیل یابد.

۳۰۲ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی یوهان پاخبل، موسیقیدان آلمانی، در گذشت. «کانون» از ساخته‌های اوست.

۴۰۲ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ویلیام داونانت، نمایش‌نامه‌نویس انگلیسی متولد شد. «گاندبیرت» مشهورترین اثر اوست.

۵۲۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی سانتی رافایل، نقاش ایتالیایی متولد شد. «مدرسه آتن» از آثار اوست.

و ۱۲ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی مارگریت دوراس، نویسنده فرانسوی، در گذشت.

❋ ❋ ❋

مارگریت دوراس

مارگریت دوراس در سال ۱۹۱۴ در هندوچین که مستعمره فرانسه بود متولد شد. پدرش را در چهار سالگی از دست داد. در جوانی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شد.

نخستین رمان دوراس موفقیت چندانی نصیب نویسنده نکرد و دوراس با فیلم «هیروشیما عشق من» به کارگردانی آلن رنه که بر اساس نوشته او ساخته شده بود به شهرت رسید.

دوراس از جمله نویسندگانی است که در عموم حوزه‌های ادبی، از نمایش‌نامه تا فیلم‌نامه و مقاله و داستان قلم زده و موفق بوده است.

دوراس در آثارش عموماَ بحران‌هایی را وصف کرده است که موجب آشفتگی روح بشرند. او از شاخص‌ترین نویسندگان رمان نو فرانسه محسوب می‌شود و بسیاری از آثارش بر اساس تجربیات شخصی شکل گرفته‌اند.

انتشار رمان «عاشق» در سال ۱۹۸۴ به شهرت دوراس افزود و جایزه گنکور را نصیب نویسنده کرد.

«درد»، «سدی بر اقیانوس آرام» و «نوشتن همین و تمام» از آثار اوست.

مارگریت دوراس در سال ۱۹۹۶ در ۸۲ سالگی در گذشت.


 

دنیا آتش می‌گیرد!

سینما را اگر آزاد می‌گذاشتند، چشم آزادی می‌شد… سازش‌کاری، چشم سینما را به زنجیر کرده است. روزی که چشم سینما بیدار شود، دنیا آتش می‌گیرد.
لوئیس بونوئل

پرونده جنگشاید وقتی بونوئل این سخنان رابه زبان می‌آورد، به ذهنش هم خطور نمی‌کرد سینما کورتر از آنی شود که او می‌گفت. امروزه فیلم ضد جنگ، ادا و اطواری بیش نیست. کمپانی‌های فیلم‌سازی برای به خطر نیفتادن منافع‌شان به فیلم‌هایی روی می‌آورند که تنها موضع انسانی و صلح‌طلبانه را تکرار کنند. از سینماگران مستقل هم خبری نیست. فکر می‌کنید اگر در دنیای امروز جنگ جهانی دیگری اتفاق بیفتد آیا هیچ کشور یا حکومتی، فیلمی ضدخود خواهد یافت تا از سطح کشورهای تحت اشغالش جمع‌آوری کند؟

اولین فیلم ضد جنگ توهم بزرگ ژان رنوار بود که درسال ۱۹۳۷- یعنی ۲سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم-ساخته شد. گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر آن را دشمن شماره یک سینمایی خواند و از نمایش آن در آلمان جلوگیری کرد. داستان به همین‌جا ختم نشد و در طول جنگ نه‌تنها دویست کپی از این فیلم، بلکه با اشغال هر شهر و کشور از اولین اقدامات آلمان نازی جمع‌آوری فیلم‌های ضد نازیسم بود. گرچه این اقدام ناخواسته منجر به در امان ماندن آثار ماندگار بسیاری، از نابودی شد ولی این حرکت نشان از استقلال و تفکر فیلم‌ساز، نفوذ و تأثیر سینما بر توده‌ی مردم و احساس وظیفه سینما داشت.

علی‌رغم گفته‌ها، ژانر جنگ ژانر کوچکی نیست. اما زمانی که بخواهیم نسبتی میان تأثیرات ویرانگر جنگ‌ها و شفافیت فیلم‌ها برقرار کنیم، نتیجه چندان راضی‌کننده نیست. تنها زمانی موج فیلم‌های ضد جنگ فزونی گرفت، که شکست آمریکا در جنگ ویتنام را همه جهانیان دریافته بودند. و این باز بر این نکته صحه می‌گزارد که تنها وقتی شکست می‌خوری، تردید می‌کنی. با این‌حال این بدان معنا نبود که نشان‌دادن بیهودگی و وحشت‌های جنگ، چنان باشد که حقانیت کشوری مورد چون و چرا قرار گیرد. عدم شفافیت حتی در کشورهایی که تحت استعمار و یا تازه استقلال‌یافته بودند، بیشتر دیده می‌شود. گرچه سینمایی هم نداشتند تا در برابر هالیوود عرض اندام کنند ولی در هر صورت همان اندک محصولات نشان‌دهنده‌ی موضع منفعل آن‌ها است.

هنوز ژانر جنگ برای مخاطب یادآور فیلم‌هایی است که در آن کلیشه‌سازی، قهرمان‌پروری و میهن‌پرستی دو آتشه موج می‌زند؛ گویی قواعد ژانر جنگ این‌گونه رقم خورده است. البته منظور، موضع‌گیری و دادن بیانیه‌ی سیاسی نیست. حتی تمییز حق و باطل هم به عهده سینما نیست. بلکه سینما باید در بازنمایی واقعیت چنان صادق باشد که حقیقت حاصل شود. و اگر سینما نسبیت باور است، چرا آن را در حق ظالم اعمال نمی‌کند. تنها آینه‌گی برای رنج قربانیان کافی نیست. سینما با همین بضاعت هم نقشی بی‌بدیل – والبته نامحسوس- در معادلات جهانی دارد، ولی هنوز چشم بیدار ندارد. کسی چه می‌داند شاید جنگ جهانی سوم را – خدای ناکرده- سینما راه بیندازد.


 

امروز، یک‌شنبه، ۱۲ اسفند ۸۶

یک‌شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۶ هجری خورشیدی
۲ مارس ۲۰۰۸ میلادی
۲۳ صفر ۱۴۲۹ هجری قمری

۸۵ سال پیش در چنین روزی مرتضی حنانه، موسیقیدان ایرانی، متولد شد. موسیقی متن سریال «هزار دستان» از مشهورترین ساخته‌های اوست.

۲۳۶ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی فریدریش نوالیس، شاعر آلمانی متولد شد. منظومه «سروده‌های شب» که به سرود رسمی کلیسای پروتستان آلمان بدل شده است از آثار اوست.

۴۷۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی میشل دو مونتاین، فیلسوف عهد رنسانس فرانسوی، متولد شد. دمونتاین عقیده داشت روزی که «جامعه» به جای «شاهزادگان» مشوق استعدادها شود، بشر به اوج سعادت خواهد رسید.

و ۷۸ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی دیوید هربرت لارنس، نویسنده انگلیسی، متولد شد.

❋ ❋ ❋

دیوید هربرت لارنس

دیوید هربرت لارنس در شانزدهم دسامبر ۱۸۸۵ در ناتینگهام انگلستان به دنیا آمد. پدرش مردی خشن بود به همین دلیل به مادرش وابسته شد. محبت و وابستگی لارنس به مادر به خوبی در آثارش منعکس است.

لارنس در پی سفرهای بسیار سرانجام مکزیک را برای زندگی انتخاب کرد تا از زندگی صنعتی شده انگلستان دور باشد.

انتشار رمان «فرزندان و دلدادگان» که کم بیش زندگانی خود اوست لارنس را به شهرت رساند. لارنس در آثارش با جامعه و منطق حاکم بر آن سرستیز دارد. او شعر می‌سرود و مقاله نیز می‌نوشت، اما تنها به هنر داستان‌نویسی خود ایمان داشت. لارنس یکی از حساس‌ترین نویسندگان سده‌ی بیستم و یکی از بزرگ‌ترین رمان‌نویسان انگلیسی است. آثار او حجم و تنوع گسترده‌ای دارند. لارنس که به شدت پایبند احساسات خود بود بی‌پرده می‌نوشت و آزادی انسان را مطلق می‌دانست. او به روان‌شناختی اشخاص داستان‌هایش اهمیت می‌داد و با ارایه تصاویر زنده از رویدادها و مکان‌ها آثار ماندگاری پدید می‌آورد.

«قوس و قزح»، «کفش دوزک» و «مردی که مرده بود» از آثار اوست.

دیوید هربرت لارنس در سال ۱۹۳۰ بر اثر بیماری سل در گذشت.