فیروزه

 
 

به خاطر بسپار…

نوشتن عملی است مرتبط با حافظه؛ به همان اندازه که چیزهای دیگر چنین ارتباطی دارند. ضرورتی نیست به ذخیره تمامی زندگی و تاریخ‌مان بپردازیم بلکه تلاش برای به خاطر سپردن کلمات معناداری که از حس ما نسبت به دنیای پیرامون‌مان به وجود آمده، اهمیت دارد. حسی که پس از باران داشتی چگونه بود؟ روش غیر معمولی آن زن برای بیان احساسات خویش چگونه بود؟ چه چیزی سفر امروز تو به کار یا مدرسه را با تمام سفرهایی که پیش از این داشته‌ای متفاوت کرد؟

تمرین ۱

رفتن برای قدم زدن

مشارکت‌کنندگان: گروهی، فردی (۱۰ تا ۳۰ دقیقه)

۱. برای قدم‌زدن به بیرون بروید. در اطراف ساختمان، پارک یا هر جای دیگر قدمی بزنید. اگر در مدرسه‌اید، چرخی در اطراف زمین بازی مدرسه بزنید. به چیزهایی که می‌بینید یا می‌شنوید توجه کنید. به حرکت بدن در فضا، مسیری که از آن تنفس می‌کنید، زمینی که پا روی آن می‌گذارید و به هوایی که اطراف‌تان را احاطه کرده آگاه و هوشیار باشید. چه چیزهایی می‌بینید، می‌شنوید و یا احساس می‌کنید؟ کلمات را با ذهن‌تان بشنوید. به عبارت‌ها اجازه دهید به خود شکل دهند. ریتم راه‌رفتن‌تان را با ریتم کلمات درون ذهن‌تان تنظیم کنید. اگر گفتن کلمات را شروع کردید، بگذارید این اتفاق ادامه پیدا کند.

۲. از پیاده‌روی خود باز گردید

۳. بنویسید:

– ده چیزی که مشاهده کردید.

– پنج صدایی که شنیدید.

– سه حسی که تجربه کردید.

– و یک سوالی که بر انگیخته شده؛ از شنیده‌ها، دیده‌ها و حس‌های‌تان باشد.

تمرین ۲

دراز کشیدن بر روی زمین

مشارکت کنندگان: گروهی، فردی (۵ تا ۱۰ دقیقه)

۱. در یک حالت راحت روی زمین دراز بکشید و چشمان خود را ببندید. به صدایی که از خارج اتاق یا ساختمان شنیده می‌شود گوش کنید. بعد از یک دقیقه یا بیشتر به صداهایی که در داخل اتاق است گوش دهید. و در آخر به صداهای داخل بدن‌تان گوش کنید. به حس گوش‌کردن خود اجازه دهید بین مسافت‌هایی که طی کرده‌اید‌، رفت و آمد کند و صداهای به خصوص را تشخیص دهد.

۲. بنویسید:

– مدل و کیفیت صداهایی که شنیدید.

– یک سوال درباره هر چیزی که شنیدید یا حس کردید.

تمرین ۳

به زندگی‌تان فکر کنید

قسمت اول

مشارکت‌کنندگان: گروهی، فردی (۵-۱۰ دقیقه)

۱. در اطراف اتاق راه بروید (یا اگر در محیط کوچکی هستید، جایی راحت بنشینید). به خودتان اجازه دهید احساس راحتی و آزادی کنید. به زندگی خود فکر کنید؛ به تمامی آن؛ مثل این‌که رودخانه‌ای شما را به عقب می‌برد. اجازه دهید خاطرات‌تان به عقب باز گردد. اتفاق، لحظه و یا تصویر دلچسب خود را پیدا کنید و آن را کاوش کنید. سپس سریع آن را یادداشت کنید، یک کلمه، چند کلمه و یا یک جمله.

۲. راه‌رفتن را دوباره شروع کنید (یا به جایی که نشسته بودید برگردید) به رودخانه اجازه دهید دوباره جاری شود. خاطره‌ای که یادداشت کرده‌اید را فراموش کنید. به ده سال گذشته فکر کنید. مثل این که یک نوار ویدیو است. یک چیز جذاب پیدا کنید، چیزی که مهم یا پرمعنی باشد و آن صحنه را یک بار دیگر مرور کنید. آن را در چند کلمه یا چند خط خلاصه کنید و سپس بنویسید.

۳. به زندگی امسال‌تان فکر کنید و همین فرایند را تکرار کنید.

۴. به زندگی خود در هفته گذشته فکر کنید و همین فرایند را تکرار کنید.

۵. به تمام چیزهایی که نوشته‌اید نگاهی بیندازید و سه چهار کلمه یا عبارت پرسشی از دل آن بیرون بکشید. سپس آن‌ها را یادداشت کنید.

قسمت دوم

– به زندگی‌تان فکر کنید

– مشارکت‌کنندگان: گروهی (۱۰-۲۰ دقیقه)

۱. ابتدا قسمت اول تمرین ۳ را کامل کنید.

۲. مجددا اطراف اتاق قدم بزنید. متوجه افراد دیگری که در محوطه حضور دارند باشید، اما کار خودتان را انجام دهید.

۳. به اولین خاطره‌ای که یادداشت کرده‌اید نگاه کنید. چشمان‌تان را ببندید و خاطره را برای خود تکرار کنید. در اتاق قدم بزنید. خاطره خود را برای صندلی بگویید، برای دیوار، پنجره، یا هر شیء دیگری که در اتاق وجود دارد.

۴. شریکی برای خود بیابید. به خاطره‌ی او گوش کنید. آن خاطره را تکرار کنید و به ذهن بسپارید. خاطره خود را به شریک‌تان بگویید و او نیز خاطره شما را تکرار کند و به یاد بسپرد.

۵. خاطره‌های‌تان را عوض کنید. خاطره خود را فراموش کنید؛ شما آن را دور انداخته‌اید. دوباره اطراف اتاق قدم بزنید، با خاطره شریک‌تان. آن خاطره اکنون برای شما است.

۶. همه وسط اتاق جمع شوند؛ تا آن‌جا که ممکن است نزدیک به هم، تا جایی که برخوردی صورت نگیرد. اکنون هر کس خاطره شخص دیگری را دارد. چشمان‌تان را ببندید. به گروه‌تان هر چه قدر از خاطره را که به یاد دارید بگویید. عجله نکنید و صحبت‌تان را با صحبت‌های دیگر مخلوط نکنید. تمرکزتان بر تمام آن چیزی باشد که گفته شده است. اکنون تمام گروه، همه خاطرات را می‌شنوند. لازم نیست تمامی آن‌ها را در ذهن نگه دارید. فقط یک قطعه، یک تصویر که در ذهن‌تان باقی مانده است کافی است.

۷. بر روی کار خودتان متمرکز شوید. هر چه از کلمات، تصاویر، عبارت‌ها و تکه‌های اطلاعاتی که گفته شد و در ذهن‌تان مانده است را روی کاغذ بنویسید. از تمام یادداشت‌هایی که ثبت کرده‌اید استفاده کنید و متنی بنویسید که با «به یاد می‌آورم…» شروع می‌شود و شامل هر آن چه شما یادداشت کرده‌اید می‌شود، دوباره آن‌ها را مرتب کنید و کلمات دیگری که برای کامل‌کردن خاطره‌تان به آن‌ها نیاز دارید به اثرتان اضافه کنید.

۸. کاری که به تنهایی انجام داده‌اید به گروه عرضه کنید. چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی از دیدگاه‌های دیگران گرفته شده؟ چه تصاویری بیشتر برجسته شده است؟

پی آمد

این تمرین‌های ابتدایی ما را آماده می‌کند تا خاطرات‌مان را یادآوری و حتی کشف کنیم و آن‌ها را با نوشتن ثبت کنیم. ما در مقام یک نویسنده، مخاطب دسته‌ای از این نوع سوال‌ها قرار می‌گیریم: خاطره چیست؟ چگونه آن‌ها را به یاد می‌آوریم؟ چه چیزهایی را به یاد می‌آوریم و چرا؟ خاطره خوب چیست، خاطره بد چیست؟ خاطره راست کدام است و خاطره دروغ کدام؟ من چه منظوری دارم وقتی می‌گویم «ما چه چیزهایی به یاد می‌آوریم، و چگونه؟

منبع: کتاب Play writing


 

تنها یک بار این فیلم را نمی‌بینیم

اولین چیزی که در مواجهه با فیلم «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» بدیع و حتی عجیب به نظر می‌رسد، غیرمتعارف بودن آن است. غیرمتعارف نه از آن‌رو که مثلا ما را به غواصی در تاریخ و اسطوره‌هامان ببرد یا وجود ماوراء و عالم معنا را به اذهان‌مان حٌقنه کند و یا به قیمت عبور از یک‌سری خط‌قرمزها، از ما لبخند رضایت بگیرد؛ بلکه آن‌چه در تک‌تک عناصر فیلم – از فرمِ روایت و شخصیت‌پردازیِ ظریف و دیالوگ‌نویسیِ سهل و ممتنع بگیرید تا بازی‌های بدونِ اغراق و فیلم‌برداری‌ِ نزدیک به سیاه و سفید و تدوینِ گریزان از قواعد کلاسیک و دست و پاگیر تدوین- ساری و جاری به نظر می‌رسد، هوشمندی فیلم‌ساز در دوری آگاهانه از کلیشه‌های آشنا برای مخاطب و خلق فضایی نو و مناسب با خط اصلی قصه‌ی فیلم است. البته از یک کارگردان فیلم اولی غیر از این هم انتظاری نمی‌رود.

سیامک مُرده‌ای است که پس از مرگ این امکان را یافته که در میان شهر و آدم‌ها پرسه بزند! او تصمیم می‌گیرد پیش از آن که در سال‌روز تولدش، دستش کاملا از دنیا کوتاه شود، کارهایی که می‌خواسته و نتوانسته انجام دهد را حداقل برای یک بار تجربه کند. اما در این میان، آشنایی‌اش با دختری به نام شهرزاد، سرنوشت دیگری را برایش رقم می‌زند. این خلاصه‌ی قصه‌ی فیلمی است که به اعتقاد بسیاری صاحب‌نظران، اگر نه بهترین فیلم جشنواره‌ی بیست‌وششم فجر، که پدیده‌ی بخش نگاه اول و شاید همه‌ی جشنواره باشد. فیلمی که علی‌رغم فضای کبود و قصه‌ی تلخش، سرشار از امید و سرزندگی است. به یاد آورید سکانس ملاقات شهرزاد را با سیامک، وقتی که سیامک بر سر قرار حاضر نشده است و حالا شهرزاد با او کلنجار می‌رود و ملامتش می‌کند که چرا مرگ را پذیرفته است. یا سکانسی که در آن سیامک همه‌ی پولش را در ازای یک کمانچه به گدایی می‌دهد تا در خلوتش از یکی از حسرت‌هایش که نواختن موسیقی است، عقده‌گشایی کند. یا سکانس‌های قدم زدن سیامک در میان برف که لابه‌لای فصل‌های فیلم به منزله‌ی گشتار عمل می‌کنند. یا پلان انتهایی فیلم؛ که سیامک در پس‌زمینه‌ی سفیدبرفی فیلم محو می‌شود.

در مورد شخصیت‌ها و شخصیت‌پردازی در «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» هم، به نکات قابل اعتنایی می‌رسیم. بی‌اعتنایی سیامک به وضعیت پیرامونش ما را به یاد قهرمان فیلم «نفس‌عمیق» – اثر تحسین‌شده‌ی پرویز شهبازی – می‌اندازد. آن‌جا قهرمان «نفسِ‌عمیق» با حالتی بین بُهت و بی‌تفاوتی به سارق موتورسوارِ موبایلش نگاه می‌کند و این‌جا سیامک، بی‌اعتنا به مینی‌بوس و دعوای مسافران، از بقیه جدا می‌شود تا بمیرد! نقطه‌ی عطف در طراحی شخصیت سیامک آن‌جاست که درمی‌یابیم او سال‌ها پیش، عشقی ناکام در دانشکده‌ی پزشکی پشت سر گذاشته و شاید اگر در آن زمان می‌توانست به مرادش برسد، همه‌ی این سال‌ها را به این یک‌نواختی پشت‌فرمان مینی‌بوس سپری نمی‌کرد تا امروز مجبور باشد برای عقده‌گشایی از همه‌ی حسرت‌های فروخورده‌اش، این‌گونه به رفتارهای آنارشیستی روی بیاورد. این چالش شخصیتی وقتی بیشتر نمود پیدا می‌کند که بیرون آمدن سیامک از پیله‌ی تنهاییش را به تدریج در مواجهه با شهرزاد می‌بینیم. گویی زمان در همه‌ی این سال‌ها برای سیامک متوقف بوده و او فقط زنده بوده و حالا پس از مرگش در این یکی دو هفته دارد زندگی می‌کند! این چرخش از پذیرش مرگ به علاقه برای زندگی دوباره، در لحظاتی ما را به یاد فیلمِ «ملاقات با مرگ» آکی کوریسماکی می‌اندازد. در مورد شخصیت شهرزاد نیز اشاره به این نکته کافی است که شیطنت و شفافیت و معصومیت و طراوت او آن‌قدر بی غَل و غَش به تصویر کشیده می‌شود که علاوه بر سیامک، ما هم داستان جزیره و گوی‌های او را باور می‌کنیم.

«تنها دو بار زندگی می‌کنیم» در مقایسه با دیگر آثار جشنواره، از جهت ارائه‌ی فرم‌های بدیع روایی و بصری هم حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. از روایت غیرخطی و شکست زمان گرفته تا جامپ‌کات‌های به‌جا و مینی‌مالیستی تصویر. البته در یک نگاه بدبینانه می‌توان روایت غیرخطی و بازنمایی نقاط اصلی پیش‌برنده‌ی داستان را به خاطر ترس فیلم‌ساز از دیده و فهمیده نشدن ایده‌های خلاقانه‌ی تم اصلی قصه دانست. در مورد این فیلم می‌توان باز هم حرف زد. بی‌انصافی است که کسی فیلم را ببیند و از تصویربرداری بایرام فضلی و موسیقی حسین علی‌زاده یاد نکند. حرف‌های بیشتر را می‌گذاریم برای وقتی که فیلم به اکران عمومی درآید. که البته اگر درآید. چون این فیلم را بیشتر از یک بار باید دید و در موردش مداقه به خرج داد. فقط امیدواریم بهنام بهزادی از برخورد سرد داوری‌های جشنواره دلسرد نشود و هم‌چنان خلاقانه به خلق اثرهای آینده‌اش فکر کند.

بهزادی در نشست مطبوعاتی فیلم‌شان گفت برای این فیلم دو سال وقت گذاشته است. آرزو می‌کنیم بستر مناسبی فراهم آید تا استعدادهای بیشتری در سینمای جوان ما شکوفا شوند.


 

بر فراز جنگ

سید محمد حسینی پرونده جنگ۱
هزار و چند سال پیش، ابوالقاسم فردوسی پس از چهارده سال نخستین تدوین شاهنامه را به پایان برد. این همان شاهنامه‌ای است که شاعر قصد می‌کند آن را به شاه سامانی هدیه کند و زن و فرزند و خود را از فقری برهاند که محصول سال‌ها سرودن شاهنامه است.

شاعر با شاهنامه به بخارا می‌رود، اما دولت سامانی گرفتار آشوب‌هاست. بین سرداران سامانی اختلاف افتاده است و آل بویه و آل زیار نیز به جمع دشمنان سلسله سامانی افزوده شده‌اند. و بدیهی است که در چنین اوضاعی کسی خریدار سخن فرزانه طوس نیست.

زمانه سراسر پر از جنگ بود
به جویندگان بر، جهان تنگ بود
به این‌گونه یک چند بگذاشتم
سخن را نهفته همی بگذاشتم

شاعر به خانه باز می‌گردد و شانزده سال دیگر از عمر را صرف شاهنامه می‌کند، و شگفتا که باز اوضاع آشوب است و این‌بار سلطان محمود قدر نمی‌داند که:

رباید همی این از آن آن ازین
ز نفرین ندانند باز آفرین
نهان بدتر از آشکارا شود
دل شاهشان سنگ خارا شود
بداندیش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر هم چنین چاره‌گر

و به این شکل اوضاع آشفته باز اجازه نمی‌دهد شاهنامه شاعر را از فقر برهاند؛ شاهنامه که مملو از چکاچاک شمشیر است.

۲
ادبیات آلمان از گوته تا کافکا کم و بیش جایگاهی ستودنی در جهان داشته است. جنگ نه‌فقط سرزمین که ادبیات آلمان را نیز ویران می‌کند. حکومت هیتلری در تولید ادبیات ناسیونالیستی ناتوان می‌ماند، اما به کامل‌ترین نحوی از عهده نابود کردن ادبیات فاخر آلمان بر می‌آید. آتش‌زدن رمان‌های نامطلوب قلمداد شده و کشتار و کنترل فرهنگ‌سازان از جمله ابزارهای حکومت نازی برای رسیدن به این مطلوب سخیف است.

اما حکومت هیتلر برقرار نمی‌ماند. چون سیل ویرانگر می‌گذرد و چون گذشت باید ویرانه‌ها را ساخت.

«قطار سر وقت رسید» نوشته هانریش بل نخستین رمان ادبیات آلمان پس از جنگ جهانی دوم است. بل جوان که به ناگریز جنگ و اسارت را در کوله‌بار دارد، بر ویرانه‌های ادبیات آلمان رمان می‌سازد که مصالحش جنگ است و گلوله؛ درست مثل دیگر هم‌وطنش اریش ماریا مارک که بر ویرانه‌های به جا مانده از حکومت قیصری و جنگ اول جهانی «در جبهه‌ی غرب خبری نیست» را افراشته بود.

۳
جنگ اساساً اتفاق نا مطلوبی است. نمی‌توان از جنگ گفت و بر ذمش چیزی نگفت. مرگ، ویرانی و سخت‌روزی محصول مستقیم جنگ است. زخم‌های جنگ از جاویدترین زخم‌هاست. می‌ماند و اندوه و افسوس می‌پراکند. و همین است که در همه‌جای جهان کشته‌شدگان و زخم‌خوردگان در راه میهن و ملت و مرام محترم و حتی مقدس‌اند، از یاد نمی‌روند، ستوده می‌شوند، و باید برای التیام زخم‌های‌شان اگرچه التیام‌ناپذیر و اگرچه بی‌نیاز از التیام‌های حقیر، کوشید که جهان بی‌رشادت و مملو از زبونی سخت نازیباست.

۴
جنگ اساساً اتفاقی نا مطلوب است. رشیدترین فرزندان انسان را زخم می‌زند و چون فرود آید همه جامه را درگیر می‌کند. ویران‌گری جنگ به صحنه نبرد رویاروی محدود نمی‌شود؛ به خانه‌ها و پل‌ها و تاسیسات و راه‌ها محدود نمی‌شود، به کشته‌شدگان و مجروحان محدود نمی‌شود که به ذره‌ذره جسم و جان همگان به وسع دراز دستی خود چنگ می‌کشد. فرهنگ و خرد جمعی را متاثر می‌کند. امیال و آرزوهای عمومی را به راه دیگر می‌برد.

اتحاد و مقاومت می‌تواند نخستین واکنش در برابر جنگ باشد، اما واکنش همیشه برقرار هم می‌تواند نباشد. رشادتی فروتنانه، ستوده‌ترین رفتار در نبرد است، اما هراسیدن، شانه خالی‌کردن، از خشونت بیزار شدن، به خشونت پناه بردن، تسلیم شدن، انزوا گزیدن، چاره‌ای جز جنگ جستن و… بعید و انکار شدنی نیست.

۵
جنگ اساساً اتفاقی نامطلوب است. در بسیاری از کشورهای جهان، سال‌هاست که «وزارت جنگ» به «وزارت دفاع» تغییر نام داده است تا جنگ‌طلبی و جنگ‌افروزی بعید و بعیدتر شود تا وزارت‌خانه‌ای نام نامطلوب جنگ بر خود نداشته باشد. «ادبیات جنگ» نیز چنین است؛ در بسیاری از جهان «ادبیات ضد جنگ» نام گرفته است و در کشور ما چنان که از جشنواره‌ها پیداست از نخستین روزهای پس از شهریور ۵۹ سه‌بار نام دیگر کرده است: از ادبیات جنگ به ادبیات دفاع مقدس و از ادبیات دفاع مقدس به ادبیات مقاومت و پایداری. نوشتن از جنگ می‌تواند اهداف مختلفی داشته باشد: بازنمایی رشادت‌ها برای ستایش و الگوسازی آن‌ها که قهرمانانه جنگیده‌اند، سرزنش آن‌ها که شانه خالی کرده‌اند، بالا بردن توان روحی- نظامی برای نبردی دیگر؛ بازنمایی فجایع جنگ برای پیش‌گیری از جنگی دیگر و… .

۶
جنگ همه را درگیر می‌کند و نویسنده از همه است؛ زبان گویای خود و زمانه‌ی خود است. جنگ با فراز و فرودهایش، و اشخاص با رشادت‌ها و دیگر واکنش‌های‌شان پدید آمدن عظیم‌ترین آثار را ممکن می‌کنند. چنان‌که فرزانه طوس عظیم‌ترین حماسه‌ها را به رغم رنج دیدنش از جنگ، از جنگ می‌سازد و چنان که دیگران به قدر توان خود چنین کرده‌اند. دایره درگیری با جنگ وسیع است و لاجرم نوشتن از جنگ نمی‌تواند محدود به درگیری‌ای خاص باشد. ادبیات در تصویر تجربیات گوناگون پدید می‌آید و اگر جز این باشد تا سطح مقالاتی با رنگ و روی شعر و داستان تقلیل می‌یابد.

۷
تو بگو…


 

بازگشت به سال صفر

پرونده جنگآلمان سال صفر آخرین پرده اعتراف است: پذیرش تمام و کمال درام است که بعدتر اتفاق می‌افتد، وقتی همه‌چیز تغییر کرده، وقتی سیاست پاک کردن خطاهای گذشته آغاز شده است.
استفانو رونکورونی (۱)

آ‌ن‌چه لازم بود، نوع جدیدی از داستان بود که ظرفیت نکات مستتر و به هم ریخته را داشته باشد. گویی سینما باید دوباره از صفر آغاز می‌شد…
ژیل دلوز (۲)

به نظر می‌رسد با پایان جنگ در عراق و وضعیتی که مردم این کشور پس از جنگ تجربه می‌کنند، زمان مناسبی برای تماشای آلمان سال صفر روبرتو روسلینی فرا رسیده باشد. با تمرکز بر تجربه‌های یک پسر جوان آلمانی که در خیابان‌های برلین پس از ورود متفقین پرسه می‌زند، این فیلم ما را در اطراف شهری همراهی می‌کند که با بمب‌ها و موشک‌ها حفاری شده، شهری که تقریبا تمام آن از پاره سنگ و ویرانه تشکیل شده است. هنگام دیدن آلمان سال صفر در حالی که تصاویر بغداد به شکل بی‌رحمانه وارد اتاقم می‌شود، نمی‌توانم این احساس اضطراب‌آور را کنار بزنم که در ویرانه‌های یک شهر، ارواح ویرانه‌های شهر دیگر را می‌بینم.

با دیدن آن‌چه رسانه‌ها پس از اشغال بغداد به نمایش گذاشتند، بیش از پیش برایم مشخص شد که پاسخ سریع روسلینی به وقایع معاصر خود، به قاعده تجاری پوشش رسانه‌ای جریان اصلی امروز تبدیل شده است. خود روسلینی فیلمسازی را با کار برای حکومت فاشیست ایتالیا در اوایل جنگ جهانی دوم آغاز کرد. به هر حال، آلمان سال صفر یک مستند درباره جنگ نیست. همچنین ما به هیچ وجه نمی‌توانیم مطمئن باشیم آن‌چه بر روی شبکه‌های تلویزیونی در زمان جنگ به نمایش درآمد، کمتر از یک فیلم داستانی باشد.

بحث درباره جایگاه واقعیت در آنچه دوربین این نئورئالیست ثبت کرده است، محور مجادله درباره سینمای روسلینی است. آندره بازن، منتقد فرانسوی که از سینمای روسلینی دفاع می‌کند، از نئورئالیسم چنین تعریفی ارائه می‌دهد: «آن‌چه نئورئالیستی است، کارگردانی روسلینی است؛ آنچه از وقایع ارائه می‌کند، نمایشی که همزمان مستتر و ترکیبی است». (۳) بر اساس برداشت بازن از نئورئالیسم، این اصطلاح نمی‌تواند به عنوان یک اسم به کار رود: «نئورئالیسم به این معنا وجود ندارد. تنها کارگردانان نئورئالیست وجود دارند». به گفته او نئورئالیسم به یک گرایش تبدیل می‌شود، «یک ایده‌آل که می‌تواند به درجه‌ای بالاتر یا پست‌تر نزدیک شود»، یک رده زیبایی‌شناسی مشخص. (۴)

از نگاه بازن، سینمای روسلینی تنها رئالیسم اجتماعی در زمینه بعد از جنگ را به ما ارائه نمی‌دهد (آن گونه که منتقدان ایتالیایی می‌گفتند)، بلکه سبک جدیدی را عرضه می‌کند که فضاهای معین و قراردادهای رئالیسم سینمایی سنتی را کنار می‌زند و می‌شکند. روسلینی خود را هنگام ساخت آلمان سال صفر این‌گونه توضیح می‌دهد: «در تلاش برای درک واقعیت‌هایی که مرا به شکل شخصی درگیر کرده و در خود غوطه‌ور کرده بود». برای روسلینی، این فیلم بیش از آن که کاوش واقعیتهای تاریخی باشد، جست‌وجوی حالت‌ها و انواع رفتارهایی است که توسط یک وضعیت و موقعیت تاریخی تعیین شده‌اند». (۵) در تضاد با این شکل نگاه، می‌توانیم بگوییم که نوعی ساختار «سینمای اکشن» خود را بر شیوه پوشش رسانه‌ای جریان اصلی امروز و شکل تدوین شده آن تحمیل می‌کند. دلوز به ما می‌گوید: «ما نموداری داریم تا وقتی اوضاع ناگوار شد، فاصله بگیریم و وقتی هولناک شد، عقب‌نشینی کنیم.» (۶) روسلینی، به هر حال چنین مصونیتی را به ما نمی‌بخشد و به درون آن‌چه برایش ضروری و دردناک است، نقب می‌زند و تلاش می‌کند با آن مواجه شود. از نظر دلوز، این تجربه غوطه‌وری در آنچه ضروری و دردناک است، موتور حسی نمودار «سینمای اکشن» را می‌فشرد و در هم می‌شکند و هم شخصیت و هم تماشاگر را آشفته کند. (۷) در پایان آلمان سال صفر، ادموند بالای یک ساختمان متروک می‌ایستد و سرتاسر خیابان‌های برلین را نظاره می‌کند؛ یک تماشاگر مضمحل شده و از پای درآمده بر فراز شهر.

فیلم روسلینی قطعات نمودار سنتی کنش- واکنش «سینمای اکشن» را باز می‌کند تا این سوال را مطرح کند که برای بدن‌ها و نهادهای انسانی جه اتفاقی رخ می‌دهد، وقتی انگاره‌های زندگی و رفتار -مانند توده‌های ویرانی- کاملا در اثر فشار جنگ خرد شده‌اند. ادموند، کودک آلمان سال صفر از میان برخوردهایش با شهر برلین می‌لغزد و به شخصیت‌هایی واکنش نشان می‌دهد که ناگهان ظاهر می‌شوند و به او مانند یک گلوله سرگردان ضربه می‌زنند و او را به مسیرهای جدید و اتفاقی می‌فرستند. (۸)

او جابه‌جا می‌شود، می‌دود و بیهوده جان می‌گیرد. موقعیتی که در آن قرار دارد، در همه جهات از گنجایش او فراتر است و وادارش می‌کند چیزهایی را ببیند و بشنود که دیگر ارتباطی با قواعد واکنش و کنش ندارد. (۹)

روسلینی درباره شیوه‌اش برای تدوین این نزدیک شدن به خرد شدگی پس از جنگ می‌گوید: «باید به همان اندازه که نگران می‌بودم آیا حرکت‌مان در ویرانه‌ها کامل می‌شود، به تناسب آن به نمای بعدی هم فکر می‌کردم. وقتی آن‌چه را اهمیت داشت نشان می‌دادم، کات می‌کردم. کافی بود». (۱۰) دلوز اشاره می‌کند که این شکستگی تداوم در فیلم با برلین ویران شده از جنگ برابری می‌کند و با آن تناسب دارد: «این دقیقا ضعف اتصالات موتور محرک است که قدرت آزاد کردن نیروی عظیم از هم پاشیدگی را دارد». (۱۱)

این تجربه واضح از هم پاشیدگی و شکستگی که در سرتاسر آلمان سال صفر جریان دارد، شاید توضیح دهد که چرا فیلم در ابتدا از سوی منتقدان تحویل گرفته نشد. همان‌طور که خود او در مصاحبه‌ای که در سال ۱۹۵۴ در «کایه دو سینما» منتشر شد، می‌گوید: «فکر نمی‌کنم بدتر از قضاوتی که درباره آلمان سال صفر شد، چیزی گفته شده باشد». (۱۲) در رویارویی با انتقادها بود که او به ما اهمیت تجربه‌گرایی را یادآوری کرد: «تجربه‌گرایی -که باید برای هنر جدیدی مانند سینما باارزش‌ترین چیز باشد- توسط منتقدان و آن‌ها که فیلم می‌سازند در نطفه خفه شده است… در جهانی که تشخیص جهت‌های اولیه برای هرکسی مدام سخت‌تر می‌شود، این حمله ادامه دار و دیوانه‌وار به نوگرایی- این فرایند تباهی که لبه‌های تیزش تجربه‌گرایی را می‌خراشد، تباه می‌کند و لجن‌مال می‌کند- آغاز شده تا جوهر اصلی، زبان و در نهایت همه چیز را محدود کند». (۱۳)

از خلال تجربه‌گرایی در فرم سینمایی، روسلینی تجربه‌های جسمی و احساسی فرایند بهبود صدمات جنگ را به تماشاگر منتقل می‌کند. به راستی، درحالی که گزارش‌های جریان اصلی رسانه‌ای همه نوع طفره روی مبتذل را اداره می‌کنند، تجربه‌گرایی سینمایی روسلینی به ما به عنوان تماشاگران این قدرت را می‌دهد که ظرفیت خود برای غمخواری را گسترش دهیم. و ما به این غمخواری اکنون احتیاج داریم، شاید بیش از هر زمان دیگری.

پی‌نوشت:

(۱) استفانو رونکورونی؛ مقدمه کتاب تریلوژی جنگ

(۲) ژیل دلوز؛ کتاب سینما ۱: تصویر متحرک

(۳) آندره بازن؛ در دفاع از روسلینی، نامه‌ای به گیدو آریستارکو، سردبیر مجله سینما نوو

(۴) بازن

(۵) روبرتو روسلینی؛ مقدمه کتاب تریلوژی جنگ

(۶) ژیل دلوز؛ کتاب سینما ۲: تصویر زمان

(۷) همان

(۸) بازن

(۹) دلوز؛ سینما ۲

(۱۰)مصاحبه فریدون هویدا و ژاک ریوت با روسلینی در شماره ۹۴ مجله «کایه دو سینما»، آوریل ۱۹۵۹

(۱۱)دلوز؛ سینما ۲

(۱۲)مصاحبه اریک رومر و فرانسوا تروفو با روسلینی در شماره ۳۷ «کایه دو سینما»، جولای ۱۹۵۴

(۱۳)روسلینی؛ کتاب تریلوژی جنگ

منبع: Sense of Cinema


 

دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶

دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
۱۷ مارس ۲۰۰۸
۹ ربیع الاول ۱۴۲۹

دو تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره گیری است.

۲۳ سال پیش در چنین روزی از سال شمسی علی اکبر شهنازی، خواننده و نوازنده تار، درگذشت. ترانه محلی «آن نگاه گرم تو» از محبوب ترین آثار اوست.

۱۸۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی هیپولیت تن، مورخ ،ادیب و منتقد فرانسوی ،متولد شد. هیپولیت تن در ۲۵ سالگی از رساله دکترایش دفاع کرد . اصول تحقیق و نقد این رساله به مبنای ادبیات جدید فرانسه بدل شد.

و ۱۱۴ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی، پل گرین، نمایشنامه نویس آمریکایی، متولد شد.

❋ ❋ ❋

پل گرین

پل گرین، نمایشنامه نویس آمریکایی، در هفدهم مارس ۱۸۹۴ در کارولینای شمالی متولد شد. پدرش کشاورز بود و زندگی در اراضی زیبای کارولینا ذوق و قریحه اش را برانگیخت؛ چنان که در نوجوانی مصمم بود شاعر شود.

گرین در سال ۱۹۲۵ نمایشنامه «کنت رویایی» را نوشت و جایزه تئاتر کوچک بلاسکو را دریافت کرد. سال بعد نمایشنامه ای درباره یک سیاهپوست جاه طلب جنوبی نوشت و با دریافت جایزه پولیتزر به شهرت رسید.

گرین با توجه به آشنایی اش با کارولینای شمالی و دانشش درباره مشکلات جنوب، در آثارش باتلاقی اجتماعی-اقتصادی را توصیف می کند که مردم جنوب از زمان جنگ داخلی در آن غوطه ور بوده اند.

«مستعمره گم شده» در شیوه درام سمفونیک، «ایمان پدرانمان» با نگاهی به زندگی جوج واشنگتن، «مناجات برای طلوع خورشید» درباره خشونت و بیرحمی گروهی هم بند و « بدن مرا کاملاً بپوشان» درباره تأثیر خرافات در میان توده های فقیر، از جمله آثار اوست.

* Paul Green


 

یک شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶

یک شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
۱۶ مارس ۲۰۰۸
۸ ربیع الاول ۱۴۲۹

دو تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی-هنری امروز قابل ره گیری است.

۶۷ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی برناردو برتولوچی، فیلمساز ایتالیایی، متولد شد. « عشق و خشم » و « آخرین تانگو در پاریس » از ساخته های اوست.

۱۸۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی فرانسیسکو گویا، نقاش اسپانیایی درگذشت. « معجزه »، « تیرباران » و « آفت های جنگ » از آثار اوست.

و ۱۶۹ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی رنه فرانسوا سولی پرودم، شاعر فرانسوی متولد شد.

❋ ❋ ❋

رنه فرانسوا سولی پرودم

رنه فرانسوا سولی پرودم در سال۱۸۹۳ در پاریس متولد شد. در سال ۱۸۵۶ از دبیرستان پلی تکنیک فارغ التحصیل شد، اما به علت بیماری چشم نتوانست ادامه تحصیل دهد. مدتی بعد در امتحان ادبیات شرکت کرد و موفق شد. پرودم به فلسفه وحقوق نیز علاقه داشت و اشعارش نشاندهنده مطالعه وسیع او در حوزه های مختلف است.

نخستین مجموعه شعر پرودم با عنوان «قطعات و اشعار » در سال ۱۸۶۵ منتشر شد و موفقیتی قابل توجه به دست آورد .

سولی پرودم از لحاظ شکل اشعارش و به کارگیری علم در آن ها در گروه شاعران پارنیسی قرار می گیرد ؛ شاعرانی که در فرانسه منعکس کننده روح علمی قرن نوزدهم بودند.

«تجربه‌ها»، «تنهایی» و«خوشبختی» از دیگر آثار اوست.

سولی پرودم در سال ۱۹۰۱ به پاس اشعاری که نمایانگر خیالپردازی عالی و تکامل هنری و ترکیبی نادر از حالات قلبی و عقلی است، برنده جایزه نوبل شناخته شد و در روز هفتم سپتامبر ۱۹۰۷ در شانته مالا بری در نزدیکی پاریس درگذشت.

* René-François-Armand Prudhomme


 

شنبه؛ ۲۵ اسفند ۱۳۸۶

شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶
۱۵ مارس ۲۰۰۸
۷ ربیع الاول ۱۴۲۹

سه تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۷۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی گلوبر روشا، فیلمساز برزیلی متولد شد. روشا از بنیانگذاران سینمای جدید و مستقل برزیل است. «خدای سیاه» و «شیطان مو طلایی»از ساخته های اوست.

۱۰۱ سال پیش در چنین روزی از سال شمسی، پروین اعتصامی، شاعر معاصر ایرانی متولد شد. اشعار اعتصامی به سبک شاعران قرن پنجم و ششم به ویژه ناصر خسروست.

۱۰۸۸ سال پیش در چنین روزی از سال قمری علی بن محمد تنوخی، شاعر و ادیب قرن چهارم درگذشت. تنوخی علاوه بر شاعری به سخنوری نیز مشهور بود.

و ۱۷۸ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی پل یوهان هایسه، نویسنده آلمانی، متولد شد.

❋ ❋ ❋

پل یوهان هایسه

پل یوهان لودویک فون هایسه در سال ۱۸۳۰ در برلین متولد شد.

در دانشگاه برلین و بن در رشته واژه شناسی تا مقطع دکترا تحصیل کرد و مدتی نیز در جنوب ایتالیا درباره زبان و فرهنگ منطقه تحقیق کرد.

هایسه نویسنده ای پرکار بود و رمان ها و نمایشنامه های بسیاری از او به جای مانده است. او در ترجمه نیز چیره دست بود و از شاعران ایتالیایی، به ویژه جوزپه جوستی و جیاکو مولیو پاردی آثاری به آلمانی ترجمه کرده است.

رمان «آرابیاتا» از مشهورترین آثار اوست.

پل یوهان هایسه در سال ۱۹۱۰ «به پاس هنر کامل و آراسته و آرمانخواهی‌اش که در بررسی زبان از خود نشان داده و برای بزرگداشت از فعالیت‌های مهمش به مثابه شاعری غزلسرا و هنرمند، رمان نویس و نویسنده داستان های کوتاه» برنده جایزه نوبل معرفی شد.

* Paul Johann Ludwig von Heyse


 

جمعه؛ ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶
۱۴ مارس ۲۰۰۸
۶ ربیع الاول ۱۴۲۹

دو تولد و دو درگذشت در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره گیری است.

۱۱ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی فرد زینه مان ، فیلمساز اتریشی درگذشت. زینه مان در سال ۱۹۳۸ برای فیلم «آن مادرها باید زندگی کنند» جایزه اسکار دریافت کرد.« مردی برای تمام فصول» و « روز شغال» از دیگر ساخته های اوست.

۱۲۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی کارل مارکس، فیلسوف آلمانی درگذشت. مارکس بنیانگذار مکتب سوسیالیسم و مارکسیسم است.

۸۲۵ سال پیش در چنین روزی مولانا جلال الدین محمد بلخی متولد شد. مولوی از برجسته ترین شاعران و عارفان فارسی است.

و ۱۴۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ماکسیم گورکی، نویسنده روس، متولد شد.

❋ ❋ ❋

ماکسیم گورکی

الکسی ماکسیمو یچشکوف، مشهور به ماکسیم گورکی در چهارم مارس ۱۸۶۸ در نیژنی نوکورود (گورکی کنونی) متولد شد.

گورکی چهار ساله بود که پدرش درگذشت و تحت سرپرستی پدربزرگش قرار گرفت. گورکی ایام پر محنت کودکی اش را همراه با خاطراتی فراموش‌نشدنی از پدربزرگ خشن و خسیسش و مادربزرگ مهربانش در «دوران کودکی» ، «انسان ها» و «دانشکده‌های من» تصویر کرده است.

گورکی از کودکی با انواع مشاغل پرزحمت آشنا شد. پادویی، چوب بری، آشپزی و کار در کشتی از جمله مشاغل او پیش از نوشتن است.

نخستین داستان گورکی با نام «ماکارچودرا» در سال ۱۸۹۲ در مجله «قفقاز» با امضاء «گورکی» به معنای «تلخ و بینوا» منتشر شد.

در سال ۱۸۹۸ مجموعه‌ای از داستان های گورکی در دو جلد منتشر شد و موفقیتی چشمگیر یافت و گورکی به یکی از مشهورترین نویسندگان کشورش تبدیل شد.

گورکی در انقلاب اول روسیه نقشی مهم داشت با این حال همواره می‌کوشید هوادار غیرحزبی و حامی و مدافع صلح و فرهنگ باقی بماند.

«در اعمال اجتماع» و «کلیم سامکین» از دیگر آثار اوست.

ماکسیم گورکی در سال ۱۹۶۳ درگذشت.

* Maxim Gorky


 

پنج‌شنبه؛ ۲۳ اسفند ۱۳۸۶

پنج شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۶
۱۳ مارس ۲۰۰۸
۵ ربیع الاول ۱۴۲۹

یک تولد، یک درگذشت و یک رویداد در تاریخ فرهنگی – هنری امروز قابل ره گیری است .

۱۴۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی گابریل دانونزیو، نویسنده ایتالیایی متولد شد. «سرزمین بکر»،«هوس» و «آتش» از آثار اوست.

۱۶۱ سال پیش در چنین روزی از سال قمری دارالفنون ،نخستین مدرسه جدید ایرانی افتتاح شد . میرزاتقی خان امیرکبیر برای برپایی این مدرسه سعی بسیار کرده بود، اما هنگام افتتاح در تبعیدی به سر می برد که به قتلش انجامید.

و ۳۳ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ایوو آندریچ ،نویسنده یوگسلاو درگذشت.

❋ ❋ ❋

ایوو آندریچ

ایوو آندریچ، داستان نویس یوگسلاو ، در دهم اکتبر ۱۸۹۲ در بوسنی که در آن زمان تحت سلطه اتریش – مجارستان بود، متولد شد. در سارایوو به دبیرستان رفت و از دانشگاه گراتز در سال ۱۹۲۳ مدرک دکتری فلسفه دریافت داشت . آندریچ که ناسیونالیستی پر حرارت بود، طی جنگ جهانی اول، توسط مقامات اتریشی – مجار زندانی شد. پس از جنگ با تشکیل دولت یوگسلاوی به سیاست راه یافت. ایوو آندریچ پیش از حمله آلمان در سال ۱۹۴۱ به یوگسلاوی وزیر مختار یوگسلاوی در آلمان بود و در طول جنگ جهانی دوم در آپارتمانش در بلگراد در بازداشت به سر می برد و تمام وقت و انرژی خود را صرف نوشتن می کرد.

ایوو آندریچ در وهله نخست به سبب مجموعه اشعارش در سال ۱۹۱۸ شهرت یافت و انتشار سه رمان «پلی بر درینا»، «تاریخچه بوسنی» و «زنی از سارایوو» در مجموعه «تریلوژی بوسنی» در سال ۱۹۴۵ توجه اهالی ادب را به او جلب کرد.

ایوو آندریچ در سال ۱۹۶۱ به سبب «قدرت حماسی آثارش که با آن مضامینی را که از تاریخ کشورش برکرفته است، ترسیم می کند» به عنوان برنده جایزه نوبل شناخته شد و در سیزدهم مارس ۱۹۷۵ در بلگراد درگذشت.

* Ivo Andrić


 

روش پخت آش داستان

مواد لازم: ۱- یک عدد طرح جذاب که خواننده را میخ کوب کند، موضوع طرح بستگی دارد به مخاطب تان، اگر برای زیر۱۲سال می نویسید از غول و جن و پری بنویسید(بهتر است برای دخترها درباره ی همان غولی بنویسید که شاهزاده خانومی را اسیر کرده بود و از سوار سفید شکست خورد و…)

برای ۱۲تا۱۵ساله ها از عشق بنویسید، در این سن آدم کنجکاو می شود که بداند این عشق که همه از آن دم می زنند چیست؟ بعد تصمیم می گیرد عشق را تجربه کند؛ و درست وقتی پانزده سالش تمام شد عاشق می شود. این حالت(یعنی اولین عشق) بین یک ماه تا دو سال شاید هم سه سال دوام دارد. پس می شود گفت برای سن ۱۵تا۱۸سال سوز و گداز عشق و دوری معشوق و زاری عاشق و… موضوعات جذابی هستند. در۱۸سالگی یک تحول بزرگ در زندگی انسان رخ می دهد و می فهمد که عشق چیز مزخرفی بوده و آدم باید برود دنبال عشق و حال(توضیح: عشق در اینجا معنای متفاوتی دارد) و این پندار تا وقت ملاقات حضرت عزرائیل از معتقدات اصلی هر انسانی است. پس برای ۱۶تا۶۰ساله ها یک جور بنویسید و البته جذاب ترین موضوع برای آن ها موضوعات اروتیک است. هر چه بی پرده تر بنویسید داستان تان بیشتر خوانده می شود و شما نویسنده ی بهتری می شوید و مدام از جاهای مختلف جایزه می گیرید.

۲- چند عدد شخصیت که تعداد و نوع آن ها بستگی به ذوق و سلیقه ی خودتان دارد. اگر دنبال تیراژ هستید از جوان های خوش تیپ، دخترهای خوش گل و زن های فاحشه استفتده کنید. اگر هم ادای آدم های معترض به همه چیز را درمی آورید می توانید از شخصیت های لمپن و متحجر استفاده کنید و منتقدانه راجع به آن ها بنویسید. اگر هم ادعای روشن فکری دارید از یک استاد دانش گاه(رشته ی فلسفه و جامعه شناسی ترجیح دارد) که قصد خودکشی دارد و مدام جملات نغز می گوید به عنوان شخصیت اصلی داستان تان استفاده کنید.

۳- مقداری فضاسازی: فضای داستان هر چه سردتر و تاریک تر باشد داستان تان مدرن تر می شود. باید طوری بنویسید که یأس و ناامیدی از سر و روی داستان ببارد و آدم وقتی می خواندش احساس کند بهترین کار دنیا خودکشی است. این نوع فضاسازی این حسن را هم دارد که خواننده تا فکر می کند تَهِ فکر و اندیشه اید و فیلسوف تر از شما توی دنیا پیدا نمی شود.

۴- زبان: برای این که آش داستان خوب جا بیافتد باید از زبان حداکثر استفاده را بکنید. زبان تان اگر قوام کافی نداشته باشد داستان آبکی و شُل می شود و به قول معروف آب اش یک طرف می رود و دونش یک طرف. زبان پیچیده و سخت فهم که هیچ کس از آن سر در نیاورد. در کنار «فضای تاریک» و «استاد فلسفه» کمک زیادی می کند تا شما روشن فکر باسواد به نظر بایید. سعی کنید تا می توانید ساختار جملات را بشکنید. مثلا به جای این که بگویید:«آقایxبه دیدن نامزدش رفت» بهتر است بگویید:«رفت به دیدن نامزدش آقایx». هم چنین از ترکیب ها نامأنوس و من درآوردی تا می توانید استفاده کنید. اصلا نترسید. همه ی کسانی که الآن صاحب سبک شده اند همین طوری شروع کرده اند.

۵- طنز و صحنه های اروتیک به مقدار لازم.

ادامه دارد… .