ادعایی که کارگردان در مورد نحوهی ساخت فیلم یونایتد ۹۳ دارد این است که این فیلم، بر اساس مستندات و تحقیقات فراوان پیرامون واقعهی یازده سپتامبر ساخته شده و سعی شده که فیلم ساختاری مستندگونه داشته باشد. هدف فیلمساز برای ساختن این فیلم، ادای دینی بوده به قربانیان حادثهی یازده سپتامبر که به زعم فیلمساز به دلیل اهمالکاری مسئولین ایالات متحدهی آمریکا قربانی شدهاند.
نقطهی تمرکز روایت فیلم، آخرین هواپیمای سرقت شده توسط تروریستها است که به مقصد مشخص شدهی خود (کاخ سفید) نمیرسد و در منطقهای دیگر سقوط میکند. زمانی که روایت فیلم نیز به خود اختصاص داده است دقیقا همان مقدار زمانی است که از آغاز سرقت توسط ربایندگان تا انهدام هواپیما طی شده و در طول این زمان و در کنار مشاهده برخی اتفاقات داخل هواپیمای یونایتد ۹۳، شاهد اتفاقاتی که در برجهای نگهبانی، مرکز کنترل ترافیک هوایی آمریکا، و مراکز فرماندهی نیروی هوایی آن کشور رخ میدهد، نیز هستیم.
غرض از این یادداشت پرداختن به عناصر داستانی، دراماتیک یا فرم فیلم نیست. بلکه این فیلم پرسشی را در ذهن من ایجاد کرد که مایلم در این یادداشت آن را تفصیل دهم و احیانا برای آن پاسخی بیابم. و آن سؤال این استکه آیا میتوان فیلمی مستند ساخت؟ و در این صورت، این فیلم چگونه ساخته خواهد شد؟
در مورد این فیلم به خصوص، فرایند ساخت، اهمیت بسیاری دارد. اطلاعاتی که بر اساس آن وقایع داخل هواپیما به تصویر کشیده شده است، اطلاعاتی است که توسط قربانیان هواپیما در لحظات آخر از طریق مکالمات تلفنی با خانوادههایشان صورت گرفته و عوامل فیلم دوربین به دست به سراغ خانوادههای آنان رفتهاند و جزئیات آن مکالمات را جویا شدهاند. سعی شده است همهی اطلاعاتی که در فیلم منتقل میشود بر پایهی مستندات باشد که برای به دست آوردن آنها زحمات زیادی کشیده شده است. نکتهی جالب توجه این است که از خانوادهی همهی قربانیان این حادثه اجازه گرفته شده و آنان نیز به هنگام نمایش فیلم در جشنوارهی نیویورک حضور پیدا میکنند و حمایت خود را از فیلمساز اعلام مینمایند.
یونایتد ۹۳ پشتوانهی تحقیقی فوقالعاده تحسینبرانگیزی را در پی خود داشته است. اطلاعات به دست آمده حاصل تلاشهای بیوقفهی گروه سازنده است که نظیر آن در فیلمهای دیگر کمتر به چشم میخورد. سؤال من کمی فراتر از این است که مثلاً روش تحقیق آنان چگونه بوده است، منابعشان چه بوده و روش تحلیل اطلاعاتشان بر اساس چه الگویی صورت گرفته است. سؤال اینجا است که آیا عملاً امکان دسترسی ما به واقعیتی که در این رویداد پیچیده رخ داده و یا حتی وقایع سادهتر مثل طلاق یک زوج از هم، وجود دارد یا نه؟
در فیلم صحنههایی از اتفاقات داخل هواپیما نشان داده میشود که به جزئیاتی موشکافانه از نحوهی قتلها، اتفاقات داخل کابین که طبیعتاً هیچ شاهدی نداشته، پرداخته است. فیلمساز ناچار است این صحنهها را با تخیل خودش بسازد و به محض وارد شدن به حوزه تخیلش از وابستگی کامل به حقایق و مستندات دور میشود.
از سوی دیگر افرادی با اتکا به وقایع مستند دیگری، گزارشات مختلف و همچنین بر اساس ادعاهای شاهدهای همین ماجرا فیلمهای مستند دیگری میسازند و آنها نیز ادعا میکنند که فیلمشان کاملا مستند است؛ ولی مستندی که با روایت یونایتد ۹۳ از ماجرا کاملاً متفاوت است. به نظر من در صورتی که با بیطرفی به فرایند ساخت این فیلم و همچنین فیلمهای کاملاً متفاوت، با رویکردهایی متضاد با این فیلم نگاه کنیم، خواهیم دریافت که هر کدام احتمالاً با صداقت و دقت زیاد به واقعهی یازده سپتامبر پرداختهاند ولی آنچه باعث متفاوت شدن نتیجهی کار شده است، پیشفرضهای هرکدام است. اگر پیشفرض سازنده در ساختن فیلمی از واقعهی یازده سپتامبر، یافتن مهاجمی خارجی باشد مطمئناً فاکتها و گزارشها و شهادتهایی خواهد یافت که آن را تصدیق کند، و اگر پیشفرضش این باشد که دنبال متهمی از داخل خاک آمریکا بگردد و تمام تقصیرها را گردن او بیندازد باز هم گزارشها و مؤیدات فراوانی برای منظور خود خواهد یافت.
اصولا این اتفاق در تمامی رویدادهای این جهان رخ میدهد. برخورد بشر با پدیدهها و اتفاقات پیرامونش کاملاً مبتنی بر پیشفرضهایی است که دارد. علاوه بر این عامل که باعث ایجاد دیدگاههای متفاوت بر رخدادی واحد میشود، ضعف کلی بشر بر احصاء تمامی زوایای یک رخداد، و بنابر این دستیابی به قسمتهایی از آن نیز باعث پیچیدهتر شدن قضیه میشود. تا آخر عمر بشریت میتوان فیلمهای مستند و داستانی کاملاً متفاوتی از واقعهی مهم یازده سپتامبر ساخت که هیچ کدام از آنها تکراری نباشد. کافی است زاویهی دید عوض شود، اعتماد ما به یکی از منابع اطلاعاتیمان کمتر یا بیشتر شود، یا به حقایق تازهتری که هر روز احتمال کشف آنها میرود دسترسی پیدا کنیم. بر اساس این تحلیل عملاً امکان ساخت فیلم مستند (فیلم به عنوان یک نمونه)، منتفی است. بازسازی دقیق یک واقعه، وفاداری به تاریخ، پرهیز از هرگونه تخیل و شعارهایی از این دست، صرفاً «شعار» مینمایانند.
مشکلی که پس از ارائهی این تحلیل به وجود میآید، مسئلهی حقیقت و آرمان حقیقتیابی است که یکی از زیباترین آرمانهای انسانی است. این که آیا امکان دسترسی ما به حقیقت وجود دارد یا خیر؟ برای من فکر کردن به فیلم، و به صورت کلی مسئلهی روایت تا حدی راهگشا بود. اتفاقی که در روایتپردازی، به خصوص نوع مستند آن که دغدغهی ارائهی واقعیت را دارد، اتفاق میافتد، نمونهی تبلور یافتهی تلاش انسان است برای کشف حقیقت. به نظر میرسد مفاهیم و معانیای که در ذهن ما از پدیدهها گرفته تا اتفاقات تاریخی، و حتی تحلیلهایی که از رفتارهای خود یا دیگران ارائه میکنیم، همگی روایتهایی هستند که ما بر اساس پیشفرضهای خود و همچنین محدود بودنمان از لحاظ دسترسی به تمامی جوانب آن پدیده یا اتفاق، شکل میگیرد. دلیل این که در طول تاریخ بشریت به این میزان در آراء و عقاید و مبانی علمی تطورهای بعضاً بنیانکن داشتهایم نیز همین است. روزی چشمانمان آنقدر قدرتمند نبود که گرد بودن زمین را ببینیم، یا علتهای طبیعی برای بیماریها را پیدا کنیم. اکنون که به این امور واقف شدیم، تازه درمییابیم که به چه میزان جاهلیم و میزان دانستههای ما در مقایسه با نادانستههایمان قابل مقایسه نیست.
آن چه در اینجا مهم میشود، آگاه شدن به این مسئله است. آگاه شدن به این که میزان ناآگاهیها بسیار بیشتر از آگاهیها است. در این صورت چه کسی میتواند اعلام کند که من اصل حقیقت فلان ماجرا را یافتم و گفتم؟ تنها چیزی که برای ما باقی میماند تلاشی است که برای رسیدن به واقعیت و حقیقت میکنیم و با آن میتوانیم دل خود و دیگران را آرام کنیم که «تا جایی که ممکن بود تلاشم را برای رسیدن به واقع انجام دادهام.» ولی بازهم این نمیتواند تضمین کنندهی این باشد که مخاطب کلام یا فیلم ما، آنچه گفتهایم را باور کند و اعتماد پیدا نماید.
* UNITED 93, written and directed by Paul Greengrass