نمایش «خداحافظی نکردی با نجمه، سورچی» به نویسندگی و کارگردانی «حمید رضا آذرنگ» داستان زندگی یک سورچی و سرکنسول را روایت میکند که هر دوی آنها فرزندی مریض دارند و نوع دید و نگاه سرکنسول و سورچی و اطرافیانش در خصوص شفا دادن امام رضا(ع) درگیری و کشمکش داستان را پدید میآورد.
متأسفانه در نمایشهای مذهبی و شاید بهتر بتوان گفت در نمایشهایی که یا از عنوان مذهبی استفاده میکنند و یا در آنها داستان بهگونهای است که یک شخصیت مذهبی و یا یکی از ائمه(علیهم السلام) در روند داستان نقش دارند شاهد دو نگرش و دوگونه نگارش نمایشنامه و حتی فرم اجرایی هستیم: دستهای عملاً از تئاتر بودن خارج شده و داستانها و متنهایی هستند که یک نفر مانند روضه آن را روایت میکند، و یا حداکثر این روضهها مصور شده و ماجراها و مصائب و … به تصویر کشیده میشوند و دستهای دیگر سعی میکند داستان را از گوشه و کنار و از آدمهای معمولی اطراف بنگرند.
در مجموع میتوان گفت متأسفانه در نمایشهای مذهبی یا نگاه متفاوت نیست و نمایشنامه داستان کشش ندارد و یا در اجرای نمایش آنقدر فرم اجرا را سبک میکنند که نگاه متفاوتشان در سبکی فرم اجرا شده از بین میرود.
نمایشنامهٔ «خداحافظی نکردی با نجمه، سورچی» را به طور قطع باید از دسته دوم دانست، که سعی دارد از خارج به مسئلهای دینی و مذهبی بپردازد، اما نکتهای که لازم است در خصوص این نمایشنامه مورد توجه قرار گیرد بدیع نبودن داستان آن است، داستانی کاملاً تکراری که حول محور بیماری فردی و اعتقاد و عدم اعتقاد عدهای به شفا دادن امام رضا(ع) در خصوص آن فرد میپردازد، نمایشنامه این نمایش طرحی تکراری و غیرقابل اعتنا دارد بهگونهای که ما در بیشتر حوادثی که ربط به ائمه دارند وجود یک مریض و آدمهایی که به شفا اعتقاد ندارند و دارند را میبینیم این نمایشنامه نیز به تبعیت از آنان به همان نحو و با همان داستان قدیمی شکل گرفته است، محوریت کلی همان است تنها زمان، مکان و کمی نوع شخصیت ها متفاوت شدهاند، ما شاهد چیز جدیدی نیستیم، گویی که مخاطب از ابتدا با شنیدن کلیت داستان میداند چه خبر است و میداند چه خواهد شد و مریضی است و دوایی… علاوه بر اینکه فرم کارگردانی نیز دارای نقصها و اشکلاتی است که در ادامه خواهد آمد.
در نمایشنامه این نمایش علاوه بر داستان ساده و تکراری متأسفانه شاهد تحولهای بیدلیل یا ناگهانی شخصیتهای نمایش نیز هستیم، تغییرهایی که عموماً در این نوع از نمایشنامهها به خاطر ضعف دید نویسندگان شاهد آن هستیم، شاید تحول فتانه را بشود کمی توجیح کرد اما تحول سرکنسول مشخص نیست!
شاید بتوان مهمترین و بزرگترین نقطه قوت نمایش نامه را زبان آن دانست زبانی کاملاً متفاوت که خوشبختانه به هیچ وجه در متننویسی و دیالوگنویسی خروج از آن را نمیبینیم بر عکس بسیاری از کارهای مشابه که یک نوع زبان را شروع میکنند و در انتها میبینی کلاً زبان دگروگون شده و نوعی دیگر از زبان جایگزین آن زبان شروع نمایش شده است. هرچند بازهم به علت فرم کارگردانی این نوع از زبان نیز به نوعی در کار هدر رفت اما نکته مثبت و مهمی بود که لازم بود به آن اشاره شود.
اما در خصوص فرم اجرایی و کارگردانی نمایش نکات مثبت و جدید متعددی را می توان ذکر کرد علی رغم اینکه ضعفها را نیز ذکر میکنیم، شاید قابل توجهترین نکته را بتوان کامل شدن قالیچهها داسنت که با پهن شدن هر تکه و وقوع داستان در آن تکه ما به سمت کامل شدن داستان پیش می رفتیم و نهایتا با کامل شدن تکه ها داستان کامل شده و به پایان رسید، نکته قابل توجهی است که نشان از ذهن خلاق کاگردان است.
عدم وجود تنوع در اجرا یکی از ضعف های کارگردانی به شمار می رود مخاطب نیاز به تنوع داد، این تنوع را می تواند یک موقعیت یا دیالوگ خنده دار یا گریه دار و یا حتی استفاده بجا از یک نور موضعی و یا یک تکه از دکور دانست مخاطب خودش می داند چه خبر است می داند الان سورچی یکی از قالیچهها را بر میدارد و پهن میکند و نور موضعی میآید و قسمتی دیگر از داستان هویدا میشود، یک بار دو بار سه بار… در تمام طول اجرا این فرم تکراری مثل پتک به سرت می خورد بدون انکه زرهای تغییر را ببینی!
شاید بتوان ضعیفترین قسمت را به ریتم یکنواخت کار اختصاص داد ریتمی که در آن تماماً یکنواختی موج میزند نوری موضعی روی یک فالیچه بازیگران عادی با همان نوع بیان و گفتار و… بهگونهای که نمایش با همان ریتم کندی که آغاز میشود نیز به پایان میرسد و شاید نشانه این امر را بتوان موسیقی یکنواخت و یکدست کار دانست!
در اجرای نور و طراحی نور چندسالی است که مرسوم شده است نمایشهایی از این دست را در فرم کارگردانی به شدت درگیر نور میکنند و با بازی با نور موضعی سعی میکنند فضای جدیدی را بسازند در صورتی که بازی با نور آن هم به این نحو بیش از حد سبک به شمار میرود اما «خداحافظی نکردی با نجمه، سورچی» جزو معدود کارهایی است که با وجود استفاده از این فرم نوری درصد نسبی رضایت تماشاگران را نیز به خود اختصاص داده است.