فیروزه بعد از همهٔ این روزها که نشسته بود تا نفس تازه کند، حالا دست به زانو زده و قد راست کرده و عزم استوار نموده که راه را با همت بیشتر آغاز کند.
این بار با خودمان قرار گذاشتهایم که یکروز در میان با مطلبى تازه پیشخوانمان را نوبهنو کنیم. آغاز فصلِ جدیدِ فیروزه با پروندهاى خواهد بود در مورد یک کتاب، یک رمان که زمان و مکان انتشارش و هزار و یک دلیل دیگر باعث شد تا کمتر از آن چه باید دیده شود. شنبه، اول مهر همزمان با همهٔ مدرسههایى که باز میشود، با همهٔ شادىهایى که بر لبِ بچهها مینشیند، فیروزه هم فصل جدیدش را آغاز خواهد کرد. فصل جدیدى که تلاش میکنیم بهارى دوباره براى فیروزه باشد.
یادداشت اول، هم دعوتنامهاى است به فیروزه چه براى همهٔ آنهایى که پیش از این مهمان ما بودهاند و چه براى آنهایى که قرار است مهمان ما بشوند و هم تشکرى است از مرتضاى کاردر عزیز که تا امروز همتش بارِ فیروزه را به منزل میرساند و سردبیر کمترین عنوان برایش بود.
شنبه، اول مهر، روز فیروزهتان.
۴ مهر ۱۳۹۱ | ۱۳:۲۳
سلام. و چشم ما روشن. چه کار خوبی کردید در مورد «تن ها». حیف بود که دیده نشود در گیرودار قضایای چشمه و باقی قضایا. در انتظار کتاب بعدیاش (که خودش گفت) تنهاتر و غیرکارگاهیتر مینویسد.
۸ مهر ۱۳۹۱ | ۱۶:۵۴
سلام
پرونده جالبی بود
این دعوت که فرمودید، شامل حال ما نمی شود احیانا، این طور نیست؟!
۱۱ مهر ۱۳۹۱ | ۰۱:۱۸
رضای عزیز یک روز درمیانتان فراموش شد؟!
همین اول نگذارید کمر فیروزه بشکند اگر چه کلی مخاطب از دست داد ه اید لا اقل نگذارید ما هم فیروزه را از لیست سایت هامان حذف کنیم خسته شدیم بسکه همین صفحه را دیدیم