مقام اول جشنواره در این رده بندی جدید حق فیلم «همه چی آرومه» است. دلایل این انتخاب را هم سعی میکنم به شکلی منطقی و عقل پسند تشریح کنم تا فقط طرز رده بندی فیلمهایم نباشد که با جشنواره متفاوت هستند بلکه داوری و جایزه دادن به فیلمها هم نقطه افتراق دوم باشد. «همه چی آرومه» از قرار معلوم با نام اصلی «سوسن خانوم» به وزارت ارشاد رفت و دست از پا درازتر برگشت. اسمش را عوض کردند، شد یکی از فیلمهای شرکت کننده در جشنواره فیلم فجر. زحمت بسیار دست اندرکاران ساخت این فیلم نهایتاً منجر شده بود به دیدن دسته جمعی فیلم «Hangover» و در جلسه نقد و بررسیای که بعد از فیلم برگذار شده همه به این نتیجه رسیدند که این فیلم شایسته آن هست که یک اقتباس ایرانی هم داشته باشد. از آنجایی که نسخهٔ اصلی از قوت و طراوت بالایی برخوردار بوده است دیگر لزومی برای اضافه کاری و بازپرداخت دیده نشده است و مستقیم رفتند سر فیلمبرداری. دریغ از یک خط دیالوگ که برای این فیلم نوشته شده باشد و خوب این موضوع مزیتهای خودش را هم دارد. خلاقیت بازیگران در این کار، برای چندمین بار محک میخورد و حداقل آدم خیالش راحت است که مجبور نیست به تزها و مانیفستهای قلمبه سلمبه و بی معنیای گوش بدهد که از گوشه و کنار بعضی فیلمها بیرون زدهاند.
نکته دیگری که در این فیلم به چشم میخورد هزینهٔ معقولی است که برای تولید آن صرف شده است. بسیاری از سکانسها به تبلیغ امکاناتی اختصاص داده شده که در جزیره فرهنگی تفریحی کیش برای علاقهمندان به فرهنگ و تفریح تدارک دیده شده است و طوری به این موضوع پرداخته شده که اسپانسر هم به خوبی در آن پیداست و آدم باز با خیال راحت از سالن سینما بیرون میآید. در آن سوی قضیه، تصور بفرمایید که با بدبختی و فلاکت تمام، یک ساعت و نیم روی صندلی سینما نشسته باشید و هر بار که ناخواسته نگاهتان با پرده سینما گره میخورد نفرین آسمان و زمین را به جان میخرید و بعد که از سالن بیرون میآیید میشنوید که این فیلمی که تازه از دیدنش فارغ شدهاید با هزینهای بالغ بر یک میلیارد تومان ساخته شده یا مثلاً سه میلیارد تومان و بعد دوباره میشنوید که سازنده فیلم با تواضع کامل اظهار میدارد که «نباید از ما توقع زیادی داشته باشید.»
نکتهٔ دیگری که بسیار در این فیلم حائز اهمیت است در واقع به محتوای فیلم مربوط نمیشود بلکه به اصل وجود این فیلم مربوط میشود. به این معنا که از صدقه سر این فیلم و این فیلمها بود که ما امسال بزرگترین، وسیعترین، گستردهترین و بزرگترین جشنوارهٔ دوران را داشتیم. این موضوع باعث میشود حجم تحقیقات سالانهای که در مورد فیلمها انجام میشود بیشتر و تعداد محققان زیادتر و گردش مالی بیشتر و فهرستها بلندتر بشود و هزار و یک «تر» دیگر. اینها مهمترین دلایل من برای انتخاب این فیلم به عنوان آخرترین فیلم جشنواره بود.
مقام یکی مانده به آخرترین فیلم جشنواره، در این ردهبندی تقدیم می شود به فیلم «بیداری» به نمایندگی از تمام فیلمهای شکست خوردهای که سعی کردند مطلبی را برسانند و خودشان هم نفهمیدند چه شد. مزیتهای این فیلم و فیلمهایی که دوشادوش این فیلم قرار گرفتهاند از نظر من عبارتاند از: کم خرج بودن. ریتم بسیار کند و یکنواخت که برای آدمهایی که از خواب آرام شب محروم هستند نعمت بزرگی است و یک خصوصیت بارز که تنها فیلم بیداری از آن برخوردار است و آن جنجال است. حسابش را بکنید آدم نیمه خواب، نیمه بیدار خودش را برساند به سالن کنفرانس و بعد ببیند که همه دارند از سالن میآیند بیرون و عصبانی هستند. خواب از سر آدم میپرد. حواسش را جمع میکند ببیند چه خبر شده. موضوع هیجانی میشود. دیگر ادامه ماجرا مهم نیست که دلیل این هیاهو چه بوده است چون داستانش آنقدر تکراری است که آدم دوباره خوابش میبرد.
اصلاً دیگر خوابم گرفته حوصله نوشتن ادامهاش را ندارم. تنها پیشنهادی داشتم. به جای هر حرف و نقد و نظری. پیشنهاد میکنم به جای این جشنوارههای رنگ و وارنگ و این برنامههای تلویزیونی بی سر و ته، یک تکه کاغذ چاپ کنیم، به اندازه کف دست، با تیراژ بالا، خیلی بالا، آنقدر که مطمئن شویم به دست تمام اهالی روی زمین حداقل یکی از این کاغذها رسیده است. رویش بنویسیم «ما ایرانیها رانندگی و فیلمسازی بلد نیستیم.» خلاص. خیالمان راحت میشود. دیگر کسی از ما توقع کار بهخصوصی در این زمینهها ندارد و جدای از آن، خودمان هم دیگر به در و دیوار نمیزنیم تا خودی نشان بدهیم. حتی اگر این پیشنهاد را عملی نمیکنیم باید به فکر راه حل دیگری باشیم چون ماجرا دیگر دارد از حال عقلانی و محترمانهاش بیرون میآید و آدم بعضی اوقات حتی نمیتواند به چشم خودش هم اعتماد کند. به بغل دستیام میگویم: «یکی بزن تو گوش من. من خوابم یا بیدار؟ بگو که من خوابم. بگو دارم خواب میبینم. نه این نمیتونه واقعی باشه.»
۷ اسفند ۱۳۹۰ | ۰۹:۵۹
ممنون آقا معین؛ مثل همیشه با صداقت نوشتی و البته خلاقیت هم که عرض لازم وجودت شده :)