فیروزه

 
 

آخرین برگ سفرنامه باران

نمی‌دانم… می‌گویند این‌گونه نوشتارها را باید این شکلی شروع کرد:
«بازگشت همه به سوی اوست…»

و یا شاید:
«انا لله و انا الیه راجعون…»

ولی می‌خواهم در مطلع این قافیه بمانم… دست‌دست کنم و آن‌قدر باسمه و بازگشت همه و انا لله کنم تا شاید… تا شاید فرصتی پیش آید… فرجه‌ای که کسی… غریبه و آشنایش مهم نیست… از راه برسد و بگوید همه‌ی این روزهای گذشته خیال کابوس‌واری ناشی از تب و مرض دنیا بوده است و آن‌چه دیدیم و شنیدیم و خواندیم و بردیم و به خاک سپردیم همه تکه‌هایی از آن کابوس دهشتناک بودند نه حقیقتی که اکنون در سوگ آن نشسته‌ایم.

ای‌کاش قوه‌ی شمارش و ریاضی‌ام از کار افتاده بود… چرا که دوست ندارم بدانم چند روز بی‌تو گذشته است ولی من هنوز زنده و سرحال نشسته‌ام و دارم برایت نامه می‌نویسم… دوست ندارم باور کنم رفیق می‌رود ولی دیگرانی که او را عزیز می‌شماردند، زنده می‌مانند و روزی روزگاری یاد دوست از دست رفته در میان همه‌ی خاطرات و خطرات روزمره محو می‌شود و سهم آن‌که رفته، تنها آهی و یادش بخیری می‌شود…

که من خوب می‌دانم سهم تو بیش از این‌هاست.

دوستانت از من خواسته‌اند چیزی برایت بنویسم… چیزکی در سوگ تو… نوشتاری که باید در آن به همه‌ی ویژگی‌های تو اشاره شود… و من چه اندازه کارم سخت است؛ چرا که می‌دانم تو چه‌قدر بیگانه بودی با این بزرگداشت‌های حقیرانه و سوگواره‌نویسی‌های پس از مرگ سهراب… ولی باور کن دل ما در غم تو این‌گونه آرام می‌گیرد… این‌جا میان دوستانت پریشانی را به نرخ رایگان توزیع می‌کنند و غم دوری و تنهایی را نذری می‌دهند. و تو چه می‌دانی که ما چه می‌کشیم.

با این‌همه تحمل کن. زیاد طولش نخواهم داد.

از چه بگویم! از آن تابلو‌خط‌های بی‌خطاطی که این روزها همه دوست دارند برای دیده شدن‌شان آن‌ها را بر دیوارها بکوبند و برایت نمایشگاهی دست و پا کنند… یادت می‌آید چه اندازه حساس بودی که نکند در این نقل و انتقال‌ها و چسباندن‌ها و برداشتن‌ها، دست تطاول ما تاولی بر چهره‌ی آن خط‌ها بیندازد.

و حال آن خط‌ها خطاط‌شان را کم دارند و فضای خانه‌ات صدای قِژ قِژ قلمت را.

تصویری که از تو دارم تصویری تمام‌قد است از مردی عینکی با صورتی اصلاح شده و پیشانی‌ای بلند با لبخندی پنهان در چهره‌ای مهربان که همیشه در دستانش کیفی بود حجیم از همه کتاب‌هایی که آخر شب تلنبار می‌کرد تا شب را با خوانش آن‌ها به صبح صادق پیوند زند.

خوب یادم هست هرگاه کتابی را می‌گشودی نور دیگری در چهره‌ات نمایان بود و چه‌قدر دوست داشتی لذت توصیف‌ناشدنی خواندن تکه‌هایی از کتابی را که خوانده بودی با ما قسمت کنی و البته هیچ‌گاه منتظر نمی‌ماندی تا ما تو را در این ضیافت همراهی کنیم و خود با آن صدای دلنشین و لحن آرام برای‌مان می‌خواندی.

و اشعار شفیعی کدکنی گویی نان سفره‌ی ضیافت تو بودند.

دارم همه‌ی تلاشم را می‌کنم تا مرثیه ننویسم ولی مگر می‌شود. همه چیز بوی تو را می‌دهد و انگار دنیا با ما که می‌خواهیم خودمان را به فراموشی مرگ تو بزنیم سر لج دارد. همه چیز یاد تو را زنده می‌کند. این روزها دوستانت در تدارک نمایشگاه کتاب‌اند و چه‌قدر جای خالی تو احساس می‌شود. جای تویی که کتاب‌ها را به‌تر از مؤلفان و ناشران‌شان می‌شناختی. گمانم جز ما، کتاب‌ها نیر دلتنگت باشند. دارد اول ماه نزدیک می‌شود و آن صف‌های به هم پیوسته از آدم‌هایی که می‌آمدند و می‌ایستادند تا مرحمتی امام زمانشان را بگیرند، تو را کم دارند. تویی که دیگر باید اسمت را از استان مازندارن برگیریم و به جمع مرحومین بفرستیم.

این روزها بوی فاطمیه می‌آید و من تصویری یگانه از تو دارم. دست امیرحسینت را می‌گرفتی و آرام‌آرام از آن سر شهر می‌آمدی و در جمع عزاداران می‌نشستی و پیش از آن‌که تو را ببینیم و لختی با تو به صحبت بنشینیم، می‌رفتی.

و همه‌ی درد ما از این رفتن‌هاست.

خیلی دوست دارم بگویم راحت شدی. مادرت آن لحظه که دوستانت تو را به طواف امام‌زاده ابراهیم شهرت برده بودند، آرام خود را به بالای قبر خالی‌ات رسانده بود و با آن نجوا می‌کرد که تو راحت شدی و دیگر کاستی‌ها و ناداشته‌های دنیوی‌ات تو را آزار نمی‌دهند و من در آن لحظه‌ها می‌دانستم روحت می‌خندد. چرا که تو هیچ‌گاه در دنیا ناراحت نزیستی. شاید دنیا از دست تو راحت شد؛ از دست مردی که همه‌ی ما از آن آرامش و طمأنینه‌ی تمام‌ناشدنی و بی‌علتش حرص می‌خوردیم. یادت هست که در هر نزاعی به طرفهٔ‌العینی که تنور مجادلات داغ می‌شد کنار می‌کشیدی و تلاش همه‌ی ما برای درافتادن با تو به شکستی محتوم ختم می‌شد که تو در آن لحظه‌ها زیستن با کتاب شعری و خواندن داستانی را به ماندن در دعواهای کودکانه‌ی ما ترجیح می‌دادی. به راستی که این روزها دعواهای ما تو را کم دارند.

راستی جایت خالی، چند شب پیش بارانی گرفت. دیدنی بود. آن شب چه‌قدر دلم برایت تنگ شد؛ برای تو که در آخرین بارش باران بهار زندگی‌ات، درست هفته‌ای پیش از سفر همیشگی‌ات مرا مهمان اشعاری کردی که گاه و بی‌گاه بر صفحه گوشی تلفن همراهم نقش می‌بست:

آخرین حرف سفرنامه‌ی باران این است
که زمین چرکین است
و این بارش باران، دیگر کسی برایم شعری نمی‌فرستاد.

از چشمان دیگران می‌خوانم که نوشتارم طولانی شده است. مانند همه‌ی نوشتارهای دیگرم که وقتی برای ویرایش و پیرایش برایت می‌فرستادم با آن لحنی که جدی و شوخی‌اش را نفهمیدیم و دیگر نخواهیم فهمید، می‌گفتی:

پسر! یه کم خلاصه‌تر بنویس.

باید حکایت غصه‌ها را تمام کنم ولی برایم سخت است این آخرین فرصت واگویه کردن دلتنگی‌ها را با تو وانهم و از جمع دوستان پریشان‌حالت دور شوم. آخر هنوز آهنگ صدایت در گوش‌مان غریبه نشده است. یاد تو بدجور همه‌ی منافذ ذهن‌مان را پر کرده است. این روزها مدام کارمان شده سرک کشیدن به خاطره‌های مشترک تا شاید تو را در بین سطر‌سطر آن خاطرات بتوانیم زنده کنیم. و زنده کنیم یاد تو و آن کتاب‌خانه‌ای را که به همتت برپا شد و این روزها داغدارِ نبودن توست. یاد آن همه اشعاری را که در حسرت ترجمه‌شدن به دست تو خواهند سوخت. یاد همه‌ی آن کاغذهایی را که در حسرت سیاه‌مشق‌های تو سفید خواهند ماند. یاد همه‌ی کلمات درهم و برهمی را که دوست داشتند به سرانگشت تو از نو چیده شوند و ویراسته شوند ولی حال در پریشانی، با ما شریک‌اند. اکنون در حسرت در آغوش کشیدن تو مانده‌ایم، در حسرت بوسیدن آن پیشانی بلند که این روزهای آخر ترک برداشته بود.

یادم رفت بگویم که خانه‌ی نو مبارک. جایت هم دوست‌داشتنی بود؛ زیر آن درخت سبز در آن قبرستان آباد در کنار آن امام‌زاده‌ی خاموش، خواب مرگ چه اندازه لذت دارد! در حقت رفاقتی کردیم و شب جمعه‌ای تو را به دست خاک سپردیم تا از دست پرسش‌های کلیشه‌ای نکیر و منکر در امان بمانی که خوب یادم هست چه اندازه از کلیشه‌ها گریزان بودی.

دلم برایت نمی‌سوزد! چون می‌دانم جایی که هستی به‌تر از این‌جاست. دلم برای امیرحسینت می‌سوزد، برای صبای کوچک که طعم تو را هیچ نچشید، برای آن دو که می‌توانستند در کنار تو قد بکشند و از پدرشان مهربانی و آرامش فراگیرند ولی اکنون ما مانده‌ایم و بدهکاری‌هایمان به تو، حسرت شب‌هایی که با هم ننشستیم، حسرت کتاب‌هایی که با هم نخواندیم، حسرت سفرهایی که نرفتیم و حسرت درد و دل‌هایی که نگفتیم… .

باور کن سخت است روزگاری را سپری کردن که بخواهیم تو را در نهایت به قاب عکسی خلاصه کنیم و گاهگاهی که چشم در چشم تو می‌شویم آهی بکشیم و بعد سرخود گیریم و پی دنیای خویش رویم. راستی اگر کسی، غریبه‌ای از ما بپرسد این عکس کیست، چه‌قدر طول می‌کشد تا تو را برایش تعریف کنیم.

دیشب برای پایان دادن به این نوشتار، بسیار با خودم کلنجار رفتم. گوشی تلفن همراهم را به امید دیدن پیامی از تو جست‌وجو کردم… آخرین پیامی که در آن غروب بارانی برایم فرستادی به دادم رسید:

شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست

* محمدرضا اسدی یکی از یاران خوب فیروزه بود که سوم اردیبهشت بر اثر سانحه رانندگی درگذشت


 

پنج‌شنبه، ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۷

پنج‌شنبه، ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۸ می ۲۰۰۸ میلادی
۲ جمادی الاول ۱۴۲۹ هجری قمری

یک تولد و دو درگذشت در تاریخ فرهنگی-هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۱۰۳۸ سال پیش در چنین روزی از سال قمری کسایی مروزی، شاعر ایرانی، درگذشت. از مروزی اشعار نابی باقی است که از توانایی او در ادب خبر می‌دهد. مروزی در اواخر عمر از مدیحه‌هایی که برای سلاطین سروده بود به شدت پشیمان بود.

۱۲۶ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی هنری لانگ فلو، نویسنده آمریکایی، درگذشت. «صداهای شب» از آثار اوست.

و ۱۴۴ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی اتل لیلیان وینیچ متولد شد.

❋ ❋ ❋

اتل لیلیان وینیچ

اتل لیلیان وینیچ، نویسنده‌ی انگلیسی، در سال ۱۸۶۴ متولد شد. در کودکی پدر خود را از دست داد و پس از تحصیلات ابتدایی در هجده‌سالگی برای ادامه تحصیل راهی آلمان شد. ضمن تحصیل، موسیقی آموخت و به آموختن فلسفه، زبان‌شناسی و ادبیات نیز علاقه نشان داد. وینیچ شیفته پژوهش در ادبیات جهان بود و در سال ۱۸۸۷ به روسیه سفر کرد و در ادبیات روسی مطالعات وسیعی انجام داد. در سال ۱۸۹۷ در ۳۳ سالگی نخستین اثر خود را با نام «خرمگس» منتشر کرد که به سرعت به عنوان کتابی کم‌نظیر و تاثیرگذار شناخته شد. کتاب خرمگس به چنان شهرتی رسید که وینیچ را در شمار مشهورترین زنان نویسنده انگلستان قرار داد. خرمگس داستان فعالیت سازمان ایتالیای جوان طی سال‌های ۳۰ تا ۴۰ قرن نوزدهم است و بیش از آن که به شورش و قیام‌های مسلحانه بپردازد به جنبه‌های شخصیتی قهرمان داستان پرداخته است.

«جک دایموند» و «کفشت را بکن» از دیگر آثار اوست.

اتل لیلیان وینیچ در ۲۸ ژوئیه سال ۱۹۶۰ درگذشت.


 

دوشنبه، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷

دوشنبه، ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۵ می ۲۰۰۸ میلادی
۲۸ ربیع الثانی ۱۴۲۹ هجری قمری

چهار تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی-هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۴۳۱ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی پیتر پل روبنس، نقاش اروپایی، متولد شد.

۱۹۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی کارل مارکس، فیلسوف آلمانی و بنیانگذار فلسفه ماتریالیسم تاریخی، متولد شد.

۵۱۷ سال پیش در چنین روزی از سال قمری شرف جهان قزوینی، شاعر، متولد شد. نسخه خطی دیوان او باقی است.

۹۳ سال پیش در چنین روزی از سال قمری محمد صادق ادیب الممالک فراهانی، ادیب ایرانی، درگذشت. ادیب الممالک انتشار روزنامه‌های ادب، مجلس و آفتاب را برعهده داشت.

و ۱۰۴ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی هری مارتینسون متولد شد.

❋ ❋ ❋

هری مارتینسون

هری مارتینسون، شاعر سوئدی، در سال ۱۹۰۴ میلادی در یمشوگ متولد شد. در کودکی پدر و مادرش را از دست داد و در شانزده سالگی عازم دریا شد و شش سال را بر عرشه کشتی‌های مختلف گذراند. زندگی و سفرهای دریایی مارتینسون بعدها منبع الهامی شد برای خلق نخستین تلاش‌های ادبی او. مارتینسون چند سال بعد در دو اثر زندگی‌نامه‌ای دوران کودکی خود را به تصویر کشید و چند کتاب شعر منتشر کرد که با استقبال روبه‌رو شد. مرتینسون در ترسیم طبیعت، قلمی توانا داشت و لطیف و دقیق می‌نوشت و خود شیوه‌اش را «تفکر در مرغزار» می‌نامید.

«دوره‌گرد» و «راهی به سوی حکومت زنگ‌ها» از آثار اوست.

مارتینسون در سال ۱۹۷۴ «به سبب آثار ادبی‌اش که از دریچه قطره شبنمی، کل جهان هستی را منعکس می‌کند» برنده جایزه نوبل ادبیات معرفی شد.

هری مارتینسون در سال ۱۹۷۸ درگذشت.

* Harry Martinson


 

جمعه، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۷

جمعه، ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۲ می ۲۰۰۸ میلادی
۲۵ ربیع الثانی ۱۴۲۹ هجری قمری

یک تولد و دو درگذشت در تاریخ فرهنگی- هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۱۵۴ سال پیش در چنین روزی میرزا حبیب الله قاآنی شیرازی، حکیم و شاعر ایرانی، متولد شد. «پریشان» از آثار اوست.

۱۷۴ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ویلیام موریس، شاعر و نویسنده انگلیس، درگذشت. موریس یکی از پنج شاعر برجسته ادبیات قرن نوزدهم انگلیس است. «زیگورد د وولسونگ» از آثار اوست.

۴۸۹ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی لئوناردو داوینچی، نقاش و مجسمه‌ساز ایتالیایی، درگذشت. «لبخند ژکوند» و «شام آخر» از مشهورترین آثار اوست.

و ۲۵۱ سال پیش در چنین روزی آلفرد موسه درگذشت.

❋ ❋ ❋

آلفرد موسه

آلفرد موسه شاعر و نمایش‌نامه‌نویس فرانسوی در یازدهم دسامبر ۱۸۱۰ در پاریس متولد شد. موسه از کودکی به شعر و نقاشی و موسیقی علاقه داشت و مصمم بود در رشته‌ی حقوق یا پزشکی تحصیل کند. سرانجام شعر تمام وقت موسه را در اختیار گرفت و موسه در نوزده‌سالگی نخستین مجموعه شعرش را با نام «قصه‌های اسپانیایی و ایتالیایی منتشر کرد و به دلیل رهایی از قواعد و لحن گستاخانه سرزنش شد. با این حال موسه پیش از رسیدن پیری زودرسش در سی‌سالگی نمایش‌نامه و اشعار مختلفی منتشر کرد و آثارش حدود نیم قرن پس از مرگش نبوغ هنری او را به همه ثابت کرد. موسه جلوتر از عصر خود بود آزادی فکر و قدرت تخیل و ژرف نگری‌اش را مردم زمانش دوست نمی‌داشتند. روانی کلام روایت تغزلی و بیان مسائل عاطفی از ویژگی‌های آثار موسه است. موسه پس از

سی‌سالگی آثر قابل توجهی نیافرید. «لوران ساتچو و شمعدان» و «کمدی با عشق شوخی نمی‌کند» از آثار اوست.

آلفرد موسه در سال ۱۸۵۷ میلادی درگذشت.

* Alfred de Musset


 

پنج‌شنبه، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷

پنج‌شنبه، ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۱ می ۲۰۰۸ میلادی
۲۴ ربیع الثانی ۱۴۲۹ هجری قمری

دو تولد و سه درگذشت در تاریخ فرهنگی- هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۱۰۴ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی آنتونی دور ژاک، موسیقیدان چک، درگذشت.

۱۰۸ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی اینیا تسویه، نویسنده ایتالیایی، متولد شد.

۱۳۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی آرام خاچاتوریان، آهنگساز گرجستانی، درگذشت.

۵۹۲ سال پیش در چنین روزی از سال قمری سیدقاسم الانوار، شاعر عهد تیموری، درگذشت. از الانوار یک دفتر غزل و چندین مثنوی به جای مانده است.

و ۹۹ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی یانیس ریتسوس، شاعر یونانی، متولد شد.

❋ ❋ ❋

یانیس ریتسوس

یانیس ریتسوس، از مشهورترین شاعران یونانی معاصر، در سال ۱۹۰۹ در مونوم واسیا متولد شد. در کودکی برادر و مادرش را بر اثر بیماری سل از دست داد و با بیماری پدر و بستری‌شدنش در تیمارستان و در پی پدر بستری شدن خواهرش، به شدت تنها شد. ریتسوس در هفده‌سالگی به آتن رفت و برای امرار معاش به کارهای مختلفی پرداخت، اما با دیدن نشانه‌های بیماری سل به خانه پدری بازگشت و برای چهار سال در آسایشگاه بستری شد. پس از بهبودی بار دیگر به آتن رفت و به تشکیلات چپ پیوست. نخستین کتاب رینسوس با عنوان «تراکتور» در سال ۱۹۳۴ منتشر شد و دومین کتابش با نام «اهرام» در سال ۱۹۳۷ به چاپ رسید. ریتسوس در دوران جنگ جهانی به نهضت مقاومت یونان پیوست و همواره در اندیشه آزادی کشورش از هر نوع استبدادی بود. جایزه بزرگ شعر فرانسه و جایزه شعر کنکول زوت از جمله جوایز بی‌شماری است که ریتسوس در طول سال‌های شاعری‌اش دریافت داشته است.

ریتسوس که از کودکی با نقاشی و موسیقی و اساطیر یونان آشنا شده بود از این دانسته‌ها در شعرش بهره بسیار گرفت و به عنوان یکی از لطیف‌ترین و عمیق‌ترین سرایندگان شعر معاصر جهان نام خود را به ثبت رساند.

«مرد با گل میخک» و «رودخانه و ما» از دیگر آثار اوست.

یانیس ریتسوس در یازدهم نوامبر سال ۱۹۹۰ درگذشت.

* Yiannis Ritsos


 

نماد عقل سرخ

سال پنجاه و هفت، انقلاب شعله‌ور شده است و شور و حال حماسی همه‌ی ذهن و زبان جامعه را تصرف کرده است، فرقی نمی‌کند که باشی و از چه صنف و چه فرقه‌ای. جوان یا پیر، حوزوی یا دانشگاهی، روشن‌فکر یا عامی، مذهبی یا غیر مذهبی… تب سیاست چنان بالاست که بازار فکر و فلسفه را از رواج و رونق انداخته است، کتاب‌های فلسفی یا شبه‌فلسفی آن مایه به کار می‌آیند که ویترین سیاست را تکمیل کنند.

در این میانه «استاد مرتضی مطهری» وضعیتی یگانه دارد، او که سنگربان بیدار تفکر دینی است گرچه آنی از تکالیف انقلابی‌اش غافل نمی‌شود، بیش و پیش از هر چیز، به رصد جریان‌های فکری قد برافراشته است. چاپ هشتم علل گرایش به مادیگری بناست در چنین حال و هوایی تقدیم جامعه شود. استاد مقدمه‌ای نسبتا مبسوط را بر این چاپ ضرورت می‌بیند. خلاصه مقدمه از این قرار است که تفکر ماتریالیستی پس از پنجاه سال تلاش بی‌ثمر، با تشبث به دو نیرنگ نو به میدان آمده است: یکی «تحریف شخصیت‌ها» و دیگری «تفسیر مادی آیات قرآن» با حفظ پوشش ظاهری آن‌ها و این هر دو برای مسخ و مصادره فرهنگ دینی و معنوی به نفع مادیگری.

استاد برای پرهیزی از کلی‌گویی به مصداق‌ها می‌پردازد، با ذکر سه شاهد مثال. علاقه‌مندان برای بازخوانی ماجرا می‌توانند به متن کتاب مراجعه کنند اما من به حکم علاقه‌مندی به شعر بر شاهد نخست درنگ می‌کنم.

شاهد مثال نخست، مقدمه «احمد شاملو» بر دیوان حافظ است که بنابر روایت استاد مطهری، تحریف شخصیت حافظ و مصادره او به نفع الحاد را نشانه گرفته است.

استاد مطهری می‌تواند با تمسک به شأن فیلسوفانه و عالمانه خود پرداختن به مقدمه یک دیوان شعر را دون شأن خود دانسته و سکوت اختیار کند، یا آن که با پشتوانه قرار دادن شور و حال انقلابی و اسلامی مردم مسلمان با حکم به تکفیر شاعر غائله را فیصله دهد، یا آن‌که دست کم با طعن بر رگه‌هایی از ملامتی‌گری او شخصیت‌اش را به چالش بکشاند، رگه‌های که خود شاعر نوپرداز از ابراز آن ابایی نداشت. اما ایشان با زمان‌شناسی هوشمندانه، شأن متفکرانه خود را پاس می‌دارد که مقام تفکر و تضارب آراء از مقام تکفیر و ناسزا جداست و در دفاع از دین و معنویت و ادب و عرفان می‌توان و باید به اخلاق پای‌بند بود و دهان به دشنام نیالود و التزام به اخلاق و ادب به هیچ روی به معنای فقدان همیت و غیرت دینی نیست.

از سوی دیگر استاد مطهری شاگرد برجسته‌ی علامه بی‌بدیل طباطبایی بزرگ است که با حافظ مؤانستی عمیق دارد و روایت سید حسین نصر در زندگی‌نامه خود نوشت‌اش و روایت داریوش شایگان در زیر آسمان‌های جهان گواه دلدادگی و دلبری شگفت علامه در مهرورزی به لسان‌الغیب است. بنابر چنین پیشینه‌ای، استاد مطهری در مجال محدود یک مقدمه جدی می‌کوشد تا با تکیه بر استدلال و آوردن شاهد مثال‌های متعدد از شعر حافظ و استناد به اقوال معاصران حافظ درباره شخصیت او، سستی‌های خوانش و تأویل شاملو را آشکار سازد، ضمن آن‌که با حسرتمندی از کوتاهی مجال، به سلسله گفتارهای دانشکده الهیات درباره عرفان حافظ اشاره کرده و آرزو می‌کند که به تنظیم و نشر یادداشت‌های بیشترش در این‌باره توفیق یابد.

«شاملو» البته در سال‌های بعد با بیان تأویل‌ها و تحلیل‌هایی جنجالی از شعر سعدی و شاهنامه فردوسی نشان داد که با نگاهی ژورنالیستی و خام‌دستانه از این‌گونه هیچ‌گونه همدلی را در شاعران و ادیبان نوپردازی که با متون کلاسیک ادب فارسی انس و آشنایی دارند برنمی‌انگیزد، بل به عکس چنان‌که در ماجرای حکیم طوس دیدیم، اعتراض صریح بسیاری از ادیبان و روشن‌فکران و حتی دوستداران خویش را نیز برانگیخت. از خیل آن اعتراض‌ها تعابیر اخوان ثالث بیش‌تر در یادها مانده است.

به علاوه گذشت سه دهه از این ماجرا بر آن قاعده بنیادین مهر تأکید زد که هر متن و هر تأویلی در فرجام باید از سنخیت برخوردار باشند و در رویکردهای هرمنوتیکی نمی‌توان هر تأویلی را بر هر متنی تحمیل کرد و به یقین، برخی متن‌ها از پذیرش برخی تأویل‌ها امتناع می‌کنند؛ چنان‌که متنی از گونه شعر حافظ هرگز تأویل‌های ماتریالیستی را برنمی‌تابد. به دیگر سخن، چنین تأویلی از شعر حافظ همان‌قدر به بیراهه راه می‌برد که تأویل عرفانی و معنوی از شعر «الف بامداد». ضرورت بازخوانی و تحلیل‌های نو از متون کهن هرگز به منزله مجوز ارائه تأویل‌های معارض با متن نخواهد بود.

فارغ از داوری درباره آن مقدمه جنجالی و تحلیل استاد مطهری از بن‌مایه‌های چنین رویکردی، جنس مواجهه استاد با چنین ماجرایی در نوع خود درس‌آموز است؛ و از جمله درس‌ها این‌که در روزگار نو، در مواجهه با صورت‌های نو به نو از تردید و انکار، به جای طرد و تکفیر باید پرسش‌ها و شک‌ها و انکارهای نهفته در بن رویکردها را شکافت و به آن پاسخ داد و به جای زخمی کردن افراد – که اغلب برانگیختن عصبیت‌ها و عنادها را در پی دارد- باید به ریشه‌ها و جریان‌ها پرداخت تا راه خضوع در قبال حقیقت مسدود نگردد.

به علاوه می‌توان از استاد مطهری آموخت که دانشوران دردمند خود به سراغ پرسش‌ها و تردیدها می‌روند، که پرسشگران این روزگار، بیشتر از پرسشگری انگار بر سر پاسخ‌اند و عجول‌تر از آن‌که پرسش‌ها را در کوره درنگ‌ها و دانشوری‌ها و رجوع به عالمان به پاسخی اصیل برسانند، به تعبیر بهتر، عالمان ژرفانگر خود پرسش‌های خفته و نهفته را بیدار و بارور می‌کنند.

اکنون قریب به سی سال از کوچ مطهری گذشته است، بسیاری از مخاطبان مطهری در ماجراهای فکری درگذشته‌اند. جریان‌های فکری اما همچنان در آمد و شدند؛ با تفسیرهای محیرالعقول از دین و عرفان و ادبیات. این‌بار اما بن‌مایه‌های ماتریالیستی از قبله شرقی رو برگردانده و سودای آرمان‌شهر غربی را در سر می‌پرورانند.

اکنون در این چشم‌انداز به روشنی می‌توان دید که شیخ شهید نماد عقل سرخ است و این تعبیر به گمان من در اشاره اشراقی و ایرانی‌اش زیباترین و موجزترین تعبیری است که زندگانی و مرگ استاد مرتضی مطهری را بیان می‌تواند کرد.

اکنون غیاب چشم‌های بیدار آن عقل سرخ بیش‌تر حس می‌شود، روز به روز بیش‌تر و بیش‌تر.


 

چهارشنبه، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۷

چهارشنبه، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۳۰ آوریل ۲۰۰۸ میلادی
۲۳ ربیع الثانی ۱۴۲۹ هجری قمری

دو تولد و سه درگذشت در تاریخ فرهنگی- هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۱۰۱ سال پیش در چنین روزی فرد زینه مان، فیلمساز اتریشی، متولد شد.

۱۲۳ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی پتر یاکوبسن، نویسنده دانمارکی، درگذشت.

۱۲۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ادوارد مانه، نقاش فرانسوی، درگذشت.

۱۳۸ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی فرانس لهار، موسیقیدان مجارستانی، متولد شد.

و ۵ ۲ سال پیش در چنین روزی برتولد برشت درگذشت.

❋ ❋ ❋

برتولد برشت

برتولد برشت در نهم فوریه سال ۱۸۹۸ در آلمان متولد شد و در رشته علوم طبیعی تحصیل کرد. برشت در جریان جنگ اول جهانی سرودن آغاز کرد و بعد از جنگ با دیدن ریشه‌دواندن افکار نازیسم در میان مردم به وحشت افتاد و با آن به مخالفت برخاست.

با به قدرت رسیدن نازی‌ها در آلمان برشت به نشر آثار ضد نازیسم خود ادامه داد و در سال ۱۹۳۳ از آلمان گریخت و با گسترش جنگ جهانی دوم و پیروزی‌های اولیه هیتلر به آمریکا رفت و تا دو سال بعد از جنگ در این کشور ماند.

برشت ابتدا به سبک ناتورالیسم می‌نوشت و در آثارش رنج و نومیدی بسیار دیده می‌شد ولی مدتی بعد با تکیه بر افکار آزادی‌خواهانه‌اش امیدوارانه‌تر نوشت و با این حال هرگز در نگاهش به جهان و در عقایدش تغییر چندانی ایجاد نکرد.

تئاتر برشت تئاتر مبارزه است. برشت تئاتر حماسی را جانشین تئاتر دراماتیک کرد تا روح قضاوت و نقد و عصیان و اعتراض را در تماشاگر بیدار کند. با این حال برشت بر هنرمندانه بیان کردن افکار تاکید داشت و هرگز اجازه نداد تئاترش به بیانیه تبدیل شود.

«گالیله» و «طبل‌ها در شب» از آثار اوست.

برتولد برشت در ۳۰ آوریل ۱۹۵۶ درگذشت.

* Bertolt Brecht


 

سه‌شنبه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷

سه‌شنبه، ۱۰ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۲۹ آوریل ۲۰۰۸ میلادی
۲۲ ربیع الثانی ۱۴۲۹ هجری قمری

یک تولد و دو درگذشت در تاریخ فرهنگی- هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۵۷ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی لودویگ وینگنشتاین، فیلسوف اتریشی، درگذشت.

۹۹ سال پیش در چنین روزی محمد حسن بیوک معیری، مشهور به رهی معیری، شاعر و ترانه‌سرای ایرانی، متولد شد. برخی از مشهورترین ترانه‌های فارسی از ساخته‌های رهی معیری است.

و ۲۸ سال پیش در چنین روزی آلفرد هیچکاک درگذشت.

❋ ❋ ❋

آلفرد هیچکاک

آلفرد هیچکاک در سیزدهم اوت سال ۱۸۹۹ میلادی در لندن متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی در مدرسه‌ای مذهبی در رشته برق و الکترونیک ادامه تحصیل داد و هم‌زمان دوره کلاس کارگردانی را گذراند. ۱۹۲۵ سال آغاز کارگردانی هیچکاک به طور مستقل است؛ او در این سال «باغ تفرج» را ساخت و طی ده سال با ساخت چند فیلم به چنان شهرتی رسید که کمپانی‌های بزرگ سینمایی بر سر قرارداد بستن با او به رقابت برخاستند.

هیچکاک در سال ۱۹۳۹ به آمریکا رفت و در اقامت چهل ساله‌اش در این کشور نام خود را به عنوان بزرگ‌ترین متخصص فن سینمای قرن تثبیت کرد. هیچکاک در آثارش به ظریف‌ترین و پنهان‌مانده‌ترین لایه‌های اشخاص فیلم توجه می‌کرد و با ایجاد تعلیقی ساده و در عین حال اساسی بیننده را حتی لحظه‌ای رها نمی‌کرد.

عموم آثار هیچکاک از برجسته‌ترین آثار سینمایی جهان‌اند و در این میان می‌توان به «مردی که زیاد می‌دانست»، «کلاغ‌ها» و «شمال از شمال غرب» اشاره کرد.

اساس آثار هیچکاک بر تصادف و تقارنی بارز و استثنایی استوار است که سراپا منطقی و باورپذیر است.

آلفرد هیچکاک در سال ۱۹۸۰ درگذشت.

* Alfred Hitchcock


 

دوشبنه، ۹ اردیبهشت ۱۳۸۷

دوشنبه، ۹ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۲۸ آوریل ۲۰۰۸ میلادی
۲۱ ربیع الثانی ۱۴۲۹ هجری قمری

سه تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی- هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۳۵ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ژاک مارتین، فیلسوف فرانسوی، درگذشت.

۴۷ سال پیش در چنین روزی شیوا ارسطویی، داستان‌نویس ایرانی، متولد شد. ارسطویی از چهره‌های برجسته داستان‌نویسی امروز ایران است. «نسخه اول» از آثار اوست.

۱۰۲ سال پیش در چنین روزی کورت گودل، فیلسوف اتریشی- آمریکایی، متولد شد.

و ۶۰۸ سال پیش در چنین روزی یوهان گوتنبرگ متولد شد.

❋ ❋ ❋

یوهان گوتنبرگ

یوهان گوتنبرگ، مبتکر آلمانی و مخترع صنعت چاپ، در سال ۱۴۰۰ میلادی در آلمان متولد شد و مدتی بعد به استراسبورگ فرانسه رفت و به کارهای فنی و صنعتی پرداخت. گوتنبرگ پس از طرح ریزی‌های بسیار سرانجام در سال ۱۴۴۴ ماشین چاپ سنگی و در پی آن ماشین چاپ سربی را اختراع کرد و گام مهمی در انتشار علم در میان مردم برداشت. تا پیش از اختراع گوتنبرگ کتاب‌ها با صرف وقت فراوان و زحمت بسیار با دست نوشته و نسخه‌برداری می‌شدند و کتاب کالایی بسیار گران و در اختیار ثروتمندان بود. ضمن آن که نسخه‌های خطی گاه پر غلط بودند و سلیقه‌ی نسخه‌برداران نیز در آن‌ها دخالت داشت.

گوتنبرگ در اولین کار خود در ۲۵ ژانویه سال ۱۴۵۶ انجیل را در ۱۲۸۲ صفحه به چاپ رساند و تحولی عظیم در صنعت نشر کتاب پدید آورد. چاپ ساده و در دسترس کتاب از این پس با بالا بردن دانش عمومی تحولات سیاسی، علمی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری در جهان پدید آورد و دانش را از انحصار خارج ساخت.

یوهان گوتنبرگ در ۲۳ فوریه سال ۱۴۶۸ درگذشت.

* Johannes Gutenberg


 

یک‌شنبه، ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

یک‌شنبه، ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری خورشیدی
۲۷ آوریل ۲۰۰۸ میلادی
۱۹ ربیع الثانی ۱۴۲۹ هجری قمری

سه تولد و یک درگذشت در تاریخ فرهنگی- هنری امروز قابل ره‌گیری است.

۷۰ سال پیش در چنین روزی از سال میلادی ادموند هوسرل، فیلسوف آلمانی درگذشت.

۸۷ سال پیش در چنین روزی جلیل شهناز، موسیقیدان و نوازنده برجسته تار، متولد شد.

۲۹۵ سال پیش در چنین روزی از سال قمری حاج لطف‌علی‌بیک آذر بیگدلی، شاعر و ادیب ایرانی، متولد شد.

و ۸۷ سال پیش در چنین روزی سیمین دانشور متولد شد.

❋ ❋ ❋

سیمین دانشور

سیمین دانشور، نویسنده ایرانی، در سال ۱۳۰۰ در شیراز متولد شد. در ۲۸ سالگی دکترای ادبیات فارسی گرفت و دوره‌ی فوق دکترا را در دانشگاه استنفورد کالیفرنیا گذراند. تدریس زیبایی‌شناسی در دانشگاه تهران و فعالیت‌های مطبوعاتی، از جمله عضویت در هیئت دبیران نشریاتی چون «نقش و نگار» و «کیهان ماه» از جمله مشاغل دانشور در کنار داستان‌نویسی بوده است. دانشور در سال ۱۳۴۷ پس از انتشار آثاری چون «آتش خاموش» و «شهری چون بهشت» به عنوان نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد. انتشار رمان «سووشون» در سال ۱۳۴۰ برای دانشور شهرت و محبوبیت بسیار به همراه داشت. بهره دانشور از اتفاقات تاریخی مربوط به سال‌های جنگ جهانی دوم و بازتاب زندگی اجتمایی مردم با تصاویری هنرمندانه همچنان سووشون را در ردیف محبوب‌ترین رمان‌های فارسی قرار داده است. مقاله «غروب جلال» منتشر شده در قالب کتاب نیز از مشهورترین و تاثیرگذارترین متونی است که به فارسی به زندگی شخصیتی مشهور پرداخته است. «به کی سلام کنم؟» و «جزیره سرگردانی» از دیگر آثار این نویسنده‌ی کوشا و مطرح معاصر است.