۱
«مشکل اساسی دنیای امروز این است که افراد نادان لبریز از اطمینان و اعتماد به نفس و افراد هوشمند پر از شک و تردیدند». برتراند راسل
۲
اعتماد به نفس و اندکی احساس دیدهشدن؛ اینها تنها نتایج سه دوره برگزاری «جشنوارهٔ هنر آسمانی» است. جشنوارهای که پنجشنبه ۱۲ اسفندماه از ۹ صبح تا ۶ بعدازظهر اختتامیهٔ خود را طی کرد. دوسالانهای که دبیرخانهٔ دائمی دارد (گرچه غیرفعال) و یک وبسایت بسیار ضعیف که حتی تا دیشب که این مطلب را مینوشتم، هنوز به روز نشده بود تا «دیگران» در جریان روند برگزاری جشنواره و برندگان نهایی قرار بگیرند؛ وبسایتی رنگینکمانی با فونتها و رنگهای عجیب و غریب..با لوگوی گلدرشت جشنواره که در میانهٔ هر مطلب ظاهر میشود. دوسالانهای که وقتی کارش را آغاز کرد هنر مدتها بود خود را بر فضای حوزه تحمیل کرده بود و دیگر از لسان این خطیب و آن عالم به فضای حجرهها راه یافته بود. دوسالانهای که حالا باید راه رفتن مستقل را، سلوک بزرگیکردن را یاد بگیرد. نه مانند آنچه تا کنون دیدهایم، بلکه آن گونه که شایستهٔ حوزهٔ صدسالهٔ قم است. نه آنگونه که دیگران میخواهندمان: در کنار خودشان، در میانهٔ دعواهایشان، مؤیّد برنامههایشان، توجیهگر اعمالشان؛ آن گونه که خود میخواهیم: یک گروه بزرگ، یک بنگاه فرهنگی و هنری قدرتمند، یک لابی بزرگ برای تعیین و تغییر مسیر برنامههای فرهنگی و هنری ایران، یک ابزار قدرتمند اِعمال اقتدار فرهنگی ایرانی بر جهان اسلام. راهی بس دراز داریم ولی میسر؛ توشهٔ راه ولی کمی «بزرگیکردن» را یاد گرفتن است و مقدار زیادی اعتماد به نفس و بلندپروازی. تجربهٔ «اونجلیستها» در آمریکا پیش روی ماست.
۳
پیشتر نگارنده در مطلبی با نام «مانیفست سینماخواهی» در همین مطبوعهٔ مجازی یادآور شده بود که رسالت حوزه دیگر با رسالت عصر «شیخ مفید» و غیبت صغری و… فرق میکند. با زمانهایی که سبّ علی و خاندان او و کشتار فقها و شیعیان رایجترین کار زمانه بود. شاید رسالت ما بیشتر شبیه آن چیزی است که در زمان صفویه رخ داد. اکنون حوزه باید در برابر سه میلیون طلبهٔ وهابی پراکنده در عربستان و پاکستان (با بضاعت کم یکصد هزار طلبه در ایران)، چندصدهزار میسیون مسیحی و تبشیریون صهیون صاحب تلویزیون و رادیو، فراتر از اصول و فقه خارج حوزه، فراتر از بندکردن به مجتهدپروری، به این بیندیشد که اکنون درست در جایی ایستاده که نه حضرت علی (ع) به آن دست یافت و نه هیچ عالِم دیگری چون علامه مجلسی. اکنون حوزه در قلهای است که آن را تنها باید ثمرهٔ پایان یافتن صبر خدا و اخلاص بانیان آن دانست و نه چیز دیگری. حال باید به اقتضای این موقعیت در بنای یک حکومت اسلامی، با همهٔ معایب و محاسنش، برای استمرار آن بکوشد و چه کسانی بهتر از طلابی که در کنار آشنایی لازم با علوم حوزوی به هنر و فرهنگ نیز مسلط باشند و دنیای پیرامون خود را بهتر بشناسند. اما این همهٔ آن چیزی نیست که لازم است. که دنیا را نیتهای خوب پیش نمیبرند بلکه سازوکار این دنیا بر پایهٔ چانهزنی، خلاقیت، بلندپروازی، جاهطلبی، سرمایه و بازاریابی است. آیا «جشنوارهٔ هنر آسمانی» در این کار توفیق مییابد تا بلندپروازی را در طلاب احیا کند؟ بازاری شود برای خرید و فروش آثار هنری طلاب؟ ویترینی شود برای پرورش استعدادهای طلاب پژوهشگر و نویسنده؟ جایی شود برای تریبت نسلی از مدیران فرهنگی آینده که از وزارت تا وکالت از مدیرکلی تا رایزن فرهنگی وزارت امورخارجه را قبضه کنند؟ نسلی از طلاب مسلط به هنر و فرهنگ، مسلط به زبانهای بیگانه، با نهایت سعهٔ صدر و تلاش برای جذب حداکثری که از تدریس تاریخ سینما تا تئوریزهکردن نظریهٔ ارتباطی شیعه پیش بروند؟
۴
ولی پیش از هر چیز باید آداب «بزرگیکردن» را، سر سوزن ذوق و سلیقه را هم یاد گرفت. هنوز به گمان نگارنده اولین دورهٔ جشنواره در سال ۱۳۸۵ بهترین دوره بود. دورهای که در «دارالحدیث» قم برگزار شد. نمایش تصویر برگزیدگان بر روی پرده با همراهی آهنگی مناسب، سالنی بزرگ (برخلاف این دوره که کمبود جا آشکار بود)، تقدیر از زعمای هنر حوزه (مرحومان آیتالله نجومی و شفق) آن دوره را با همهٔ بینظمیاش خاطرهانگیز کرد. شاید وقتی در جشنوارهٔ فیلم فجر، آن قدر همه چیز درهموبرهم شلوغ است که گاه تعداد بیسیم به دستها و مدعوین غیرهنری از اهالی خود سینما بیشتر است یا پخش مستقیمش هنوز معضل است یا هنوز نمای نزدیک از چهرهٔ نامزدها و بازتاب واکنششان موقع اعلام جایزه مرسوم نیست یا وقتی برگزیده میخواهد روی سن برود، باید شِزِموار از لابهلای ملت بالا برود یا سخنرانان اطالهٔ کلام میکنند تا جایی که وقت برای ابراز احساسات کلامی به برگزیده نمیرسد، نباید انتظاری آنچنانی از جشنوارهٔ نوپای هنر آسمانی داشت ولی بر اساس قاعدهٔ درسگرفتن از بیتجربگی دیگران، توقعمان بالا میرود. خدا پدر و مادر ADSL را بیامرزد که به منِ نگارنده توفیق داد!! مهمترین جشنهای هنری سال ۲۰۱۰ را ـ از MTV و Grammy گرفته تا Golden Globe، از Victoria Secret گرفته تا EuroVision و این آخری اُسکار هشتاد و سوم ـ تماشا کند. میدانم باور میکنید که حتی در شلوغترین جشنوارههایشان ـ برای نمونه در جشنوارهای با نام Kids Choice Awards که به انتخاب بهترین چهرههای هنری و ورزشی سال ۲۰۱۰ از دید کودکان اختصاص داشت، جشنوارهای پر از بچه و کودک، پر از شادی و جیغ و فریاد، جشنوارهای با اجرای شاد و شنگول بانوی تنومند سیهچهره: کویین لطیفه، با انبوهی از ابتکارهای بصری و جلوههای ویژه میدانی که روی سن و جلوی چشم ملت اجرا میشدند ـ باز هم اثری از بینظمی یا بیسلیقگی نبود؛ ولی اینجا!؟..پس جای گلهگذاری است از برگزارکنندگان جشنوارهٔ هنر آسمانی که وقتی همه میدانند برگزیدگان کیستند (این هم خودش نقطه ضعف است) اما ترتیبی داده نشد تا در جای مشخصی از سالن بنشینند (یاد اسکار میافتم که عکسهای نامزدها را روی صندلیهایشان زده بودند) پس مجری محترم مجبور شد فلهای ـ با پوزش از برگزیدگان محترم ـ اسامی را بخواند تا آماده رفتن روی سن باشند که خدای نکره وقت حضار ـ که معلوم نیست اگر برای دیدن برگزیدگان نیامدهاند، پس برای چه آمدهاند ـ گرفته نشود. اصل قصه آنان بودند که روی سن میرفتند و گرنه دیدن و شنیدن سخنان تکراری سخنرانان مدعو و دبیران جشن( به استثنای استاد ژرفای عزیز) رغبتی در ما ایجاد نمیکرد که اگر هنری دارند و حرفی، چه بهتر در عرصهٔ عمل، در دورهٔ مدیریتشان و در کتابهایشان بزنند نه چشم در چشم ما. بینظمی در قرائت نام برگزیدگان (در یک ابتکار شاهکار!! رتبهٔ سومها یکجا، رتبهٔ دومها یکجا و رتبهٔ اولها یکجا خوانده شدند) خواب از چشم ما ربود. با این میزان نخبگی!! هیچ کس نتوانست دقیقاً بفهمد مثلاً در بخش داستان کوتاه به تریتب اول تا سوم چه کسانی بودند. اینکه هیجان خواندهشدن نامها هم کشتانده شد! به کنار بماند چه بهتر. اینجا نیز مانند همهٔ همایشها تا جایی که سن اجازه میداد، آدم روی سن ردیف شده بود برای اهدای جوایز…حالا یکی نیست بگوید نمیشد دو نفر، دو نفر (یاد اُسکار به خیر..زیرنویس هم که نمیخواد…بدیم ببینند تا دورهٔ بعد) بروند روی سن جایزهٔ هر بخش را بدهند. حالا ما از صرافت اینکه مثلاً در بخش شعر جایزه را یکی از هیئت داوران همان بخش یا یک پیشکوست شعر روحانی یا کشوری بدهد، افتادیم. نامشخص بودن سلیقهٔ داوران در انتخاب برگزیدگان هر بخش هم که جای پرسش داشت؛ برای نمونه «تقدیر ویژه» از یک فرد در بخش گرافیک بابت حضور مستمر در سه دورهٔ جشنواره (در حالی که در دورهٔ اخیر کارهایش دیر رسید و به داوری نرسید) و در حالی که وی جزو برگزیدگان دورههای پیش بوده و جشنواره بدهی به وی ندارد و باز در حالی که برگزیدهٔ اول بخش گرافیک و نگارگری این دوره از قضا در هر سه دوره حضور داشته و جایزهٔ اول و دوم را برده و طبیعتاً حضور شایستهتری داشته از نکات تأملبرانگیز بود. عدم «تقدیر ویژه» در بقیهٔ بخشها نشان میدهد زور و توان داوران هر بخش ملاک بوده تا یک روال جاری و ساری. عدم تفکیک بخش ترجمه و تالیف در بخش «پژوهش هنر و رسانه»، عدم تفکیک پژوهشهای هنری و رسانهای از هم، عدم توجه جداگانه به طلاب فعال در عرصهٔ رسانههای مجازی هم از نقاط ضعف بزرگ بخش پژهش است که باید برای دورهٔ بعد اصلاح شود (یادمان نرفته در «جشنوارهٔ طلاب جوان برتر» ناگهان بخش رسانه ـ با همهٔ اهمیتی که این روزها دارد ـ در روز اهدای جوایز خلق شد و تازه آن هم یک برنده داشت که نویسندهٔ یک وبلاگ بود. در حالی که این عرصه فعالانی در هر دو عرصهٔ مکتوب و مجازی داشت). همین مسائل باعث شده با وجود برگزاری سه دورهٔ جشنواره، هیچ پژوهشگر جدیدی معرفی نشود (رتبهٔ اول تا سوم بخش پژوهش نامهایی آشنا و تکراری بودند). بگذریم…
۵
برگزاری «جشنوارهٔ هنر آسمانی» اول (و تشکیل اتاق فکر جشنوارهٔ دوم و سوم)، برگزاری دو دوره «جشنوارهٔ رسانهٔ تلویزیون و سکولاریسم» در قم، برگزاری دومین دورهٔ «جشنوارهٔ دین و رسانه» در قم و تهران، ترویج برگزاری جلسههای نمایش و نقد فیلم و سریال با حضور عوامل در شهر قم، انتشار ۴۴ شماره از تنها ماهنامهٔ فعال در عرصهٔ دین و رسانه؛ «رواق هنر و اندیشه»… تنها اندکی از تاثیرات «خانهٔ هنر و اندیشه» بود که این روزها وجود خارجی ندارد. از یک ساختمان صد متری دیگر باید چه انتظاری داشت؟ آن هم با بودجهٔ اندک، کارشکنیها و تنگنظریهای بسیار و تنها ده نفر نیروی طلبهٔ کمتجربه ولی با همت و بلندپرواز.. این را با بودجهٔ هنگفت و ساختمانهای عریض و طویل وزارت ارشاد، مرکز مطالعات رسانه، حوزهٔ هنری، دفتر تبلیغات و.. مقایسه کنید تا متوجه شوید یک خانهٔ کوچک طلبگی در حد فاصل سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۹ بانی چه کارهای بزرگی بوده است که اکنون هنر در حوزه یک ضرورت حس میشود و نه یک انحراف. این است یکی از ثمرات «خواستن، توانستن است». شاید بد نبود دوستان جشنوارهٔ هنر آسمانی در گوشهٔ جشنوارهشان تقدیرکی از مدیران این خانه که سر جمع چند نفری بیشتر نمیشدند، میکرند؛ برای ثبت در تاریخ دستکم.
۶
«آقای کیارستمی در فیلم طعم گیلاس، گرچه تلخ و کشدار بود، ولی میخواست بگه وقتی در آمریکا یا اروپا برای صد دلار راحت آدم میکشن ولی توی ایران یک طلبه یا بقیهٔ ایرانیها حاضر نشدن برای پول روی جسد همایون ارشادی خاک بریزن».
باورتان میشود این برداشت جالب را نه یک منتقد سینما یا یک فعال هنری و فرهنگی بلکه یک روحانی حدودا پنجاه ساله گفت که شمایلش، تیپیکال یادآور روحانیون مسجدی بود که تا همین چنددهسال پیش، تنها کاری که از ایشان برمیآمد، استخاره و برگزاری نماز جماعت و مسئلهگویی بود. این تصویر و شنیدن این سخن، نگارنده را بیش از پیش مجاب کرد که جشنوارهٔ هنر آسمانی با همهٔ عیوبی که شاید داشته باشد، یک فرصت است که باید غنیمتش دانست…برای دور هم نشستن این دسته روحانیون..برای تقدیر از ایشان..برای خداقوت گفتن به ایشان…برای ترسیم برنامهٔ کاری آینده…والله اعلم.
۱۴ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۱:۱۵
سلام جناب قادری
راستش فقط یک جا انقلت به ذهنم آمد.
اینکه تشویق و دعوت میکنید به الگوگیری از جشنوراه اسکار و …
بهتر بود بعد از نشانه رفتن ضعفها و کاستیهای این جشنواره (در مرحلهی اجرا) به پیروی از یک الگوی جذاب و شاد (یا بهتر خلق یک شیوهی اجرایی) بومی دعوتشان میکردید. آخر کداممان نمیدانیم خیلی از جذابیتهای اسکار را نمیتوان و نباید الگو برداری کرد؟
با تشکر از نقد به جایتان.
۱۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۷:۴۲
والله خیلی زور زدم یه نمونه الگوی وطنی بیابم با کمترین میزان سوتی..یافت می نشد…به هر حال مجبوریم به برخی نمونهبرداریها..
۱۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۷:۵۱
تجربهٔ اوانجلیستهای مسیحی؟!!
۱۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۹:۰۶
جشنواره هنر آسمانی ری دیزاین جشنواره شعر و قصه طلاب است. با توجه به فرمایشات حضرت عالی احساس می کنم باید برای دوسالانه آینده ری دیزاین و طرحی نو افکنده شود.
۱۶ اسفند ۱۳۸۹ | ۲۱:۵۵
با سلام
نمی دانم خاصیت خود نقداست که این قدر آزار دهنده است یا قلم نویسنده مطلب تند است و یا ما دل نازکیم
آیا قلم و زبان بی رحم می تواند یک فکر و نقد خوب را باور پذیر کند…نمی دانم
شاید نویسنده از پس سالها تجربه کارهای فرهنگی و هنری و اجرایی مثل خیل عظیم دیگر هم مسلکان به یاس از تاثیر گذاری نقد منصفانه و اصلا خود نقد در صاحب منصبان رسیده باشد
جشنواره هنر آسمانی سال اول بهترین و عالی ترین و طلبه نشان ترین و با کیفیت ترین و خودمانی ترین و خالصانه ترین و …..جشنواره هنر آسمانی بود و از سال دوم و مخصوصا سال سوم به وادی روزمه سازی معمول مسئولینی که شاید دلسوز هستند ولی متخصص نیستند تبدیل شده.حقیردر این مناسبتها شرکت می کنم و از زحمات عزیزان تشکر هم می کنم ولی خودمون رو به خواب نمیزنیم ان شاءالله
به هر حال جا دارد به خاطر بند ۵ بسیار تشکر کرد و درخواست کرد که نویسنده با قلم توانای خودش چند مطلبی پیرامون بند ۵ بنویسد.
اصلا این بند ۵ رو یه اصطلاح کنیم برای کارای بزرگی که جمعهای کوچک با همت بروبچه های فرهنگی هنری انجام می دن
بچه های بند ۵
چطوره
هادی قادری برگزیده بخش گرافیک در هر سه دوره جشنواره
۷ فروردین ۱۳۹۰ | ۱۷:۴۱
دکتر سلام
خوب بود! هم به نعل زده بودی و هم به میخ!
کاش فصلهای مقاله و گزارشت را جدا میکردی
۱ صرفا گزارش جشنواره
۲ تعریف از طلاب و پیشرفتهایشان در عرصه فرهنگ
۳ سوزنی به متولیان فرهنگی در کشور به طور اعم به خاطر کم توجهی به مقوله هنر در حوزه
۴ جوالدوزی به متولیان جشنواره با وجود بضاعت کم مالیشان
۵ نشان دادن راهکار و پیشنهاد
البته بند ۵ گزارشت را دیگر یه جایی خودت بچپان که بودنش لازم بود
انشاالله ادامه راه رواق هنر و اندیشه با نشریات تخصصی تر «دین و رسانه» و « نمادین» در حوزه ادبیات نمایشی