فیروزه

 
 

مانیفست سینماخواهی

به بهانهٔ فیلم طلا و مس

۱
پنج‌شنبه ششم خردادماه روزی تاریخی بود برای همۀ آن‌ها که در سالن همایش‌های دفتر تبلیغات اسلامی قم گردهم آمده بودند تا شاهد نمایش فیلم سینمایی طلا و مس باشند. حتی تاریخی‌تر از همایش اختتامیۀ هنر آسمانی دوم که درآن آیت‌الله مقتدایی، رییس شورای مدیرت حوزۀ علمیۀ قم، در انتقاد و گِله از برنامه‌سازان رسانۀ ملی ناگهان در سخنانی غیرمنتظره‌ای گفت که «ما از مدیران رسانه ناامیدیم…طلاب خود باید بروند برنامه بسازند»!؛ بلی ششم خردادماه ـ‌چه اندازه این خرداد تاریخ‌ساز است‌ـ تاریخی بود؛ نه از آن رو که نمایش فیلم متوسط‌‌الحال طلا و مس بازتابی آن‌ چنان داشت و نه از آن رو که مانند بسیار بارهای دیگر برخی طلاب به نمایش یک فیلم و نقد آن پرداختند، بلکه از آن رو که برای نخستین بار به صورت رسمی معاونت فرهنگی حوزهٔ علمیه قم و نه نهادهای وابسته به حوزه بانی نمایش یک فیلم سینمایی شد، آن هم درست همزمان با نمایش عمومی آن در سراسر کشور؛ از آن رو که این نهاد نوپا بلیط نمایش این فیلم را در همگی مدارس توزیع کرده بود و با سلیقه‌ای قابل ستایش در طراحی پوستر و محل برگزاری مراسم جلوه‌ای دیگر از توان خود را به رخ کشاند. تاریخی بود و تاریخی شد چون دست‌کم برای نگارنده نخستین‌بار بود که رخ می‌داد در بدترین جای سالن بنشیند و فیلمی را ببیند؛ چون تمام سالن و حتی راهروی مابین صندلی‌ها و انتهای سالن و هرجا که می‌شد از آنجا نظاره‌گر فیلم بود در اشغال طلابی بود که چهرۀ برخی از ایشان برای ما ـ مایی که سال‌هاست در میان طلاب علاقه‌مند به هنر وول می‌خوریم و اهل هنرشان را می‌شناسیم ـ تازگی داشت و این یعنی بی‌شمار طلبه بودند که شب جمعه‌ای در برنامۀ هفتگی خود سینما رفتن این‌چنینی را هم گنجانده بودند و این دیگر خود تاریخ است. تاریخی است؛ چون در کل همۀ عمر صد و ‌اندی سالۀ حوزۀ علمیۀ قم ـ و اگر حوزۀ علمیۀ قم را عصارۀ همۀ فضایل موجود فقه شیعی بدانیم چرا که اگر قرار است دین به کار دنیای مردمان بیاید تنها همین حوزه است که حکومت درانداخته و تأثیرگذار بوده و هست بر همۀ شئون جهان؛ پس از این منظر فراتر از حوزۀ نجف است ـ و شاید در کل تاریخ هزار و اندی سالۀ فقه شیعه نخستین‌بار است که نهاد رسمی دینی شیعه دست‌اندرکار نمایش یک اثر هنری می‌شود…شاید به همین دلایل بود که به سردبیر محترم فیروزه که آن روز کنار دست من نشسته بود، گفتم: ما اکنون در بطن یک لحظۀ تاریخی به سر می‌بریم..بیا ناممان را با تاریخش روی در و دیوار شیک سالن حک کنیم..برای آیندگان…!

۲
حوزۀ علمیۀ قم ـ و شاید حوزۀ علمیۀ نجف ـ هنوز در یک حیرت و سرگردانی تاریخی زیست می‌کند. رفتن به سراغ نسبت روحانیت و سینما و فراتر از آن نسبت روحانیت و هنر جز با طرح این سرگردانی و حیرت ممکن نیست و رفتنی ابتر خواهد بود. این حیرت و سرگردانی را باید در نگاه تاریخی مدیران لایۀ دوم و سوم حوزه جست. می‌گویم مدیران لایۀ دوم و سوم، چون حتی اگر مدیران لایۀ اول طرحی هم درانداخته باشند، اجرایی شدنش بر عهده و شاید موافقت مدیران لایۀ دوم و سوم است.. همان‌ها که مدیران مدارس هستند، سخنواران دروس اخلاق مدارس هستند و همان‌ها که در وعظ‌های داخل مدارس برای طلاب مانیفست حوزه و افق و چشم‌انداز طلاب را ترسیم می‌کنند. مدیرانی بی‌جیره و مواجب و بی‌دفتر و دستک که هدفشان رستگاری طلاب و حوزه است و قدرت و بُرش ایشان بیش از مدیران بالادستیِ نشسته در ساختمان آجری دارالشفاء است…الغرض..نگاه تاریخی به زیست علمی و معیشتی و رسالتی طلاب یکی از بلایای حوزۀ علمیۀ قم ـ و شاید نجف ـ باشد. این نگاه دایرمدار این مهم است که هر آن کس که به عنوان طلبه وارد حوزۀ عملیۀ قم می‌شود بایست مدارج ترقی علمی و اخلاقی را تا اجتهاد فقهی ـ و شاید کلامی و اندک‌تر فلسفی ـ طی کند. این نگاه در لابه‌لای سخنان آشکار و پنهان عموم مدیران لایۀ دوم و سوم مشهود است. این نگاه تاریخی روزگاری کارآمد بود؛ آن زمان که اندکی پس از غیبت کبری و به دلیل جو خفقان ضدعلوی و ضدشیعی و قتل دسته‌جمعی سادات و مانند آن، هر آن کس که می‌آمد و در سِلک روحانیت درمی‌آمد بایست میراث فقهی شیعه را در زیر چکمۀ اصحاب ظلمۀ عصرش زنده نگاه می‌داشت و این ممکن نبود جز با ممحض شدن در فقه و اخلاق و جز به سرانجام نمی‌رسید مگر با ذوب شدن در استاد و کتاب‌های فقهی. آن زمان نیازمند زایش شیخ مفید، شیخ طوسی، آخوند خراسانی، شیخ مرتضی انصاری، ملاصدار، بروجردی و قاضی و امام خمینی و …بودیم پس باید تمام‌قد در کار ساختن بنایی برمی‌آمدیم که از پی هزاران بار ویرانی توسط طاغوتیان و خوارج قرار بود تا عصر ظهور پابرجا بماند. پس هر نوع توجه به غیر از فقه، ضایعه بود. شاید اگر آن نگاه تک‌بعدی نبود، تئوری ولایت فقیه و حکومت اسلامی نضج نمی‌گرفت. شاید اصول فقه و تعقل در فقه در برابر اخباری‌گری حاصل نمی‌شد. شاید عرفان و اخلاق نظری و عملی حاصل نمی‌شد. به هر حال شیعه در اقلیت بود، نگاه حذفی به شیعه فراگیر بود و حتی اگر سلطنت شبه‌دینی‌ای چون صفویه روی کار آمده بود، باید عقب‌ماندگی تاریخی شیعه به سرعت جبران می‌شد و چه کاری بهتر از کارستان علامه مجلسی؟…اما اکنون چه؟..آن زمان به دلیل سختی تحصیل و تنگی معیشت طلاب علوم دینی شیعه و سخت‌گیری‌های عوام و خواص و تنگ‌نظری‌های دوست و دشمن تعداد طلاب آن اندازه اندک بود که نمی‌شد بخشی از آن‌ها را گسیل داشت تا بروند در شاخه‌ای دیگر از غیرفقه متخصص شوند؛ اما حالا چه؟…اکنون که سالانه فوران طلاب ورودی به حوزه به حدی رسیده که باید امتحان گذارند و در حد فاصل‌های مشخصی برخی را تصفیه کنند. اکنون که جمعیت طلاب علوم دینی زیاد شده است که شهرکی در پایتخت مذهبی ایران ـ قم ـ برای اسکانشان در نظر گرفته شده است و آن قدر از ایشان به دگر بلاد فرستاده‌‌ایم که عملا رایزن‌های فرهنگی وزارت امورخارجه اینان هستند ولاغیر. حال چه باید کرد؟..اکنون که به نهایت بروز بیرونی فقه شیعی ـ حکومت اسلامی ـ دست یافته‌ایم، چه؟ حال که در عصر رسانه هستیم و دیگر نیاز نیست علامۀ امینی‌وار و یا چونان مرعشی نجفی بر جان خویش سخت بپسندیم و روزه و نماز استیجاری بگیریم تا با پول آن میراثی از مکتوبات شیعی را حیات بخشیم، تا بتوانیم کتابی را در فلان اقصای عالم رؤیت کنیم، چه؟ اکنون که همه چیز با یک کلیک حی و حاضر است، چه؟ اکنون که شبهات و شهوات در یک قدمی ماست، چه؟ اکنون که دین‌دار این عصر صدها بار دین‌دارتر از صدر اسلام و بعد آن است، چه؟ وقتی سخنان فلان عالم دینی شیعی به راحتی با کمک رسانه‌ها در همه جا قابل شنیدن است و بهایی و گَبر و یهودی و مسیحی و وهابی و صهیونیست و اونجلیست و ..دیگر از تیررس اسلام ناب محمدی در امان نیستند، چه؟ و..آیا هنوز باید بر اساس همان نگاه تاریخی و رسومات برآمده از دل آن، رفتار کنیم؟ هنوز باید دل‌نگران تعداد مجتهدین باشیم؟ آیا هنوز باید رسالت ورودی هر طلبه در حوزۀ قم تلاش وی برای رسیدن به مرتبۀ اجتهاد در فقه یا کلام یا فلسفه باشد؟..که چه شود؟..در عصری که دعوی دیگران راه‌اندازی شورای استفتاء و کم‌کردن از تعداد مراجع تقلید زمان است، تربیت بی‌شمار طلبۀ مجتهد به چه کارمان می‌آید؟

۳
حاصل آن نگاه تاریخی و البته برخی اندیشه‌های ماقبل انقلابی ـ بهتر از این، عنوانی برای توصیف برخی نگاه‌ها به آیندۀ طلاب نیافتم ـ این می‌شود که برخی تا پایۀ ششم درس می‌خوانند و بعد در برزخی از ناتوانی‌ها و برآورده نشدن آرزوهای دور و دراز خود و هم‌چنین ضعف‌های مشهودشان در درک دروس سنگین سطوح عالی حوزه ـ که به اعتراف دوست و دشمن، در برخی دروس اصولی نیازمند سیر آفاق و انفس و درکی فلسفی هستیم ـ و البته سختی معیشت در عصر حاضر، راهی دیگر به انتخاب خود و نه هدایت مدیران حوزه برمی‌گزینند. اینان نان‌خورهای امام زمان می‌مانند، پیدا و پنهان، ولی به چه کار آن بزرگمرد غایب از نظرِ منتظِرِ منتظَر می‌آیند… یا به چه کار تثبیت میراث علوی امام خمینی (حکومت جمهوری اسلامی) می‌آیند، الله اعلم؟..این چیزی نیست که بخواهیم و بخواهند کتمانش کنند. اگر یک دانشجو هدفش از ورود به دانشگاه یافتن راهی برای رسیدن به خوشبختی مادی است، اعم از کار و خانه و ازدواج و… ـ و البته اندکی از ایشان هم ارضای حس علم‌طلبی ـ در حوزه این چنین نیست؛ عمدتاً به قصد تحصیل علومی می‌آیند که می‌دانند جایگاه مادی آن در زندگی امروزین نامشخص است و از آن آبی برا‌یشان گرم نمی‌شود. جایگاه اجتماعی روحانیت هم در کل تاریخ در نزد عوام و خواص با اندکی بالا و پایین مشخص است. بگذریم که انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ روحانیت شیعه را درست در جایی قرار داد که روزگاری آرزوی پیشینیانی چون مجلسی‌ها و نایینی‌‌ها و شیخ فضل‌الله‌ها و آخوند خراسانی‌ها و نواب صفوی‌ها بود. لاجرم کیا و بیای اجتماعی حاصل از آن انقلاب خدایی، روحانیت شیعه را در جایگاهی فراتر از توان لجستیکی خود قرار داده است. با نگاهی بر بضاعت حوزه که تازه پس از تشکیل حکومت در حال فزونی است، می‌توان به این نتیجه رسید که نمی‌توان از ورود به حوزه‌ انتظار مادی و یا حتی جایگاهی اجتماعی داشت؛ مگر آنکه قاضی‌شدن یا نمایندۀ ولی‌فقیه شدن یا امام جماعت شدن و یا امام جمعه شدن را جایگاهی اجتماعی بدانیم. در حالی که اگر سقف آرزوی بسیاری از طلاب در بدو ورود به حوزه را ارتقای اخلاق شخصی و کمک به تاثیرگذاری نهاد دین بر نفوس جامعه بدانیم، آن‌گاه منحصر کردن رسالت طلاب در یک مصداق ـ کسب توان اجتهاد فقهی یا ورود به طرح‌های تبلیغی هجرت کوتاه‌مدت و بلندمدت ـ آیا خدمت در حق آیندۀ حوزه است؟..آیا بخشی از سرگردانی طلاب در سال‌هایِ بعد از فراغت از مدارس را نمی توان به حساب بی‌برنامگی در پذیرش طلاب و در مرحلۀ بعد هدایت آن‌ها دانست؟

۴
به نظر می‌رسد راز این انفعال و بی‌برنامگی را باید در همان چیزی دانست که قاطبۀ روشنفکران و مدیران نظام جمهوری اسلامی از آن رنج می‌برند و آن درک ناقص یا عدم درک کامل این جملۀ تاریخی امام خمینی است که «حفظ نظام از اوجب واجبات است». آن‌قدر واجب که بنابر اندیشۀ آن پیرمرد روشن‌ضمیر، برپایی حکومت اسلامی اگر موجب شهادت معصوم هم شود، بر آن حرجی نیست…مدعی هستم دیگران این جمله را نفهمیده‌اند؛ زیرا هنوز در شرایط تاریخی و ماقبل انقلاب زندگی می‌کنند و هنوز به این درک نرسیده‌اند که با پیروزی انقلاب توانسته‌اند در قلۀ تاریخی‌ای بایستند که سربداران‌ها و طبری‌ها و آل بویه‌ها و صفوی‌ها و…آرزوی دیرینه‌شان رسیدن به این نقطه بود تا با مال و قدرت و مکنت حاصل از آن، شیعه را آمادۀ ورود به عصر ظهور کنند. مدعی هستم به درک درستی از این معنا نرسیده‌اند؛ زیرا اگر رسیده بودند امروز برای حفظ نظام دنبال راهکار می‌گشتند و در یک برنامه‌ریزی دقیق از همۀ پتانسیل‌های موجود بهره می‌بردند. در حالی که اکنون هدف عمدۀ مدیران نظام ـ و به تبع آن‌ها قاطبۀ گردانندگان حوزۀ علمیۀ قم ـ حفظ وضع موجود یا حفظ ایران یا حفظ نهاد متبوعشان است. در حالی که بنابر فرمایش امام (ره) و آنچه نگارنده از آن درک کرده است، همه چیز باید بر اساس حفظ نظام جمهوری اسلامی تبیین شده و در وجود آن مستحیل و ذوب شود. دیگر نهادها و آدم‌ها و اندیشه‌ها ملاک نیستند و تنها یک اندیشه یعنی حفظ جمهوری اسلامی ایران بر اساس شاخص‌های بنیانگذار آن، ملا ک است. و کیست که نداند در عصر فعلی، هنر و رسانه ـ حال سینما یا تلویزیون ـ یکی از جبهه‌های اصلی نبرد فرهنگی برای حفظ تمامیت نظام جمهوری اسلامی ایران است. چه در بُعد تئوریک و چه در بُعد عملیاتی؛

۵
شاید روزگاری به رسمیت شناختن طلاب علاقه‌مند به هنر ـ که امروز دیگر آن‌قدر تعدادشان فزونی یافته که برایشان جشنوارۀ هنر آسمانی برگزار می‌شود ـ سقف خواسته‌های ما بود ولی امروزه کف خواسته‌های ماست! اصل ترسیم یک برنامه برای ورود منسجم حوزویان به عرصۀ هنر و به ویژه رسانه، نه این‌گونه کج‌دار و مریز که اکنون وجود دارد، ورودی اصولی و هدفمند و متمرکز..با بودجۀ کلان و اساتید فهیمی که راه و چاه بدانند، خواستۀ اصلی ماست. مهمی که باید به دست همین نسل فعلی مدیران رقم بخورد، پیش از آن‌که به جبر روزگار و با پر شدن پیاله‌های عمر نسلی دیگر برآید. باید این مهم به دست نسلی واقع شود که انقلاب را رقم زد تا این تحول هم در کارنامه پرافتخارش درج شود. در حقیت امروز ما نیازمند مدارسی چون موسسۀ علمی و پژوهشی امام خمینی هستیم تا در آن در کنار رساندن طلبه به مدارج مترقی حوزوری ـ که طی آن لازمۀ حفظ اخلاق فردی و جایگاه تأثیرگذار علمی وی است ـ او را به صورت جدی درگیر کار نظریه‌پردازی هنری و برنامه‌سازی رسانه‌ای کند و در این میان آشنایی با سینما و تلویزیون و کارکردهای آن لازم است. در حقیقت خواستۀ فعلی ما گنجانده شدن هنر و پژوهش در آن و آشنایی با رسانه‌هایی چون سینما و تلویزیون در کنار ـ بله دقیقاً در کنار ـ اجتهاد فقهی و کلامی و فلسفی به عنوان یکی از گرایش‌هایی است که باید پایان‌نامه‌های سطح چهار آن در همۀ مجامع حوزوی دفاع شود و قدر ببیند. و این تنها راه باقی مانده است.

از یاد نبریم اگر در چنین موقعیتی قرار نداشتیم که روحانیت متولی ادارۀ یک حکومت گردد، شاید می‌شد از زیر بار آشنایی طبقۀ حوزوی با هنر شانه خالی کرد ولی اکنون که دوست و دشمن، به درست یا نادرست این توقع را از ایدئولوگ‌های حکومت اسلامی دارند که در ادارۀ حکومت مشارکت کنند، راهی نمی‌ماند جز آشنایی تمام و کمال روحانیت با هنر…و می‌گویم آشنایی تمام و کمال زیرا می‌هراسم از اظهارنظرهایی که بیشتر باعث وهن روحانیت شوند تا اقبال دیگران به او؛ که کم نیستند این اظهارنظرهای از سر بی‌اطلاعی که حاصل نگاه فاصله‌دار با هنر و به ویژه سینما است؛ زیرا هنوز روحانیت ـ یا بخشی از آن که در نقش یک نهاد مرجع است ـ عادت ندارد برای زیر نظر داشتن شرایط فرهنگی کشور به سبد مطالعاتی خود دیدار مستقیم آثار روز هنری را اضافه کند. پس فلان امام جمعه در فلان مکان مقدس به استناد سخنان معتمدینی که با پاره‌اعتقادهای پیشاانقلابی خویش به سینما نگاه می‌کنند و آن را شایستۀ خاکمال می‌دانند، دربارۀ فلان فیلم نظری می‌دهد که وقتی پای فلان مسئول به میان می‌آید و پرسش و پاسخ‌ها آغاز می‌شود، عیان می‌شود روحانی قصۀ ما نه خود فیلم را دیده و نه اطرافیان درک درستی از آن داشته‌اند؛ و این گونه آب به آسیاب آنانی ریخته می‌شود که جز تخریب روحانیت چیزی در سر نمی‌پرورانند. این راه ناگزیری است که باید تا به انتها و با بصیرت رفت. کناره‌گیری از آن راه علاج نیست.

۶
تا رسیدن به چنین خواسته‌ای چند گام دیگر بیشتر باقی نمانده و شاید ما دقیقاً درست در آن لحظۀ تاریخی قرار داریم که پیش و بیش از ما بودند دیگرانی که به قیمت خروج از لباس روحانیت، تن به وصال آن دادند ولی ما می خواهیم همچنان‌که ملبس به لباس حوزوی هستیم، در یک زیاده‌خواهی آشکار و جدی به عنوان طلاب هنرپژوهی که در این زمینه صاحب کرسی و درس و دفتری هستند، شناخته شویم که بازوی دیگری برای توانمندتر کردن نظام جمهوری اسلامی و فقه شیعه شویم. شاید برای آن‌ها که ناظر بیرونی هستند اکران شدن یک فیلم سینمایی در حوزه به صروت رسمی و این همه شور و شوق نشانۀ عقب‌ماندگی باشد و بگویند اینان تازه در اندیشۀ مصالحه با هنر هستند. البته شاید این گونه به نظر آید ولی اگر اینان با ساختار دقیق و موشکافانه و محافظه‌کارانۀ حوزۀ چندصدسالۀ قم روبه‌رو بودند، به این درک می‌رسیدند که اینجا برخلاف دیگر جاها تا چیزی توجیه علمی و مستدل پیدا نکند، حق بروز ندارد. جایی که با همین عمر کمش، اصلی‌ترین نهاد تأثیرگذار کل تاریخ صدسال اخیر بوده است ـ درست برخلاف دانشگاه که تأثیرگذاری‌اش یک‌دهم حوزه هم نبوده است ـ آن‌گاه درخواهند یافت این پیروزی‌های کوچک فتح‌الفتوحی ماندگار است. شاید به همین دلیل است که باید قدر و قیمت این رخداد تاریخی ششم خردادماه را دانست..در حد و اندازۀ شنیده شدن یک جملۀ دوستت دارم از دهان طلبۀ فیلم طلا و مس..همان اندازه غیرمنتظره…آن‌قدر غیر منتظره که به دوستی گفتم: این دوستت دارم رو save کن!



comment feed ۴ پاسخ به ”مانیفست سینماخواهی“

  1. زهره شریعتی

    عالی بود! فقط همین.

  2. مسیح

    جنبه ندارین؟ یه فیلم نشون دادند براتون. ده صفحه مطلب نوشتید

  3. سید احمد بطحایی

    سلام بر قادری عزیز
    مطلب جامعی در باب تاریخچه امور غریبه در حوزه بود!
    خدا به صراحت لهجه‌ات نگهدارت باشد!

  4. قادری

    ما که فقط حرفش را می‌زنیم و الا شما داری خط می‌شکی سیدنا…خدا نگهدار شما..آیندگان از شما می‌نویسند نه از ما..هی گفتم به این مرتضای فیروزه بیا روی در و دیوار سینما اسممون رو بکنیم ها..نگذاشت..میدونی که..طرفدار فرهنگ و هنره…مثله ما اهله کنده‌کاری نیست…