فیروزه

 
 

پشت‌ پرده‌ٔ بیداری

نگاهی به مجموعه داستان «خواب با چشمان باز» نوشته «ندا کاووسی‌فر»

در یک نگاه کلی «خواب‌ با چشمان باز» داستان آدم‌هایی‌ است که هر کدامشان در رؤیایی خودساخته خوابیده‌اند. باری، به قصه‌ٔ دختری می‌رویم که با سر فرو رفته در نامه‌هایی که از سطل زباله بیرون کشیده و تا پای نیست شدنش تلاش می‌کند برای سر در آوردن از زندگی آدم‌های توی نامه‌ها (فصل شکار) و بار دیگر داستانی از روزمره‌گی‌های زنی را می‌خوانیم که هیچ‌کس جز خودش – و شاید حتی خودش – نمی‌فهمد چیستی خواسته‌هایش را (ایستگاه هشتم).

خواندن درددل‌های مردی که خیانت زنش را با رؤیای هم‌خانگی با لاک‌پشتش جبران می‌کند (لاک – پشت) ، شنیدن حرف‌های اسپرمی نگهداری شده در دمای آزمایشگاهی و انتظارش برای انتخاب شدن (آکواریوم) و رفتن به روستای چاه‌تلخ همراه یک خانواده‌ٔ چهارنفره و فرار خواهر بزرگ‌تر از قبول این واقعیت که شست پایش در یک اتفاق قطع شده (شست دالی) و نهایتاً قصه‌ٔ مادری روان‌پریش که پسرش را در اوج بروز احساسات مادرانه ذبح می‌کند (خواب با چشمان باز) همه و همه ما را به دنیای آدم‌هایی می‌برد که شاید چشمان بازشان نشان از زنده بودنشان داشته باشد اما وقتی به عمق ذهنشان برویم و فاصله‌ٔ خواسته‌هاشان را با موقعیت‌های فعلی‌شان بسنجیم، آدم‌هایی را می‌بینیم که به خوابی عمیق فرورفته‌اند و انگار از حیات بهره‌ای ندارند.

خلق موقعیت‌های داستانی ناب و همراه کردن مخاطب با شخصیت‌هایی جامع و غیرقابل پیش‌بینی، مهم‌ترین ویژگی‌های‌ «خواب با چشمان باز» (جدیدترین مجموعه داستان ندا کاووسی‌فر شامل ۱۴ داستان کوتاه در ۱۵۳ صفحه) است. اما در نگاهی دقیق‌تر، با همه‌ٔ شاخصه‌ها و پختگی‌های ادبی و‌ نسبی‌ این مجموعه ایراداهایی نیز دارد (البته باز هم به طور نسبی!) که نمی‌شود به راحتی از آن‌ها گذشت:

ذهنی نویسی
یا به عبارت دقیق‌تر: «پیشی‌گرفتن درگیری‌های ذهنی بر درگیری‌های خارجی‌ داستان». حالت ایده‌آل برای خوشخوان شدن یک اثر داستانی و جلوگیری از خستگی خواننده و همراه شدنش با روایت، برقراری تساوی بین این دو نوع درگیری‌ است. (و البته موقعیت و حوادث داستان نقش ویژه‌ای دارند در انتخاب ذهنی یا خارجی بودن درگیری و از این‌رو ایراد مذکور تا این اندازه در داستان‌های «آکواریوم» و «لاک‌ – پشت» که اقتضای روایت ذهنی دارند وارد نیست.)

بزرگ‌ترین قربانی این روایت‌گری ذهنی داستان‌های «کلید» و «سبزنارنج» و «بستنی‌گل یخ» و بخش‌هایی از داستان «بدیل» هستند. چرا که در این چند داستان کشش خارجی موقعیت‌های داستانی خیلی قوی‌تر است از درگیری‌های ذهنی انتخاب شده برای شخصیت‌ها.

به عنوان نمونه: ظرفیت داستانی موجود در شخصیت زن (یک زن با باور و نگاه عرفانی که در یک شهر اروپایی زندگی می‌کند) و موقعیت بی‌نظیر ایجاد شده در سقوط پسر از ایوان و رابطه‌ٔ بینامتنی‌اش با حکایت عارفی که کودکی را با یاحق گفتن در هوا نگه می‌دارد، زیبایی‌، کشش و جذابیتشان را در روایت ذهنی کاووسی‌فر در داستان «کلید» از دست داده‌اند و حال آن‌ که می‌شد با روایتی خارج از دایره‌ٔ ذهن شخصیت اول فضای مریض‌گونه و روان‌پریشانه‌ٔ داستان را کم کرد و احترام بیشتری برای ظرفیت‌های خارجی این داستان قائل شد.

زنانه نویسی
هرچند توجه نویسنده به ایجاد تمایز بین شخصیت‌های مرد و زن‌ از دیده پنهان نمی‌ماند و سعی شده دامنه‌ٔ لغات خشن‌تری برای شخصیت‌پردازی مردان قصه‌ها به کار رود اما این اقدامات در نقاط حساس به هیچ‌وجه کافی نیست و با مقایسه‌ٔ دو طیف داستان‌های زن محور و مرد محور این مجموعه کم آوردن و ضعف داستان‌های متکی بر شخصیت مذکر آشکار می‌شود. به عنوان مثال نامه‌هایی که از زبان یک مرد جوان خطاب به برادرش در داستان «فصل‌شکار» آمده، هیچ لحن آشنایی از رفتار و گفتار یک مرد را نشان نمی‌دهد تا جایی که این مسئله منطق کلی داستان را زیر سؤال می‌برد. (آیا هیچ مردی با این ویژگی‌های نسبتاً جسورانه چنین عکس‌العمل دخترانه‌ای به سال‌های دوری برادرش نشان می‌دهد که در طی سالیان دراز، مدام نامه بنویسد و با نگاهی جزءنگر وقایع را برای برادرش روایت کند؟)

روایت سخت‌
به طور کلی نثر کاووسی‌فر را باید در شمار نثرهای نسبتاً سنگین قرار داد. که خواننده باید زحمتی فراتر از داستان‌خوانی خرج خواندنش بکند تا میان توصیف‌ها و روایت داستان گم نشود و این یعنی زیر سؤال رفتن یکی از اصول مهم داستانی: «روایت در خدمت داستان یا داستان در خدمت روایت؟» خوانش چندین و چندباره‌ٔ داستان‌های «سبزنارنج»، «ایستگاه هشتم»، «محاق» و «کلید» مؤید این مدعاست.

یک صدایی راویان
ایراد دیگری که باز روایت‌گری کاووسی‌فر را نشانه می‌رود یکنواختی اکثر راویان ۱۴ داستان این مجموعه‌ است. آن‌قدر که گاهی اگر عنوان جدا کننده بین دو داستان را در نظر نگیریم و سطر آخر یک داستان را بی‌هیچ فاصله‌ای وصل کنیم به داستان بعدی هیچ تغییری در لحن و زبان و روایت دو داستان احساس نمی‌شود. و از همه عجیب‌تر این که در داستان‌های «بستنی گل یخ» و «فصل شکار» که با تعدد راوی در یک داستان مواجهیم خبر چندانی از تفاوت روایت نیست. البته دایره‌ٔ این نقد همه‌ٔ داستان‌ها را شامل نمی‌شود و مثلاً داستان‌های «خوشبختی ذوزنقه‌ای» و «چهل ستون» بسیار متفاوت‌تر از دیگر داستان‌های مجموعه روایت شده‌اند.


comment feed یک پاسخ به ”پشت‌ پرده‌ٔ بیداری“

  1. ه ح

    چه جالب