از ۱۱۰ دقیقه فیلم «ملک سلیمان» میتوان تیزری به غایت جذاب و دیدنی ساخت که با پخش مکررش از رسانهٔ ملی، پای خیل عظیم تماشاگران را به سینماها بکشاند. فقط کافی است چندتا از آن هلیشاتها و کرینشاتهای بیشمار فیلم را یکیدرمان وسط لانگشاتهای سپاه اسبسوار سلیمان نبی و یارانش مونتاژ کرد تا نتیجهٔ کار کلیپ شکیلی از آب دربیاید که هر بینندهای را یاد فیلمهای روز جهان بیندازد. چنین تیزری ویژگی مهم دیگری نیز دارد و آن هم اینکه داستان فیلم را لو نخواهد داد، چرا که فیلم اصلاً داستان مشخص و قصه سرراستی ندارد. فیلمنامهنویس هیچ الزامی در پرداخت شخصیتها و تبیین انگیزهٔ کنشهایشان یا جزئیاتپردازی در ترسیم وضعیتها و پیوند علّی معلولی بهانههای روایت یا هضم شدن مفاهیم ایدئولوژیک در خردهپیرنگها و دیالوگنویسی آرکائیک ندیده است و چون با حفظ سمت، زحمت کارگردانی اثر هم متوجهش بوده بیشینهٔ توان خود را صرف زیباشناسی بصری اثر و به خصوص ـشاید احتمال میداده چنین فرصتی دیگر نصیبش نشودـ بهرهگیری از تخصص چان کونگ وینگ و کینسون چانگ و لئو لو در مقام موزیسین و صداگذار و طراح افکتهای رایانهای (طراح جلوههای «ببر خیزان، اژدهای پنهان» و نامزد اسکار) کرده است و مانند کارگردان جوان فیلماولیای که از دیدن تصاویر شفاف جهان پیرامونش در ویزور یک HVR-Z1 ذوق زده شود، یادش رفته که استفاده از کرین پنج متری و بالن نور و دوربینهای ثبتکننده ۱۰۰فریم در ثانیه و سیستم چند باندهٔ صدای DTS و دهها سختافزار دیگر وقتی منجر به شکلگیری اثر سینمایی ماندگاری میشود که فیلمنامهای قوامیافته و منسجم پشت کار باشد. اینکه نام سازندهٔ آثاری همچون «مریم مقدس» و «حمله بهH3 » و «دنیای وارونه» و «گذرگاه» پای امضای «ملک سلیمان» باشد اگرچه باورنکردنی اما واقعی است.
آخرین ساختهٔ شهریار بحرانی داستان بخشهایی از زندگی سلیمان نبی و مجاهدتها و مبارزات ایشان برای ثبات و استقرار مُلک و حکومت است. جنگ و نزاع سلیمان نبی در دو جبههٔ بیرونی (با اجنه) و درونی (با کاهنان) تا آنجا که خداوند بادها و اجنه را مسخّر حضرتش میکند روایت میشود. همهٔ فیلم همین روایت دوخطی است و آن ۱۱۰ دقیقه عینیسازی مفاهیم و خردهروایتهایی است که در نگاه پرشتاب و گذرای فیلم یا درست تبیین نمیشود و یا کمکی به پیشرفت داستان نمیکند. دادههای تاریخیدینی به قدر کافی ـو حتی بیش از اندازهـ در اختیار فیلمساز بوده اما او نتوانسته با پرداختی خلاقانه و روایتگرانه، آنها را لابهلای سکانسهای پر از اکشن و حادثه و حرکت فیلم، به نقاط عطف و اوج و فرود قصهاش تبدیل کند. قبیلهگرایی مفسران تورات و کاهنان منحرف یهود، ایمان نیاوردنشان به داود و سلیمان، به انحراف کشیده شدن شریعت موسی توسط آنها و رباخواری، کودتا و خروجشان علیه آبشالوم (بیش از آنکه یادآور تأخیر موسی و خروج بنیاسرائیل بر هارون باشد شبیه «دو برج، قسمت دوم ارباب حلقهها» تصویر شده) خدعه و نیرنگشان در استفادهٔ باطل از سخن حق و ارتباطشان با شیطانپرستی و جادوگری ( طلسم جمجهٔ فرعون که همچون موشک هدایتشوندهای میریام را از پا درمیآورد)، موعظههای سلیمان نبی هنگام دروی محصول (که با آن نوای اَمیلیوار بیشتر شبیه تیزرهای تلویزیونی تبلیغ ماکارونی است)، مناجاتهای ایشان و پیبردنشان به حقارت مُلک خویش در مقایسه با مُلک باریتعالی (هنوز هم سینماگران ما برای القای وحی جایگزینی برای شب تاریک و ماه پشت ابر نیافتهاند)، پناه بردن به تقوا و اطاعت از ولی خدا هنگام مشکلات و نزول بلاها، تسلای سلیمان به جنزدهها و دعوتشان به توبه (با آن نوای روحنواز و تأثیرگذر و زیبا اما بیربط کلیسایی)، صبور بودن ایشان هنگام رنجها و مرگ میریام (هر شری به ما برسد با خیر پاسخش را میدهیم)، اشارهٔ سلیمان به موضوع معراج پیامبر آخرالزمان و گردن زده شدن شیطان هنگام ظهور منجی، روشنگریهای آصف بن برخیا و بازگشت اسحق بن یازار به سپاه حق و … همگی مفاهیمی هستند که ـحتی اگر برگرفته از اسرائیلیات راه یافته در تاریخ و تفسیر طبری نباشدـ در حد همین اشاره در فیلم به آنها پرداخته میشود.
سؤالات زیادی بعد از اتمام فیلم بیپاسخ میمانند. ماجرای آن اسبهای آتشین کنار برکه و بازگرداندن خورشید ـجدا از مقدمهچینی تماتیکشان برای ناآرامیهای بعدیـ چه کمکی به پیشرفت داستان میکند؟ (از جناب فیلمساز بابت ذهن نمادنشناس و استعارهنفهم خویش عذر تقصیر میطلبم). آیا بحث و نزاع ابتدای فیلم سلیمان نبی با کاهنان و بزرگان قبایل و تکرار مکرر در مکرر جملاتی نظیر «ماجرایی بس عظیم و بسیار سخت در پیش است» یا «برای رسیدن به بهشت باید از فتنههای مخوف عبور کرد» کاتالیزور پرانرژیای برای لشکرکشیها و جنگهای ادامهٔ فیلم است؟ چرا ایدهٔ بهانهتراشی و خروج کاهنان بر سلیمان نبی پیوند منسجمتری با ایدهٔ رویکرد آنها به جادوگری نمیخورد و ابتر رها میشود؟ چرا پیشینهٔ شخصیت آصف بن برخیا (که حسین محجوب انتخاب بسیار مناسبی برای اوست) تشریح نمیگردد؟ وقتی شخصیت آن سردار مو سپید سپاه سلیمان نبی درست پرداخته نمیگردد و به مخاطب معرفی نمیشود دیگر آن همه مایهٔ حسی گذاشتن برای سکانس کشته شدنش (که در یک نما همچون فلاش فوروارد در ذهن سلیمان لو میرود) به قصد همذاتپنداری کدام بیننده است؟ «متأسفم»گوییهای مدرن آصف در دیالوگهای بهکل آرکائیکگریز فیلم در آن دورهٔ تاریخی چه توجیهی دارد؟ چرا از تمام ظرفیت تعلیقی سکانسهای پر زد و خورد استفاده نمیشود؟ البته ممکن است سازندگان «ملک سلیمان» پاسخ همهٔ این پرسشها را بدانند و آگاهانه دست به ساخت چنین اثری زده باشند که در آن صورت باید تئوری جدیدی از فیلمسازی را نزد آنان متصور بود. تهیه کننده فیلم در جایی گفته: «معتقدم دستیابی و رسیدن به استانداردهای مطلوب سینمایی نیازمند ساخت پروژههای عظیم است تا از این طریق به تدریج شرایط لازم برای ارتقای سطح کیفی سایر آثار سینمایی و ورود تکنولوژیهای جدید به این عرصه فراهم شود». گویی مهمترین مشکل کیفی سینمای محنتزدهٔ ایران نزد او بهره نبردن از تکنولوژی روز دنیا است. شهریار بحرانی نیز در کنفرانس مطبوعاتی فیلمش در جشنواره گفته بود: «برای ساخت این فیلم یک سال و نیم تحقیق کردیم و تحقیقات زیادی را در ارتباط با ابلیس، شیاطین، جادوگری و طلسم انجام دادیم تا به عوامل ماوراءالطبیعه مسلط شویم». (نتیجهٔ این تحقیقات را می توانید به صورت پژوهشی آکادمیک در سایت فیلم مطالعه نمایید). به نظر میآید در تلقی سازندگان «ملک سلیمان» کیفیت فقط شامل مواردی همچون نظام بصری، موسیقی پرحجم، جلوههای چشمگیر رایانهای و مواردی از این دست میشود و برای همین به محض اینکه تحقیقات جامعی از ویژگیهای تاریخی داستان خود به عمل آوردند با فیلمنامهای ـکه البته بیشتر به نوشتهای برای شرح صحنهها میماندـ سرشار از آن دادههای اسطورهایدینی دراماتیزه نشده سراغ ساخت دکور و انتخاب عوامل و فیلمبرداری رفتند.
سازندگان «ملک سلیمان» به درستی دریافتهاند که هر قصهای، حتی اگر بخواهد متعالیترین مضامین را طرح کند، برای مخاطب پیدا کردن باید جذابیت داشته باشد ـباور کنید این گزارهٔ بدیهی هنوز برای بسیاری از مدیران و هنرمندان جا نیافتاده استـ اما مسئله اینجاست که از فیلمنامه غفلت ورزیدهاند و جذابیت را در خوش سر و شکلی خلاصه کردهاند. عنصری که خود بهراحتی قابل تشکیک است. حتی اگر بازی امین زندگانی با آن نگاههای نافذ و آمادگی فیزیکیاش در سکانسهای اکشن تحسینبرانگیز باشد، حتی اگر نتوان به راحتی از کنار آن نمای افتتاحیه و معلق بودن دوربین میان کهکشان گذر کرد و حتی اگر لانگشاتهای اسبسواری سلیمان نبی و یارانش ـ با آن سرعت بالا در فیلمبرداری ـ خیرهکننده از آب درآمده باشند اما به نظر میآید از باب «دشمن طاووس آمد پرّ او» بیشترین ضربهای که فیلم در نظام بصری خود خورده دقیقاً همان جایی است که در موردش سر و صدا زیاد شده و از آن انتظار بیشتری میرفته است. صاحب این قلم نیز به اندازهٔ بضاعت حقیرش چیزهایی دربارهٔ تبلیغات و بیزینس و تأثیر آن نامهای بینالمللی در میزان فروش جهانی فیلم میداند اما بیایید با خودمان سوء تفاهم پیدا نکنیم و یادمان نرود که موسیقی ساز خودش را جداگانه از فیلم میزند. یادمان نرود که میکس صدای حیوانات وحشی و زامبیها روی جنزدگی گردنکجانی که در اریحا و اورشلیم و زبولون دنبال هم میدوند نبوغ فراوانی نمیخواهد. یادمان نرود جلوههای باسمهای کامپیوتری آن درهها و کوهها و عمارتهای اضافه شده به دکور اصلی حالاحالاها با استانداردهای جهانی فاصله دارد. یادمان نرود لئو لو با چه رندیای از کنار به تصویر کشیدن قصهٔ تسخیر بادها گذشته است. آن دریای طوفانی و آن کشتی پرنده را هر نوجوان خورهٔ کامپیوتری میتواند با سیستم خانگی خود و با ۳D Max طراحی کند. یادمان نرود…
۱۷ مهر ۱۳۸۹ | ۰۰:۱۳
» برای ساختن یک فیلم خوب به سه چیز احتیاج دارید: ۱- فیلمنامه خوب. ۲- فیلمنامه خوب. ۳- فیلمنامه خوب »
— مرحوم همیشه استاد!