فیروزه

 
 

دین و هنر

با تأمل درباره انسان و زندگی‌اش، به این نکته می‌رسیم که زندگی انسان یعنی تجربه. به عبارت دیگر زندگی یعنی تجربه‌ی وجود و هستی است که در قالب و ماهیات گونه‌گونی بروز و ظهور پیدا میکنند. با بررسی نحوی صیرورت وجود انسان با کل نظام هستی این نکته برای ما روشن می‌شود که انسان، تجربیات متفاوت حتی بظاهر متناقضی دارد.

مثلاً انسانی پوچ‌گرا میشود، انسانی حقیقت گرا، انسانی خودش را به بند مادیات می‌کشاند، انسانی دیگری همواره به دنبال تعالی می‌دود، انسان هستی را در درون تجربه می‌کند، انسان دیگری به بیرون گرایش دارد.

در بین این همه تجربیات، دو گرایش عمده وجود دارد که تا حدی، میتوان در بین اغلب انسان‌ها، آن را مشترک قلمداد کرد.

۱- هنر (یعنی تجربه زیبایی شناسی)

۲- دین (تجربه وحیانی)

وقتی که از تاریخ تولد انسان تا حال نگاهی به او می‌اندازیم این نکته را درمی‌یابیم که انسان، همواره تجربه زیبایی شناسی را با خود داشته است، به عبارت دیگر انسان از آن نظر که انسان است به نمودها و جلوه‌های هستی از آن نظر که زیبا هستند تعلق دارد. شاید با تأمل بیشتر به این نتیجه برسیم که چیزی فراتر از تعلق در این مقوله قابل ادراک است به این معنا که نماد انسانی با این جلوه‌ها در آمیخته، و انسان همواره به جستجوی آن می‌رود.

به بیان دیگر انسان همواره به دنبال تسخیر و تقطیع هستی و ترکیب آن در یک قالب زیبا بوده است.

تاریخ بشریت و تمدن‌ها حکایت از این دارد، که انسان‌های اولیه و یا اولین انسانها این تجربه زیبایی شناختی را با نقاشی کردن در دیواره‌های غارها، در استخوان‌های حیوانات یا چوب‌ها، سنگ‌ها، نمایان ساخته است.

بنابر آنچه گذشت میتوان هنر را حاصل بده – بستان‌های زیبایی شناختی انسان با هستی تعریف کرد. که این نوع تجربه‌ها، یا طلب این نوع بده بستان‌ها، در نهاد انسان نهفته است.

مسئله‌ی دیگر، توجه به تجربه‌ی دیگری از انسان، یهنی توجه به تجربه‌ی وحیانی یا دینی او است.

انسان به لحاظ اینکه انسان است؛ بعدی دارد که روحانی می‌گویند، به عبارت دیگر انسان از طریق این بعد، همواره دنبال تعالی و استعلا است. این تجربه تعالی جویی وقتی که تحت مدیریت ذات اقدس اله قرار می‌گیرد جهت و معنای مشخصی را می‌یابد. از این طریق انسان دست به تجربه‌هایی می‌زند که زمینه‌، غایت آن مشخص و معین است.

البته تجربه‌های تعالی جویی غیر دینی نیز وجود دارد، که فعلاً مورد بحث این مقاله نمی‌باشد.

این تجربه را – تعالی جویی وحیانی – میتوان دین نامید، که با توجه به یافته‌های دین شناسان بزرگی چون نینیان اکارت در کتاب تجربه‌ی دینی. این تجربه با انسان بودن انسان گره خورده است. یعنی دین ورزی انسان جزء لوازم ذات و ذاتی انسان است.

حال سؤال این است که چه ارتباطی بین این دو تجربه متصور است.

آیا امکان ارتباط بین این دو وجود دارد؟ اگر وجود دارد به چه نحو میتواند باشد؟ چگونه میتوان، ارتباط بین این دو را تحلیل کرد؟ این سؤالات بسیار اساسی است، که در طول تاریخ، ذهن متفکران و فیلسوفان هنر را به خود مشغول کرده است. برخی از آنها بر این باور شده‌اند، که هنر و دین دو تجربه‌ی جداگانه‌ای هستند، ارتباط چندانی نمی‌توانند داشته باشند، چرا که لحاظ ذات یکی حاصل هستی شناسی یا تجربه‌ی تحیّلی یا ذوقی انسان است و آن دیگر حاصل تجربه وحی. اگر ارتباطی به ظاهر دیده میشود به عبارتی تکنیک‌ها یا خود آثار هنری در امور دینی به کار گرفته می‌شود، فقط ارتباط با مستصحبی است، یعنی انسان از آن جهت که انسان است میتواند هم دین‌دار باشد و هم هنرمند. اینها‌، ارتباط ضروری نمیتوانند داشته باشند، بل رابطه‌ی بالامکان دارند.

برخی دیگر بر این باورند، که هنر و دین می‌توانند با هم‌دیگر رابطه متقابل داشته باشند. دین که یک تجربه معناگرایانه و تعالی جویانه است، میتواند برای ارائه خود صورتی را اختیار کند، که آن صورت زیبا باشد. از این رهگذر معنویت و تعالیت که عنصر دینی و برگرفته از تجربه‌ی دینی است، صورتی را اختیار میکند که این صورت، حس زیبایی شناختی انسان را تحریک می‌کند و در نتیجه هنر دینی تحقق پیدا می‌کند.