سیاستزدگی و از همگسیختگی فضای فرهنگی کشور، صحبت کردن درباره شهید سید مرتضا آوینی را تبدیل به امری سوء تفاهم برانگیز و بیسرانجام کرده است. در این دو دهه آنقدر درباره دورههای متقدم و متاخر زندگی او، درباره آثار مکتوب و مصوّر او و درباره موضعگیریهای او گفته شده که به نظر نمیآید حرف ناگفته دیگری باقی مانده باشد. آنقدر آدمهای صاحبنام و چهرههای شناختهشده از طیفهای فرهنگی – فکری متنوع و گاه حتی متضاد در پررنگ جلوهدادن ابعادی خاص از شخصیت آن مرحوم کوشیدهاند که راه برای هرگونه ترسیم شمایلی کلی از شخصیت آن بزرگوار بسته شده است. از همه اینها تأسفبرانگیزتر و غیراخلاقیتر اما، سوءاستفادهای است که همه این سالها از نام او به عنوان «سید شهیدان اهل قلم» صورت گرفته و همچنان میگیرد. روزی فلان روزنامهنگار در وبلاگش مقاطعی گزینششده از یادداشتهای آن مرحوم را با فهمی ناقص و نادرست، تبدیل به چماقی برای کوفتن بر سر این و آن میکند و فرداروز فلان مدیر فرهنگیِ خودآوینیپندار (!)، کارنامه مدیریتیاش را بارزترین مصداق سینمای مطلوب آوینی معرفی میکند و دیگر روز فلان فیلمساز تازه از راه رسیده، میکوشد با کوچک کردن آوینی به اندازه دیدگاههای تنگنظرانه و ایدههای خامدستانهاش، اعتبار و مشروعیتی برای درک معوّج و وارونهاش از مقوله هنر بتراشد. چنین مفسّرانی با تسری دادن دیدگاههایشان به متون و آثار به جامانده از آن مرحوم، شعار «پیش به سوی خودِ اشیاء» پدیدارشناسان را نیز دچار چالشی جدّی میکنند! و با ایجاد حاشیههایی مهمتر از متن پیرامون آثار آوینی، راه شناخت او را از مسیر مقالات و فیلمهایش، مشکل مینمایند. در چنین وضعیتی اگرچه پرداختن به پدیدهای همچون «آوینی»، آن هم در حد بضاعت کمی و کیفی یادداشتی اینترنتی خود مصداق کشیدن آب دریا با دلو است اما شاید کمحاشیهترین بحثِ قابلِطرح، پیشکشیدن ایدههایی راجع به نسبت هر شخص به فراخور دغدغههایش، با آراء و آثار آن مرحوم است و صاحب اینقلم نیز از همین زاویه به خود جسارت پرداختن به چنین موضوعی را میدهد.
۲۰ فروردینماه ۱۳۷۲ من فقط هفت سال داشتم و مثل بیشتر همنسلانم تنها خاطرهام از سیدمرتضا آوینی مستند هفتگی «روایت فتح» بود. البته خاطره آن سالها هم چیز دندانگیری نبود و نهایتا محدود میشد به صداها و تصاویر مبهمی از قصیده شهادت آهنگران و صدای سوت و انفجار خمپاره و رزمندهای سوار لودر در حال خاکریزسازی و شلیک مینیکاتیوشایی قرارگرفته بر قایقی وسط هور. بعدها و در نوجوانی وقتی تلویزیون به مناسبتهایی خاص مثل هفته دفاع مقدس، برخی قسمتهای «روایت فتح» و «حقیقت ۱۱» را بازپخش میکرد، من افسونزده میشدم. نریتور فیلم متن متکلف و شاعرانهای را میخواند که ربط مستقیمی به تصاویر فیلم نداشت اما دریچههایی را از آن تصاویر به روی چشم آدمی میگشود که به همه عناصر در فیلم معنایی دوگانه میداد. در کنار طنین آن صدای حزین و موسیقی حداقلیای که محدود به مارش نظامی بود، همه آن تانکها و انفجارها و خاکریزها و قایقها و تیراندازیها دیگر فقط تانک و انفجار و قایق و تیراندازی نبودند. چیزی دیگر هم بودند که برای فهمیدنش آدمی باید وارد بازی گوینده آن متن میشد و در رفت و آمد مدام بین صدای نریتور و تصاویر کشفش میکرد و به فراچنگش میآورد. بعدها هر چه بزرگتر میشدم چیزهایی درباره ویژگیهای منحصر به فرد شهید آوینی در مستندسازی به عنوان «مستند اشراقی» و شباهتها و تفاوتهایش با سینماحقیقت و دیگر سبکهای بیانی در سینما شنیدم و پای خاطرهگوییهای دوستان و همراهانش دربارهی با وضو نشستنش پای میز موویلای برگردانده شده رو به قبله و توصیههایش به تیمِ فیلمبرداران و اتفاقات روز شهادتش نشستم و نقدهایی راجع به ضرورت تدوین مجدد مستندهایش از «خانگزیدهها» تا «خنجر و شقایق» خواندم اما هنوز وقتی با خود آن فیلمها روبهرو میشوم به اندازه همان دوران نوجوانی غرق در لذتِ سکرآورِ افسونشان میشوم.
مرز میان نوجوانی و جوانی میعادگاه بعدی من با میراث شهید آوینی بود. در دورانی که سیاستگزاران سینمایی کشور میان بلاتکلیفی و پمپاژ معنا در سینمای ایران دست و پا میزدند، من اسیر فیلمهای حوصلهسرکن اما عمیق و سرشار از معنایی همچون «اینجا چراغی روشن است» و «یک تکه نان» و «خانهای روی آب» بودم و خوشحال بودم که از مسیر چنین آثار ارزشمندی به شاهکارهایی همچون «نار و نی» و «زندگی و دیگر هیچ» رسیدهام و بعدتر که نسخه اصل همه این جور معناورزیهای عمیق و هنریای را در تارکفسکی و پاراجانف یافتم از ذوقزدگی و احساس فرهیختگی (!) سر به آسمان میساییدم و از اینکه دور از چشم آن موجود فرهیخته گاهی وقتها از برخی فیلمهای مملو از هیجانات کاذب (!) لذت میبردم و مثلا از «پل رودخانه کوای» خوشم میآمد شرمسار میگشتم و عذاب وجدان میگرفتم که به جای تعمق و تاملهای وجودی بیشتر در «استوکر» و «آندره» و «ایثار» و دیدن چندبارهشان، نشستهام پای «شبی در اپرا» و «بعضیها داغشو دوست دارند». همان روزها به طور اتفاقی در قفسه کتابهای یکی از همحجرهایهایم جلد اول «آینهی جادو» را پیدا کردم و در یک روز و نیم و لابهلای کلاسهای اصولفقه و لمعه، همهاش را فهمیده و نفهمیده خواندم و لباسهای فاخر آن پادشاهان بلند مرتبه کمی به چشمم نخنماشده آمد. بعد جسته و گریخته چیزهایی از اطرافیان آوینی سر برخی کلاسها و همایشها درباره علاقهاش به آثار فیلمسازانی همچون کوبریک و پولانسکی در چندماه آخر حیاتش شنیدم و فیلمهای این فیلمسازان تازهکشفشده را با هزار مکافات گیر آوردم و دیدم و احساس کردم لباس فاخر آن سلاطین شرقاروپایی و کپیهای وطنیشان بیشتر و بیشتر در نظرم دارد آب میرود. بعد که مقاله «عالم هیچکاک» را چند بار و به خصوص این فرازش را که: «این فضای متفاوت از واقعیت که در سینما وجود پیدا میکند باید که واقعی به نظر آید و باورپذیر، تا تماشاگر امکان حضور در فضای فیلم را پیدا کند. تصنع سختترین مانع و حجابی است که میان تماشاگر و باور او حایل میشود. تصنع، بیماری مرگآور فیلم سینمایی است» چندین بار خواندم و نفهمیدم، دانستم که آدمهای بسیار بزرگتری نیز در دنیای هنر هفتم نفس میکشند و راه معناورزی در سینما حداقل از کوچهی پرسنگلاخ آن پادشاهان لخت نمیگذرد.
حالا سالها از اولین باری که پای تلویزیون «روایتفتح» را دیدم گذشته و امروز به تبع دغدغههای فرهنگیای که این هفت هشت سال به عنوان طلبهای هنرجو پیدا کردهام و به واسطه چهار عنوان کتاب و مقالهای که به جبر پاسکردن واحدهای دانشگاه مجبور شدهام بخوانم و البته بهخاطر شکافهایی که بین مفهومی به عنوان «ما» و مفهوم دیگری بهعنوان «غرب» دارد هر روز عمیق و عمیقتر میشود و دهها پرسش را درباره ماهیت و خاستگاه هنر، مفهوم فرهنگ، امکان بومیسازی علم و هنر به دنبال خود میکشاند، احساس میکنم با رجوع به میراث شهیدآوینی میتوان غبارهای این معرکه پرتلاطم را تا حدّی فرونشاند و – به تعبیر علما – تحریر محل نزاع کرد. بله جلال آلاحمد و سید احمد فردید و دکتر رضا داوری اردکانی و دکتر داریوش شایگان و دیگران نیز در این عرصه قلم زدهاند و حرفهای شنیدنی بسیار زیادی درباره جنبههای مختلف اجتماعی، فلسفی و جامعهشناختی این موضوع دارند اما برای منی که نگاهی گذرا به ایدههای این بزرگان داشتهام حرفهای شهیدآوینی درباره هنر و ادبیات طعم دیگری دارد. آوینی وقتی در مقاله «رمان، سینما و تلویزیون» خاستگاه و ریشههای تلویزیون را در رمان و اتفاق ذهنیای که برای بشر قرنهای اخیر با رمان افتاد جستوجو میکند و تفاوتش را با همین بشر در دستگاه اندیشه اسلامی بیان میکند، وقتی در مقاله «جادوی پنهان و خلسه نارسیسی» همگان را دعوت به تامل در اقتضائات و بار فلسفی پسِ رسانه میکند، وقتی در مقاله «آزدی قلم» معنای آزادی را در دو ساحت معرفتی اسلام و غرب بیان میکند، در همه این مقالات و دیگر مقالات متعدد و متنوعش، همچون نانوداروهایی که به دقیقترین صورت ممکن پادزهرهای بیماریها را به اصلیترین و آسیبپذیرترین سلولهای ممکن میرسانند دارد تلاش میکند تا با یاریگرفتن از قدرت هاضمه فکریاش، سراغ ریزترین و محوریترین و مهمترین نقاط اختلافانگیز برود و از زاویه دیدگاهی برخاسته از سنّت، تکلیفشان را روشن کند و به نظرم نمیتوان چنین تلاشی را، تحت تاثیر فردید بدانیم یا ندانیم، موفق و دقیق بدانیم یا ندانیم، برخاسته از فهمی صحیح از منابع اسلامی بدانیم یا ندانیم و اصلا قبولش داشته باشیم یا نداشته باشم، نادیده گرفت و محترمش نشمرد و یکی از تفاوتهای اصلی آوینی را با همه آدمها و مراکزی که سعی شد با صرف هزینههای بسیار بعد از او راه ایدهپردازیاش را در تهران یا قم ادامه دهند در همین جهتگیری پژوهشی باید جست.
آوینی سالهاست آن بالا بالاها دارد از خوان رزق و کرامت الهی بهره میبرد و به رشد و تعالیاش ادامه میدهد و به ما، مایی که برای او کنگره و همایش میگیریم، مایی که به نام او به این و آن زخمزبان میزنیم، مایی که «ما سه نفر را کجا میبرید»وار بیدانشیها و سطحیگریهایمان را پشت نامش پنهان میسازیم و مایی که میراثش را به گوشهای وانهادهایم و با شبیهسازی شرایط به این فکر میکنیم که اگر امروز زنده بود که را عتاب میکرد و برای که کف میزد، حتی شاید نگاه هم نمیکند. این ماییم که باید نسبتمان را با میراث او مشخص کنیم و ببینیم کسی که ۲۰ سال پیش روی رملهای نرم فکه روی مین رفت در کجای پازل امروز مشکلات و دغدغههای ما قرار میگیرد.
۳۰ فروردین ۱۳۹۲ | ۱۲:۰۴
فکر می کنم آوینی آن وقت ها که بوده، معما نبوده و حرف و عملش روشن و بی ابهام مسیرش را نشان می داده، اما حالا ـ در راستای تعابیر دقیق شما ـ به مثابه ی قطعه پازلی آنقدر گذاشته شده توی این پازل و آن پازل که برای نسل های تازه تبدیل شده به یک معما.
۳۰ فروردین ۱۳۹۲ | ۲۱:۳۰
آقا اینجا سایت فیروزه است یا روزنامه دیواری مدرسه شهیدین؟!
۲ اردیبهشت ۱۳۹۲ | ۱۱:۵۳
دوستان لطف کنند متن را بر اساس رعایت نیم فاصله ها اصلاح کنند