چه کسی میداند چه چیز انسان را به نوشتن وامیدارد؟ خدا را شکر نوشتن بیشتر یک فرایند رازآلود است. وقتی که مینشینم و با صفحه سفید گشوده مواجه میشوم، معمولاً به خودم اجازه میدهم کمی از آن فاصله بگیرم و به خاطرات شخصی زندگیام برگردم. تمام آن لحظات فوق العاده را سرسختانه زیر و رو میکنم؛ لحظات شاد، گیجکننده، زننده، پراکنده، ترسناک، تهوعآور، شرمآور و …. یکی را بیرون میکشم و در برابر نور میگیرم. بعد تلاش میکنم آن را به سمتی بکشانم که به نظرم خوب میآید. ممکن است داستان را از پهلو بچرخانم یا تا جایی تعریف کنم خاطرهام شروع میشود یا خاطرهام را سکوی پرتاب کنم. از خودم میپرسم چه جور انسانی ممکن است در این حقیقت تصادفی تحریف شدة عجیب و غریب ایفای نقش کند. بعد درگیر نوشتن میشوم و تمام. زندگی معمولاً عجیبتر و اتفاقیتر از داستان است اما در داستان میتوانید کاری کنید که به زبان نمیآید، اگر بخواهید، و بعد آن را ذخیره کنید و دکمه پرینت را بزنید. اینجا هیچ خرابکاری آشکاری نیست که بخواهد پاک شود. هیجانانگیز است؛ هیچ محدودیتی نیست.
—Deborah Kay Davies, author of True Things About Me