دوستی لینکی از فیلمی برایم فرستاد از جلسهٔ شعرخوانی شاعران در کاخ سفید. مدتها بود که میخواستم این فیلم را پیدا کنم و ببینم اما فرصت نشده بود. این که چرا، داستانش مفصل است اما انگار هر وقت میخواهم فیلمی را ببینم که لینکش از دوستی رسیده، گوشیهایم طبقه پایین است و بچهام تازه به خواب رفته. اتاق خوابش هم درست بالای سر من است و کف اتاق هم جیرجیر میکند طوری که من و همسرم بعد از سه سال هنوز نمیتوانیم حدس بزنیم و پیشبینی کنیم (که این سر و صدا او را از خواب بیدار میکند یا نه). به هر حال در تصویر اولیهٔ فیلم، قبل از آنکه دکمهٔ پخش را کلیک کنم، رئیسجمهور آمادهٔ سخنرانی پشت تریبون ایستاده بود. در پسزمینه، کمی به سمت کناره، باریکهای از نور خورشید از میان چینهای پرده، سرک میکشید. این یک روبان درخشان است؛ آبی، سبز و سفید درخشان. در حقیقت وقتی که دقت کردم، دو باریکهٔ دیگر نور را هم دیدم، خیلی باریکتر از اولی، بیشتر شبیه نخ، در واقع به پهنای یک نقطه. یعنی این که یک نفر پرده را کامل نکشیده است. و یک نفر دیگر توجه نکرده. خیلی از این یک نفرها! چه میتوانم بگویم جز این که این نوارهای نور را دوست دارم. این بیتوجهیها و نقصانها فوراً و به گونهای دلتنگ کننده برایم انسانی مینماید.
—Paul Maliszewski, author of Prayer and Parable