زبان پارسی هزار سال است که با دبیرهی عربی نوشته میشود؛ به بیان دقیقتر دبیرهی پارسی همآن دبیرهی عربی است که برای استفادهی پارسیان مقادیری ویراسته شده است. این البته واقعیتی ساده در زبان ما است و در عین حال سهمناکترین اتفاق زبانی که با آن مواجه هستیم.
زبان عربی هر چند یکی از وسیعترین پیوستارهای واجمانی در میان زبانها را دارد، اما دست کم فاقد واجهای پ، چ، ژ و گ پارسی است و پارسینویسان با دستکاری نشانههای ب، ج، ز و ک عربی نشانههایی را برای این واجها دستوپا کردهاند.
نیز، دبیرهی پارسی فاقد الف کوتاه و تای گرد است و این نشانههای عربی را به صورت ا، ه و ت بازمینویسد؛ جز آن که عبارات عربی را عیناً در متن پارسی آورده باشیم که ناگزیر به اسلوب نگارش همآن زبان پایبند خواهیم بود؛ این گونه بسم الله الرحمن الرحیم، بسمه تعالی، رحمة الله علیه و مسجدالاقصی را همآن گونه مینویسیم که عربان مینویسند، اما موسا و حتا و نظاره و مراقبت را به اسلوب پارسی برگرداندهییم.
حال آن چه از این ویرایش در جریان است، ساماندهی فواصل صرفی است که هنوز توافقی بر آن وجود نهدارد و اسلوب بازنویسی واژههای بیگانه است و تعیین تکلیف همزه است که برخی از اساس منکر وجود آن در زبان پارسی هستند و تنوین است که عدهیی به جای آن از نشانهی مهمل ن استفاده میکنند؛ و اینها روی هم به انبوهی از غلطهایی چون فلاح زاده، پیشرو، نفتش، نقشآفرینیاش، گرمآگرم، بنیانگذاری، خاخام، تورات، هلکه، کابالا، اشعیاء، هاآرتص، ساره، سوآل، راهنمائی، قایل، تیوری، حتمن، مشارن الیها و سلامن علیکم ختم شده است.
این خطاها، البته نوشتاری (املائی) هستند و ناشی از اصل زبان یا گفتار پارسی نیستند؛ واقعیت آن است که پارسی یکی از نادر زبانهای آریایی (IndoEuropean) است که با دبیرهیی سامی (زمانی عبری و حالا عربی) نوشته شده است، و این ناهمتباری ملفوظ و مکتوب منشأ سدهها ناسازگاری مراتب گفتاری و نوشتاری پارسی و بروز اشتباهاتی از این دست بوده است.
حال دو راه پیش روی ما است؛ راه حل اول دست کشیدن از دبیرهی عربی و نوشتن پارسی با دبیرهیی آریایی است. این مسیر البته یک راه طی شده است؛ پارسی کم از یک سده است که در تاجیکستان با دبیرهی سیریلی نوشته میشود و این روزها ابزار پیامک تجربهی پارسینویسی با دبیرهی انگلیسی (Penglish) را به همهی ما داده است.
کمترین نتیجهی این کار، بازگشت پارسی بر بستر دبیرهیی همتبار است و حل احتمالی مشکلاتی چون خوانایی برخی صامتها و مصوتها، نیز بینیازی از نهادن نیمفاصله و نوشتن با دبیرهیی ذاتاً شکسته است. در عین حال طی یکدو نسل، عموم پارسیان از هزار سال پیشینهی زبانی خود منقطع شده و بسیاری از عقبهی فرهنگیشان را از دست خواهند داد، و زبان پارسی با خروج از بستر عربیاسلامی بر مسیری یونانیصلیبی امتداد خواهد یافت؛ درست شبیه اتفاقاتی که در شمال و شرق و غرب خود شاهد آن بودهییم.
راه حل دوم پذیرش تبار دوگانهی (سامیآریایی) زبان پارسی و برقراری یک نظام همزیستی پویا میان مراتب گفتاری و نوشتاری آن است؛ این همآن مسیری است که هزار سال است در زبانی چون یدیش (יידיש) با موفقیت در جریان است.
یدیش زبان محلی یهودیان اشکنازی است؛ همآن زبان آلمانی، از خانوادهی آریایی، که با دبیرهی عبری نوشته میشود، هر چند به تدریج در واژهها و سازهها نیز متأثر از این زبان سامی شده و تباری دوگانه (سامیآریایی) یافته است.
دبیرهی عبری البته خلاف دبیرهی عربی شکسته (ناچسبان) است و این با ساختار ترکیبی زبانها آریایی و زبان آلمانی سازگارتر است، و خلاف زبان پارسی در زبان یدیش نشانههایی برای درج مصوتها به عبری اضافه شده است.
این گونه به نظر میرسد که روند ویرایش دبیرهی عبری در زبان یدیش آن اندازه به کارآیی و ثبات رسیده است که کسی وسوسهی بازگشت به یک دبیرهی آریایی را نهداشته باشد و جریان همزیستی سامیآریایی در این زبان چنان موفق بوده است که عموم، زبان یدیش را نه آریایی و آلمانی که سامی و عبری میپندارند.
برقراری همزیستی سامیآریایی در زبان پارسی با به رسمیت شناختن زبان عربی به مثابهی تبار دومین این زبان در هزار سال اخیر آغاز میشود. به این معنا در دورهی اسلامی نشانهها، واژهها و سازههای پارسی، در عین حرکت بر مسیر مادری ایرانی، همواره با ارجاع به زبان عربی استعمال شده و امتداد یافتهاند و انفکاک پارسی از عربی ناشدنی است.
گام بعد اصالت دادن به تبار آریایی زبان پارسی و اجتناب از استعراب است. امتداد این رویه به تحمیل هویت آریایی زبان و گفتار پارسی بر سایههای سامی نوشتار آن میانجامد و از آن جا به ویرایش ترکیبی دبیرهی تصریفی عربی ختم میشود.
زبانهای سامی عمدتاً زبانهایی تصریفی هستند؛ و تصریف در سادهترین تلقی به هیأت بردن ریشه است. عناصر بنیادین کلمات سامی همآن ریشههای سه و چهار و چند حرفی هستند که در هیأتهای متفاوت معانی مختلفی مییابند.
مهمترین مهارتهای یک محصل عربی تشخیص ریشه و هیأتی است که در کلمهی پیش رو در هم صرف شده است؛ و هماین است که لغتنامههای سامی را بر اساس ترتیب الفبایی ریشهها سیاهه میکنند و وقت فراوانی از زبانآموز به از بر کردن صیغههای صرفی و قواعد ابدال و اعلال و ادغام میگذرد.
ترکیب پارسی اما، خلاف تصریف عربی، یک چینش خطی است و به شدت متکی بر فاصلهها است. یک پارسیزبان هنگامی با کلمهیی چون “پسآبپالاییها” مواجه میشود، نه به دنبال ریشههای چهار و چند حرفی است و نه هیأتهای مختلف را با این کلمه میآزماید؛ تلاش او فاصله انداختن میان اجزای صرفی کلمه و بازترکیب آنها طی تعدادی مرور متناوب افقی و رسیدن به معنا است؛ اگر نه فهم کلمات “پسابپالاییها” یا “پسآبپالاییها” بیشتر یک بازی هوش است.
برخورد یک عربزبان اما با کلمهی تکحرفی ق همآن است با کلمه “فسیکفیکهم” است؛ نیز با نسخهی شکستهی آن: “فسیکفیکهم”. او اولی را فعل امر از وقی میداند و دومی و سومی را فعل مضارع از کفی، و در این تجزیهی اشتقاقی هیچ نیازی به حرکات افقی و فاصلههای صرفی و بازترکیب خطی نهدارد.
با این توصیف طبیعی است که زبانهای ترکیبی آریایی، چون انگلیسی و آلمانی، از دبیرهیی استفاده کنند که شکسته است و زبانهای تصریفی سامی احتیاجی به این شکستهگی نهداشته باشند؛ حال مشکل به سادهگی آن است که یک زبان ترکیبی آریایی (پارسی) طی هزار سال گذشته در حال استفاده از دبیرهی یک زبان تصریفی سامی (عربی) بوده است که شکستن مفردات باعث بدنویسی دومی میشود و ناشکستن به بدفهمی اولی ختم میشود.
بناء به قاعدهی ترکیب در زبان پارسی عناصر (کلمات) مستقل جمله با تمامفاصله (space) از هم جدا میشوند و گسسته هستند، عناصر مفرد کلمات میان خود نیمفاصله (shift+space) دارند و شکسته میشوند، و باقی حروف مفردات بیفاصله و پیوسته نوشته میشوند. به این معنا فواصل در زبان پارسی، خلاف زبان عربی، دارای ارزش و معنای صرفی هستند.
البته رعایت کامل این قاعده با دبیرهی اکنونی پارسی امکانناپذیر است؛ مصوتهای پارسی در دبیرهی عربی فاقد نشانهی حرفی هستند و حروف چسبان عربی تنها به هیأتهای گسسته و پیوسته نوشته میشوند و فاقد وضعیت شکسته هستند.
این به معنای عدم تطابق مطلق دبیرهی نوشتاری زبان پارسی با گفتار و ساختار دستوری آن است، که میتواند به محو مفردات زبان یا بیمرزی مرکبات با جملات بهانجامد؛ چه گاه میان مفردات یک مرکب بیفاصله نهاده میشود و پیوسته نوشته میشوند و گاه چون جملات تمامفاصله نهاده میشود و گسسته میشوند.
حال، خطای اول آن است که همهی کلمات (مفرد و مرکب) را با تمامفاصله از هم جدا کنیم و با گسستهنویسی در فضای صرف از نشانهیی نحوی (تمامفاصله) استفاده کنیم. این همآن بیتوجهی به نقش صرفی فاصلهها در زبان پارسی است و عدم انتقال سازههای زبانی از گفتار به نوشتار؛ در این وضعیت تمایزی میان جملات و گروههای اضافی یا اسنادی با کلمات مرکب اینهمآن در کار نهخواهد بود. در این حالت در ترکیبی چون “جوان اندیش” هنوز معطل آهنگ گفتار (نواخت) هستیم تا دانسته شود که جوانانه میاندیشد یا جوانی را به اندیشه میخواند؟
خطای دیگر، پیوستهنویسی همهی مفردات و استفاده از بیفاصله در میان اجزای کلمات مرکب است. با این کار مفردات کلمات مرکب اندکاندک در هم سخت شده و این مرکبات طی زمان بسیطگونه انگاشته میشوند و زمانی بعدتر این بسیطگونهها مفرد دانسته میشوند و بنیادیترین اجزاء زبان (مفردات) به تدریج ناپدید گشته و از چرخهی واژهسازی خارج میشوند.
هنگامی که کسی ترکیب آسیاب برقی را میسازد، از آن رو است که آسیاب را مفرد میانگارد که با ایجاد یک ترکیب وصفی میتوان مفهوم تازهیی را از آن به دست آورد. این ترکیب البته مهمل است؛ آسیاب همآن آسآب است که ی میانجی را برای سهولت در تلفظ در میان پذیرفته است. این مرکب به واسطهی پیوستهنویسی به تدریج بسیطگونه و در نهایت مفرد دانسته شده است؛ اگر نه بر اساس قواعد پارسی آن فنآور یا مترجم یا سوداگر باید این دستگاه تازهوارد را برقآس مینامید.
برقآس البته کلمهی غریبی است؛ چه، مفرد آس مدتها است که در فضای عمومی پارسی دیده نهمیشود، و اگر نه با تکیه بر ترکیبهایی تاریخی چون بادآس و گاوآس و مردآس، از سویی ریشهی کلماتی چون آسمان و آسان برای ما روشن میشود و از سوی دیگر ترکیبی چون دستآس را دستاس نهمینویسیم و ترکیبهای مهملی چون آسیاب بادی یا سنگ آسیاب را استعمال نهمیکنیم.
شیوهی منطقی فراگیری و توسعهی واژهگانی یک زبان ترکیبی، آموختن دهها وند و صدها بن پراستعمال و اسلوبهای همنهشتی و ترکیب آنها است، و این از هر درسخواندهیی باید برآید. با این همه رویهی برآمده از پیوستهنویسی پارسی به الزام نوآموزان به از بر کردن موازی بیشمار واژهی مفرد و مرکب و درماندن آنها از درک مرکبهای نوپدید ختم میشود؛ و واژهسازی تنها از عهدهی اندک محققان خبرهی زبان برمیآید که توان نبش مرکبات پارسی و کشف مفردات ناپدید و بازآرایی اسرارآمیز آنها را داشته باشند.
آخرین خطای معمول که این اواخر البته بیشتر دیده میشود، شکستهنویسی ذوقی همهی مفردات بیتوجه به ناسازگاریهای دبیرهی عربی با گفتار پارسی است. اصل اولی در صرف پارسی این است که مفردات یک کلمه باید با نیمفاصله و شکسته نوشته شوند، اما اصل حاکم آن است که گفتار هر زبان بر نوشتار مقدم است و تحمیل شکستهنویسی بر دبیرهی عربی نهباید اصالت زبان گفتاری را نقض کند.
زبان پارسی همچون سایر زبانهای آریایی غنی از مصوتها است و بسیاری از مصوتهای پارسی نشانهیی مستقل (حرف) در دبیرهی عربی نهدارند. حال اگر شکستهنویسی ما باعث شود تا این مصوتها تطابق خود با گفتار پارسی از دست دهند یا خارج از قواعد ادغام و ابدال تغییر کنند، به خطا رفتهییم.
کسی که مینویسد: “کاردک را مثل میکروفن جلو دهانش میگیرد” یا “آرمی! یادت هست مانتوی گلبهیت را؟”، از سر تفنن، یک واج مصوت پارسی را به حذف کشانده است که پیشتر به واسطهی دبیرهی عربی در عین عدم رؤیت تلفظپذیر بوده است؛ حالا با قرار گرفتن دو صامت ساکن کنار هم (ن و ش) یا یک مصوت و صامت ساکن (ی و ت)، به نوشتهیی تلفظناپذیر رسیدهییم که یک مصوت کم دارد و دست کم در مقام نوشتار ناخوانا است.
با این توصیف اقتضای همزیستی سامیآریایی زبان پارسی با دبیرهی عربی، عبور از برخی مقدمات و پذیرش قاعدهیی حاکم بر اصل شکستهنویسی مفردات است: دبیرهی عربی یک دبیرهی پیوسته است که فراوانی از نشانههای حرفی آن چسبان هستند؛ دبیرهی عربی برای برخی از مصوتها نشانهی حرفی نهدارد؛ شکستن نشانههای حرفی چسبانی که حاوی مصوت هستند باعث حذف این مصوتها از نوشته و تلفظناپذیری آن میشود؛ هنگامی که جزء پسین مرکب با مصوت آغاز شود، این جزء با جزء دیگر پیوسته و نه شکسته نوشته میشود.
با پذیرش این قاعدهی همزیستانه رزمنده نوشتن رزمنده خطا است و پشمیینه نوشتن پشمینه، و فرهنگستان نوشتن فرهنگستان، و پیشآپیش نوشتن پیشاپیش، و سیامین نوشتن سیمین، و شبش نوشتن شبش. این یعنی اگر چه دبیرهی عربی اجازهی رعایت تمامفاصله و بیفاصله را میدهد، اما همه جا نهمیتوان به نیمفاصله نهادن وفادار بود و اگر نه به قیمت به راه آوردن نوشتار عربی به گفتار پارسی آسیب خواهیم زد و احتمالاً در انتهای این ذوقآزماییها عطای این نوشتههای ناخوانا را به لقای نشانههای متنوع مصوت دبیرهیی آریایی، و مثلاً انگلیسی، خواهیم بخشید.
اینها روی هم به این معنا است که ناگزیر باید آداب همزیستی سامیآریایی را بهآموزیم و در عین احترام به اقتضائات عربی دبیرهمان، اصالت ساختارهای صرفی گفتار پارسی را رعایت کنیم، یا این که دیر یا زود دبیرهی شبهآریایی پینگلیش را از صفحهی پیامک بر اوراق کاغذی کتابها خواهیم آورد و صد سال بعد باید مثل تاجیکها و کشمیرها و ترکها، قند پارسی را بر کرسی تحصیلات تکمیلی به کام دانشجوهامان قطرهچکان کنیم …
* به درخواست نویسندهٔ محترم، فیروزه از هر گونه دخل و تصرفی در رسمالخط این نوشته خودداری کرده است.
۱۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۱۸:۴۷
برای نخستین مطلب عجیب متن نفس گیری بود
۱۵ اسفند ۱۳۸۹ | ۲۳:۳۲
با سلام.
یک سوال از نگارنده:
مگر نه اینکه زبان آمده تا انتقال معنا کنیم؟
از غیب شاهد نمیآورم بلکه ارجاع میدهم همهگان را به خوانش چندبارهی همین متن پیش رو.
که اصیل نویسیهایش و «نهدارد» نوشتن «ندارد» ها و … معنا را از چنگ خواننده در میآورد.
یعنی زبان و نگارش اولویت فهم مخاطب میشود و معنا گم!
حالا خودتان قضاوت کنید. صددرصد اصیل نویسی بهتر است یا اکتفا کردن به غلط ننوشتن؟ (غلط ننوشتن آنچه که همهگان اذعان میکنند غلط بودنش را)
من فکر میکنم دومی کارگشاتر و بهتر باشد. چرا که اکتفا به «غلط ننویسی» هم زبان فارسی را به بیراهه نمیکشاند و هم معنا را فدای نگارش نمیکند.