«فلسفهٔ هنر اسلامی» شاید در نگاه نخست عنوانی مانند سایر زیرشاخههای فلسفهٔ هنر تلقی شود؛ مانند فلسفهٔ هنر یونان یا فلسفهٔ هنر قرون وسطی. اما تفاوت عنوان نخست با هر زمینهٔ فلسفی دیگر در وادی هنر، هنگامی روشن میشود که به چند و چون موجود درباب هنر اسلامی، واقف باشیم. هنر اسلامی نه مانند هنر یونان تکیه بر زیبایی محض و جذابیت بصری مبتنی بر فلسفهای برآمده از اسطوره دارد و نه همچون هنر قرون وسطی، خدای متجسد را در مرکز آفرینشهای هنری خود قرار داده؛ و البته این همهٔ تفاوت هنر اسلامی با هنرهای دیگر نیست؛ چنانکه میتوان هنرهای اقلیمی و نیز تاریخی متفاوت را برشمرد و برای هر یک ویژگی خاصی را ذکر کرد که در هنرهای دیگر نباشد. از این رو آنچه اهمیت دارد مشخص کردن عنصری ایجابی در هنر اسلامی است تا بتوان به مدد آن، بین هنری که اسلامی است و هنری که اسلامی نیست، تمایز نهاد.
«هنری که اسلامی است و هنری که اسلامی نیست» تا حدودی میتواند نخستین ابهامی را که در عنوان هنر اسلامی وجود دارد، نشان دهد. کلمهٔ «اسلامی» در «هنر اسلامی» چه معنایی دارد؟ وقتی از این گونهٔ خاص هنری سخن میگوییم واژهٔ «اسلامی» دقیقاً در پی توصیف چه ویژگی یا ویژگیهایی برای هنر است؟ پاسخ دقیق به این پرسش میتواند ما را به مشخص کردن عنصر ایجابیِ پیشگفته در تعریف هنر اسلامی نیز نزدیک کند. به عبارت دیگر تنها تفاوتِ «هنر اسلامی» به لحاظ زبانی با «هنر»، در وصفِ «اسلامی بودنِ» آن است؛ اگر بتوانیم مشخص کنیم که این وصف را دقیقاً به چه معنایی به کار میبریم، تا حد زیادی موفق شدهایم به وجوه ممیز هنر اسلامی از غیرِ آن، پی ببریم.
اسلامیبودنِ هنر پیش از هر چیز، ذهن ما را به هنری معطوف میکند که نسبتی با اسلام داشته باشد؛ اما این نسبت چه نسبتی میتواند باشد؟ آیا منظور از اسلامیبودنِ هنر، یعنی هنری که در جغرافیای کشورهای مسلمان وجود دارد؟ یا اینکه با نگاهی تاریخی، هر اثر هنری که در تاریخ تمدن اسلامی به وجود آمده، مصداقی برای هنر اسلامی محسوب میشود؟ افراد در این میان چه نقشی دارند؟ آیا میتوان هر اثر هنری را که یک فرد مسلمان خلق میکند، مصداق هنر اسلامی خواند؟ در فقه و شریعت اسلامی، بایدها و نبایدهایی در باب هنر وجود دارد؛ آیا هر اثری که این بایدها و نبایدها را رعایت کند میتواند در محدوده هنر اسلامی بگنجد؟ اجازه دهید از زاویهای دیگر به هنر اسلامی نگاه کنیم؛ ساختارگرایان در وادی هنر، بین محتوای اثر هنری و فرم آن تفاوت مینهند؛ بر این اساس، در هنر اسلامی میتوان این پرسش را نیز مطرح ساخت که کدام جنبهٔ اثر هنری باید با اسلام نسبت داشته باشد تا آن را در محدودهٔ هنر اسلامی قلمداد کنیم؟ آیا باید فرم آن دلالت بر مفاهیم اسلامی کند؟ یا اگر تنها محتوایی مرتبط با پیامها و تعالیم اسلامی هم داشته باشد، کافی است؟
۱. مفهوم کلی و فهم مشترک
پرسشهایی مانند پرسشهای بالا، به خوبی میتواند ضرورت روشن ساختن مفهوم هنر اسلامی را نشان دهد. علاوه بر این به هنگام بررسی مسائل و پرسشهایی که به یک مقولهٔ معرفتی مربوط است، پرسشی که پرداختن بدان نسبت به هر پرسش دیگر، تقدم معرفتی دارد، چیستی موضوعِ آن مقوله است. نوئل کارول در مقدمه کتاب خود درباره فلسفه هنر، تأکید فراوانی بر فهم دقیق معنای هنر دارد. به عقیدهٔ او پیش از تعیین دقیق مفهوم هنر، هر نوع فعالیتی در عرصهٔ هنری، اگر ناممکن نباشد با ابهام فراوانی روبهروست. او مینویسد: «مفهوم هنر شالودهٔ کاربستهای هنریمان است. بدون آنکه شیوهٔ معقولی برای دستهبندی اشیا یا موضوعات مختلف در شمار آثار هنری داشته باشیم، موزهٔ هنر مدرن نمیداند که چه چیزهایی را گردآوری کند و سازمان وقف ملی هنرها تشخیص نمیدهد که به چه کسانی باید پول بپردازد و دولت … نمیداند که کدام مؤسسات به منظور حفظ میراث هنری سزاوار بخشودگی مالیاتیاند.» [۱]
اگرچه در کشور ما هنر هنوز آنقدرها اهمیت ندارد تا سخن از سازمان وقف ملی هنرها باشد و بخشودگی مالیاتی برای ماندگاری میراث هنری! اما در عین حال، برای پرداختن به مسائل اصلی مقولهای مانند فلسفهٔ هنر اسلامی، نمیتوان ضرورت بحثی نسبتاً دامنهدار درباب مفهوم هنر اسلامی و جستوجوی مصادیق آن را نادیده گرفت. اما گام نخست برای وصول به تعریفی نسبتاً دقیق از هنر اسلامی، چیست؟ برخی از فیلسوفان بر این باورند که شکلگیری مفاهیم کلی حاصل تجربه و دریافت مفاهیم جزئی است؛ بدین ترتیب که ذهن ما پس از مشاهده چند شیء جزئی، از آنچه بین این چند شیء مشترک است، یک مفهوم کلی را انتزاع میکند و بدینسان مفاهیم کلی شکل میگیرند. مثلاً ذهن با مشاهده چند زن و مرد، ویژگیهای مشترک بین آنها را درک کرده، سپس این ویژگیها را انتزاع میکند و نهایتاً مفهومی به نام «انسان» را میسازد.
اگر با این باورِ فیلسوفان، به سراغ مفهومی به نام «هنر» برویم، مسلماً باید بگوییم که هنر عبارت است از ویژگیهای مشترکی که در آثار هنری وجود داشته است. اگر سری به تألیفات افلاطون بزنیم و با نگاهی نه چندان سختگیرانه، توصیفهای او از هنر را بررسی کنیم، چنین انتزاعی را کاملاً میتوانیم در گفتوگوهایی که او نگاشته، مشاهده کنیم. افلاطون در یکی از گفتوگوهایی که به رشته تحریر درآورده، در نهایت، تولید و ایجادکردن را عنصر اصلیِ هنر برمیشمرد. روش سقراط در این گفتوگو و گفتوگوهای دیگر، استفاده از مصادیقی است که به آنها عنوان هنر اطلاق میشود. سقراط مثلاً برای یافتن تعریف زیبایی، تأکید میکند که بسیاری از آنچه دیگران می خواهند به عنوان خود زیبایی معرفی کنند تنها مصداقی از زیبایی است و او زیبایی را در همهٔ اشیای زیبا مییابد. در باب هنر نیز به همین صورت، هنری که دربارهٔ آن بحث میشود، مفهومی برآمده از اشیایی است که در نزد همگان، به آنها اثر هنری گفته میشود.
تقریباً همهٔ بحثهایی که دربارهٔ موضوعات مختلف درمیگیرد، در آغازِ بحث، مبتنی بر همین دریافت است. این دریافت را میتوان «فهم مشترک»[۲] یا «دریافت عمومی» از یک مفهوم نامید. مثلاً وقتی درباره فلسفهٔ هنر اسلامی سخن میگوییم، در آغاز سخن، همه گونهای فهم، هرچند فهمی اجمالی، از هنر اسلامی دارند؛ اما در گام بعد می توان این پرسش را مطرح ساخت که فهم مشترک از یک موضوع چگونه میتواند ما را در دریافتی دقیقتر از مفهوم اصلی یاری کند؟ با تمرکز بر بحثی که در این نوشتار دنبال میکنیم، چگونه میتوانیم از فهم مشترک و اولیهای که دربارهٔ هنر اسلامی داریم به دریافتی دقیقتر برسیم؟
دربارهٔ هنر و به ویژه هنر اسلامی، فهم مشترک، تا حدود زیادی میتواند مسیر ما را برای یافتن معنایی دقیقتر هموار سازد. کافی است به روشی که فهم مشتر ک از طریق آن برای ما حاصل شده است توجه کنیم. چنانکه گذشت، این روش عبارت بود از انتزاع ویژگیهای مشترک در افراد جزئی. مثلاً ما پس از مشاهدهٔ معماری مسجد شیخ لطفالله اصفهان، تماشای تابلوی «ربنا»ی استاد محمود فرشچیان، دیدار از سماع صوفیان قونیه در سالروز گرامیداشت مولوی و نهایتاً شنیدن آوای اذان مؤذنزادهٔ اردبیلی، به دریافتی اجمالی از هنر اسلامی میرسیم. معیاری که در این روش به کار گرفته شده، مبتنی بر شناخت و درک هر یک از این آثار هنری است؛ با شناخت یکایک این آثار، مفهومی به نام هنر اسلامی در ذهن ما ساخته شده و هر قدر شناخت ما از تک تک این آثار دقیقتر باشد، مفهوم برساختهٔ ذهنمان نیز دقیقتر است.
ما با تجزیه و تحلیل میتوانیم آنچه را هنر اسلامی میخوانیم، بر اساس مشاهدهٔ این آثار توصیف کنیم. در واقع توصیف ما از هنر اسلامی مبتنی بر توصیف ما از یکایک این آثار است و از این رو چیزی جز جمعبندی وجوه اشتراک و کنار نهادن وجوه افتراق نیست. ما این روش را روش توصیفی مینامیم. در روش توصیفی گام نخست شناخت آثار هنری است و پس از آن دستهبندی این آثار بر اساس ویژگیهای مشترک و نهایتاً به دست دادن عناوین و مفاهیم کلی است که ما در بحثهای خود به این مفاهیم نیازمندیم.
۲. روش توصیفی و کاربست آن در مفهوم هنر اسلامی
هرچند در عرصهٔ هنر، یافتن ویژگیهای مشترکِ آثاری همانند آثار ذکر شده در سطرهای پیش، کار چندان سادهای نیست، در عین حال، با به کارگیری این روش، راهحلی قاعدهمند برای یافتن معنای دقیق مفهومِ «هنر اسلامی» در اختیار داریم. این روش، اقتضائات و ملزومات خاص خود را دارد که سعی نگارنده، مشخص ساختن اهم این اقتضائات است.
نخست آنکه در روش توصیفی، برای ارائهٔ یک مفهوم نیازمند بررسی و مشاهده همهٔ افرادی هستیم که احتمال میدهیم آن مفهوم خاص بر آنها قابل اطلاق باشد. از این رو، هر قدر ما به یک استقراء تام نزدیکتر باشیم، میتوانیم ادعا کنیم که مفهوم برساخته، دقیقتر و جامعتر است.
نکتهٔ مهم دیگر رعایت نظرگاهی کاوشگرانه و حتیالامکان عاری از پیش داوری است. در این روش، هرقدر با نگاهی فراخ تر و روادارانهتر جستوجو صورت گیرد، اطمینان از تعریفی که نهایتاً از یک مفهوم به دست داده میشود، بیشتر خواهد بود. مثلاً در آثاری که ما آنها را تحت عنوان آثار هنری اسلامی طبقهبندی میکنیم، باید آنقدر دقت نظر داشته باشیم که پس از ارائهٔ تعریفی نهایی از مفهوم هنر اسلامی بتوانیم دلایلی موجه برای قرارگرفتن این آثار در ذیل این مفهوم، ذکر کنیم و توأمان دلایل موجهی نیز برای آثاری که این مفهوم بر آنها اطلاق نمیشود.
سومین مسئلهٔ مهم در این روش، به دو مورد پیش باز میگردد. بر اساس آنچه گفته شد، تعریف یک مفهوم، نمیتواند از ناکجا آبادِ اندیشهٔ یک متفکر که هیچ ارتباط و شناختی با مصادیق معروف و شناخته شدهٔ آن مفهوم ندارد، صادر شده باشد؛ بلکه نقطهٔ آغاز در این تعاریف فهم مشترک است و حداکثر با تدقیق و بررسیهای پیدرپی، مفهومِ آغازین دقیقتر خواهد شد. روشن است که برای این بررسیها باید به سراغ کسانی رفت که مصادیقِ موضوع مورد بحث را به خوبی بشناسند و خود در حوزه یا حوزههای مرتبط با آن موضوع از تخصص و تسلط کاملی بهرهمند باشند. برای نمونه، در یافتن معنای دقیق هنر اسلامی باید به سراغ هنرمندان رفت؛ کسانی که آثار هنری را از نزدیک بشناسند و اگر مجال کار و تجربه در گسترهٔ هنر را با تمام تنوع موجود در آن نداشتهاند، دست کم در یک یا چند رشتهٔ هنری صاحبنظر باشند.
در کاربست روش توصیفی برای مفهوم هنر و نیز هنر اسلامی، سیالیت مفهوم در مرور زمان و ارائهٔ آثار جدید نیز مطرح است. لازمه فضای هنر که برخاسته از اندیشهٔ پرتکاپو و سیال آدمی است، شکلگیری آثاری است که معیارهای پیش از خود را نقض کرده و درپی تعریفهای جدید برای مفاهیم قدیمی است.
—
[۱] نوئل کارول، درآمدی بر فلسفهٔ هنر، ترجمه صالح طباطبایی، (فرهنگستان هنر، چاپ دوم، تهران۱۳۸۷)، ص۱۴.
[۲] Common Sense