فیروزه

 
 

پایبندی شریعتمدارانه

به بهانهٔ انتشار «تن‌ها» نوشتهٔ «مهدی شریفی»

«نمی‌دانم بین جمعیت میلیاردی آدم‌های کره زمین و ثانیه‌هایی که هیچ‌کدام‌شان بدون گناه کردن آدم‌ها نمی‌گذرند، خوردن یک لیوان از چیزی که تا چهل روز صدای آدم را به خدا نمی‌رساند، چقدر توی چشم است.» رمان «تن‌ها» با این سطرها آغاز نمی‌شود؛ اما با سطرهایی چنین، جان می‌گیرد، امتداد می‌یابد، تعلیق می‌پذیرد و نهایتا به پایان می‌رسد. شاید اگر نگرش دینی نویسنده را از داستان حذف کنیم، چیزی جز خاطراتی خنثی و بی‌روح از رمان باقی نماند؛ خاطراتی که در آن بخشی از وجود راوی پنهان مانده و بریده شده. کتاب‌ها مثل نویسندگان‌شان پیکری اندام‌وارند. چشم دارند و گوش و دست و پا؛ با این تفاوت که تنها آدم‌های کتاب‌خوان قادر به درک اندام‌های کتاب‌ها هستند و حتما هرکس که کتابی را به دست می‌گیرد و می‌خواند با نگاه خودش قد و بالای کتاب را برانداز می‌کند. این یادداشت نیز قد و بالای کتاب «تن‌ها» نوشته مهدی شریفی را برانداز می‌کند. ادامه…


 

آمیزش خیال و واقعیت

نیم ویژه‌نامه‌ای برای نیمه شب در پاریس

برای برداشتن مرز میان واقعیت و خیال، کافی است تا یک نفر در شبی آرام، از آرامش رخت‌خوابش جدا شود و با یک ماشین، شبیه اتوبوس ارواح، به زمانی و جایی که یوتوپیای ذهنی‌اش بوده، سفر کند. در سینمای دنیا چند نفری را می‌توان نام برد که تبحر خوبی در از میان برداشتن مرز واقعیت و خیال دارند؟ یکی از این نام‌ها وودی آلن است و نیمه شب در پاریس حاصل چنین کوششی است. شاید همیشه این دغدغه واقعیت و خیال، بعضی از ما را در لذت بردن از یک داستان خیالی بازداشته باشد. بسیاری هستند که داستان خیالی را تنها به سبب خیالی بودن رها می‌کنند و نمی‌توانند از آن لذت ببرند، به باور آن‌ها آنچه سبب می‌شود تا از یک داستان، یا یک فیلم لذت ببرند این است که تمام ماجرا را در واقعیت، تصور کنند و از اینکه چنین حوادثی امکان وقوع در جهان واقعی را دارند، ذهن خود را قانع سازند که ماجرایی واقعی ارزش توجه و لذت بردن را دارد. ادامه…


 

زندگی با طعم کودکانه

به بهانهٔ فیلم «یه حبه قند» ساختهٔ «سیدرضا میرکریمی»

زمانی که در«خیلی دور، خیلی نزدیک» انسانی را به تماشا نشستم که با ابزار رصد آسمان، به چشم‌چرانی زمینیان مشغول بود، به این فکر می‌کردم که فیلمساز جدای از مهارت فیلمسازی‌اش آدمی را خوب می‌شناسد و به هزارتوی پیچیدهٔ شخصیت انسان‌ها، بارها اندیشیده است. البته «خیلی دور خیلی نزدیک» تنها شاهد این ادعا نیست؛ آه و افسوس شخصیت داستان «به همین سادگی» هنگامی که با کیک تولد به یغما رفته‌ای مواجه می‌شود که قرار بود، تا چند ساعت دیگر محفل او و شوهرش را گرما ببخشد یا طلبه‌ای که در «زیر نور ماه» به رغم التزامش به بحث و درس، کتاب‌هایش را می‌فروشد تا شکم گدایان را سیر کند، شواهد دیگری بر تأمل کارگردان در مقوله انسان هستند. حاصل همین تأمل است که میرکریمی را مبدل به کارگردانی با نگاه دقیق آدمی کرده است. ادامه…


 

ملاصدرا هنر و زیبایی

تأملاتی درباب فلسفهٔ هنر اسلامی - قسمت چهاردهم

(بخش چهارم)

اشاره: تحلیل ملاصدرا از قوای نفس مانند ابن‌سینا و سهروردی است. او معتقد است که قوای نفس یا نباتی هستند که کار تغذیه و رشد و تولید مثل را بر عهده دارند و یا قوای حیوانی‌اند. قوای حیوانی خود بر دو گونه‌اند: قوای مُحرِکه که دربرگیرندهٔ قوای باعثه و فاعله است و قوای مُدرِکه، که شامل قوای ظاهری و قوای باطنی می‌شود. در شمارگان پیشین این سلسله نوشتار (بخش اولبخش دومبخش سوم) به قوای باطنی نفس و کارکرد آنها پرداخته‌ایم. آنچه از تتمهٔ بحث‌های پیش باقی مانده است دو نکته مهم درباره نگاه مبتنی بر حکمت متعالیه به هنر است که آن هم حاصل نگرش ملاصدرا به انسان است. ادامه…


 

ملاصدرا، هنر و زیبایی

تأملاتی درباب فلسفهٔ هنر اسلامی - قسمت سیزدهم

(بخش سوم)

اشاره: در جستارهای پیشین (بخش اولبخش دوم) این سلسله نوشتار، به برخی از پرسش‌های اساسی فلسفهٔ هنر و زیبایی‌شناسی در اندیشهٔ ملاصدرا پرداختیم. دو موضوع مهم در زیبایی‌شناسی که باید در نظام فلسفی هر فیلسوفی بدان پرداخت، یکی ادراک اثر هنری است و دیگری فرایند آفرینش هنری. دربارهٔ موضوع نخست، در دو قسمت قبلی، بحث کردیم. در ادراک اثر هنری که محور بحث دریافتِ حسی اثر هنری است، چگونگی ادراک حسی از دیدگاه ملاصدرا، توضیح داده‌شد. در جستار حاضر تلاش می‌کنیم تا فرایندِ آفرینش هنری را از دیدگاه حکمت متعالیه بررسی کنیم. ادامه…


 

ملاصدرا، هنر و زیبایی

تأملاتی در فلسفهٔ هنر اسلامی - قسمت دوازدهم

(بخش دوم)

اشاره: در قسمت پیشین این سلسله نوشتار به وجودشناسی ادراک از دیدگاه ملاصدرا پرداختیم؛ تقسیم علم به حضوری و حصولی، تقسیم موجودات جهان به طبیعی و مجرد و نهایتاً کیفیت فرایند ادراک حسی، مورد بحث قرار گرفت. گذشت که به نظر ملاصدرا ادراک حسی، علاوه بر حواس پنج‌گانه و مشاهدهٔ تجربی با دخالت قوهٔ خیال به انجام می‌رسد. این فرایند با توجه به نقشی که علم حضوری در ادراک حسی ایفا می‌کند، جز به مدد قوهٔ خیال و آفرینش صورت‌های خیالی از دریافت‌های حسی، میسر نمی‌شود. علاوه براین، گفته شد که صورت خیالی در واقع همان ماهیت شیء خارجی است که با وجود ذهنی در نفس شخص ادراک‌کننده به وجود آمده و تنها کارکردش ایجاد معرفت حسی در باب شیء خارجی است. ادامه…


 

ملاصدرا، هنر و زیبایی

تأملاتی در فلسفهٔ هنر اسلامی - قسمت یازدهم

(بخش نخست)

در بررسی نگرش یک فیلسوف به مقوله‌ای مانند هنر، شاید ضروری باشد پیش از پرداختن به هر موضوعی، نخست به کلیت نگاه فلسفیِ او بپردازیم؛ چرا که با بررسی نظام فلسفی هر فیلسوفی به خوبی می‌توانیم جایگاه هنر و مباحث زیبایی‌شناسی را در جغرافیای اندیشه او مشخص کنیم؛ اینکه فیلسوف مورد بحث از چه زاویه‌ای به هنر می‌نگرد و در کجای این عالم، زیبایی را به تماشا نشسته است. اما از سوی دیگر اگر بخواهیم از موضوعی با عنوان زیبایی‌شناسی یا نظریه هنر بحث کنیم، ناگزیریم تا در همان بستری که مباحث این رشته مطرح می‌شود، دیدگاه هنری آن فیلسوف را مورد نقد و بررسی قرار دهیم. برای مثال اگر در فلسفهٔ هنر، یکی از موضوعات مهم ارائه تعریف از هنر است، باید ببینیم، تعریف فیلسوف مورد بحث از هنر چیست؛ یا اگر در زیبایی‌شناسی پایهٔ بحث بر ادراک حسی اشیای زیبا مبتنی است، باید مشخص کنیم که ادراک حسی و رابطهٔ آن با زیبایی در نگاه آن فیلسوف به چه کیفیتی است.

نوشتار حاضر نخستین بخش از چند جستاری خواهد بود که پی‌جوی مباحث فلسفی هنر از دیدگاه ملاصدرا است. اما در این جستار، سعی نویسنده بر آن است تا بی‌آنکه بر تمایزات نگرش صدرایی – با فیلسوفان هنر در سنت‌های فلسفی دیگر- تأکید کند، تنها به مبانی دیدگاه فلسفی او که در فلسفهٔ هنرش تأثیر مستقیم دارد، بپردازد. البته در خلال این بحث مسلماً آن نقاط افتراق رخ خواهد نمود اما تفصیل تمایزات نگرش صدرایی به هنر را در قسمت‌های بعدی این سلسله مقالات پی‌خواهیم گرفت.

وجودشناسی ادراک
از دیدگاه ملاصدرا علم ما به دو گونهٔ حصولی و حضوری است. این دو عنوان، در فلسفهٔ شیخ اشراق وجود داشت، اما آنچه ملاصدرا در تبیین این دو اصطلاح می‌گوید، نگرش او را از سهروردی متمایز می‌سازد. علم حضوری که در فلسفهٔ اشراق، حضور شیء مدرک برای ذات مجرد از ماده بود، تقریباً با همین تعریف در فلسفهٔ صدرایی وجود دارد. در مقابل علم حضوری، علم حصولی قرار دارد که به واسطهٔ حضور صورت یک شیء نزد نفس حاصل می‌شود. در واقع تفاوت این دو علم به آن است که در علم حصولی صورت شیء معلوم، واسطهٔ علم به خود شیء است، اما در علم حضوری، خود معلوم که مجرد است، نزد نفس حاضر است و هیچ واسطه‌ای برای علمِ بدان، در کار نیست.[۱] تفاوت دیدگاه صدرا با نگرش اشراقی زمانی به خوبی آشکار می‌شود که مراتب و سپس متعلقاتِ علم حضوری را بشناسیم.

روشن است که علم حضوری تنها معلوماتی را دربر می‌گیرد که مجرد باشند؛ چرا که حضور یک شیء در نزد نفس، تنها در صورتی ممکن است که آن شیء از سنخ نفس باشد. اما معلومات حضوری که موجوداتی مجردند، در چه فرایندی نزد نفس حاضر می‌شوند؟ در واقع کدام قوای نفس در فرایند ادراک حضوری مؤثرند؟ ملاصدرا معتقد است که موجودات این عالم یا متعلق به عالم طبیعت‌اند یا متعلق به عالم مجردات؛ موجودات مجرد نیز یا «مجرداتِ تام عقلی»‌اند یا «مجردات مثالی» و مجردات مثالی نیز یا در «عالَم مثال منفصل» قرار گرفته‌اند یا در «عالَم مثال متصل» و نهایتاً موجوداتی که در عالَم مثال متصل قرار دارند یا «مجردات مثالیِ حسی‌اند» و یا «مجردات مثالیِ خیالی».[۲]

موجودات
— عالَم طبیعت
— عالَم مجردات
— — مجردات تام عقلی
— — مجردات مثالی
— — — عالَم مثال منفصل
— — — عالَم مثال متصل
— — — — مجردات خیالی
— — — — مجردات حسی

مطابق نمودار بالا، غیر از موجوداتِ عالم مثال منفصل که در خارج از نفس قرار دارند، سه گونه از موجودات مجرد باقی‌ می‌مانند که می‌توانند به عنوان متعلَق علم حضوری واقع شوند: مجردات تام عقلی، مجردات مثالی حسی و مجردات مثالی خیالی. لازم به توضیح است که معیار این تقسیم، به نظریهٔ ملاصدرا در باب ادراک نفس باز می‌گردد. روشن‌تر آنکه علم حضوری چیزی جز حضور خود موجود مجرد نیست از این‌رو متناسب با اینکه انسان آن موجود را با کدام مرتبهٔ نفس خود درک کند، به این سه قسم تقسیم می‌شود؛ اگرمرتبهٔ عقل، مدرِکِ آن موجود مجرد باشد، مجرد تام عقلی، معلوم به علم حضوری است؛ اگر در مرتبهٔ تجرد خیالی، موجود مجرد، مورد ادراک واقع شود، مجرد خیالی است؛ و نهایتاً اگر نفس، در مرتبهٔ تجرد حسی، مدرِکِ آن موجود باشد، موجود مجرد حسی، معلوم به علم حضوری خواهد بود.[۳] می‌توان این سه‌گونه علم حضوری را به ترتیب عقل، خیال و حس ‌نامید و بدین ترتیب، عقل و خیال و حس سه مرتبهٔ علم حضوری انسان هستند.

علم حضوری و ادراک اثر هنری
دراین میان، یک پرسش مهم و اساسی وجود دارد؛ از آنجا که بحث ما دربارهٔ هنر و ادراک زیبایی هنری است، فرایند ادراک زیبایی اثر هنری چگونه است؟ آنچه درباب هنر و درک اثر هنری وجود دارد، قبل از هرچیز به مادیات و ادراک حسی باز می‌گردد و در نگاه نخست به نظر نمی‌رسد که ادراک آثار هنری -‌مثلاً تماشای یک نقاشی و درک زیبایی آن‌- در شمار معلومات حضوری باشد، بلکه ما با ادراک حسی خود، علم حصولی به شیء هنری پیدا می‌کنیم. اما چنان‌که گذشت، علم حصولی علم با واسطه است؛ علمی‌ است که برای ما به واسطهٔ صورتی از شیء در نزد نفس، حاصل می‌شود. مثلاً در مورد اثر هنری باید بگوییم ادراک زیبایی آن اثر، بدین‌سان انجام می‌شود که ما صورتی از آن را برساخته و به واسطهٔ آن صورت است که شیء هنری متعلق علم ما واقع می‌شود و علم ما به یک شیء هنری به واسطهٔ یک صورت از آن شیء است، نه بدون واسطه و مستقیم. بنابراین، پرسش همچنان به‌جای خود باقی است که ادراک اثر هنری چه رابطه‌ای با علم حضوری و مراتب سه گانه آن دارد؟

برای پاسخ به این پرسش لازم است تا اندکی به رابطهٔ میان علم حضوری و علم حصولی بپردازیم. ملاصدرا در عین حال که معتقد است ما به مادیات از طریق علم حصولی معرفت می‌یابیم، هرگونه علمی را به خود مادیات ناممکن می‌داند. این دو باور توأمان ممکن است در نگاه نخست تا حدودی متناقض به نظر برسند، اما با کمی دقت می‌توان تبیین فیلسوف را از رابطهٔ علم حضوری با علم حصولی، برطرف‌کنندهٔ این تناقض دانست. به تقریری دیگر می‌توان مسئلهٔ تناقض در علم به مادیات را بدین‌سان مطرح کرد: چگونه در حالی که ما نمی‌توانیم به خود اشیای مادی علم بیابیم، آن‌ها نزد ما معلوم به علم حصولی خواهند بود؟ چنان‌که پیش‌تر گذشت علم حصولی که در نظر شیخ اشراق به مدد صورتی کلی حاصل می‌شد، در نظریهٔ ملاصدرا صورتی که واسطهٔ علم به شیء مادی معلوم است، مرتبهٔ دیگری از وجود شیء مادی است. او نام این مرتبه از وجود شیء مادی را «وجود ذهنی» می‌گذارد. در واقع علم ما به اشیای مادی، از جمله، اثر هنری با علم به وجود ذهنی این اشیا حاصل می‌شود؛ علم ما به وجود ذهنی شیء مادی نیز علمی حضوری است و بدین ترتیب تمام علم ما به علم حضوری تحویل می‌رود.[۴]

تفاوت وجود ذهنی یک مجسمه با وجود خارجی آن مجسمه این است که وجود ذهنی این اثر هنری، دارای آثار خارجی آن نیست. مثلاً پیکرهٔ استاد سخن، حکیم ابوالقاسم فردوسی، ساختهٔ استاد ابوالحسن صدیقی را در نظر بگیرید؛ این پیکره در میدان فردوسی تهران قرار دارد، هر روز با تابش آفتاب در پیرامون خود سایه می‌اندازد، رنگ آن سفید است، بر سکویی رفیع قرار دارد، جنس آن از سنگ مرمر است و می‌توان آن را از نزدیک با دست لمس کرد. اما وجود ذهنی مجسمه، تنها تصویری در ذهن من است؛ این صورت ذهنی را نمی‌توان با دست لمس کرد، روزها خورشید بدان نمی‌تابد و سایه‌ای ندارد، رنگ آن را با چشم‌ها نمی‌توان دید و در واقع هیچ‌‌یک از آثار خارجی پیکره فردوسی را ندارد. تنها فایده این صورت ذهنی – که همان وجود ذهنی پیکرهٔ فردوسی است – این است که به کمک این صورت، من نسبت به مجسمه فردوسی علم پیدا می‌کنم.

بنابراین، علم حصولی به یک اثر هنری به این معناست که ماهیت اثر هنری – یعنی آنچه اثر هنری بدان قوام یافته و از غیر خود قابل تمایز می‌شود – در نفس انسان با وجود ذهنی، موجود می‌شود و این یعنی علم حضوری به وجود ذهنیِ اثر هنری. ادراک اثر هنری چیزی جز ارتباط با وجود ذهنی آن اثر نیست و به همین دلیل است که حتی علم حصولی نیز همان حضور صورت شیء – البته صورتی که فاقد آثار خارجی خود شیء است – در نزد نفس است. اما پرسش دیگری باقی می‌ماند؛ اگر صورت مجرد که وجود خارجی اثر هنری، نیست بلکه وجود ذهنی آن است، در نزد نفس حاضر می‌شود و ما بدین وسیله به آن علم می‌یابیم، این صورت مجرد از کدام دستهٔ مجردات است؟ مجردات تام عقلی، خیالی یا حسی؟

صورت‌‌ شیء هنری و فرایند ادراک حسی
پیش از پاسخ به پرسش قبل، باید به یک مسألهٔ دیگر بپردازیم. بنابر ادعای ملاصدرا، هنگام ادراک حسی، صورت مجرد شیء مُدرَک، نزد نفسِ ما حاضر می‌شود و بدین وسیله است که ما مثلاً پیکرهٔ فردوسی را می‌بینیم و به کم و کیف آن علم پیدا می‌کنیم. حال پرسش اصلی این است که پس دریافت حسی با مداخلهٔ یک قوهٔ دیگر در نفس به انجام می‌رسد. به عبارت دیگر به صِرفِ مشاهده پیکرهٔ فردوسی ما آن را نمی‌بینیم، بلکه نخست صورت مجرد پیکره در نفس حاضر می‌شود و با این حضور ادراک حسی میسر می‌شود. از این رو، باید قوهٔ دیگری در اتمام فرایند ادراک حسی دخیل باشد؛ قوه‌ای که وظیفه‌اش مهیا ساختن این صورت‌های مجرد برای حضور در نزد نفس باشد و این قوه عبارت است از قوهٔ خیال. قوه خیال توانایی‌ای در نفس آدمی است که به وسیلهٔ آن، صورت‌های مجرد- که ملاصدرا این صورت‌ها را متعلق به عالَم مثال می‌داند و به همین دلیل نام آنها را صور مثالی می‌گذارد- در نزد نفس حاضر می‌شوند و ما می‌توانیم به آنها علم پیدا کنیم.[۵]

اکنون می‌توانیم به پرسش پیش‌گفته، پاسخ گوییم؛ صورت مجردی که در فرایند ادراک حسی در نزد نفس حاضر می‌شود، صورت مثالی است یا به عبارت دیگر صورتی خیالی است. به باور ملاصدرا عالَم مثال، برزخ میان عالم عقل و عالَم ماده است. در این عالَم صورت‌های جسمانی وجود دارند اما مجرد از ماده و بدن انسان هستند. در عین حال، موطِن این صُوَر در نفس انسان هم نیست بلکه منفصل از انسان‌اند و از این رو صدرا این عالَم را عالَم خیال منفصل نیز نامیده است. خیال منفصل در مقابل خیال متصل قرار دارد، قوهٔ خیال در انسان که وظیفهٔ حفظ صور محسوسات را بر عهده دارد، همان خیال متصل است. ویژگی مهم خیال متصل این است که با دریافت صورت خیالی – که ما مسامحتاً به آن صورت حسی می‌گوییم – آن صورت را حفظ می‌کند و ما هرگاه بخواهیم می‌توانیم آن صورت را تصور کنیم. برای نمونه به همان پیکرهٔ فردوسی توجه کنید؛ ما پس از آنکه برای نخستین بار این پیکره را دیدیم، چه خود مجسمه در نزد ما حاضر باشد و چه نباشد می‌توانیم در ذهنمان آن را تصور کنیم و به خاطر آوریم. این همان وجود ذهنی پیکره است که ماهیتش عبارت است از یک کیفیت نفسانی؛ صورتی حسی متعلق به عالم خیال و کارکرد اصلی‌اش عالِم ساختن ما دربارهٔ پیکرهٔ فردوسی است.

اما در باب چند و چون حضور این صورت در نزد نفس، پرسش‌های مهمی وجود دارد. نخستین و شاید مهم‌ترین پرسش این است که صورت اشیای محسوس – از جمله اشیای هنری – از کجا می‌آیند؟ آیا پیش‌تر خداوند آن‌ها را در عالم خیال منفصل خلق کرده است یا اینکه به محض مشاهده، این صورت‌ها خود به خود در خیال متصل به وجود می‌آیند و یا …؟ ملاصدرا بر اساس آیات قرآن کریم معتقد است که انسان خلیفهٔ خداوند است، از این رو نفس آدمی قادر به خلق است و یکی از مراتب خلق، خلق همین صورت‌های حسی در خیال متصل است.[۶] به باور فیلسوف، نفس با نمونه برداری از اعیان خارجی که مورد مشاهدهٔ حسی قرار گرفته‌اند، صورت‌های حسی را می‌آفریند و با حضور این صورت‌ها در نزد نفس، علم به اشیا حاصل می‌شود. چنین علمی مسلماً در درجهٔ اول، علم به همان صورت ذهنی است اما اگر صورت ذهنی مطابقت با شیء عینی خارجی داشته باشد، در درجه دوم، علم به شیء خارجی هم خواهد بود. پُر واضح است که علم ما به اشیای خارجی از جمله آثار هنری به دلیل همین درجهٔ دوم بودن، علم حصولی تلقی می‌شود، زیرا این علم، علمی است که به واسطهٔ صورت خیالی حاصل شده است. بنابراین، واسطهٔ ما برای آگاهی از شیء هنری، قوهٔ خیال ماست که با نمونه‌برداری از یک اثر هنری، صورت خیالی آن را می‌آفریند و به آن، وجودی ذهنی می‌بخشد تا به این وسیله، ما آن اثر هنری را بشناسیم. در قسمت بعدی این سلسله نوشتار به پرسش‌های دیگری در باب چند و چون حضور صورت حسی، خواهیم پرداخت.


[۱] الاسفارالاربعه، صدرالدین محمد شیرازی، ج۶، تصحیح دکتر احمد احمدی، (بنیاد حکمت اسلامی صدرا، تهران ۱۳۸۱)، صص۵-۱۵۴.
[۲] الاسفار الاربعه، ج۳، تصحیح دکتر مقصود محمدی، ص۵۴۴.
[۳] همان، صص۵-۳۹۴.
[۴] همان، ص۳۹۴.
[۵] همان، ص۵۴۶.
[۶] الاسفارالاربعه، ج۱، تصحیح دکتر غلامرضا اعوانی، ص۳۱۴.


 

قصهٔ غربت غربی

فلسفهٔ اشراق، هنر و زیبایی (بخش دوم) تأملاتی در فلسفهٔ هنر اسلامی - قسمت دهم

اشاره: در قسمت پیش با نگاهی کوتاه بر نظام فلسفهٔ اشراقی، مراتب انوار و اصطلاحات شیخ اشراق اجمالاً توضیح داده شد. ادراک حسی که در مباحث زیبایی‌شناسی از جایگاه محوری برخوردار است، به روایت شیخ اشراق، تا حدودی بررسی شد و بر این نکته تأکید کردیم که امر زیبا و چرایی زیبایی در فلسفه اشراق مستقیماً به مسأله نور و ظلمت باز می‌گردد. در ضمن، این نکته نیز گذشت که سهروردی با تکیه بر اصول فلسفه مشائی تلاش کرده است تا نظام معرفتی فلسفه‌اش را به نگرش افلاطونی در مسأله معرفت و ادراک حسی، نزدیک سازد.

«حُسن به یک منزل به شهرستان آدم رسید؛ جایی دلگشای یافت؛ آنجا مقام ساخت. ما نیز بر پی او برآمدیم. چون نزدیک رسیدیم طاقت وصول او نداشتیم. همه از پای درآمدیم و هر یکی به گوشه‌ای افتادیم؛ تا اکنون که نوبت یوسف درآمد نشان حُسن پیش یوسف دادند. من و برادر کهین -که نامش حزن است- روی بدان جانب نهادیم. چون آنجا رسیدیم حُسن بیش از آن شده بود که مادیده بودیم. ما را به خود راه نداد، چندانکه زاری بیش می‌کردیم استغنای او از ما زیادت می‌دیدیم.» ادامه…


 

فلسفهٔ اشراق، هنر و زیبایی

بخش نخست - تأملاتی در فلسفهٔ هنر اسلامی - قسمت نهم

اگر اهل مطالعهٔ تاریخ فلسفه باشید و تا اندازه‌ای با اندیشه‌های ارسطو و نیز فلسفهٔ مشاء آشنا باشید، جدیت و نیز پیچیدگی این فلسفه را به خوبی درک کرده‌اید. پرداختن به موضوعاتی همچون وجود، جوهر، ضرورت و امکان، بحث‌های منطقی و نیز براهین پیچیده در اثبات یا رد مدعیات فلسفی، از فلسفهٔ ارسطویی تصویری کاملاً جدی و دشوار ارائه می‌کند. اما اگر در واکاوی اندیشه‌های فیلسوفان به ناگاه، به اندیشه‌های متفکری برسیم که این فضای دشوار و سخت را به رشحات اشراقی مزین ساخته باشد و به جای پرداختن به آن موضوعات، از نور و ظلمت بحث کرده باشد و در هر بحث از داستان‌ها و اسطوره‌های ایرانی بهره برده باشد، می‌توانیم ادعا کنیم که او دارای اندیشه‌هایی زیباست. تأملی در آثار «شیخ شهاب‌الدین سهروردی» شما را با من در این نکته هم‌داستان خواهد ساخت که هرکس کمترین ذوق هنرمندانه‌ای داشته باشد و با شیخ اشراق و آثار او آشنا شود، از اندیشه‌های او لذت زیبایی‌شناسانه خواهد برد. ادامه…


 

آیینه‌دار رفیق اعلی

نگاهی به مبانی نظری هنر از دیدگاه «سید مرتضی آوینی»

هنر توصیفی و هنر تجویزی
دیدگاه‌های کلی در باب هنر را به دو صورت می‌توان پرداخت. نخست آن‌که با مراجعه به آنچه هنرمندان می‌آفرینند، دریافتی کلی از هنر پیدا کنیم و پس از آن مانند هر انتزاعی مفهوم کلی هنر را از نمونه‌های جزئی انتزاع کنیم. چنین دریافتی را از آنجا که از نمونه‌های جزئی حاصل شده، می‌توان دریافتی بسیار منطبق بر نمونه‌های جزئی دانست. بنابر این دریافت که از توصیف نمونه‌های جزئی به دست آمده تعریفی توصیفی به دست می‌آید که در صدد آن است تا بگوید «هنر چه چیزی است» اما در مقابل دریافت توصیفی دریافت دیگری نیز وجود دارد. این دریافت یا معطوف به بخشی از آثار هنری است و یا با درنظر گرفتن یک هدف از این سخن می‌گوید که «هنر چه چیزی باید باشد» این دریافت برخلاف دریافت پیشین برخاسته از نمونه‌های جزئی نیست بلکه معمولاً با نظریه‌پردازی‌هایی که بعضاً خارج از فضای هنرند، همراه است. ادامه…