«فرم» یکی از اصطلاحات کلیدی است که استفاده از آن در مباحث هنری بسیار رایج است، به گونهای که میتوان آن را یکی از مهمترین مفاهیم پایهای هنر در نظر گرفت. با شنیدن یا مشاهده فرم، از این واژه یک مفهوم محسوس مشترک بین عموم استنباط میشود. اما ارائه تعریفِ دقیق و تحلیلی آن با بیانی صریح دشوار است.
مفهوم فرم نزد عموم مردم همچون مفاهیم بنیادینی چون فضا، هستی و زمان جزو بدیهیاتی است که هرکس علاوه بر ارتباطی که در چارچوب ادراک خود از جهان و محیط زندگی با آنها دارد، در حیطهٔ تخصص و فعالیت حرفهای خود نیز به گونهای خاص و از زاویهای ویژه آن را تبیین میکند. به علاوه باز بودن حیطه معنایی «فرم» و امکان به وجود آمدن سوء تفاهم در درک مفهوم این واژه اساسی، ضرورت پرداختن به وجوه مختلف معنایی آن را تاکید میکند.
در حقیقت فرم یکی از مقولههای کلیدی زیباشناسی است و چیزی نیست که به سادگی بشود تعریف جامع و مانعی از آن ارایه کرد، این کار مستلزم پرداختن به شماری از سیستمها یا دستگاههای زیباشناختی است. مقوله فرم حاصل تغییر و تحول یک جریان تاریخی است. خود زیباشناسی نیز یک فرآیند تاریخی است و در واقع جزیی از کل تمدن فلسفی به شمار میرود. وقتی به این فرآیند تاریخی دقت شود روشن است که زیباشناسی یکی از عرصههایی است که دو مفهوم سوژه و حقیقت در آن به هم گره میخورند.
فرم در هنر و زیباییشناسی از جمله اصطلاحاتی است که اگر زمان مطرح شدن آن به قبل از هنر و زیباییشناسی برنگردد حداقل همتراز و همزمان بحث زیباییشناسی و هنر بوده است. اصطلاح فرم در طول تاریخ، متناسب با نوع نگرش فیلسوفان به گونههای متفاوتی تبیین شده است. واژه لاتینی «forma» جایگزین دو کلمه یونانی morphe و eidos گشته است. کلمه morphe را بیشتر به فرمهای مشهود اطلاق میکردند و eidos را در مورد فرمهای ذهنی به کار میبردند (تاتارکیه ویچ، ۱۳۸۵: ج ۳، ۱۹۶۱).
اصطلاح یونانی Eidos اساسا به مفهوم نمای یک چیز است و به معنی آنچه که چیزی را بدان تشخیص میدهیم؛ آنچه که بهطور معمول شکل محسوس و شخصیت یک شی را به واسطهٔ نمای دیداری آن شامل میشود. یک شی به اعتبار فرم (Eidos) خود (طی احساس بصری اولیه تشخیص تا درک مجرد جوهر) تشخیص داده، شناخته میشود و برای ما به عنوان یک موجودیت ممتاز آشکار میگردد. (Dic Of Art، Vol. 11، P. 313)
بدون شک زمانی که سخن از فرم در هنر میشود موضوع بحث، اثر هنری یا همان نتیجه خلاقیت هنری هنرمند خواهد بود چرا که فرم، فعلیت یک چیز و شیئیت یک شی است و آنچه که در هنر فعلیت یافته و به منصه ظهور رسیده همانا اثر هنری است. البته باید توجه داشت که این اثر هنری قبل از اینکه بخواهد محسوس شود به حس درآید مرتبهای از وجود را در ذهن و فکر هنرمند (هنگام شروع فعالیت خلاقه هنری) دارد.
معنا یا مضمون هنری اگرچه در عمل و خارج، از فرم قابل تفکیک نیست اما از نظر تئوری میتوان آنها را تفکیک کرد. وابستگی بیش از اندازه این دو مفهوم در هنر باعث عدم تفکیک آنها شده است و این وابستگی باعث تاثیرگذاری این دو مفهوم در یکدیگر شده است. بنابراین جای هیچ شک و تردیدی نیست که وقتی انسان به جنبه ظاهری یا مادی اثر هنری توجه میکند نحوه چنینش و نوع فرم استفاده شده در این اثر هنری باعث انتقال معنایی به انسان میشود.
بر این اساس میتوان گفت همانطور که شکل یا فرم هنری تداعی کننده معنا و مضمونی است، هر معنا و مضمونی برای اینکه باعث تضاد معنایی در اثر هنری نشود نیاز دارد با فرم و شکلی در اثر هنری نمایش داده شود که آثاری از دلالت شکلی و فرمی به مضمونی که در تضاد با مضمون اصلی اثر هنری است، وجود نداشته باشد.
برای مثال اگر قرار باشد اثری هنری مضمونی مهدوی را نشان دهد باید تمام دلالتهای شکلی و فرمی که مضمون کلی اثری هنری را تشکیل میدهند مطابق با این مضمون باشد. از آنجا که یکی از اصولیترین مضامین مهدوی مساله امید به آینده و آیندهای روشن است پس هر گونه دلالت فرمیک به جنبههای نهلیستی در اثر هنری باعث تضاد در مفهوم مهدویت شده و در بسیاری از موارد باعث تحت الشعاع قرار گرفتن مضامین مهدوی میشود. به عبارتی سادهتر رنگ سیاهی فرمی است که نامیدی، ترس، اضطراب را منعکس میکند (البته این یک قانون کلی نیست بلکه بیشتر مواقع این معنا را منعکس میکند) بر این اساس شاید به سختی بتوان گفت فرمی که غالب فضای آن سیاه و آشفته است بتواند منعکس کننده مضامین مهدوی باشد. چرا که این سیاهی و ترس که از فرم نشات گرفته است با مهمترین مضامین مهدوی که امید است تضاد دارد.
مباحثات فراوانی در زمینه فرم صورت گرفته است. کانت فیلسوف برجسته آلمانی شخصی بود که مبنای تفکر زیباییشناسی خود را بر اساس مفهوم فرم تبیین کرد. به طور روشن میتوان گفت او اولین شخصی بود که مفهوم فرم را در هنر به صورت ویژه در مباحث زیبایی شناسی برجسته کرد. (کانت، ۱۳۸۳: ص ۱۲۳) اما این بدان معنا نیست که او اولین فردی بود که فرم را مطرح کرد چرا که در تاریخ زیباییشناسی فرم جایگاه خود را داشته است ولی در میان نظریات دیگرِ زیباییشناسی کمتر به آن پرداخته شده است. چنانچه نقش اساسی فرم را در نظریاتی چون تقلید و بازنمایی نمیتوان نادیده گرفت.
فرم، محتوا، موضوع (یا سوژه) و ماده که گاهی نادیده گرفته میشود، چهار عامل وحدت بخش یک اثر هنری هستند بدین معنا که این امور، عواملی هستند که عموما در تمام آثار هنری وجود دارند. اما باید توجه داشت که در هنرهای کاربردی، این عوامل به گونهای دیگر مطرح میشوند: فرم، ماده و عملکرد که عملکرد به ازای موضوع و محتوا مدنظر قرار میگیرد. بنابراین، عملکرد یک اثر هنری ناب یا زیبا، بیان موضوع و انتقال محتواست. ماده و فرم را میتوان در یک ردیف قرار داد چرا که عموما در بسیاری از آثار هنری (به غیر موسیقی) ماده غالب فرم است و فرم در ماده است که محقق میشود.
بر این اساس، فرم و معنا دو جزء وحدت بخش اثر هنری هستند که وجود هر کدام نه تنها دیگری را نفی نمیکند بلکه باعث اثبات دیگر میشود چرا که هیچ معنایی بدون در نظر گرفتن شکل و فرمی قابل درک نیست. معنا انتزاعی است و برای اینکه درک شود نیاز به شکل یا فرمی دارد که در آن منعکس شده باشد. البته باید توجه داشت که فرم در موسیقی را باید از فرم در ادبیات و هنرهای تجسمی جدا کرد چرا که اثر هنری موسیقی با چیزی به نام ماده یه شکل خاصی در ارتباط نیست و مفهوم فرم در آن کمی متفاوت از دیگر هنرهاست.
—
منابع
و. تاتارکیه ویچ (۱۳۸۵). فرم در تاریخ زیبایی شناسی، فرهنگ تاریخ اندیشهها. ترجمه صالح حسینی. چاپ اول
کانت، ایمانوئل. (۱۳۸۳). نقد قوه حکم. ترجمه عبدالکریم رشیدیان. تهران، نشر نی
The Dictionary of ART, Vol. 11, Jae Turner, Macmillan, 1996