وقتی برای اولین بار به فیلادلفیا نقل مکان کردم، یکی از دوستانم هیجانزده مجموعه آثار مارسل دوشان را در موزهٔ هنر فیلادلفیا به من نشان داد: تابلوی «فواره». نمیخواهم آن را در اینجا توصیف کنم، چون اگر آن را ندیده باشید، خواندن در موردش از جذابیت اولین مواجههٔ شما با آنها میکاهد. من باید مدت زیادی به تابلوی فواره خیره میشدم، اما گویی برای یادآوری کار دیگری، که احساسم را نسبت به آنچه این تابلو در خود داشت، کاملاً وارونه کرده بود.
چه چیز واقعاً ترسناکی در این اثر بود؟ خیلی عجیب است، چطور ما میتوانیم همانطور که داریم از چیزی میترسیم، همزمان به نظرمان بامزه یا سرگرم کننده بیاید؛ یا وقتی داریم تابلوی هراس انگیزی را دید میزنیم، چگونه می شود فوارهای را که در پس زمینهٔ اثر میدرخشد، تحسین کنیم؟
از آن به بعد دیگر تعجب میکردم که چگونه یک نوشته میتواند خواننده را با خود درگیر کند، دقیقاً مثل کاری که دوشان با تماشاگر اثرش میکند. نمیدانم چطور کسی میتواند موزهها و گالریها را بگردد تا تصورات شخصی را تکه تکه ببیند؛ اما شاید من یکی بتوانم حین این کار، به صفحه کاغذ به عنوان جایی برای طرح یک اثر پیچیده، مفصل و حتی ناراحت کننده فکر کنم.
—Catie Rosemurgy, author of The Stranger Manual (Graywolf Press, 2010)