فیروزه

 
 

عصر کشف دیگران

در زمان گذشته، این بازگانی بود که در کنار جنگ و روابط دوستانه، باعث انتقال بخش بزرگی از تمدن‌های انسانی شد و این در حالی بود که بازرگانی در قلمرو دولت اسلامی جان گرفته بود؛ بازرگانی چه داخلی و چه خارجی در دولت عباسی پیوسته در حال گسترش بود.

جهان اسلام در زمینه‌ی بازرگانی خارجی، با غرب و شمال اروپا، خاور دور و قاره‌ی آفریقا روابط تجاری داشت. روابط بازرگانی با غرب اروپا بر پایه‌ی صادرات بندگان به جهان اسلام پی‌ریزی شده بود، این‌گونه که بندگان را به بنادر فرانسوی آورده و سپس از آن‌جا به جهان اسلام حمل می‌کردند.

مبادلات تجاری بین جهان اسلام و دولت بیزانس و شمال اروپا پیوسته برقرار بود. دولت‌های اسکاندیناوی پوست خز را به جهان اسلام صادر می‌کردند و جهان اسلام حریر را از چین و فیل، ادویه و چوب را از هند وارد می‌نمود. و به همین صورت طلا، آبنوس و عاج از قاره‌ی آفریقا به جهان اسلام صادر می‌شد.

اما بازرگانی داخلی، یا از طریق راه‌های خشکی یا راه‌های آبی مانند رودخانه‌ها، کانال‌ها و دریاها صورت می‌گرفت. قابل ملاحظه است که اعراب به راه‌ها به عنوان وسیله‌ی ارتباطات و انتقال متاع‌ها و رهگذار کاروان‌ها اهتمام داشتند، لذا در جهت تجهیز این جاده‌ها به عمارات یا منازلی برای استراحت، همت گماشتند و چاه‌ها و چشمه‌هایی را برای رساندن آب لازم برای مسافران حفر نمودند. بی‌شک رسیدگی به راه‌ها در اسلام از واجبات شرعی شمرده می‌شود زیرا از آن‌ها در جهت حج خانه‌ی خدا و زیارت مسجد شریف نبوی استفاده می‌شود.

«تمدن اسلامی از اواخر قرن یازدهم میلادی راه خویش را به غرب اروپا باز کرد و در این راستا راه‌های متعددی در پیش گرفت که مهم‌ترین آن‌ها سه راه است؛ اول: اندلس، دوم: سیسیل و سوم: سرزمین‌های خاور نزدیک و جنگ‌های صلیبی مربوط به آن‌ها.

این راه‌ها را مورد بحث قرار خواهیم داد تا اهمیت هر طریق در پیوند تمدنی جهان اسلام با غرب اروپایی را بیان کرده باشیم.»(۲)

اندلس (اسپانیا)

«در اوایل قرن هشتم میلادی، وقتی مسلمانان اندلس را فتح کردند، این سرزمین از حیث انتشار جهل و عقب‌ماندگی، هرج و مرج برخاسته از کشمکش‌های اجتماعی و فروپاشی داخلی و فنته‌های قومی و قبیله‌ای با بقیه‌ی سرزمین‌های غرب اروپا تفاوتی نداشت. اما مسلمانان بعد از فتح، آن را به مرحله‌ی استقرار و سازندگی رساندند. و در مسیر احیای زمین‌های مرده و بایر، آبادی شهرهای ویران و فعال نمودن تجارت راکد و جان دادن به صنعت عقب‌مانده گام برداشتند تا جایی که اندلس تحت خلافت قرطبه (کردوا)، ثروتمندترین و پرجمعیت‌ترین نواحی اروپا شد.»(۳)

«مسلمانان به ادبیات، علوم و فنون توجه و عنایت نمودند و به گونه‌ای ابتکار و نوآوری کردند که چشمه‌ساری گوارا فراهم نمودند که از اواخر قرن یازدهم میلادی، اروپا پیوسته از آن جرعه‌نوشی می‌کرد. اندلسی‌ها در راه به دست آوردن علوم مشرق اسلامی از هیچ تلاشی فروگذار نکردند؛ چه با فراخواندن دانشمندان مشرق مانند «ابی علی قالی» به اندلس، چه با سفر هیئت‌هایی از غرب اندلس به مشرق برای دانش و معرفت‌اندوزی مانند «یحیی بن یحیی لیثی» و چه از طریق گردآوری کتب که خود از مهم‌ترین ابزارهای فعالیت علمی است؛ به گونه‌ای که خلیفه «حَکَم دوم» مهم‌ترین تألیفات و مصنفات عربی در علوم قدیم و جدید را فراهم نمود. لذا مردم در زمان او به طور گسترده‌ای به خواندن کتب پیشینیان و آموختن مشارب و اندیشه‌های آن‌ها روی آوردند تا آن‌جا که شمارگان کتاب‌های موجود در کتابخانه او به هزاران رسید.»(۴)

«تمدن اسلامی در اندلس در نیمه‌ی دوم قرن دهم میلادی در حالی به اوج خود رسید که «قرطبه» -پایتخت خلفای اموی – از بزرگ‌ترین شهرهای دنیای متمدن گردید؛ به گونه‌ای که در آن بیش از دویست هزار منزل وجود داشت که یک میلیون نفر جمعیت، در آن‌ها سکونت داشتند. همین برای مباهات کردن قرطبه کافی است که ساکنینش در آن دوره قادر بودند شب‌هنگام در خیابان‌ها زیر نور چراغ‌های عمومی تردد داشته باشند؛ حال آن‌که شهر لندن، تا هفت قرن بعد حتی یک چراغ روشن در هنگام شب در راه‌هایش نداشت. به همین صورت تمدن اسلامی خصوصاً در ابعاد فرهنگی، اقتصادی و هنری در اندلس پیوسته نورافشانی می‌کرد و این امر ادامه یافت تا در قرن دوازدهم و سیزدهم و بعد از این دو، غرب اروپا را روشن کند.

سیاست تساهلی که مسلمانان نسبت به اهل ذمه – از مسیحی و یهودی- پیش گرفتند، به این خیزش عظیم در اندلس کمک کرد. این‌گونه بود که ساکنان اسپانیایی اندلس به استفاده از زبان عربی روی آوردند به علاوه آن را بر زبان لاتینی ترجیح دادند؛ همان‌گونه که بسیاری از یهودیان نزد اساتید عرب شاگردی نمودند.»(۵)

«این‌گونه مکتب بزرگی از غیر مسلمانان به وجود آمد که اعضای آن توانستند نقش سفیران بین تمدن اسلامی از طرفی و اهالی غرب اروپا را از طرف دیگر ایفا کنند. یهودی‌ها به گونه‌ی فعالی در حیات فرهنگی در اندلس مشارکت داشتند و این به خاطر کتاب‌های عربی فراوانی بود که ترجمه نمودند. باید در نظر داشت که فعالیت یهود اسپانیا، جزء جدایی‌ناپذیری از فعالیت فرهنگی مسلمانان بود. میزان شیفتگی اسپانیایی‌ها به فرهنگ عرب و اقبال آن‌ها به تمدن مسلمین در گفته‌ی «فارو» روشن می‌شود آن‌جا که می‌گوید «برادران [کشیش] مسیحی من کتاب‌های فقها و فلاسفه‌ی مسلمان را فرامی‌گیرند تا شیوه‌ی بلیغ عربی را بیاموزند.»(۶)

«هنگامی که در سال ۱۰۸۵م طلیطله در دست مسیحی‌ها افتاد. جویندگان دانش از نواحی مختلف اروپای غربی برای استفاده بیشتر از تحقیقات اسلامی، به گونه‌ی بیشتری به اسپانیا سرازیر شدند و حرکت ترجمه از عربی فعال شد و بسیاری از تألیفات عرب در علوم و فنون مختلف به «لاتین» ترجمه شد. به همین صورت بسیاری از تألیفات یونانی‌ها، مثل کتاب‌های جالینوس و بقراط و افلاطون و ارسطو و اقلیدس و جز این‌ها، از زبان عربی گرفته و ترجمه شد. در میان فرمانروایان مسیحی اسپانیا کسانی مانند «الفونس پنجم» – پادشاه قشتاله- و لیون که به حکیم ملقب بود (۱۲۵۲ م – ۱۲۸۴ م) وجود داشتند که به فرهنگ عربی اسلامی اهتمام داشتند.

بعضی از مسیحی‌های متعصب – مانند اسقف اعظم «اگزیمنیس» که هشتاد هزار کتاب از کتاب‌های عرب را بعد از راندن آن‌ها از اسپانیا سوزاند – پنداشتند که می‌توانند آثار تمدن اسلامی را از اندلس محو نمایند امّا از این نکته غفلت کردند که آن‌چه عرب از راه‌های هموار و سنگفرش، کاخ‌های مرتفع، مسافرخانه، دیدبانی و غیره بر جای گذاشت، همه‌ی این‌ها عهده‌دار ماندگار کردن اسم عرب هستند تا آن‌جا که «لوبون» می‌گوید: در اسپانیای معاصر چیزی از اعمال و دستاوردهای آبیاری جز آن‌چه عرب آن را به انجام رسانده است پیدا نمی‌شود.

خلاصه این‌که عرب با مردم اندلس درآمیختند و از آنان همسر اختیار کردند و هر کجا رفتند دین و زبان و فرهنگ خود را منتشر نمودند. عرب از نظر اندیشه مردمانی باز بودند؛ لذا به داد و ستد [فرهنگی] روی آوردند. آن‌ها دین خود را بر کسی تحمیل نکردند، اما اوضاع ظالمانه‌ی اجتماعی در دوره‌ی «گوت‌ها» گروه‌های زیادی از مردم را به اسلام کشانید و این‌گونه از همان لحظه‌ی آغاز، روند اختلاط اجتماعی به گونه‌ی وسیعی بین عناصر مختلفی که ملت اندلس را شکل می‌دادند، شروع شد و داد و ستد مدنی و فرهنگی عربی نفوذ گسترده‌ای در اسپانیای مسیحی پیدا کرد. اما دولت‌های اسلامی در اندلس کم‌کم رو به ضعف نهادند و در مقابل، قوت و استحکام پادشاهی‌های مسیحی رو به فزونی نهاد تا آن‌جا که طلیطله در سال ۱۰۸۵م در دست مسیحی‌ها افتاد تا کار به سقوط دولت کوچک غرناطه در سال ۱۴۹۲ میلادی انجامید.»(۷)

سیسیل

«عرب‌های پیروز یا حکام تونس، جزیره سیسیل را که تحت تسلط حکومت بیزانس بود در سال ۲۱۲ هجری / ۸۲۷ میلادی فتح کردند و این جزیره تا آن هنگام که «نورماندی‌ها» در سال ۴۸۴ هجری / ۱۰۹۱ میلادی بر آن چیره شدند در دست مسلمانان بود.

علوم مسلمانان از طریق جزیره‌ی سیسیل به غرب اروپا راه پیدا کرد و این در همان زمانی بود که مسلمانان به حفر زه‌کشی‌های آب و کانال پرداختند و آبراه‌هایی که پیش از آن‌ها ناشناخته بود را ساختند و همین‌طور کشت پنبه و نیشکر را به سیسیل وارد نمودند. در صنعت، مسلمانان از ثروت طبیعی جزیره بهره‌برداری کردند و از آن نقره، آهن، مس و گوگرد استخراج نمودند و صنعت حریر را به جزیره وارد کردند. بازرگانی سیسیل در دوره عرب، در چهارچوبی گسترده انجام می‌پذیرفت. هم‌اکنون در سیسیل از ساختمان‌های عرب جز تعداد اندک و نادری باقی نمانده است امّا همگی شکوه و زیبایی افسونگری را گواهند. «الادریسی» شهر «پالرمو» (پایتخت سیسیل) در زمان حاکمیت «روجر دوم» – یعنی اندکی پس از زوال حکومت عرب – را توصیف کرده و قصرها، خانه‌ها و گردشگاه‌های آن را ستوده است و بدین طریق تفاوت فراوان آن با اوضاع فرهنگی، عمرانی اقتصادی و اجتماعی سیسیل در آغاز استقرار مسلمانان در آن‌جا آشکار می‌شود.»(۸)

«…تمدن اسلامی با انتهای حکومت مسلمانان بر جزیره پایان نمی‌پذیرد، بلکه پادشاهان «نورمان» که به حمایت از عرب و رسیدگی به آن‌ها پرداختند، از تمدن اسلامی پشتیبانی نمودند زیرا می‌دانستند که سود این کار به خودشان برخواهد گشت. روجر اول (۱۰۶۱م – ۱۱۰۱م) احکام و فرامین خویش را در کنار لاتینی و یونانی، به عربی می‌نوشت و سکه‌هایی که این پادشاه ضرب کرده است از این جهت متمایز بوده که رویش نوشته‌ای عربی داشت و طرف دیگر آن را به لاتینی و یونانی نوشته بودند و به همین طریق بعضی از سکه‌های او مشتمل بر شعار اسلامی و بعضی دیگر دارای شعار مسیحی بودند. جانشینان روجر اول، هم از سُنت او درس گرفتند لذا روجر دوم (۱۱۲۹م – ۱۱۵۴ م) دانشمندانی از عرب را به یاری طلبید و ولیم دوم (۱۱۶۶ م – ۱۱۸۴ م) زبان عربی را آموخت و در مهم‌ترین امور خود به مستشاران عرب رجوع نمود. پادشاهان سیسیل ردایی حریری می‌پوشیدند که با نوشته‌هایی عربی به خط کوفی پیراسته شده بود و تاریخ آن به سال ۱۱۳۳م برمی‌گشت. به همین صورت پادشاهان «نورمان» در سیسیل نگهبانانی از عرب برای خود گماشتند که لباس‌شان با لباس نگهبانان نورمان تفاوت داشت.

شکی نیست که در قصر‌های پادشاهان نورمانِ سیسیل، به شعر عربی پرداخته می‌شد و در قرن دوازدهم و در عهد امپراطور فردریک دوم مکتب سیسیل در شعر ظاهر شد زیرا او به علت آموختن زبان عربی، خود به مظاهر شرقی و عربی احاطه داشت و همان‌طور که ستاره‌شناسان و ادبا را ترغیب می‌کرد، از ترجمه کتاب‌های عربی پشتیبانی می‌نمود.» (۹)

خاور نزدیک و جنگهای صلیبی

«سرزمین‌های شام و خاور نزدیک در انتقال مظاهر تمدن اسلامی به غرب اروپایی در قرون وسطی تأثیر گذاشت. این تأثیر از رهگذار جنگ‌های صلیبی بوده که از آن‌ها روابط سیاسی، فرهنگی و بازرگانی بین خاور اسلامی و باختر مسیحی به وجود آمد.

صلیبی‌ها برای طلب دانش به منطقه‌ی شرق و سرزمین‌های شام نیامده بودند و زندگی تازه‌ی آن‌ها متمایز بود با خشونت، ساختن قلعه‌ها و دژها و ماندن در استحکاماتی که در شام، در وسط اقیانوس وسیع اسلامی بنیان نهاده بودند. ستم و گران‌باری جنگ تنها هنگامی از بین رفت که آخرین دژهای صلیبی که شهر «عکا» باشد در شام در سال ۱۲۹۱م به تصرف درآمد. این‌گونه بود که صلیبی‌ها فرصت یک زندگی آرام و مستقر که برای پرداختن به فعالیت فکری و فرهنگی ضروری است را پیدا نکردند و بر خلاف برادران اروپایی آن‌ها در اندلس و سیسیل، صلیبی‌ها فرصت پیوند مسالمت‌آمیز با عرب را به دست نیاوردند. اگر چه صلیبی‌ها توانستند تعدادی حکومت نیرومند در شام مانند پادشاهی مشهور بیت‌المقدس را تأسیس نمایند اما در حقیقت تمام این واحدهای صلیبی، سنگرها و پادگان‌های پراکنده‌ای در میان اقیانوس وسیعی از دشمنان بودند؛ لذا جوی از رعب و وحشت بر تمام آن‌ها سایه افکنده بود که با وجود آن یک حیات علمی ثمربخش به هیچ وجه امکان‌پذیر نبود.» (۱۰)

«باید اعتراف کرد که جنگ‌های صلیبی از اتصال فرهنگی و تمدنی بین مسلمانان و صلیبی‌ها خالی نبود. از بعد زبانی، بسیاری از اصطلاحات و کلمات عربی در زبان‌های اروپایی داخل شد. به همین صورت جنگ‌های صلیبی در پیشرفت فنون نظامی اروپائیان خصوصاً در ساخت قلعه‌ها و دژها، تأثیر گذاشت. علاوه بر این جنگ‌های صلیبی در پیشرفت عملیات‌های محاصره، به کارگیری منجنیق‌ها و دژکوب‌های ویرانگر و نیز استخدام زره آلات برای سواران و اسب‌هایشان و ارسال نامه‌های جنگی به وسیله کبوتران نامه‌بر تأثیر گذاشت.

این احتمال می‌رود که مشرق اسلامی همان منبعی باشد که مغرب اروپایی در هنگام جنگ‌های صلیبی در نتیجه اتصال با مسلمانان از آن بهره برده باشد. جنگ‌های صلیبی به برقراری فعالیت بازرگانی بین شرق و غرب انجامید و این فعالیت در اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی اروپا اثر گذاشت و زندگی عربی، در نتیجه رشد تبادل تجاری، بر زندگی اروپایی تأثیر گذاشت. لذا ملاحظه می‌کنیم که گیاهان، محصولات و درختان جدیدی مانند کنجد، برنج، خربزه و سیر از شرق دریای مدیترانه به غرب این دریا راه پیدا کرد و بسیاری از داروها، رنگ‌ها و ادویه شرقی در غرب منتشر شد. گذشته از این بعضی از آداب و رسوم و آئین‌های اسلامی به غرب منتقل شد.»(۱۱)

«در حقیقت در قرون وسطی، زمانی برای غرب اروپا فرا رسید که مردم از سخت‌گیری کلیسا، که اندیشه آن‌ها را دایره‌ی کوچکی محدود ساخته بود، به تنگ آمدند و جستن حیات علمی و فکری پربارتر و متنوع‌تری را آغازیدند.

در همان هنگام که کلیسا، اندیشه مردم را در غرب اروپا به بند کشیده بود و آن‌ها را مجبور می‌کرد که در محدوده‌ی خاصی فعالیت فکری داشته باشند، اندیشمندان اسلامی مانند ابن‌رشد، در آزادی اندیشه مثال‌زدنی بودند. این‌گونه بود که اروپایی‌ها روی به سمت تمدن اسلامی گرداندند و برای پژوهش در دانش مسلمانان رهسپار گردیدند. این خود آثاری روشن بر اندیشه‌ی اروپایی باقی گذاشت. از این جمله می‌توان «ادیلارد الباتی» را نام برد که دو علم فلک و هندسه را آموخت و از مصر، شام و اندلس دیدن کرد و همانند او «لئوناردو فیبوناچی» است که به مصر و سرزمین‌های شام سفر کرده و جبر را از مسلمانان فراگرفت.» (۱۲)

«با توجه به این‌که استفاده از عصاره‌ی اندیشه‌ی عربی جز از طریق جنبش عظیم ترجمه صورت نمی‌گرفت، بسیاری از عربی‌دانان غیر عرب به ترجمه بسیاری از مؤلفات عربی به لاتینی کمر همت بستند و امکان این را برای غرب اروپایی فراهم نمودند تا از فراورده‌ی قریحه‌ی عربی اسلامی به طور گسترده‌ای استفاده نمایند.» (۱۳)

جنبش ترجمه

«اروپا در بین قرن‌های دوازدهم و پانزدهم شاهد نهضتی بود که در دو بعد علمی و فلسفی، از طرفی با میراث یونانی و از طرف دیگر با میراث عربی اسلامی ارتباط داشت. اروپا نمی‌توانست از این دو میراث جز از طریق جنبش عظیم ترجمه از عربی و یونانی استفاده کند.

اما میراث یونانی در دوره‌های تاریک سده‌های میانی در غرب اروپا مورد توجه قرار نگرفت حال آن‌که به طور کافی در شرق مورد تقدیر و توجه قرار گرفت و عرب به فرهنگ‌ها و علوم مختلفی که در غرب آسیا یافت اهتمام فراوان و توجه بالایی از خود بروز داد و تمدن اسلامی با جنبش ترجمه از فارسی، سریانی، یونانی، هندی و چینی به عربی متمایز گشت.» (۱۴)

«بنی‌امیه بهره‌ی کافی از حکمت و بلند نظری داشتند که باعث شد مدارس بزرگ مسیحی، صائبی یا فارسی را در اسکندریه، بیروت، حرا، نصیبین و نیشابور دایر باقی گذارند (۱۵) لذا این مدارس کتب اصلی در فلسفه و سایر علوم که اکثرشان به سریانی ترجمه شده بود را حفظ کردند. این کتب به سرعت مسلمانان آشنا به دو زبان سریانی و یونانی را مجذوب خود ساخت و دیری نپایید که علاوه بر یهود و نسطوری‌های مسیحی، عده‌ای از مسلمانان کمر به ترجمه این کتب به عربی بستند.

روش سریانی‌ها این‌گونه بود که ابتدا کتاب یونانی را به زبان خودشان – سریانی – برگردانند سپس آن را از سریانی به عربی ترجمه نمایند و این‌گونه، سریانی‌ها – پیروان کلیسای شرقی سریانی – بزرگ‌ترین حلقه‌ی اتصال بین دو فرهنگ هلنی و اسلام شدند.

این حرکت علمی و جنبش ترجمه به عربی در عصر عباسی نیز ادامه یافت، که در این دوره مسلمانان بین میراث یونان و علوم ایرانیان، هندیان و چینیان ارتباط برقرار کردند به گونه‌ای که زبان عربی وسیله‌ی علم و معرفت گردید که بلندترین قله‌های سربلندی و رفعت که تمدن بشری در سده‌های میانی به آن رسیده بود را بیان می‌کرد. عرب توانست علاوه بر ترجمه‌ی مجموعه‌ای از کتب فارسی و هندی، کتب‌های فلسفی ارسطو و افلاطون و کتب طبی جالینوس را ترجمه کند و این‌گونه جویندگان معرفت از عرب توانستند آن‌چه یونان طی سال‌های متمادی تولید کرده بود را درک و هضم کنند. لذا راهی در برابر غرب اروپایی جز ترجمه از عربی به لاتینی باقی نماند. گذشته از این، دانشمندان مسلمان مانند ابن‌رشد، شروحی را بر فلسفه‌ی ارسطو نوشتند که دانشمندان غربی به این شروح عنایت و اهتمام داشتند.» (۱۶)

«مهم‌ترین مراکز ترجمه از عربی به لاتینی عبارت بود از اندلس و سیسیل و در حقیقت اندلس مرکز اصلی ترجمه از عربی به لاتینی بود. لذا بسیاری از چهره‌های نهضت اروپایی در قرن دوازدهم، به قصد جرعه‌نوشی از دریای تمدن اسلامی در علوم و آداب مختلف، رهسپار اندلس شدند. از جمله کسانی که در قرن دوازدهم روانه‌ی اسپانیا شدند می‌توان «ادیلارد» انگلیسی و «هرمان» از آلمان و «جیرارد» از کریمونای ایتالیا را نام برد و این‌ها گذشته از اهل اسپانیا – که عرب شده بودند – و یهود است که به برگرداندن معارف عربی و ترجمه‌ی آن‌ها اهتمام داشتند؛ که به عنوان نمونه می‌توان به پطرس فونس، حنا اشبیلی و ابراهیم‌بن‌عزرا و غیر از این‌ها اشاره کرد.»(۱۷)

«جنبش ترجمه از عربی در بارسلون، لیون و طلیطله فعال شد؛ جایی که سراسقفش، کتابخانه‌ی بزرگی را برای ترجمه از عربی به لاتینی، دایر نمود و در آن‌جا بسیاری از اصلی‌ترین کتاب‌های مرجع عربی، به لاتینی ترجمه شد.

«روبرت شستری» قرآن را برای اولین‌بار به لاتینی ترجمه کرد و همین‌طور کتاب خوارزمی در ریاضیات را علاوه بر بعضی مؤلفات عربی دیگر در شیمی و ستاره‌شناسی ترجمه کرد. به همین صورت، «جیرارد کریموتاوی» در طلیطله به ترجمه کتاب‌های عربی در تمام علوم و فنون کمر بست و بیش از هفتاد کتاب از تألیفات عربی را ترجمه کرد که حوزه‌های مختلف معرفت خصوصاً ریاضیات و طبیعت، شیمی و پزشکی را شامل می‌شد.» (۱۸)

شکی نیست که عرب با تسامح فراوانی که نسبت به بیگانگان و غیرمسلمانان داشت فرصت خوبی را برای این عناصر فراهم نمود تا نزد مسلمانان به شاگردی و بهره‌برداری بنشینند، تا آن‌جا که یکی از نویسندگان اروپایی این‌گونه اظهار می‌دارد: «تمدن اسلامی به سبب تسامح خود نسبت به عناصر بیگانه بود که رشد و تعالی پیدا کرد.»

«سیسیل نیز به نوبه‌ی خود نقش مستقیم و بی‌واسطه‌ای در جنبش ترجمه از عربی داشت. موقعیت سیسیل به عنوان حد فاصل بین اروپا و آفریقا، آن را در این نقش‌آفرینی کمک کرد. به علاوه این جزیره از سال ۸۲۷م تا ۱۹۰۱م تحت حکومت مسلمانان بود و در عصر نورمن نیز که عرب را در حکومت آن باقی گذاشتند، قسمت بزرگی از ساکنان مسلمان و نیز فرهنگ عربی‌اش را حفظ کرد.

در سیسیل بسیاری از کتاب‌های عربی ترجمه شد؛ در سال ۱۱۵۰م، ایوجینوس بالرمی، کتاب بطلمیوس را ترجمه کرد و در سال ۱۱۶۲م کتاب‌های دیگری در ستاره‌شناسی و ریاضیات از عربی ترجمه شد. از میان مترجمین در قرن سیزده، فرج‌بن‌سالم یهودی به شهرت رسید. او اصالتاً سیسیلی بوده و در پالرمو، پایتخت سیسیل به علم‌آموزی پرداخت و بسیاری از کتب عربی را به لاتینی ترجمه کرد.» (۱۹)

اثر تمدن اسلامی در سرزمین‌های غرب

در هنرهای قرون وسطی، عصر رنسانس و قرن هجدهم، بعضی از هنرمندان به اضافه کردن اشکال هنر اسلامی به کارهای‌شان، به گونه‌ی تکمیل یا تزئین، روی آوردند بدون این‌که هنگام نقل شکل‌های حروف نوشتاری عربی، از محتوای کلمات باخبر باشند یا معنایی را که نقش تزئینی نزد هنرمند مسلمان داشت را درک کنند؛ آن‌ها تنها فرم بدون محتوا را منتقل می‌کردند به گونه‌ای که نشان می‌داد آن‌هایی که در خارج [از فرهنگ اسلامی زندگی می‌کنند] شیفته‌ی ظاهر این اشکال تزئینی هستند.

«قرن دهم میلادی، انتشار روند بیابان‌نشینی در تمام منطقه‌ی خاورمیانه را شاهد بود که این افزایش نه به معنای زیاد شدن تعداد صحرانشینان و نه‌نقش اقتصادی آن‌ها بلکه به معنای بزرگ شدن نقش سیاسی و نظامی آن‌ها بود. اما مغرب اسلامی، به رغم روابط فرهنگی و اقتصادی که با شرق داشت از فرهنگی بهره می‌برد که بسیار متفاوت از شرق بود زیرا دوره‌ای را تجربه می‌کرد که در اسپانیا و در قرطبه زیر سایه خلافتی قدرتمند بود.»(۲۰)

فلورنس سرآغازی واقعی برای عصر رنسانسی است که در آینده به درازا می‌کشید و حق این است که شهر «فلورانس» اولین جرقه برای آغاز عصر رنسانس بوده و این به خاطر نهضت فراگیری بود که در علم و هنر در این شهر به وقوع پیوست، خصوصاً در عهد «کوزیمو» و «لورنزو» که بزرگ‌ترین مردان خاندان حاکم «میدچی» بودند. این دو، این رویّه را داشتند که مخطوطات یونانی و عربی را خریداری می‌کردند و از عملیات کشف آثار تاریخی حمایت مالی می‌نمودند و همین‌طور از علما، ادبا و هنرمندانی که از قسطنطنیه و اندلس، به فلورانس وارد می‌شدند، به بهترین نحو پذیرایی می‌نمودند. از این گذشته، کتابخانه‌ها، موزه‌ها و مراکزی علمی بنا نهادند تا آن‌جا که فلورانس در عهد آن دو، شبیه‌ترین شهرها به آتن در عصر طلایی‌اش شد.

در پرتو این فعالیت و نیز توجه و اهتمام به منابع اصلی و گوناگون، گرایش انسانی جدیدی آشکار گشت و همان‌طور که بیان شد وجهه‌ی زندگی و هنر را چندین قرن متحول کرد. واضح است که در این جنبش، جانبداری از یک عقیده‌ی مشخص یا فکر معین وجود نداشت بلکه تمام عقیده‌ها و افکار را با آغوش باز پذیرا بود و معیار و میزان معتبر در تشخیص صحیح و غیر صحیح تنها عقل بود لذا تمام ثروت‌های معنوی که احیا شده و به دایره‌ی زندگی آورده شده بودند، بر محک عقل عرضه می‌شدند و مادامی که عقل بروز کند، همراه آن آزادی قبول و انکار نیز بروز خواهد نمود. لذا دیگر چیزی [به گونه‌ای که نتوان در مورد آن به بحث و بررسی پرداخت] نبود و همین‌طور تعالیمی که بر عقل و روح انسان فرض بشود وجود نداشت و این انسان بود که همه‌چیز بود و او اصل و محور بود. این رویکرد و برداشت در توجه و عنایت صرف به بررسی علوم مربوط به انسان انعکاس پیدا کرد کما این‌که در ابداعات هنری انسان در آن زمان بازتاب داشت و به‌گونه ملموسی بر آن‌ها اثر گذاشت.» (۲۱)

«لذا قرن یازدهم برای اروپایی‌ها، عصر کشف «دیگران» بود و این دیگران برای اروپا، از یک جهت همان امپراطوری بیزانس و از جهت دیگر جهان اسلام بود و مسلمانان همواره نقش دیگرانی را ایفا می‌کردند که در عین غایب بودن، حاضر بودند؛ آن‌ها برای غربی‌های کاتولیک همان دشمن مخوف و ناپسند و همان همسایه مترقی و پیشرفته‌ای بودند که در اندلس، سیسیل، سرزمین‌های شام و مصر و شمال آفریقا سکونت داشتند و همواره مورد رشک بودند. جنگ‌های صلیبی- از طرفی در فلسطین، مشرق و مغرب عربی بر ضد مسلمانان و از طرف دیگر بر ضد دولت مسیحی بیزانس- تلاشی سرسختانه بود که غرب کاتولیک برای خارج شدن از پوست تنگ اروپا به آن روی آورد. در سده‌های میانه، تمدن اروپایی از تمدن عربی اسلامی تأثیر پذیرفت و بازرگانی، همان وسیله پیوندی اسلامی- مسیحی در قرون میانه بود. از قرن یازدهم به بعد اروپایی‌ها در دریای مدیترانه در بازرگانی فعالیت داشتند و مسلمانان بر روی آب‌های این دریا در فعالیت آن‌ها مشارکت داشتند. این فعالیت تجاری افزایش پذیرفت و بعد از سال ۱۰۰۰م نیز به رشد خود ادامه داد. گذشته از سرزمین‌های مغرب عربی اروپایی‌ها از اسلامی که از مصر و عراق و ایران می‌آمد، تأثیر می‌پذیرفتند و هنرهای انتزاعی(۲۲) اروپایی در سده‌های میانه متأثر از تمدن عربی اسلامی بودند و حقایقی وجود دارد که به این نکته اشاره دارند که هر فکر و شکل در بسیاری از هنرهای اروپایی منبع و ماخذی اسلامی دارند.» (۲۳)

پاورقی‌ها:

۱- این مقاله ترجمه‌ای است از فصل سوم کتاب أثر الفن الاسلامی علی التصویر فی عصر النهضهٔ، (= اثر هنر اسلامی بر نگارگری در عصر رنسانس) تألیف: ایناس حسنی، چاپ اول، ۲۰۰۵م- ۱۴۲۵ه-، دارالجیل للنشر و الطباعهٔ و التوزیع، عنوان فصل سوم این کتاب: «طرق انتقال و تاثیر الفن الاسلامی در اروبا» می‌باشد.

۲- د. اسماعیل احمد یاغی: اثر الحضارهٔ الاسلامیه فی بلاد الغرب، مکتبه العبیکان، الریاض، ۱۹۹۷، ص ۳۴.

۳- گوستاو گرونیباوم: حضارهٔ الاسلام، ترجمه عبد العزیز جاوید، القاهرهٔ، ۱۹۵۶، ص ۸۱-۸۲،

۴- د. عزالدین فراج: فضل العلماء المسلمین علی اروبا، ص ۲۲۱، ۲۲۵.

۵- د. اسماعیل احمد یاغی، اثر الحضارهٔ الاسلامیهٔ فی بلاد الغرب، مکتبهٔ العبیکان، الریاض، ۱۹۹۷،ص ۳۵، ۳۶.

۶- د. سعید عاشور: المدنیهٔ الاسلامیهٔ و اثرها فی الحضارهٔ الاروبیهٔ، القاهرهٔ، ۱۹۶۳، ص ۵۲-۵۳.

۷- د. اسماعیل احمد یاغی، اثر الحضارهٔ الاسلامیهٔ فی بلاد الغرب، مکتبهٔ العبیکان، الریاض، ۱۹۹۷، ص ۳۶، ۳۷.

۸- د. سعید عاشور: المدنیهٔ الاسلامیهٔ و اثرها فی الحضارهٔ الاروبیهٔ، القاهرهٔ، ۱۹۶۳، ص ۵۳، ۵۵.

۹- د. عزالدین فراج: فضل العلماء المسلمین علی اروبا، القاهرهٔ، ۱۹۸۸، ص۲۳۵.

۱۰- د. سعید عاشور: المدنیهٔ الاسلامیهٔ و اثرها فی الحضارهٔ الاروبیهٔ، القاهرهٔ، ۱۹۶۳، ص ۵۷، ۶۰.

۱۱- د. اسماعیل احمد یاغی: مرجع گذشته، ص ۴۰ – ۴۱.

۱۲- د. سعید عاشور: منبع گذشته، ص ۵۹ – ۶۰.

۱۳- د. اسماعیل احمد یاغی: منبع گذشته، ص ۴۲.

۱۴- د. اسماعیل احمد یاغی: منبع گذشته، ص ۴۲.

۱۵- خواننده‌ی عزیز خود واقف است که بنی‌امیه چه صفحات تاریکی در تاریخ به یادگار گذاشته که جایی را برای این مدح و تمجیدها برای خود باقی نگذاشته است. درست آن است که این نقاط روشن را از شیوه و سیره‌ی اسلامی بدانیم که تا به آن به هر میزانی عمل شد موجب پدید آمدن افتخارات بزرگی شد و شیوه‌های امثال بنی‌امیه مسلمانان را رفته‌رفته از چنین اسلامی محروم ساخت… مترجم.

۱۶- فیلیپ حتی: تاریخ الاسلام، ج ۲، بیروت ۱۹۹۳، ص ۳۸۰، ۴۴۴.

۱۷- د. اسماعیل احمد یاغی: منبع گذشته، ص ۴۴.

۱۸- گوستاو گرونیباوم: حضارهٔ الاسلام، ص ۴۳۲.

۱۹- منبع سابق، ص ۴۳۹.

۲۰- کلود کاهن: الشرق و الغرب زمن الحروب الصلیبیهٔ، ترجمهٔ: احمد الشیخ، نشر سینا، ۱۹۹۵، ص ۱۷.

۲۱- عز الدین اسماعیل: منبع گذشته، ص ۸۵.

۲۲- الفنون التشکیلیه

۲۳- دیونیسیوس آجیوس، ریچارد هیچکوک: التاثیر العربی فی اوروبا العصور الوسطی، ترجمه: د. قاسم عبده قاسم، عین للدراسات و البحوث، القاهره، ۲۰۰۰، ص ۶۰.