فیروزه

 
 

در جست‌و‌جوی قابلیت‌های از دست‌رفته یا چرا «بیداری رؤیاها» یک فیلم فرصت‌سوز است؟

یحیی نطنزی

نگاهی به فیلم بیداری رؤیاها ساختهٔ محمدعلی باشه آهنگر

بیداری رؤیاها مصداق تام و تمام هدر دادن یک ایدهٔ درخشان در سینمای ایران است؛ ایدهٔ واقعاً جذابی که تا مدت‌ها امکان پرداختن به آن وجود نداشته است اما این‌بار به اقتضای زمانه و با حمایت‌های نهادهای دولتی طلسمش شکسته شده و به پردهٔ سینما راه یافته است. خانوادهٔ سنتی و معتقدی را فرض کنید که در سال‌های جنگ مطلع می‌شوند پسرشان (ایوب) در جبهه شهید شده است. بعد از شهادت ایوب پسر دیگر خانواده (داوود) به دلیل حمایت از بیوهٔ برادر خود با همسر او (رخشانه) ازدواج می‌کند و دست بر قضا رابطهٔ عاطفی عمیقی میانشان شکل می‌گیرد و تا سال‌های سال به خوبی و خوشی روزگار می‌گذرانند. غافل از اینکه دست تقدیر سرنوشت دیگری برای آن‌ها رقم زده است. بعد از چند سال درست در زمانی که همه چیز بر وفق مراد است و رخشانه هم قرار است کودکی به دنیا بیاورد خبر می‌رسد ایوب در جنگ کشته نشده و قرار است به زودی زود به خاک ایران پا بگذارد. قاعدتاً این خبر زمینه‌ساز بروز یک بحران خانوادگی، اخلاقی و حتی شرعی در زندگی شخصیت‌های اول داستان می‌‌شود و شوک عظیمی به آن‌ها وارد می‌کند.

این ایدهٔ چند خطی که حتی در همین حد هم جذاب و تأمل برانگیز به نظر می‌رسد تنها برگ برندهٔ محمدرضا گوهری در مقام فیلم‌نامه نویس و محمد علی باشه آهنگر در مقام کارگردان بوده که البته در نهایت به نقطهٔ ضعف‌ فیلمشان تبدیل شده است. مشکل اینجاست که فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان بیداری رویاها به جای پیش بردن داستان و تشریح موقعیت‌ دراماتیک پرتنشی که شخصیت‌های اصلی داستان به آن گرفتار آمده‌اند، مرعوب ایدهٔ خود شده‌اند و از ابتدا تا انتهای فیلم تنها به تشریح موقعیت داستانی و توضیح دادن آن به مخاطب مشغول‌اند. به همین دلیل تماشاگری که از ابتدای فیلم برای مشاهدهٔ سرانجام ماجرا و سرنوشت شخصیت‌ها لحظه‌ شماری می‌کرده است در انتهای فیلم هم خود را در همان موقعیت ابتدایی می‌بیند و سرخورده و مأیوس سالن سینما را ترک می‌کند. در واقع فاصلهٔ میان ابتدا (خبر زنده بودن ایوب) تا انتهای فیلم (حضور فیزیکی ایوب) با مجموعه‌ای از خرده‌ ایده‌هایی فرعی پر می‌شود و خط اصلی داستان پیشرفت چندانی نمی‌کند. فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس تصمیم گرفته‌اند توجه خود و مخاطب را به واکنش‌های داوود و رخشانه (و تا حدی دیگر اعضای خانواده) در برابر فاجعهٔ پیش آمده معطوف کنند و به همین دلیل آگاهانه خط اصلی داستان را به کندی پیش برده‌اند. غافل از اینکه در نسخه‌ای که اکنون بر پردهٔ سینماهای کشور به نمایش گذاشته شده مخاطب برای همذات پنداری با داوود و رخشانه با سه مانع بزرگ مواجه است:

مانع اول همان مشکل تکراری فقدان شخصیت‌پردازی درست و منسجم است که بارها دربارهٔ آن گفته و نوشته شده است. در این فیلم هم دو شخصیت اصلی داستان به قدر کافی پروروش و تکامل نیافته‌اند تا مخاطب با تکیه بر شناخت خود از آن‌ها به یک هم‌ذات‌پنداری حداقلی دست یابد و با اشتیاق به تماشای عکس‌العمل‌های آن‌ها بنشیند. این‌بار هم تماشاگر اطلاعات کاملی از پس‌زمینهٔ فرهنگی، خاستگاه اجتماعی و منش فردی رخشانه و داوود ندارد و بنابراین نمی‌تواند استیصال آن‌ها را در برابر موقعیت پیش آمده به درستی درک کند. به همین دلیل نمایش اندوه، بهت و نگرانی آن‌ها بعد از مدتی برای تماشاگر خسته کننده می‌شود و حاصلی جز ایجاد وقفه و سکون در ریتم فیلم به بار نمی‌آورد. از طرف دیگر بازیگرانی هم که برای بازی در نقش داوود و رخشانه انتخاب شده‌اند (امین حیایی و هنگامه قاضیانی‌) در برانگیختن حس همدردی تماشاگر تا حد زیادی ناتوان هستند و به مانعی جدی برای لذت بردن از فیلم تبدیل شده‌اند. گرچه گفته می‌‌شود امین حیایی قریب به دو ماه برای درک مختصات شخصیتی داوود در محلات و محافل پایین شهر پرسه زده است اما همان‌قدر در به نمایش گذاشتن عمق فاجعهٔ پیش آمده ناتوان است که بازیگری مثل پرویز پرستویی در ملموس کردن امثال این موقعیت‌ها به مقام استادی رسیده است. احتمالاً حضور بحث برانگیز حیایی در فیلم شب در نقشی متفاوت با نقش‌های کمدی‌ سال‌های اخیرش سازندگان بیداری رویاها را مجاب کرده تا از وی برای بازی در بیداری رویاها دعوت کنند. موفقیت امین حیایی در شب در قالب نقش مکملی که در سایهٔ بازیگر بزرگی همچون عزت الله انتظامی قرار داشت قابل توجیه بود. در بیداری رویاها اما داوود یکی از نقش‌های کلیدی فیلم به شمار می‌رود که با بازگشت برادرش فشار روانی غیر قابل تصوری را متحمل می‌شود و زندگی چندین و چند سالهٔ خود را بر باد رفته می‌بیند. بازیگری که در قالب چنین نقشی فرو می‌رود باید توانایی بالایی در بازی درون‌گرا و حسی داشته باشد و بتواند با حداقل کنش‌های فیزیکی احساسات و عواطف خود را بروز بدهد. امین حیایی اساساً بازیگری یا به تعبیر دقیق‌تر کمدینی است که تا حد زیادی با اتکا به کنش‌های فیزیکی اغراق شده کار خود را پیش می‌برد و در فیلم‌هایی از جنس بیداری رویاها که قرار است بخش از بار اصلی اثر را با میمیک صورت و بیان به دوش بکشد به مشکل جدی برمی‌خورد. نقش‌های جدی امین حیایی در این سال‌ها چه در فیلم شب و چه در فیلم دایره‌ زنگی همگی نقش‌هایی فرعی بوده‌اند و به دلیل ارائه دادن چهره‌ای متفاوت از حیایی جالب به نظر آمده‌اند. هنگامه قاضیانی هم جدید‌ترین نقش آفرینی خود در قالب شخصیتی مشابه طاهرهٔ به همین سادگی فرو رفته و هر چند تلاش کرده در برخی رفتارهای ریز جلوهٔ متفاوتی به آن ببخشد اما حاصل کار تا حد زیادی یادآور فیلم قبلی وی است و مخاطب پیگیر سینما را غافلگیر نمی‌کند.

از سوی دیگر اما ایده‌ای اصلی فیلم به قدری جذاب و فرینده است که حتی با فرض فقدان دو آسیب قبلی باز هم ذهن مخاطب را درگیر خود می‌کند و نمی‌گذارد بر دیگر مضامین و شخصیت‌های فیلم مترکز شود. در واقع وقتی چنین ایده‌‌ای با چنین بار دراماتیکی برای یک فیلم انتخاب می‌‌شود جایی برای مانور ایده‌های فرعی نمی‌ماند و فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویس چاره‌ای ندارند جز اینکه با تمرکز بر خط اصلی قصه آن را به شیوه‌ای کاملاً کلاسیک پیش ببرند؛ کاری که محمد علی باشه آهنگر و محمدرضا گوهری در بیداری رویاها آن را از تماشاگر فیلم دریغ کرده‌اند. سال گذشته فیلمی به نام برادرها به کارگردانی جیم شرایدن بر پردهٔ سینماهای دنیا به نمایش درآمد که در یکی از داستان‌های فرعی آن روایتی مشابه آنچه در بیداری رویاها شاهدش هستیم به تصویر کشیده می‌شد. در فیلم برادرها هم سام (توبی مگویر) یک نظامی آمریکایی بود ظاهراً‌ در جنگ افغانستان کشته می‌شد و این خبر همسر وی گریس (ناتالی پورتمن) را گرفتار یک افسردگی و دلمردگی آزاردهنده می‌کرد. اما با حضور تامی (جک گیلینهال) برادر سام در خانواده و رابطهٔ صمیمی وی با برادر زاده‌هایش غم و اندوه حاکم بر فضای خانواده جای خود را به نشاط و سرزندگی می‌داد. در این میان صمیمتی هم میان تامی و گریس شکل می‌گرفت. اما وقتی سام سر و کله‌اش پیدا می‌‌شد اتفاقات پیش آمده در دوران غیبت خود را تحمل نمی‌کرد و به طغیان و سرکشی روی می‌آورد. اما جیم شریدان در برادر‌ها به جای شرح و بسط روابط عاطفی میان شخصیت‌ها و پرداختن به بحران‌های خانوادگی توان خود را صرف بدگویی از جنگ افغانستان و بدنمایی آن می‌کرد و در همراه کردن تماشاگران با فیلم ناکام می‌‌ماند‍. اتفاقاً بیداری رویاها هم از نقطه نظری متفاوت از همین زاویه آسیب می‌بیند و به همین دلیل نمی‌تواند در جمع ملودرام‌های ضد جنگ سینمای ایران به اثری ماندگار و تماشایی تبدیل شود.