فیروزه

 
 

زنان و جنگ به روایت سینما

پرونده جنگ«جنگ همیشه فعالیتی مردانه بوده است. مردان در همه‌جا نیروهای رزمنده‌ی ارتش‌ها را تشکیل داده‌اند و فرمانده و ژنرال بوده‌اند. ارزش‌های جنگجویانه، که بر ماجراجویی، تهور و روح یگانگی جمعی (احساس یگانگی با افرادی غیر از خانواده در تعقیب هدف‌های مشترک) تاکید می‌ورزند همواره بیشتر به مردان مربوط بوده است تا به زنان.»
کتاب جامعه شناسی- آنتونی گیدنز

اگر چنین پیش فرضی را در مورد جنگ بپذیریم نقش زنان را در پشت جبهه‌ها تعریف کرده‌ایم. چه در شکل اسطوره‌ای آن که اصولاً جنگ‌ها با فتنه‌انگیزی زنان و یا به خاطر آن‌ها به‌پا می‌شود و یا در شکل اخلاق نوین آن (در مقابل اخلاق ویکتوریایی حاکم بر جوامع غربی تا قبل از وقوع جنگ جهانی اول) که به هر حال به عنوان یک انسان مستقل در جامعه شناخته شده است ولی باز هم به خاطر مناسبات مردسالارانه اجتماع به نبردهای اصلی وارد نشد. صد البته که صحبت ما در این موارد کلی‌گویی است و از باب غلبه چنین گفته می‌شود و کلیت ندارد. در طول تاریخ زنان بسیاری بودند که خود را وارد معرکه جنگ کردند و حتی عنان ستیزه‌جویی را به دست داشتند. از ملکه الیزابت انگلستان گرفته که در هنگام شروع جنگ تریاک با چینیان نامه‌اش را این گونه آغاز کرد: به نام مقدس منافع انگلستان که همان پول است…» تا زنان روسی که در جنگ کروس با تانک‌های تی ۳۶ جلوی پیشروی یگان‌های اس‌اس پانزر و تانک‌های تایگر آلمانی را گرفتند. اما این موارد جلوی غلبه حکومت مردان را بر ساز و کار جنگ نمی‌گیرد.

پرداخت‌های سینمایی این مقوله نیز به اندازه شکل‌های مختلف این رابطه متفاوت است. از نگاه‌های اسطوره‌ای برگرفته از کهن الگوها تا نگاه‌های فمینیستی و زن‌سالارانه. از فیلم‌هایی که زنان را در حد یک شیطان با دو شاخ و یک دم پیکان مانند نشان می‌دهد تا زنانی که قربانی شرارت مردان شده‌اند. از فیلم‌هایی که شخصیت یک زن را آن‌قدر بزرگ می‌کند که بازیگر نقش آن را القاب بزرگی همچون مادر روم می‌دهند. (این لقب به آنا مانیانی به خاطر بازی درخشانش در فیلم رم شهر بی‌دفاع داده شد.) تا فیلم‌هایی که زنان را موجوداتی ضعیف نشان می‌دهند که بدون هیچ دخالتی در کار جنگ فقط تاوان جنگ طلبی‌های مردان‌شان را می‌دهند. مانند فیلم دو خواهر ساخته مارگارتا فون تره تو. و چه بسیار می‌توان نام برد از فیلم‌هایی که زنان به عنوان همسری که تا آخرین لحظه پشتیبان شوهرش است نشان می‌دهند و یا مادرانی که در غم از دست دادن فرزندان‌شان از خود ضعف نشان نمی‌دهند و همچنان در پشت جبهه فعال هستند.

اساساً این‌گونه پرداخت‌های متفاوت را می‌توانیم در سطح گسترده‌ی آن بعد از جنگ جهانی دوم شاهد باشیم و اوج آن را می‌توانیم در فیلم‌های جنجالی دهه هفتاد امریکا قلمداد کنیم. این‌گونه باز شناسی‌های سینمایی که قطعاً منحصر در زنان هم نمی‌شد ناشی از شوک بزرگ جنگ جهانی بود که تقریباً تمام امیدها را برای داشتن دنیایی بهتر به یاس بدل کرده بود. نمونه بارز این‌گونه بازشناسی‌ها را می‌توان در فیلم‌های روبرتو روسلینی دید که به عنوان کارگردان پیشگام در مکتب نئورئالیسم فیلم‌هایی در زمینه‌ی بازشناسی زنان پس از جنگ ارائه می‌دهد. (هر چند که در تمام فیلم‌های روسلینی این درون‌مایه به چشم می‌خورد اما شاخص‌ترین نمونه این‌گونه نگاه را معمولاً به فیلم‌های او با بازی اینگرید برگمن ارجاع می‌دهند.) و یا فیلم شهر زنان ساخته فدریکو فلینی.

در این مقاله ما به بررسی دو فیلمی می‌پردازیم که دو زن را در مسیر تلاش‌شان برای ورود به معرکه جنگ نشان می‌دهد. آن‌ها هر کدام برای هدفی که برای‌شان بسیار ارزش‌مند است تلاش خستگی‌ناپذیری را شروع می‌کنند و در مقابل تمام کسانی که آن‌ها را جدی نمی‌گیرند و یا آن‌هایی که این مقوله را یک ناهنجاری می‌دانند می‌ایستند. در یک طرف ژاندارک بازسازی یک افسانه قدیمی فرانسوی که داستان یک زن اسطوره‌ای را بیان می‌کند که نجات‌بخش مردم از جنگ در سیاهی‌های قرون وسطی است و از طرف دیگر سرباز جین، یک داستان پرداخت‌شده در سینما که حکایت یک زن بازمانده از راه‌یابی به معرکه جنگ در دنیای مدرن است. یکی از آن‌ها باید مقام قدسی خود را و حتی باکره بودنش را به دیگران ثابت کند تا به او اجازه دهند مطابق عقیده‌اش عمل کند و یکی برای اثبات خودش باید با مردان بجنگد و در دعواهای‌شان از خود ترس نشان ندهد.

با تمام اختلافات بنیادی که این دو روایت در توفیق و عدم توفیق راه‌یابی به جنگ دارند در یک چیز مشترک هستند؛ این‌که افکار عمومی جامعه و یا طبقه‌ی حاکم (به دلیل نگاه جامعه‌شناختی به این مقوله مذهب را نیز جزو طبقه حاکم به حساب آورده‌ایم هر چند که در مورد جامعه خودمان مصداق نداشته باشد و اصلاً چنین تعریفاتی در فرهنگ ما بی‌معنی بنماید.) و یا جامعه مرد سالار (تعبیرات درباره طبقه تصمیم‌گیرنده، هنجارها و ناهنجارها مختلف است) به زنان اجازه ورود به معرکه جنگ را نمی‌دهد و آنان به هر حال قربانی بعضی از تدابیر و تصمیم‌گیری‌هایی می‌شوند که در این زمینه صورت گرفته است. چه در شکل اسطوره‌ای آن که ژاندارک پس از این‌که شرایط در فرانسه کمی سامان گرفت مورد سوء‌ظن قرار گرفت و با توطئه‌ای او را به انگلیسی‌ها تسلیم کردند و چه در شکل مدرن آن که با یک تهمت ناروا سرباز جین را از انجام کارش بازداشتند. این تلاش مشترک برای اثبات خویشتن به دیگران یک‌بار با انگیزه‌ای کاملاً ماورائی و خدایی صورت می‌گیرد و شخص می‌خواهد راستی کلامی را اثبات کند که از طرف قدیسان دریافت کرده است و در طرف دیگر شخصیت قهرمان با انگیزه‌ای زن‌سالارانه در سدد اثبات زنان است حتی در میدان کار و زار. اما برخوردی که با این دو می‌شود کاملاً یکسان است. زنان نمی‌توانند کارهای مردان را انجام دهند و جنگ یک کار مردانه است.

اگر بپذیریم که نیاز و شرایط اضطراری هیچ‌گونه تشریفاتی را بر نمی‌تابد، به راحتی می‌توانیم جواب این سوال را که چرا ژاندارک موفق به شرکت در جنگ شد و آن دیگری نشد را بدهیم. ژاندارک نه به خاطر این‌که یک زن مذهبی و مقدس بود و نه به خاطر این‌که پادشاه فرانسه انسان خوش‌قلب و با احساسی بود، بلکه فقط به این دلیل که پادشاه در آن وضعیت به کوچک‌ترین کمک از طرف هر کسی احتیاج داشت و در اولین فرصت بعد از پادشاهی از شر تهدید احتمالی تاج و تختش خلاص شد و ژاندارک را به انگلیسی‌ها فروخت.

❋ ❋ ❋

نگاهی به دو فیلم ژاندارک و سرباز جین

ژاندارک
فرانسه سال ۱۳۱۲. دختری به نام ژان در دورانی بسیار دشوار در روستای لورن فرانسه به دنیا می‌آید. جنگ صد ساله بین فرانسه و انگلستان آغاز شده بود. سربازها و شوالیه‌های انگلیسی در فرانسه جولان می‌دادند. ژان رفته‌رفته به دختری بسیار مذهبی تبدیل می‌شود و روزانه چند بار اعتراف می‌کند. دست آخر دچار مکاشفه‌ای می‌شود و کاترین مقدس را می‌بیند و این تصور برای او به وجود می‌آید که او همان دوشیزه اورلئان است که قرار است فرانسه را نجات بدهد. او به ملاقات شارل، نایب تاج و تخت می‌رود. او نتوانسته از فرانسه خوب دفاع کند و نمی‌تواند تاج‌گذاری کند و در وضعیت بد نظامی قرار دارد. به همین دلیل از پیشنهاد کمک ژان استقبال می‌کند و به او فرصت می‌دهد تا ماموریت الهی‌اش را انجام دهد. پس از آزادی پیروزمندانه اورلئان و رنس، شارل طبق سنت رایج می‌تواند در کلیسای جامع رنس تاج شاهی بر سر نهد و به این ترتیب دیگر نیازی به ژان ندارد بلکه او را تهدیدی بر علیه تاج و تخت خود می‌بیند. بورگاندی‌ها برای ژان دامی می‌چینند و او را اسیر می‌کنند و به زندان می‌اندازند. در دادگاهی بر اساس قوانین انگلستان ژاندارک را به جادوگری و الحاد متهم می‌کنند و در سن ۱۹ سالگی او را به آتش می‌کشند.
راهنمای فیلم (جلد اول)

تا به حال نسخه‌های متعددی از این داستان ساخته شده از جمله: ژاندارک (کارل تئودور درایر. ۱۹۲۸.صامت) ژاندارک در آتش (روبرتو روسلینی. ۱۹۵۴) ژاندارک (ویکتور فلمینگ. ۱۹۴۸) ژاندارک (کریستیان درگه.۱۹۹۹) سرگذشت ژاندارک (لوک بسون.۱۹۹۹).

سرباز جین (ریدلی اسکات. ۱۹۹۷)
سناتور امریکایی لیلین د هیون تشکلی را رهبری می‌کند که هدفش مجاب‌کردن ارتش برای استفاده از زنان در واحدهای ویژه جنگی است. او به این منظور ستوان جوردن اونیل افسر سرویس اطلاعاتی نیروی دریایی را انتخاب و معرفی می‌کند. اونیل در واحد آموزش سیلم تمرینات طاقت‌فرسایی را انجام می‌دهد و رفتار خشن هم‌قطاران و مربیان و در راس آن‌ها فرمانده اورگیل را تحمل می‌کند تا در نخستین مانور عملیاتی حاضر شود. در تمام مدت دوره مجبور است با شرایطی زندگی کند که تحمل آن برای مردان هم سخت و غیر قابل تحمل است و در آخر می‌تواند این مهم را به انجام برساند.
راهنمای فیلم (جلد چهارم)