جلسه نقد رمان سه کاهن، پنجشنبه ۱۳۹۱/۵/۱۱ با حضور مجید قیصری نویسنده اثر و علیاصغر عزتیپاک و فریدالدین فریدعصر به عنوان منتقد و تعدادی از اساتید و هنرجویان داستان نویسی و علاقمندان داستان در مدرسه اسلامی هنر برگزار شد. این جلسه به همت مدرسه اسلامی هنر و بنیاد ادبیات داستانی برگزار شد.
در آغاز جلسه عزتیپاک ضمن تشکر از مجید قیصری و ابراز خوشحالی از نوشته شدن رمان سه کاهن، با بیان مقدمهای درباره آثار نوشته شده با موضوع پیامبر و بزرگان دین گفت: اگر کتابهای داخلی را که درباره پیامبر یا بزرگان دین نوشته شده است با کتابهای مستشرقین یا برخی از متدینین خارجی مثل مارتین لینگز مقایسه شود خواهیم دید در کتابهای خودمان اعتقاد دیده میشود ولی عشق نیست برعکس کتابهای مستشرقین. در واقع در کتابهای ما عشق نشان داده نشده است اگرچه عشق به پیامبر در وجود نویسنده موج میزند، اما در اثر دیده نمیشود مثل کتابهای مرحوم محمدابراهیم آیتی یا دیگر بزرگان. این کتابها از نظر تحقیق بسیار خوب و معتبرند اما عشق به پیامبر در آنها نشان داده نشده است، گویی درباره محمد بن زکریای رازی حرف میزنند. در سوی دیگر کتابهایی مانند «محمد» مارتین لینگز، توصیفی که از زمین یا خاک میدهد با عشق و شوریدگی است یعنی دلبستگی خود را نشان میدهد و گاهی حتی متن تاریخی آنها شاعرانه میشود. در این اثر نویسنده به زیبایی عشق خود را نه با باز کردن پرانتز و گفتن صلی الله علیه و آله؛ بلکه با آهوهایی که دم صبح پیدا میشوند و با بویی که در فضا میپیچد نشان میدهد.
وی در بیان ویژگی رمان سه کاهن گفت: یکی از ویژگیهای برجسته این رمان همین شوریدگی و عشق به پیامبر است. یعنی نویسنده داستان را با همه عشق خود به پیامبر نوشته است. در همه چیزِ این داستان حتی در جزئیات داستان ارادت و عشق و ایمان به پیامبر موج میزند. اثر آقای شهسواری نیز چنین است؛ یک اثر مومنانه؛ تبدیل اعتقاد به عشق.
نویسنده رمان آواز بلند در ادامه به تفاوت تاریخ و رمان تاریخی اشاره کرد و گفت: در سه کاهن هم روبروی تاریخ نشستهایم هم روبروی داستان. تاریخ و داستان با هم تفاوت دارند ولی در رمان تاریخی به هم پیوند میخورند. آنچه درباره تاریخ گفته میشود این است که تاریخ پایبند به آنچه که بود است و ادبیات به آنچه که باید باشد. این دو (ادبیات و تاریخ) در رمان تاریخی قرار است به همدیگر برسند.
ایشان با آوردن شاهدی از کتاب فن شعر ارسطو تاریخ را متمایز از رمان تاریخی دانست و بیان داشت: ارسطو در فن شعر خود میگوید: وجه تمایز تاریخ و شعر در این حقیقت است که یکی چیزها را چنان که بودهاند توصیف میکند و دیگری چیزهایی را که باید باشند. از این رو شعر چیزی است فلسفیتر و مهمتر از تاریخ؛ زیرا گزارههای آن سرشتی تقریبا عام دارد حال آنکه گزارههای تاریخ خاص هستند.
عزتی پاک در ادمه نقد خود گفت: اگرچه روایات تاریخی نظرگاهشان به واقعیت بوده است اما در سه کاهن نویسنده پایبند به حقیقت است و به بیان آنچه که اعتقاد دارد میپردازد یعنی با باوری که دارد میخواهد بگوید این چیزهایی که در سه کاهن آوردهام شاید در تاریخ ثبت نشده باشد اما میتوانسته اتفاق بیافتد؛ این همان چیزی است که آن را رمان یا ادبیات نام مینامیم. یعنی بیش از آنکه پایبند به واقعیت باشد پایبند به حقیقت و روح مسأله است.
این منتقد ادبی تاکید کرد که: داستان ماهیت هر آنچه را که از تاریخ میگیرد تغییر میدهد و آن را به یک متن ادبی تبدیل میکند یعنی نباید از رمانی مثل سه کاهن انتظار داشت جمله به جمله مطابق تاریخ باشد. این رمانها از تاریخ گرفته شدهاند و ماهیتشان عوض شده است و تبدیل به تخیل شدهاند وحالا باید از آنها انتظار تخیل داشت.
عزتیپاک پس از بیان این مقدمه، نقد خود را درباره رمان سه کاهن ادامه داد و به برخی کاستیها و برجستگیهای این اثر اشاره کرد. وی گفت: به نظر، میباید قصه سه کاهن قصه شخصیت محور میبود اما این اتفاق نیفتاده است. اگرچه حلیمه محور داستان است اما انگیزش درونی کافی که در قصههای شخصیت محور بسیار مهم است در این داستان به قدر لازم وجود ندارد. برای مثال اگر در داستان، حلیمه به خاطر حرفهایی که این طرف و آن طرف درباره پیامبر گفته و باعث جلب توجه دیگران یعنی یهود و حبشیها به محمد شده است، خود را مقصر بداند و برای نجات جان وی تلاش کند. اگر چنین باشد این خود یک انگیزش درونی میشد برای حلیمه. در این صورت میتوانستیم بگوییم حلیمه در راستای جبران خطای خود انگیزهای قویتر برای نجات دادن محمد دارد. درست است که حلیمه محمد را دوست دارد و او را بزرگ کرده اما نمیتواند در آن روزگار ناامن برای نجات محمد تمام خطرات را به جان بخرد آنهم با انگیزه بیرونیِ محبت به محمد. بنابراین وقتی انگیزه ناکافی شد ما در طول داستان با خلاهای داستانی مواجه میشویم، یعنی گاهی داستان کم میآورد. البته این خلا بسیار کم بود و تنها در سه یا چهار فصل اما آزار دهنده بود. یعنی حلیمه درگیری زیادی با خود ندارد و خیلی تخت ماجرا را پیش میبرد.
عزتیپاک درباره شخصیتهای دیگر رمان سه کاهن افزود: شخصیتهای سه کاهن یک فکر و یک سیستم هستند و قصد داشتند که این کودک را بربایند. اما در داستان میبینیم این سه نفر به آن کودک اعتقاد دارند چون به او تعظیم میکنند و احترام میگذارند و او را پادشاه آینده خطاب میکنند یعنی آنها را شخصیتهای منفی نمیبینم و این سه کاهن نیامدهاند آسیبی به پیامبر برسانند؛ در نتیجه دو قطبی که در حال مبارزه با هم هستند سعی در حفظ جان پیامبر دارند.
در مورد شخصیت نکته دیگری هم هست، نویسنده شخصیت حارث را برای ما مهم جلوه داده تا جایی که خواننده انتظار کشف جدیدی درباره حارث دارد اما چنین نمیشود و نویسنده از آن میگذرد. حتی در همسفری حارث و غلام میشد هر دو شخصیت را بهتر بشناسیم و بیشتر درباره آنها بدانیم چرا که خود نویسنده این دو را برای ما مهم جلوه داده است اما چنین نمیشود.
استفاده از مگسها در صحنه آمدن سه کاهن به خیمه حلیمه و حارث نیز استفاده خوبی است. خواننده حس میکند که مگسها شیرینی دیدهاند و به طمع آن آمدهاند و لایه دومی برای خواننده ایجاد میشود گویی این مگسها همان سه کاهن هستند.
منتقد دیگر جلسه آقای فریدعصر با بیان مقدمهای بیان داشت: پل ریکور فرانسوی و تاریخشناسان معاصر قرائتی از تاریخ و روایت تاریخی دارند که با آنچه بر فضای جوامع دینی ما حاکم است تفاوت دارد. محوریت بحث ریکور روایت و زمان است. پل ریکور در کتاب خاطره، تاریخ و فراموشی – آخرین اثر این نویسنده که ترجمه هم نشده است- میگوید: بیشک یک رویات مراحلی مختلفی را طی میکند است تا به دست ما برسد. مرحله اول تجربه شخصی است؛ یعنی اولین ارتباطی که با یک واقعه صورت میگیرد یک تجربه شخصی است، حالا صدها سال پیش یا هزاران سال پیش؛ این تجربه شخصی به شکل خاطره در ذهن نقش میبندد. برای اینکه خاطره فردی رشد پیدا کند و به یک گزارش تاریخی تبدیل شود در مرحله دوم تبدیل به خاطره جمعی میشود. یعنی با بازگو کردن خاطرههای فردی آنها را به اشتراک گذاشته و تبدیل به جمعی میشوند. در شکل گرفتن خاطره جمعی عواملی تاثیرگذارند. آقای فریدعصر افزود: هر آنچه که بر سر تاریخ آمده در اینجاست یعنی نهادهای سیاسی میتوانند با اعمال قدرت یک خاطره فردی کنار زنند تا خاطره فردی دیگری تبدیل به خاطره جمعی شود یا خاطره فردی تحریف و کم رنگ و یا پر رنگ شود. عامل تاثیرگذار دیگر عواطف و احساسات مردم است. آداب و رسوم و سنتهای یک قوم و قبیله نیز در چگونگی شکلگیری یک خاطره جمعی طی نسلهای مختلف، سینه به سینه نقل میشود. آنچه ما در دست داریم صرفاً گزارشهایی است که بعضاً با هم بیارتباطند.
قایم مقام مدرسه اسلامی هنر در ادامه درباره سه کاهن گفت: در ابتدای رمان خواننده تصور میکند که نویسنده رمان را از منتهیالآمال اقتباس کرده است. البته حتی منتهیالآمال که یک منبع دسته چندم تاریخی است و به قولی معاصر، یک روایت تاریخی نیست یعنی گزارشهایی در این کتاب جمع شده است که گاه بیربط هم مینمایند. پل ریکور میگوید از اینجا کار روایتگر شروع میشود یعنی نویسنده و روایتگر باید توجه داشته باشد که آنچه باید باشد را روایت کند چون میخواهد روایتش روایت درست و منطقی باشد.
مهمترین مفهومی که ارسطو در فن شعر بسیار بر آن تاکید میکند بحث علیت است. یعنی شبکه علّی و معلولی این روایت باید درست شود. در اینجا میتوان شبکه علیت را گسترش داد و حداقل ۳ معنا از شبکه علیت برداشت کرد. شبکه علّی و معلولی مکانیکی، شبکه علّی و معلولی ارگانیکی یعنی چرا این اتفاق افتاد و زاییده چه اتفاقی است؟ و شبکه علّی و معلولی انگیزهها یعنی انگیزههای این افراد برای انجام کار چه بوده است؟ در اینجا با روایت تاریخی مواجه میشویم و کار روایتگر در اینجا شروع میشود.
فریدعصر افزود: یکی از بخشهایی که به شدت مورد تحریف قرار گرفته است و اسراییلیات در آن وارد شده است بخش کودکی دوران پیامبر است. دلیل ورود اسراییلیات را میتوان اهداف یهود دانست. اهدافی از قبیل تحقیر پیامبر و گمکردن رد پای یهود در تاریخ پیامبر. به عبارت دیگر استراتژی سازمان یهود این بود که حتی با جعل و تحریف روایت تاریخی رد پای خود را از تاریخ پیامبر محو کند.
نکته دیگری که این کارشناس فلسفه هنر به آن اشاره کرد، تناقض روایات سپردن حلیمه به پیامبر و چگونگی انتخاب درست روایت تاریخی توسط روایتگر است. ایشان در اینباره گفت: یک روایت درباره پیامبر خیلی تحقیرآمیز و توهینآمیز است که همه میگفتند محمد یتیم است و کسی او را قبول نمیکرد و حلیمه هم از سر ناچاری او را پذیرفت. توجه داشته باشید به عبدالمطلب و جایگاه او در مکه که بزرگ مکه است. نویسنده سه کاهن البته آگاهانه از این روایت استفاده نکرده است. روایت دیگری داریم که عبدالمطلب برای انتخاب دایه بچه دنبال کسی میگردد و حلیمه را به او معرفی میکنند. عبدالمطلب هم پدر حلیمه را میخواهد و درباره محمد و شرایطش برای سپردن او به حلیمه سخن میگوید و بعد هم با مراسمی با شکوه محمد را به حلیمه میسپارند یعنی با نهایت عزت. حال این دو روایت را با هم مقایسه کنید. میبینید که روایات چقدر متناقض است و راوی وقتی میخواهد روایتی را انتخاب کند چقدر باید دقت کند که کدام روایت به چراهای او جواب میدهد و رمان او را معنادار میکند. البته معنادار برای زمان روایت و زمان مخاطب.
در پایان، منتقد دوم این جلسه با توجه دادن به آنچه درباره روایت تاریخی بیان شد اظهار داشت که بخشهایی از این رمان را باید تقدیس کرد.