شاید اطلاق عنوان کتاب به ترجمه دو مقاله از یک دائرةالمعارف، چندان جالب نباشد؛ اما اگر این دو مقاله در فضای نشر کتابهای فارسی منتشر شده باشند و موضوعشان هم فلسفه و تاریخچهٔ زیباشناسی باشد، آنوقت میتوان گفت همه چیز جالب و عادی است. کتاب تاریخ و مسائل زیباشناسی با ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی در سال ۸۷، توسط انتشارات هرمس منتشر شده است. نکته جالب اینجاست که در شناسنامه کتاب هیچ ذکری از چندمین چاپ کتاب نیست و اگر آشنایی پیشین من با این کتاب نبود، بعید نبود که چاپ نخست آن را ۸۷ ذکر میکردم، اما واقعیت این است که چاپ نخست کتاب مربوط به سال ۷۶ است و در شمار نخستین ترجمههای مترجم است. این کتاب حاوی دومقالهٔ «تاریخ زیباشناسی» از مونرو سی بیردزلی و «مسائل زیباشناسی» از جان هاسپرس است. هر دو مقاله از دائرةالمعارف فلسفه پل ادواردز انتخاب شده و هرچند دیدگاههای فیلسوفان متعدد و نیز گسترهای از مسائل زیباییشناسی را در برمیگیرد، اما بیان هر دو مقاله به اقتضای دائرةالمعارفی بودن، بسیار موجز و خلاصه است تا جایی که اگر مخاطب کتاب با فضای مباحث زیباییشناسی آشنایی نداشته باشد، چندان بهرهای از مطالعه این دو مقاله نخواهد برد.
بیردیزلی اندیشمندی آمریکایی و تخصص او در فلسفهٔ هنر بود. بیردزلی از جمله فیلسوفانی بود که از نظریه ابزارانگاری هنر دفاع میکرد و بیش از آنکه در عرصه نظریهپردازی و تألیف شهرت داشته باشد به عنوان منتقد و مدرس شناخته میشد. او در ۱۹۸۵ در هفتاد سالگی درگذشته و به نظر میرسد مقالهٔ تاریخ زیباشناسی، تلخیصی از کتابی از او با همین عنوان باشد که در ۱۹۶۶ منتشر شد. او در این مقاله تاریخ زیباشناسی را به طور خلاصه از افلاطون تا نیمهٔ نخست قرن بیستم پی میگیرد و به نحو کاملاً موجز تحول معنای زیبایی و نسبت آن با مفاهیم دیگر را در آثار و اندیشههای فیلسوفان بررسی میکند.
نخست افلاطون، با تکیه بر مشهورترین رسالههایی که او در آنها به مفهوم هنر یا زیبایی پرداخته، بررسی میشود؛ هنر و صناعت، تقلید، زیبایی، هنر و دانش، هنر و اخلاق، پنج عنوانی هستند که نویسنده، نظریه زیباییشناسی افلاطون را در قالب آنها بیان کرده است. سپس از ارسطو با بررسی کتابهای فن شعر، بوطیقا، مابعدالطبیعه، اخلاق نیکوماخوس، بحث شده است. پس از آن زیباییشناسی از دیدگاه اپیکوریان، فلوطین، آگوستین، آکویناس مورد بررسی قرارگرفته و در پایان «نظریهٔ تأویل» به عنوان نظریهای کلامی و تفسیری که تأثیر فراوانی بر تأویل آثار هنری در اواخر قرون وسطی و رنسانس داشت، معرفی میشود. رنسانس و به دنبال آن، عصر روشنگری که در آن دکارت و تجربهگرایی مورد بحث قرار میگیرد، مبحث بعدی این مقاله است. در این مبحث به عقلگرایی دکارتی با اشاره به قواعد خطاناپذیر عقلی، نظریهٔ لایبنیتس دربارهٔ موسیقی و نهایتاً نظریهٔ واحد زیباییشناسی در مابعدالطبیعه هنر، پرداخته شده است. تجربهگرایی نیز با عناوین قوهٔ خیال، مسئلهٔ ذوق و کیفیات زیباییشناختی به تأثیرات فیلسوفانی همچون بیکن، هابز، لاک و هیوم بر شکلگیری تبیینی جدید از لذت هنری میپردازد. همچنین به فلسفهٔ شافتسبری و نظریهٔ حس اخلاقی نیز که منجر به تحول زیباییشناسی شد، در بحث ذوق، اشاره شده است.
تأثیر کانت بر زیباییشناسی که ذیل عنوان ایدهآلیسم آلمانی آمده، نخست به تحلیل کانت از احکام ذوق میپردازد و چهار جنبه حکم زیبایی را برمیشمرد، سپس اعتبار این حکم و تعمیمپذیری حکم زیباییشناختی را بررسی میکند و نهایتاً با تکیه بر بحث خودآیینی کانتی ـکه البته به «خودمحوری» ترجمه شدهـ گزارشی از کوشش کانت در جهت استقلال زیباییشناسی از شهوت، غرض، دانش و اخلاق به دست داده است. شیلر و شلینگ در امتداد کاربست نظریهٔ زیباییشناسی کانت قرار دارند. پس از این دو، هگل قرار دارد که به اذعان نویسنده، کاملترین نظام ایدهآلیستی از زیباییشناسی را ارائه داده است. تجسم شدن ایدهٔ هگلی در صورت محسوس به واسطهٔ هنر و انکشاف حقیقت و تکامل دیالکتیکی هنر در تاریخ، در بحث هگل به اختصار مورد اشاره قرار گرفته است.
اما مکتب رمانتیک که با تعریف هنر به بیان عواطف شخصی هنرمند، آغاز میشود. با مباحث قوهٔ خیال، اندامواری، نمادگرایی، شوپنهاور و نیچه، مبدل به گزارشی کوتاه و مجمل از شکلگیری تا افول رمانتیسیسم شده است. بحث هنرمند و جامعه در پایان گزارش مکتب رمانتیک درصدد تشریح شکلگیری دو نظریهٔ مهم «هنر برای هنر» و «واقعگرایی» در قرن نوزدهم است. پررنگ شدن مسئولیت اجتماعی هنرمند و اوج این تفکر در تولستوی، نویسنده روسی، از اتفاقات تاریخی مهم در عرصهٔ زیباییشناسی است که معطوف به دو نظریهٔ پیشگفته، بدان پرداخته شده. صفحات پایانی این مقاله، به تحولات زیباییشناسی معاصرِ نویسنده اختصاص یافته؛ نظریههای مابعدالطبیعی، طبیعتگرایی، رویکردهای معناشناختی، مارکسیسمـلنینیسم، پدیدارشناسی، فلسفهٔ وجودی و تجربهگرایی قرن بیستمی، مباحثی است که در این صفحات مورد بحث قرارگرفته است و با وجود اجمال فراوان، نسبتاً مفصلترین بحثهای مقاله را در بخش پایانی آن میتوان یافت.
مقالهٔ دوم، مسائل زیباشناسی، نوشته جان هاسپرس، اندیشمند آمریکایی است. او نویسندهای توانا در حوزه فلسفهٔ تحلیلی، زیباییشناسی، فلسفهٔ هنر و فلسفهٔ سیاسی است. آثار متعددی از او منتشر شده است؛ در فارسی، دو ترجمه از کتاب «درآمدی بر تحلیل فلسفی» او وجود دارد که با استقبال محافل فلسفی و علاقهمندان این رشته مواجه شده است. هاسپرس چنانکه شیوهٔ فیلسوفان تحلیلی است، به رواننویسی و وضوح شهرت دارد. مقاله مسائل زیباییشناسی نیز هر چند به طور خلاصه به مسائلی که در این حوزه مطرح است، میپردازد، اما در عین حال، کوشش نویسنده برای بیان دقیق و طرح روشن مباحث کاملاً آشکار است. در آغاز مقاله ضمن اشاره به اینکه زیباییشناسی شاخهای از فلسفه است، گسترهٔ مسائل زیباییشناسی با فلسفهٔ هنر سنجیده شده و نویسنده معتقد است که قلمرو فلسفهٔ هنر محدودتر از زیباییشناسی است. اولی تنها در پی بحث درباب مفاهیم و مسائلی است که از آثار هنری برمیخیزد، اما دومی تجربهٔ زیباییشناختی طبیعت را نیز دربرمیگیرد. همچنین باید در نظر داشت نقد هنر از هر دو مقوله فلسفه هنر و زیباییشناسی مجزاست و هدف ٱن درک بالاتر و فهم بیشتر آثار هنری است.
سپس نگرشهای زیباییشناختی و غیرزیباییشناختی، مورد بحث قرار گرفته و تفاوتهای این دو بررسی شده است. نگرش علمی و احساسات شخصی هیچیک نگرش زیباییشناسانه محسوب نمیشوند. بیطرفی، بیغرضی، توجه به نسبتهای درونی در درک اثر هنری، توجه به شیء پدیداری نه شیء فیزیکی و نحوه حس، معیارهای زیباییشناختیاند که در آغاز مقاله مورد بررسی قرار میگیرند اما پس از این بررسی، نویسنده دیدگاهی را مطرح میکند که بر اساس آن نگرشی بهنام نگرش زیباییشناختی به کلی انکار شده و در یک روایت، این نگرش تنها به «بذل توجه دقیق به صفات شیء» فروکاسته شده است.
فلسفهٔ هنر و تعریف هنر موضوع بعدی مقاله است. تعریف آندره ژید از هنر و اینکه تنها شیء غیر طبیعی در این جهان اثر هنری است، با ذکر این نکته همراه میشود که در تاریخ نظریههای فراوانی در خصوص تعریف هنر وجود داشته اما در خصوص غالب این تعریفها میتوان گفت: «یقین ما به اینکه اثر مفروضی اثر هنری است یا نه، بیش از یقین ما به کفایت تعریفِ ارائه شده است». سپس هنر زیبا و وجه ممیزه آن از هنر، مورد توجه نویسنده واقع شده. مطابق با یک دیدگاه، آثار منتسب به هنر زیبا برای زیباییشناسانه دیده شدن، خوانده شدن یا شنیده شدن، خلق شدهاند؛ نه برای استفاده به عنوان تختهٔ رختشویی یا عکس رومیزی. اما موجهترین وجه ممیزه این دو، نه به نیت هنرمند بلکه به چگونگی تأثیر هر یک در تجربه مخاطب باز میگردد؛ اینکه نگاه ما به اثری هنری، زیباییشناختی باشد یا نگاهی برای استفاده و مفید واقع شدن سبب میشود اثری متعلق به هنرهای زیبا باشد یا نباشد.
مسئلهٔ بعدی، طبقهبندی هنرهاست. هنرهای سمعی، بصری و نیز در طبقه بندی ادبیات، هنر نمادی، طبقهبندیای است که هاسپرس به آن اشاره دارد. همچنین هنرهایی مانند اُپرا، هنرهای نمایشی و سینما در شمار هنرهای مرکباند. سپس نویسنده در صدد تعریف برخی از مفاهیم برمیآید؛ این مفاهیم نقش مهمی را در شناخت آنچه هاسپرس واسطهٔ ارتباط اثرهنری با مخاطب میخواند، بازی میکنند. موضوع اثر هنری، بازنمایی یا محاکات، معنا، جنبههای اثر هنری، ارزشهای محسوس، ارزشهای صوری، ارزشهای زندگی، زمینهنگری و اثرنگری مفاهیمی است که در این بخش بررسی میشوند. پس از آن، نظریههای هنر مورد بحث قرار میگیرد. صورتگراییِ کلایو بِل، هنر به منزله بیان و هنر به منزله نماد، سه نظریهای است که به آنها پرداخته شده است.
در مبحث هنر و حقیقت، بحثی بسیار اجمالی درباب رابطه هنر با حقیقت در آثار برخی ادیبان مطرح شده است و در ادامه، بحثی درباره قضایای ضمنی و صریح در آثار هنری پیگرفته میشود. اینکه معنای قضایای مضمر در آثار ادبی چیست؟ آیا میتوان از یک اثر ادبی به نیات، مقاصد، انگیزههای آگاهانه یا ناخودآگاه مؤلف پی برد؟ و خلاصه بررسی اینکه آیا میتوان ناگفتههایی را از متن اثر هنری استخراج کرد؟ محتوای این مبحث است. عناوین دیگر بحث به نسبت کلیتر و عامترند و علاوه بر هنرهای ادبی، تقریباً در همهٔ انواع هنرها کاربرد دارند. وفاداری به فطرت انسان و بحثهای شخصیتپردازی در آثار ادبی، رابطهٔ هنر با اخلاق و بررسی دو نظریه کاملاً متضاد دربارهٔ انطباق هنر با ارزشهای اخلاقی و نهایتاً گزارشی از نظریه «کنش متقابل» که قائل به تأثیر متقابل هریک از این دو حوزه بر دیگری و تکامل هریک از آنها به وسیله دیگری است، یکی از دامنهدارترین مباحث مقاله را تشکیل داده است. تعریف هنر نیز آخرین مفهومی است که در بخش مفاهیم آمده است. در بررسی مفهوم هنر، نویسنده بیش از آنکه بخواهد هنر را تعریف کند، به تحلیل مفهوم هنر پرداخته و با بررسی اجمالی تعریفهای ارائه شده، نقدهای وارد بر این تعاریف را نیز مطرح ساخته و نهایتاً به مفهوم هنر خوب و زیبایی اشاره کرده است.
آخرین فصل مقاله به ارزش زیباییشناختی و نظریههایی که در این حوزه مطرح شده میپردازد. دو نظریه فاعلیتگرا یا سوبژکتیو که زیبایی را به امری ذهنی و شخصی در فاعل مُدرِکِ زیبایی، تحلیل میبرند و در مقابل نظریههای عینیتگرا که زیبایی را به عنوان امری عینی و فارغ از ذهن فاعل درک کنندهٔ آن، تلقی میکنند، در این فصل بررسی شدهاند. ترجمه این دو مقاله، تقریباً ترجمهٔ خوبی است. «تقریباً»، به دلیل آنکه برخی ازجملهها و اصطلاحات بدون هیچ معادل انگلیسی ترجمه شدهاند و معادل فارسی نیز در بیان مقصود نویسنده، نارساست.
و نکتهٔ آخر اینکه بهتر بود مترجم در برابر واژهٔ Aesthetics به جای زیباشناسی از معادل زیباییشناسی استفاده میکرد،چرا که این معادل در فارسی جاافتادهتر است و علاوه بر این واژه زیباشناسی به لحاظ فلسفی حاوی بار معنایی دیگری است؛ و شناخت مصادیق زیبایی را به ذهن متبادر میکند نه خودِ زیبایی را.