محافظهکار، دِمُده، اگر نگوییم اُمّل؛ خجالتی، نچسب و صفات نامهربانانهای که نهایت ندارد، خصوصیات مشترک هریت و دیوید از نگاه دیگران است. با این همه اشتراک طبیعی است که در اولین ملاقاتشان در یک مهمانی خیلی زود دریابند که آنها را برای هم ساختهاند پس بیمعطلی باید شروع کنند. ساختمانی ویکتوریایی را برای زندگی انتخاب میکنند و برخلاف تصمیم اولیه زود بچهدار میشوند و لجوجانه به آوردن بچههای بیشتر ادامه میدهند. تقریباً همه چیز مطابق میلشان پیش میرود جز یک چیز. چیزی که از ارادهٔ آنها خارج است: فرزند پنجم.
مادر یک نئاندرتال بودن
رمان فرزند پنجم (۱۹۸۹) نوشته دوریس لسینگ انگلیسی، درهمتنیدگی ماهرانهای از کهنه و نو است. دیوید و هریت هر دو نسبت به رفتارهای مد روز بیگانه هستند و برخلاف پسند روزگار و تقریباً همهٔ فامیل میخواهند خانوادهای پر از بچه داشته باشند یعنی تا میتوانند موجودات تازهای را به جهان بیاورند. این تناقض با تولد فرزند پنجم به اوج خود میرسد و در شمایل یک کشمکش رنجآور به درون پدر و مادر منتقل میشود. هر دو دربارهٔ ادامه سرپرستی بن دچار تردید هستند و در نهایت یک نوسان کامل مادر تصمیم میگیرد او را نزد خود نگه دارد. اما این نهایت داستان نیست. بن که از همان روزهای قبل از تولد ثابت کرده است بیشتر یک بچه غول است تا انسان به هر ترتیب –که شرحش خواندنی است– رشد میکند و با گروهی از جوانهای محل رفاقتی را بر اساس طرحهای شرورانهشان شروع میکند. از او استفاده میکنند اما هنوز او را یک انسان واقعی نمیدانند و این تصور همچنان ادامه مییابد چیزی که بهتر از «فرزند پنجم» در ادامهٔ این رمان یعنی «بن در جهان»[۱] به روشنی میبینیم. چرا که لسینگ در «بن در جهان» تمرکز اصلی را بر روی زندگی و ادراکات بن متمرکز میکند و اگر چه این رمان را میتوان مستقل از «فرزند پنجم» مطالعه کرد، اما با توجه به عمقی که در این کتاب دربارهٔ شخصیت انسانی بن نسبت به فرزند پنجم مشاهده میکنیم باید فرزند پنجم را مقدمهٔ داستانی داستان اصلی در «بن در جهان» به شمار آورد. مقدمهای به خودی خود کامل دربارهٔ تباه شدن شادی جسورانهٔ یک زن: مادر بن. این زنی است که برخلاف شوهرش که دو دست پدر و مادر داشته است (شرایط بد خانواده) از زندگی آرامی برخوردار بوده و پس از ازدواج هم همهٔ جسارتش را برای حفظ آن در متن یک وضعیت غیرمعمولِ خودخواسته به کار میبرد اما نهایتاً با تولد فرزند پنجم مقاومتش در برابر دیگرگونه بودن در هم میشکند و در میانهٔ احساسات دوگانه نسبت به فرزند دوست نداشتنیاش! در برابر هر تصمیم احساس گناه، هراس و پشیمانی میکند و تا آخر هرگز نه اندیشهای و نه موقعیتی گویی بر حسب اتفاق، سراغش نمیآید تا او را نجات دهد. ترسیم تفاوتهای هریت و دیوید در نگرش، رفتار و واکنش نسبت به مشکلات نشان میدهد که چگونه این زن، تمامِ بار عاطفی ماجرا را تنها به دوش میکشد و زودتر از سن خود پیر میشود.
از رنجی که میبریم
داستان بن در شوکی که به ما وارد میکند چشم ما را به حقایقی در اطرافمان باز میکند. حقایقی دربارهٔ روابط انسانی و نگاه انسانها به جهانی که در آن زندگی میکنند ( به رنج چندوجهی مادر در این باره توجهی کنید) و اگر عمیقتر به اصل موضوع بیندیشیم چه بسا چیزهایی که در این پرده نقشه بسته که حتی نویسنده به آن عنایتی نداشته است. بن یک اتفاق کاملاً محتمل است و این یعنی به همان اندازه که باید انتظار یکی از چهار فرزند قبلی را داشت باید منتظر فرزند پنجم بود و اتفاق بیفتد یا نیفتد ربطی به ارادهٔ شما ندارد. این یعنی جهانی که در آن زندگی میکنیم علیرغم همهٔ فریبهایی که فراهم میکنیم از جلسات شلوغ خانوادگی گرفته تا رؤیاهای کودکانهٔ سرخوشانه ماهیتی بیرحم و سختگیر دارد. حالا اگر از آن میگریزیم یا کفرگویانه از آن در رنجیم نشان از ضخامت این پردههای فریب دارد، همانگونه که دربارهٔ انسانهای این داستان نیز صادق است. پدر و مادر گمان میکنند که میدانند سعادت کجاست و چگونه باید حفظش کرد! توهمی که با تولد فرزند پنجم فرومیریزد هر چند آنها را متوجه حقیقت سعادت نمیکند. پدر با دید مادیگرایانهاش سعی میکند قضیه را آسان بگیرد: «ژنها این دفعه چیز خاصی با خودشان آوردهاند.» «هر کسی میتوانست یک بن داشته باشد. یک ژن تصادفی بود، همین.» اما رفتار او نشان میدهد که او نیز به زشتی تقدیری که رقم خورده باور دارد اگر چه از آن میگریزد. و زن با نگاهی از این وحشتناکتر: «ما مجازات شدهایم…برای این خیال باطل که میتوانیم شاد باشیم، چون تصمیم گرفته بودیم شاد باشیم». هستیشناسی معیوب، یعنی شادی ستیز دانستن هستی یا لااقل سرِ جنگ داشتن تقدیر با من و ما، از رنج آنها نمیکاهد که بر آن میافزاید. باقی انسانهای اطراف بن هم کمابیش چنین معیوباند. و نیز اگرچه نویسنده نخواسته است پا را از یک روایت صرف فراتر بگذارد، اما در متن هیچ نشانی از این که خود از این عیب بری باشد به جا نگذاشته است.
بن کیست؟
هر چند لسینگ دربرابر تفسیرهای نمادکاوانه منتقدان بگوید: « نه، نه. این داستان است و من هم داستانسرا هستم… من سراغ استعاره نمیروم. میدانید اگر این طور فکر کنید، هرگز نمیتوانید حتی کلمهای هم بنویسید» اما این حق همچنان برای خواننده وجود دارد که بر اساس نگرش خویش به دنیای پیرامونش، بیآنکه بخواهد متن را تفسیر و تأویل کند، آن را تفسیری نمادین از آنچه در بیرون میگذرد بیابد و به آن نگاهی مثل گونه داشته باشد. اگر اینگونه به فرزند پنجم بنگریم، شاید هیچ چیز در جهان بیرون شبیهتر به بن از انسان امروز نباشد. انسانی از پس قرنها کوشش برای نیکبختی و در امتداد رؤیاهای شادمانهاش برای داشتن جهانی نیکو اما نه تنها به قدر فرزندان گذشته بشر خوشبخت نیست که برای جهان خطرناک هم هست.
—
[۱] لسینگ این رمان را ۱۱ سال بعد از فرزند پنجم منتشرکرد.