فیروزه

 
 

در جست‌و‌جوی امید از دست رفته

دربارهٔ رمان «جاده» نوشته «کورمک مک‌کارتی»

«جاده» را یک رمان آخرالزمانی نامیده‌اند چون تصویری از دنیا را پس از یک فاجعهٔ بزرگ که همه چیز را نابود کرده است به ما نشان می‌دهد. اینکه جاده یک کار آخرالزمانی است یا نه اهمیتی ندارد مگر اینکه منظورمان از آخرالزمانی فضایی باشد که در آن حوادث، محملی برای سخن گفتن از آیندهٔ محتوم بشر است در امتداد جاده‌ای که عبارت باشد از تمدن فعلی بشر! آن‌گاه این فاجعهٔ بزرگ نه یک اتفاق محتمل در هر مقطعی از تاریخ بلکه یک بستر مناسب برای تقریر یک مناقشهٔ تاریخی خواهد بود. نویسنده در یک رمان آخرالزمانی آینده را پیش‌بینی می‌کند و از آنجا نسبت به مسیر فعلی ما هشدار می‌دهد. کاری که در همهٔ رمان‌های آرمان‌شهری می‌بینیم. این کار مستلزم تعریض به مسائل بنیادینی است که همیشه با بشر همراه بوده و تمدن‌ها بر پایهٔ آن ساخته شده‌اند. چگونگیِ روبه‌رو شدن با این مسائل و پاسخ ما به آن‌هاست که مسیر ما را تعیین می‌کنند، لذا نمی‌توان از آیندهٔ تاریخ و از اتفاقی که همه در آن سهیم‌اند سخن گفت اما از آنچه ما را به این مسیر رهمنمون کرده، چیزی نگفت. این ایراد اصلی واپسین رمان «کورمک مک کارتی» است. ادامه…


 

زخمی آشکار، زخمی ناگفته

دربارهٔ رمان «زخمی» نوشتهٔ «اردال اُز»

«تو» یک زندانی سیاسی هستی که کمی قبل از آمدن مأموران کتاب‌های ممنوعه‌ات را سوزانده‌ای ولی این نتوانسته تو را نجات دهد و با این که حتی زیر شکنجه‌های وحشیانه‌ای، که شکنجه‌گران را از دایرهٔ انسانیت بیرون می‌کند، چیزی که بتوانند علیه تو به کار گیرند نگفته‌ای، باز هم به حبس محکوم می‌شوی. ما از تو همین را می‌دانیم و بس.

«اردال اُز» در جریان کودتای ۱۲ مارس ۱۹۷۱ دستگیر شد و به زندان افتاد. شاید همین تجربهٔ او باعث شده است نوشتنش دربارهٔ زندان و شکنجه تا این اندازه زنده و تأثیرگذار باشد. اُز از چیزی می‌نویسد که خود با تمام وجود لمس کرده است و اگرچه ممکن است داستان او واقعی نباشد، اما آن را به‌گونه‌ای تعریف می‌کند که می‌شود تجربهٔ شخصی او در ورای آن احساس کرد. او در شرح شکنجه‌ها و در بیان جزئیاتی که یک زندانی از بدو ورود به زندان با آن مواجه است از هیچ اشاره‌ای فرو گذار نکرده است. ادامه…


 

دنیای نازیبای بِن

نگاهی به رمان «فرزند پنجم» نوشتهٔ «دوریس لسینگ»

محافظه‌کار، دِمُده، اگر نگوییم اُمّل؛ خجالتی، نچسب و صفات نامهربانانه‌ای که نهایت ندارد، خصوصیات مشترک هریت و دیوید از نگاه دیگران است. با این همه اشتراک طبیعی است که در اولین ملاقاتشان در یک مهمانی خیلی زود دریابند که آن‌ها را برای هم ساخته‌اند پس بی‌معطلی باید شروع کنند. ساختمانی ویکتوریایی را برای زندگی انتخاب می‌کنند و برخلاف تصمیم اولیه زود بچه‌دار می‌شوند و لجوجانه به آوردن بچه‌های بیشتر ادامه می‌دهند. تقریباً همه چیز مطابق میلشان پیش می‌رود جز یک چیز. چیزی که از ارادهٔ آن‌ها خارج است: فرزند پنجم. ادامه…


 

همهٔ وسوسه‌های یک کشیش

نگاهی به داستان بلند «وسوسه» نوشتهٔ «گراتزیا دلددا»

وسوسه، حکایت یک کشیش جوان است که به همراه مادرش به یک دهکده نفرین شده رفته است. جایی که ده سال قبل از او کشیشی داشته که پس از مدت‌ها پارسایی و پاکی روحش را به شیطان می‌فروشد و تبدیل به یک ابلیس مخوف می‌شود آن‌گونه که هنوز روح او در اطراف دهکده پرسه می‌زند. تا سال‌ها هیچ کشیش جرأت نمی‌کرده است به این دهکده بیاید و حالا ترس مادر پائولو از این است که پسرش به عاقبت کشیش قبلی دچار شود چرا که متوجه شده است پائولو شبانه به خانه‌ای قدیمی می‌رود که در آن یک زن تندرست جوان تنها زندگی می‌کند. ادامه…