فیروزه

 
 

چیز مهمی نیست

پیتر بیکسلغیبت
مردی داشت تعریف می‌کرد که چه‌طوری می‌خواستند کلکش را بکنند. چه‌جوری کَت و کولش را بسته بودند و لوله‌ی اسلحه را روی شقیقه‌اش گذاشته بودند و داد می‌کشیدند. او الان زنده است و دارد تعریف می‌کند.

ما هم زنده هستیم و داریم گوش می‌دهیم.

❋ ❋ ❋

عدالت
مرد مستی که روی نیمکت پارک نشسته بود – آن روز هوا بدجوری سرد بود- گفت:

«اون یارو رو یادت میاد؟»

اسم یکی را گفت «همونی که ۲۵ سال پیش کلک زنشو کند؟»

من گفتم: «نه!»

گفت: «اون من بودم» بعد اضافه کرد: «قضیه‌ی مربوط به ۲۵ سال پیش یادت هس؟»

عصر- هوا گرم بود- این فکر دارد عذابم می‌دهد که نکند حرفش را درست نفهمیده‌ام.

❋ ❋ ❋

چیز مهمی نیست
روزی زنی از آسمان به زمین افتاد. شاید روی شاخه‌ی درختی گیر کرده و بعد روی دست‌های فرانتس گروتر افتاده باشد. مرد آن‌جا وایستاده بود، زنی روی دست‌هایش. همه می‌گفتند این که چیز مهمی نیست.

من گفتم البته چیز چندان خوشایندی هم نیست.

و فرانتس گروتر آن‌جا وایستاده بود، زنی روی دست‌هایش، چه موهایی، چه بر و رویی، چه هیکلی، و حالا من از خودمان می‌پرسم، چه‌طوری می‌خواهیم این قصه را تمام کنیم. ولی در همین لحظه، قصه خودش به آخر می‌رسد و فرانتس گروتر آن‌جا وایستاده، زنی روی دست‌هایش.

❋ ❋ ❋

توضیح
صبح برف بارید.

کاش می‌شد خوشحال بود. کاش می‌شد کلبه‌های برفی درست کرد یا چند آدم برفی و می‌شد آن‌ها را مثل نگهبان جلوی خانه گذاشت.

برف آرامش‌بخش است. همه‌ی خاصیتش همین است و می‌گویند اگر آدم توی برف چال شود، تنش گرم می‌ماند. اما برف توی کفش‌ها رخنه می‌کند. ماشین‌ها را از حرکت بازمی‌دارد. قطارها را از خط خارج می‌کند و دهکده‌های دورافتاده را تنها می‌گذارد.

* این چند داستانک با هفتاد داستان و داستانک دیگر در کتاب «کتیبه‌ی کلاغ‌ها» درانتشارات «لحن نو» به همین قلم منتشر خواهد شد.


 

درد کدام وطن؟

۱. درد کدام وطن؟
وقتی می‌گویم «درد وطن»،
مرادم «رؤیا»ست
زیرا دیگر وطن دیرین برایم نمانده
وقتی می‌گویم «درد وطن»،
مرادم چیزی بیش از آن است:
همه‌ی آن‌چه در تبعید
دیری بر دوش‌مان سنگینی می‌کرد.
ما اکنون در وطن غریب‌ایم
فقط «درد» برایمان مانده و
«وطن» رفته است.

۲. دشمنان
می‌گویی
دشمنات بر این کره‌ی خاکی
لحظه‌ای آرامت نمی‌گذارند
فقط تو یک دشمن راس راستکی داری
برادر من!
آن هم خودتی!

۳. هیچ است
فرزانه می‌گوید
می‌توانی به دستش آوری
با باد در نفست خواهد وزید
آرام و بی‌خبر
فرزانه می‌گوید
هیچ است

۴. گوشه‌نشین
به او سنگ پرتاب می‌کردند
در اوج درد لبخند می‌زد
فقط می‌خواست باشد، نه که جلوه کند
کسی ته دلش را ندید
هیچ‌کس گریه‌اش را نشنید
به دل صحرا زد
دنبالش سنگ پرت می‌کردند
ولی او از همان سنگ‌ها، خانه‌ای ساخت

http://www.guentherfleischmann.de/۵. کسی
کسی هست که می‌اندیشدم
نفس می‌کشدم، راه می‌بردم
می‌آفریند، مرا و جهان مرا
می‌بردم و می‌ایستاندم
این کس کیست؟
او من‌ام؟ و من اویم؟

۶ . عیسی به دین خود، موسی…
جهود یا مسیحی: فقط یک خدا آن بالا،
فقط یک خدا، آن بالا هست.
اما آدم‌ها با هزار و یک نام دنبال اویند
اگر در محضرش قرار گیریم،
از ما نمی‌پرسد از کدام راه به
پیشگاه وی آمده‌ایم.

۷ . قشنگ‌ترین شعرم
قشنگ‌ترین شعرم؟
آن را ننوشته‌ام
او از ژرف‌ترین ژرفا برمی‌آید
من خاموشی می‌گزینم.

۸. آن‌چه نیازمندش است
آدم فقط یک جزیره می‌خواهد
تنها در دریای پهناور
آدم فقط نیازمند یک انسان است
کسی که بیش از همه نیازمند اوست.

۹. در باب معنای زندگی
کتاب‌ها را زیر و رو کردم
تا اصطلاحاً مفهوم زندگی را بدانم:
فرهیختگان همگی
به توافق رسیده‌اند که
در این باب
هیچ اجماع نظری نیست.

۱۰ .کسی از ما نمی‌پرسد
کسی از ما نمی‌پرسد،
خوش‌مان می‌آید یا نه
زندگی را دوست داریم
یا از آن متنفریم
ما بی‌پرسش به این جهان می‌آییم
و بی‌سؤال هم
ترکش می‌کنیم.

۱۱. بدی خُرد
اگر مجبوری نفرت ورزی
و نمی‌دانی چه‌طوری
بکوش از صمیم قلب
در درونت از نفرت،
نفرت داشته باشی.

❋ ❋ ❋

ماشا کاله کو: شاعره‌ی خوش‌سلیقه‌ی آلمانی‌ست که کارهایش در ایران کاملا ناآشناست. او شاعر شعرخوانان غیرحرفه‌ای و مردم کوی و برزن است و عموما شعری ساده و روان دارد که تقریباً همه‌ی طیف‌ها را به خود علاقه‌مند می‌کند. شعر وی شعری «کاربردی» برآمده و از روزمرگی و برای روزمرگی است. ریزه‌کاری‌های نخبه‌پسند و زبان پرطمطراق در کار او کمتر وجود دارد. در عوض تا بخواهید اندیشه و عاطفه در شعرش موج می‌زند. کاله کو در سال ۱۹۳۳ در یکی از مجلات ادبی آن دوره شهرت بسیاری به دست آورد. در سال ۱۹۳۸ به آمریکا مهاجرت کرد. اشعار حاضر از کتاب «رؤیاهایم، توفان می‌توفد» گرفته شده که از ۱۹۷۷ تا ۲۰۰۳ بیست و سه بار چاپ شده است. این ترجمه‌ها نیز از کتاب زیرچاپ «پرندگان دریایی دو صدایی می‌خوانند» انتخاب شده که در انتشارات علمی فرهنگی منتشر می‌شود. مترجم آن را گردآوری و ترجمه کرده و در کنار یک مقدمه‌ی مفصل، با یک جستار تألیفی در مورد «شعر عینی و انضمامی» یا «کانکریت»، منتشر خواهد شد. این کتاب مفصل در بردارنده‌ی اشعار زیادی از شاعران امروز آلمانی‌زبان در صد سال اخیر و شاعران زنده و جوان است.

Mascha Kaleko