فیروزه

 
 

وضعیت نخست: التماس، لابه

قسمت دوم

توضیح: در یادداشت گذشته گفتیم که عده‌ای تمام موقعیت‌های نمایشی را به سی و شش وضعیت اصلی برمی‌گردانند. از این شماره قصد داریم این وضعیت ها را یک به یک بررسی کنیم و حتی الامکان از میان فیلم‌های سینمایی نمونه‌هایی برای آن‌ها بیاوریم.

نخستین وضعیت نمایشی «Supplication» است که به معنای التماس، لابه، استدعا، زاری، تضرع و ناله آمده است. در این وضعیت وجود سه نیروی پویا، ضروری است؛ ستمگر، التماس کننده، قدرت قانونی که درست تصمیم گرفتن او مورد تردید ماست. هر کدام از این نیروها را شخصیت یا شخصیت‌هایی در نمایش نمایندگی می‌کنند. این وضعیت سه گروه اصلی دارد.

در گروه اول، قدرت قانونی که تصمیمش تعیین کننده خواهد بود شخصیتی برجسته است که باید سنجیده و مدبرانه تصمیم بگیرد. در روند نمایش خواهیم دید که او به خاطر دور کردن شر ستمگر از آنان که دوست دارد تسلیم تهدیدهای ستمگر می‌شود یا از روی بلند نظری التماس شخص ستمدیده را می‌پذیرد. تا کنون برای این گروه سه داستان بیان شده است: ۱ـ فراریانی که از ترس دشمن به قدرتمندی پناهنده می‌شوند. ۲ـ عده‌ای که از یک قدرت تقاضا دارند بتوانند آن دسته از مناسک دینی‌شان را انجام دهند که ممنوع شده است. ۳ـ شخص یا اشخاصی در جست‌و‌جوی مأمن و مکانی آرام برای مردن هستند.

در گروه دوم قدرت تصمیم گیرنده، که نامصمم است، جزئی از وجود ستمگر است؛ یعنی اختیارش به دست اوست. برای این گروه چهار داستان آمده است؛ الف ـ غریبه‌ای در جست‌و‌جوی آشنایی است. ب ـ عده‌ای که از جامعه طرد شده اند، درخواست مدارا دارند. ج ـ شخص یا اشخاصی تقاضای تحویل جنازه یا یک شیء مقدس را دارند.

در گروه سوم، نیرویی به التماس کننده اضافه می شود و نقش میانجی را بازی می کند؛ در نتیجه شخصیت های اصلی به چهار نفر افزایش می یابد. این گروه نیز سه داستان دارد؛ الف ـ التماس قدرتمندی به قدرتمند دیگر به خاطر عزیزان خود. ب ـ التماس خویشاوند به خاطر خویشاوند دیگر. ج ـ التماس به معشوق (فاسق) مادر به خاطر مادر.

البته ذکر این نکته ضروری است که هر اثر نمایشی تلفیقی از چند وضعیت است و مثال های ما از میان آثار نمایشی، اشاره به وضعیت اصلی یا غالب آن اثر دارد.

برای وضعیت اول در میان فیلم های خارجی فیلم افشاگر «Insider» ساختهٔ «مایکل مان» شاید مثال مناسبی باشد. در این داستان یک خبرنگار حرفه ای، موفق و کارکشته متوجه عمل مجرمانه چند شرکت سیگارسازی می‌شود که با تزریق موادی اعتیادآور به سیگار باعث تضمین فروش خودشان می‌شوند در حالی که می‌دانند این مواد سرطان‌زا است. او با همراهی مدیر سابق کنترل کیفیت یکی از این کارخانه‌ها سعی در افشاگری و رسانه‌ای کردن این تخلف دارد؛ غافل از اینکه شبکه رسانه‌ای از کارخانه‌های سیگارسازی حساب می‌برد. این خبرنگار پس از سی سال کار رسانه‌ای تازه متوجه می‌شود که نمی‌تواند هر خبری را روی آنتن تلویزیون ببرد یا در روزنامه چاپ کند. اوج این درگیری وقتی است که یکی از کارخانه‌های سیگارسازی بخشی از سهام آن شبکه تلویزیونی را می‌خرد که خبرنگار ما در آن جا کار می‌کند. خبرنگار همچنان تلاش می‌کند رسانه‌ها را راضی کند تا حقیقت را منتشر کنند…

از میان فیلم های ایرانی فیلم «آژانس شیشه ای» ساخته ابراهیم حاتمی کیا نمونه خوبی برای این وضعیت است. در این اثر نمایشی، یک رزمنده که متوجه بیماری پیش رونده همرزم سابقش شده است از حکومت تقاضای درمان فوری همرزمش را دارد، در حالی که طبق روال اداری همرزمش باید پس از تعطیلات مراجعه کند و چند ماه هم در نوبت باشد. این فرد برای رسیدن به خواسته‌اش حتی حاضر به برهم ریختن امنیت عمومی می‌شود تا حاکمیّت را تحت فشار بگذارد که ترتیبی دهد خارج از روند اداری به درمان دوستش رسیدگی شود؛ اما به خاطر امنیتی شدن موضوع، نوع برخورد با فرد را پس از این نهادهای امنیتی تعیین خواهند کرد. آیا فرد موفق می‌شود نهاد تصمیم گیرنده را قانع کند؟