۱
بیدار که شدم
چشمهایش
سرخ سرخ بود
خفاش بیچاره
۲
علامت تعجب
ایستاده بود
علامت سؤال
زیر پایش را نگاه میکرد
۳
من و بادکنکم
با هم
از کودکی بزرگ شدهایم
من
روزی از این بالون خواهم افتاد
و او خواهد رفت
۴
خیلی وقت است که دیگر
کلاه بر سر جالباسی نمیگذاریم
روسریمان را
گره میزنیم و میگرییم
۵
آفتاب گلوی سایه را میگیرد
بر زمین میکوبد
میکشد
میکشد
تا برجهای بلند
۶
باران
زندگی را خالکوبی میکند،
مسلسل
مرگ را.
چیتاها
فقط تند میدوند
۷
انسان
کانگورو
جیب
… و فرزند