فیروزه

 
 

شاعر «این‌همه جانِ قشنگ»

پگاه احمدیبا پی‌گیری مسیر شعر نو فارسی از دهه چهل به این سو، با شاعری خلاق، متفاوت و پیشرو به نام طاهره صفارزاده مواجه می‌شویم که اگرچه نخستین اثرش را در آغاز دهه چهل منتشر کرد، اما عمدتا در دهه ۵۰ به شکوفایی رسید. صفارزاده با انتشار مجموعه شعرهایی نظیر طنین در دلتا – ۱۳۴۹، سد ّ و بازوان – ۱۳۵۰ و سفر پنجم – ۱۳۵۶ خلاقیت‌های ویژه‌ای را از خود بروز داد و به سرعت در کانون توجه قرار گرفت. صفارزاده را بی‌گمان باید شاعری اجتماعی، عینیت‌گرا و صاحب اندیشه‌ای متکثر برشمرد. او در کتاب طنین در دلتا که بعد از کتاب رهگذر مهتاب، سرفصل تازه‌ای را در شاعری صفارزاده باز می‌کند، توانست دغدغه‌های اندیشه مدرن را در چالش با حیات سیاسی‌-‌اجتماعی‌اش بازتاب دهد. در عین حال صفارزاده توانست ضمن بیان اندیشه انتقادی‌-‌اجتماعی‌اش، شعر خود را به سرعت با جریانات شعر مدرن آن دوره هماهنگ کند. این ویژگی در انتخاب عناوین شعرها نیز مشهود است و از آن میان می‌توان به شعرهای میزگرد، کانکریت، شیرها که با توپ نقره بازی می‌کنند و … اشاره کرد (ر.ک:طنین در دلتا)

صفارزاده در تعریف شعر چنین می‌گوید:» تعریف من از شعر همان است که در طنین در دلتا گفته‌ام. طنین حرکتی است که حرف من در ذهن خواننده می‌آ‎غازد. شعر من، شعر اندیشه است. وقتی که فکری را عنوان می‌کنم باید تأثیر اندیشگی بر خواننده بگذارد. بنابراین من با شعر عاطفی و احساسی حتی بعد از رهگذر مهتاب تقریباً کم رابطه هستم. اعتقادم این است که عاطفه و احساس یک بخش جزئی در شعر هستند. شاعر باید مسؤولانه اندیشه کند.» ( فصلنامه شعر، ش ۳۷، ص ۱۹ ). شعرهای صفارزاده ناظر به اندیشه‌ای درگیر با مناسبات جهانی است. نگاه این شاعر به هیچ وجه نگاهی بومی و مقیّد نیست. اندیشه او در تبادل با مناسبات سیاسی‌-‌اجتماعی جهان شکل می‌گیرد و به نوعی بیان انتقادی و طنزآمیز در شعر منجر می شود :

… شارات راستی شما چه کردید که بودا شهرتش را به ژاپن بخشید/ … و دوگل در تورنتو اشاره ای کرد به اوضاع/ و دوگل در اتاوا اشاره‌ای کرد به اوضاع/ و دوگل در مونترآل سینه‌اش را صاف کرد و گفت:/ زنده باد کِبک آزاد ( طنین در دلتا )

الکسی آمدست علیخوف و شلخوف/ در کت‌های شانه‌تنگ به هم تعظیم می‌کنند/ شکر که همه دارند به حداقل تساوی می‌رسند/ یک بشقاب، چند موز/ چند پرتقال/ چند سیب لبنان/ به فردوسی هم یک تالار داده‌اند/ من دنبال یک جفت چشم می‌گردم/ یک جفت چشم/ که فرصت به بالا نگریستن داشته باشد/ کارد دست دهان حمله همه سرگرمند/ دوست من رئیس شده‌ست/ دوست دوست من رئیس شده‌ست/ دوست دوست دوست من رئیس شده‌ست/ … / من با فنجان چای در دستم دور اتاق می‌گردم/ و افسوس می‌خورم/ که چرا ۶ روز از ساعت ۶ گذشته است. ( همان )

نگاه شاعر در این شعرها، نگاهی نقاد و طنز او، طنزی تلخ و در عین حال به سخره گیرنده است. روایت، روایت انزجار از مناسباتی حقیر اما سخت مقتدر و تعیین‌کننده است. و راوی، در پایان چه می‌تواند کرد جز اینکه تن به تأسف و سرگشتگی بسپارد. مناسبات ستمکارانه را به خود واگذارد و به مرور ِ زمان و تقویم آرمانی خود پناه برد.

اسامی خاص، اعم از اشخاص و اماکن و حوزه تداعی ِ آنها نقش مهمی را در شعر صفارزاده ایفا می‌کند. در شعرهایی نظیر سفر اول، گستره وسیع تداعی‌ها، رابطه دیالکتیک ذهنیتی شرقی (با تمام زیربناهای فرهنگی‌-‌تاریخی اش) را با مناسبات زیستی، اجتماعی و سیاسی جهان غرب دربر می‌گیرد.

صفارزاده در ادامه روند شاعری خود به فضاسازی‌های مذهبی‌-‌اسطوره‌ای متمایل می‌شود و حوزه دلالت و دایره واژگانی شعرهای متأخر او اغلب متناسب با همین فضاسازی بوده است:

من اهل مذهب بیدارانم / و خانه‌ام دو سوی خیابانی ست / که مردم عایق در آن گذر دارند/ صدای هق هقی از دوردست می‌آید/ چطور این‌همه جان قشنگ را/ عایق کردند/ چطور/ چطور/ چطور/ تبت یدا ابی لهب و تب/ تبت یدا ابی لهب و تب/ تبت یدا ابی لهب و تب/ و این صدا/ که از بضاعت سلسله صوتی بیرون است/ راهی در رگهایم دارد … ( سفر پنجم )

صفارزاده با ذهنیتی تجربه‌گرا و تحلیلگر، پیوسته با جهان آثار خود در پرسش و پاسخ بود. از اشعارش به‌خوبی برمی‌آید که هرگز به آسانی مجاب نشد. سهل‌گیر و سهل‌پسند نبود. در کوچک، نمی‌گنجید و اندیشه و خیالش پیوسته در جست‌و‌جوی کشف افق‌های تازه و متفاوت بود تا زبان و معنی ِ خود را بیافریند. برخی از ناقدان، شعر او را به لحاظ مضمون و گرایش‌های عقیدتی به دو بازه زمانی پیش و پس از انقلاب تقسیم می‌کنند. و مجموعه شعرهایی نظیر حرکت و دیروز ۱۳۵۷، بیعت با بیداری ۱۳۶۶، مردان منحنی ۱۳۶۶، دیدار صبح ۱۳۶۶ و … را ذیل دوره دوم شاعری ِ این شاعر قرار می‌دهند.

از سوی دیگر، چنان‌که از گفته‌ها و نوشته‌هایش برمی‌آید، شعرهایی که در دوران دوم شاعری خود سروده است، برخاسته از نوعی شهود، بیداری ِ روح و جان و میل به سیر در وادی‌های تازه‌ای از عرفان، الهام و آگاهی بوده است. هرچند به باور این قلم، این شهود و آگاهی، به صور مختلف، از همان آغاز در سروده‌های او قابل مشاهده است.

با این‌همه، نکته‌ای که در تمام دوران شاعرانگی صفارزاده قابل تأمل و انگشت‌گذاری است، قدرت شاعرانگی و تسلط او در شعریت بخشیدن به عناصر پیرامون است. شاعری که از اوج پیچیدگی، انتزاع و تجربه‌های متفاوت، به سادگی و عینیت‌گرایی در شعرش رسید.

باشد که آثار ارزشمندش، به شکلی گسترده و چنانکه شایسته اوست، مطمح نظر شاعران، منتقدان و مخاطبان شعر امروز قرار بگیرد.

روحش شاد و یادش گرامی باد .

از مجموعهٔ رهگذر مهتاب – یادنامه فیروزه برای طاهره صفارزاده