فیروزه

 
 

وفاداری به تخیلات، بهترین راه تغییر واقعیات

این شاعر و نویسنده به رغم ِ داشتن ِاصالتِ انگلیسی– اسپانیایی–پرتقالی، چهره‌ی شناخته‌شده‌ی ادبیاتِ آرژانتین است. وی از زبانِ قهرمانِ داستان «فناپذیر» می‌گوید: «من خدایم، قهرمانم، فیلسوفم، شیطانم، و خودِ جهانم، و این شیوه‌ی خسته‌کننده‌ای است برای آن که بگویم نیستم.»

وسعتِ اطلاعات و کنجکاوی او شامل همه‌ی جهان می‌شود. با چالاک‌ترین گام‌ها زمان و مکان را در می‌نوردد و حتی در نوعی بی‌زمانی، مشابهت‌ها و بازتاب‌ها را می‌جوید و بیرون می‌آورد. از مقارنه‌ی مرموزی میان عمربن‌ابراهیم، منجم و شاعر ایرانی، و ادوارد فیتز جرالد، شاعر دیگری پدید می‌آورد که همان حکیم عمر خیام است.

در مجموعه مقالاتِ خود با عنوانِ «بازجویی‌های دیگر» بورخس به عنوان شاعر، از اصالت و استقلال کاملِ استعاره و مجاز جانبداری می‌کند و معتقد است به جای وزن و قافیه‌ی نمایشی باید از قدرت ایماژ (کلمه و نشانِ رمزِ جهانی) استفاده کرد.

خورخه لوییس بورخس

بورخس پس از سقوطِ پرون به مدیریت کتابخانه‌ی ملی کشورش انتخاب شد. همزمان با از دست دادن کاملِ بینایی‌اش:
نه از سر دلسوزی برای خود می‌گویم؛ نه از سرِ ناسپاسی
تنها اشارتی دارم به این نکته
که خداوند با کنایتی بس شکوهمند
کتاب‌ها و تاریکی مطلق را، همزمان اعطا فرمود به من.

او چشمانِ مرا اینک تهی از نور، افتخار داد
تا فرمانروای شهر کتاب‌ها باشند، ارچه چشمان من
هر آن‌چه در رؤیا از کتابخانه می‌خوانند، سطوری‌ست صامت
که لام تا کام سخن نمی‌گویند در برابر اشتیاقِ سوزانِ روز افزون‌شان

بیهوده هر سحر، زاد و ولد می‌کنند کتاب‌ها
و بیشتر و بیشتر می‌شوند؛ هر کدام دست‌نیافتنی،
ناممکن برای من، همچون هزاران هزار نسخ ِ خطی
که اسکندرِ مقدونی طعمه‌ی حریق کرد.
از «شعر مواهب»

❋ ❋ ❋

وفاداری به تخیلات، بهترین راه تغییر واقعیات

نظریه‌ی رمانتیکِ «شعر الهام خدایان است» نخستین‌بار توسط ادیبان کلاسیک روم یونان باستان مطرح شد. نظریه‌ی کلاسیک «شعر به عنوان فرآیندی عقلانی» را نیز یکی از رمانتیک‌ها به نام ادگار آلن پو حدود سال ۱۸۴۶مطرح کرد. این امری متناقض است. صرف‌نظر از بعضی موارد نادر مثل رویای چوپانی که «Bede»(۱) به آن اشاره می کند واضح است که هیچ یک از این دو نظر عاری از حقیقت نیستند اما به دو مرحله‌ی مختلف جریان شعری مربوط می‌شوند. به واسطه‌ی الهام، ما آن‌چه هبریوز(۲) و میلتون(۳) روح نامیده‌اند و اساطیر تراژیک ما آن را ضمیر ناخودآگاه می‌نامند کشف می‌کنیم. درباره‌ی تجربه‌ی شخصی خود باید بگویم روش کار من کم و بیش ثابت است. من با مشاهده‌ی یک تصویر آغاز می‌کنم. می‌توان گفت چیزی نظیر جزیره‌ای دور افتاده که بعد به شعر یا قصه بدل خواهد شد. من آغاز و پایان کار را می‌بینم اما از این که چگونه راه را طی خواهم کرد بی‌خبرم. این چیزی است که به تدریج بر من آشکار خواهد شد و این در صورتی است که بخت با من یاری کند. چه بسیار بارها که ناگزیر از گرفتن رد پاهای خود در مسیر تاریک و بازگشت بوده‌ام. سعی من بر آن است که تا حد ممکن در سیر تکاملی کار کمتر دخالت کنم. نمی‌خواهم عقایدم که در نهایت بی‌ربط و بی‌اهمیت‌اند موجب تحریف احساساتم بشوند. نظریه‌ی «هنر هدفمند» نمی‌تواند چیزی جز شعار باشد زیرا هنرمند ضمن انجام کار فاقد وقوف کامل است. کیپلینگ(۴) معترف است نویسنده می‌تواند شاهکاری خلق کند بی‌آن‌که معنای آن را دریابد. او باید به تخیلات خود وفادار بماند و نه به تحولاتی زودگذر تحت عنوان «واقعیات». این یکی از بهترین راه‌های تغییر واقعیت است. ادبیات با شعر آغاز می‌شود و قرن‌ها طول می‌کشد تا نثر امکان درخشیدن یابد. آنگلوساکسون‌ها بعد از گذشت چهارصد سال در هنر شعر آثار قابل تحسین ارایه داده‌اند؛ حال آن‌که در نثر به‌ندرت اثری استادانه بر جای گذاشته‌اند. کلمه در آغاز دارای قدرتی جادویی بوده که بهره‌کشی روز افزون زمان آن را فرسوده و مستعمل کرده است. کار شاعر برگرداندن قدرت نخستین کلمه به آن است. آشکار کردن قدرت پنهان آن در عصر حاضر.

از شعر توقع دو چیز می‌رود:
۱- ارایه‌ی تصویری واضح و روشن
۲-تأثیرگذاری عمیق و قلبی همچون عظمت زلال اقیانوسی در پیش رو مثالی از ویرژیل(۵) می‌آوریم:

«TENDEBANT QUE MANUS RIPAC UGTERI ORIS AMORE»(۶)

و مثالی دیگر از مردیت(۷):

«تنها در واپسین نفس شعله های آتش در اجاق است که یاد می آوریم از ستارگان و آسمان…»

چنین ابیاتی سیرِ همیشه‌پویای خود را در ذهن ما ادامه می‌دهند. از پس سال‌ها – سال‌های بس طولانی تمرین و ممارست در ادبیات- من چارچوب از پیش تعیین‌شده‌ای را توصیه نمی‌کنم. چرا باید بر محدودیت‌های طبیعی ناشی از عادت روش‌های تحمیلی ناشی از اصول نظری را نیز بیفزاییم؟ اصول نظری همچون عقاید تعصب‌آمیز مذهبی یا سیاسی چیزی جز محرک و انگیزه نیستند. آن‌ها با هر نویسنده‌ای تغییر می‌کنند. والت ویتمن(۸) در مورد رد کردن قافیه بر حق بود اما انکار لزوم آن در آثار ویکتور هوگو(۹) کاملاً ابلهانه می‌نماید. ضمن بررسی نهایی کتابم پیش از چاپ متوجه شدم که متأسفانه نابینایی در این کتاب، رهاشدگی شکوه‌آمیزی را به تماشا می‌گذارد حال آن‌که در زندگی واقعی من چنین نیست. نابینایی در عین محدودیت، نوعی آزادی است؛ خلوت و انزوایی آفریننده، کلید و انتخابی ناگزیر است.

پاورقی‌:

۱- Bede، عارف و ادیب قرن هشتم میلادی از صدایی سخن می‌گوید که «کارمون» شاعر قرن هفتم در رؤیا شنید و به او فرمان داد تا درباره‌ی پیدایش چیزها ترانه بسراید.

۲- Hebrews

۳- Milton (1674-1608) شاعر انگلیسی شاهکار او: «بهشت گمشده»

۴- Kipling (1865-1936) داستان‌پرداز و شاعر انگلیسی، برنده‌ی جایزه نوبل ۱۹۰۷

۵- Virigil شاعر رومی و از سرآمدان ادبیات لاتینی

۶- این مصراع در اصل متن به زبان لاتین آمده و به انگلیسی ترجمه نشده است. در برگزیده‌ی آثار ویرژیل به زبان انگلیسی با مقابله متن لاتین معنای آن را به این شرح یافتم: «و آن‌ها در طلب ساحل دوردست آغوش گشودند…»

۷- Meredith شاعر و داستان‌نویس انگلیسی ۱۸۲۹-۱۹۰۹، شاهکارهای متعددی نوشته که مهم‌ترین آن «عشق تو» است. مصراع آمده از «مردیت» بند چهارم از منظومه‌ی بلند عشق است.

۸- والت ویتمن (۱۸۱۹-۱۸۹۲) یکی از بزرگ‌ترین شعرای امریکا که قالب و محتوای شعر امریکایی را دگرگون ساخت.

۹- Hugo (1802- 1885)، بنیانگذار و پیشرو مکتب رمانتیسم، شاهکار او بینوایان.