فیروزه

 
 

جنازه‌ی شما را به چه کسی باید تحویل داد؟

پرونده جنگ– زندگی یعنی چه؟

جواب احمقانه‌ای دادم: «زندگی لحظه‌ای است بین تولد و مرگ»

-مرگ یعنی چه؟

-مرگ وقتی است که همه چیز تمام می‌شود.

-مثل زمستان؟ وقتی برگ‌ها می‌ریزند؟ اما عمر یک درخت با زمستان تمام نمی‌شود. نه؟

– ولی برای آدم‌ها این طور نیست. وقتی کسی مُرد برای همیشه مرده و دیگر زنده نمی‌شود.

– این که نمی‌شه. این درست نیست.

– چرا الیزابتا، حالا دیگه بهتره بخوابی!

– من حرف‌های تو را قبول ندارم. فکر کنم وقتی کسی بمیرد مثل درخت‌ها در بهار دوباره زنده می‌شود!»

(از متن کتاب)

اوریانا فالاچیخانم اوریانا فالاچی از بزرگ‌ترین خبرنگاران بین‌المللی بود. وی ایتالیایی‌تبار بود و برای مجله‌ی Europeo، چاپ میلان کار می‌کرد و برای چند مجله‌ی مهم اروپا و امریکا. وی در ۷۶ سالگی در اثر سرطان درگذشت. مصاحبه‌های جنجالی وی با سیاستمداران جهان از جمله امام خمینی(ره) باعث شهرت او شد. مقاله و گزارش می‌نوشت، وی علاوه بر کتاب «زندگی و جنگ و دیگر هیچ» کتاب‌های «اگر خورشید بمیرد»، «نامه به کودکی که هرگز زاده نشد»، «مصاحبه با تاریخ» و… را نیز نگاشته است. کتاب «اگر خورشید بمیرد» ترجمه بهمن فرزانه، تحلیلی از دیده‌ها و ندیده‌های اوریانا، گفت و شنود وی از سیاست‌گزاران و فضانوردان و هنرپیشگان تا مردم کوچه و بازار است. فالاچی در «اگر خورشید بمیرد» در پی مرگ خوبی‌هاست و مرتب می‌پرسد: «اگر خوبی‌ها بمیرند چه خواهد شد؟» این کتاب در حقیقت سوگنامه‌ای است برای آن‌چه از دست رفته و آرزویش محال می‌نماید. فالاچی این زن ناآرام، در تمام کتاب‌هایش به جستجوی علت رخدادهای نابهنجار برمی‌خیزد ولی افسوس که هر چه بیشتر می‌گردد، گودال پرسش‌های بی‌پایانش عمیق‌تر می‌شود. با این حال دلش می‌خواهد آن‌چه را که در بیداری دیده است باور نکند و به خودش بقبولاند که شاید به همه‌ی این زشتی‌ها در خواب روبه‌رو شده است!

«نامه به کودکی که هرگز زاده نشد» ترجمه‌ی «مانی ارژنگی»، از دیگر کتاب‌های اوست که به فارسی ترجمه شده است. این کتاب زیبا و به یاد ماندنی جسارتی است همراه با تردید و وسوسه. او در این اثر از دنیای کودکی خبر می‌دهد که نطفه‌اش بدون اراده بسته شده است و دوران جنینی را بالطبع مانند جنین‌های دیگر می‌گذراند و مادر تردید دارد که کودک نامشروع خود را به دنیا بیاورد یا این‌که او را از بین ببرد. سرتاسر کتاب گفتگوی مادر است با فرزندی که در شکم دارد. گاهی او را در قالب یک پسر مورد خطاب قرار می‌دهد و زمانی دختر می‌انگاردش. این مکاتبه‌ی طولانی بین مادر و جنین، رابطه‌ی شدید عاطفی ایجاد می‌کند که می‌توان از آن به عشق تعبیر کرد. همین رابطه عاطفی است که بعدها مادر را به علت سقط شدن کودک به محاکمه‌ی وجدان می‌کشاند و از او یک موجود گناهکار و جانی می‌سازد. نقش پدر هم که غالبا با نامه‌ای یا دسته‌گلی از مادر و فرزند یاد می‌کند، در طول ماجرا کمتر از نقشی است که در به‌وجود آوردن طفل داشته است.

کتاب «مصاحبه با تاریخ» ترجمه‌ی پیروز ملکی نیز مجموعه‌مصاحبه‌های فالاچی با شانزده تن از سیاستمداران معاصر زمان خود است. وی در این کتاب به صراحت این سؤال را می‌پردازد که «آیا تاریخ را همه می‌سازند یا فقط چند تن؟ آیا تابع قوانین جهانی است یا مقررات چند نفر؟» فالاچی در این کتاب می‌نویسد: بعضی‌شان جاه‌طلب‌تر و در عمل جسورترند. فقط در چند مورد دریافتم که در حضور کسانی هستم که برای هدایت، با توصیه‌ی راهی به جای راه‌های دیگر، آفریده شده‌اند، که اینان دقیقا کسانی بودند که قدرت را در دست نداشتند، برعکس، جان بر کف با آن در مبارزه بودند یا مبارزه می‌کردند…»

❋ ❋ ❋

و اما کتاب «زندگی، مرگ و دیگر هیچ» ترجمه‌ی زیبا و روانی است از خانم لیلی گلستان. با این‌که وی این اثر را در اوایل دهه‌ی بیست زندگی‌اش ترجمه کرده اما کمتر ایرادی می‌توان به ساختار ترجمه‌ی وی وارد کرد. نویسنده، این اثر را به دنبال سؤال خواهر کوچکش از معنای مرگ و زندگی می‌نویسد. در کل این کتاب، خاطرات یک‌ساله‌ی وی از جنگ و خون‌ریزی است که مخاطب آن خواهر کوچکش «الیزابتا»ست:

«… و من جنگی را شناختم که در خلال آن خیلی زود فهمیدم که در بهار، کسی دوباره متولد نمی‌شود و من به‌این فکر می‌کردم که در آن طرف دنیا بحث و غوغا بر سر این است که آیا صحیح است قلب آدم بیماری را که فقط ده دقیقه از مرگش باقی است، درآورد و جای قلب بیمار دیگری انداخت تا او شفا یابد؟ در حالی‌که این‌جا هیچ کس از خودش نمی‌پرسد که آیا صحیح است جان یک عده انسان جوان و پاک و سالم را بگیرند و…؟

با خود قرار گذاشتم. این از هم گسیختگی بود که این خاطرات برای تو نوشته شده، الیزابتا»

در خلال این دفتر خاطرات به نقد و تحلیل لحظه‌های جنگ هم می‌پردازد:

«… برای تو که هنوز نمی‌دانی روی کره‌ای هستی که با تلاش‌ها و معجزه‌ها، زندگی انسان رو به مرگی را نجات می‌دهند؛ باعث مرگ صدها، هزارها و میلیون‌ها موجود زنده و سالم می‌شوند. می‌دانی؟ زندگی خیلی بیشتر از لحظه‌ای ا‌ست بین وقتی که به دنیا می‌آییم و وقتی که می‌میریم.»

و حتی در میانه‌ی کار مدام به خود کلنجار می‌رود که آیا نگرانی و تشویش خود را برای طفلی گفتن، کار درستی است؟ یا می‌توانست این داستان را با قصه‌هایی از خرگوش کوچولوها، پروانه‌ها، و فرشته‌های نگهبان تمام کند. با گول زدن‌های همیشگی. اما نه! بعدها وقتی بزرگ‌تر شود خواهد فهمید که «پروانه‌ها در ابتدا کرم بودند، که خرگوش‌ها یکدیگر را می‌درند، که فرشته‌های نگهبان وجود خارجی ندارند!»

❋ ❋ ❋

این اثر به همراه تحلیل‌هایی که همزمان ارائه می‌دهد و همان‌طور که از یک خبرنگار انتظار می‌رود، توصیف صرفی است از جنگ و آدم‌های جنگ؛ توصیفی مصاحبه‌ای از دوره‌ی یک جنگ. نویسنده در این کتاب قصه‌گویی نمی‌کند. توصیفات خوبی از لحظه ارائه می‌دهد. اما وقتی که با پایان اثر می‌رسی و کتاب را می‌بندی، شخصیت واضحی که از ابتدای کتاب تا انتها با تو باشد، نمی‌یابی. آدم‌ها و ماجراهای بی‌شمار آن‌ها فقط گزارشی است از جنگ که خاطره‌وار روی کاغذ آمده است. شاید در اثر، کمتر توصیف داستانی یا قصه‌گویی ببینیم اما توصیفات لحظه و فضاسازی وی از فضای گسترده بر جنگ واقعا خواندنی است. در صفحات ابتدایی که هنوز فقط خبرهایی از جنگ است و وارد جنگ نشده‌ایم، می‌بینیم نویسنده، یک خبرنگار زن ایتالیایی است که به دنبال اخبار جنگ در دفاتر روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها می‌چرخد. هنوز اثر، وارد جنگ نشده، اما مقدمه‌ی خوبی برای ورود به یک فضای کثیف و و سرد داده می‌شود:

«… سلام کردم و تقریبا کسی جوابم را نداد. همه عصبانی بودند، یک کلمه حرف نمی‌زند. در آن سکوت فقط صدای ماشین خبر می‌آمد و صدای جابه‌جا شدن یک صندلی مثل صدای توپ در گوش‌ها می‌پیچید. لوریو ناخن‌هایش را می‌جوید، چشم‌هایش را می‌مالید، پلو بی‌حرکت روی نیمکتی نشسته بود و دست‌هایش را صلیب‌وار روی سینه‌اش گذاشته بود و لب‌هایش به هم فشرده می‌شد…»

این افراد هم‌پروازهای نویسنده برای ورود به صحنه‌ی جنگ و خبرنگاری‌اند. آن‌ها قبل از پرواز سندی را امضا می‌کنند که در پایان این سند نوشته شده «جنازه‌ی شما را باید به چه کسی تحویل داد؟» آن‌ها بر سر این سؤال کلی می‌خندند و غافل‌اند از این‌که هلیکوپتری که قرار بوده آن‌ها را به مقصد برساند در نیمه‌ی راه توسط «ویت کنگ‌ها» سقوط کرده و همه مرده‌اند، و آن‌ها فقط از سر خوش‌شانسی سوار هلیکوپتر بعدی شده‌اند. او از خبرنگاران دیگری که با او به جنگ آمده‌اند می‌پرسد در این‌جا به دنبال چه می‌گردند و جواب‌های جالبی می‌شنود. یکی می‌گوید با آمدن به ویتنام می‌خواستم به پدرم ثابت کنم آن‌طور که او فکر می‌کند بی‌کار و بی‌عرضه نیستم. دیگری می‌گوید: زنم مرا ترک کرده بود. و دیگری: کار هیجان انگیزی است اگر بتوانی به موقع از صحنه‌ای عکس بگیری، ناگهان معروف می‌شوی و آینده‌ات تأمین است. و کاترین که داوطلبانه به این جنگ آمده می‌گوید: «می‌خواستم ببینم جنگی که همه از آن حرف می‌زنند، چه جور چیزی است».

اما نویسنده با این جواب‌ها قانع نمی‌شود. او خود برای شناخت بشریت به صحنه‌ی جنگ آمده است، برای این‌که می‌خواهد بفهمد مردی که مرد دیگری را می‌کشد در جستجوی چیست و وقتی آخرین گلوله را در بدن مردی فرو می‌کند به چه می‌اندیشد؟ او آمده تا پوچی و احمقانه بودن جنگ را ثابت کند و به دنبال این سؤال است که چرا کشتن به خاطر دزدی یک گناه بزرگ است اما کشتن در لباس سربازی باعث افتخار!

❋ ❋ ❋

نویسنده مثل آثار پیشین و پسین خود، در تمام لحظات مثل یک خبرنگار واقعی به دنبال پرسش و مصاحبه است. پرسش‌های وی ساده و در عین حال عمیق و تکان‌دهنده‌اند. مثلا از سربازی می‌پرسد: «موقع شلیک به چه چیزی فکر می‌کنی؟» او بی‌آن‌که فکر کند، جواب می‌دهد:

«وقتی آدم شلیک می‌کند دیگر فکر هیچ چیزی را نمی‌کند. برای این‌که اگر تعلل کنی و شلیک نکنی، طرف شلیک می‌کند و دخل تو را می‌آورد!»

یا سرباز دیگری در جواب می‌گوید: «فقط به کشتن فکر می‌کنم و به این که کشته نشوم.» اولین باری که این سرباز به حمله می‌رود و کاغذی از زنش دریافت می‌کند که نوشته حامله است. او با ترس در جنگ حضور می‌یابد. با یکی از همراهان و یاران جدانشدنی‌اش به حمله می‌روند، موشکی به سمت آن‌ها می‌آید و او بی‌آن‌که دوستش را خبر کند خود را به زمین می‌اندازد. در این ماجرا دوستش منفجر می‌شود اما او سالم می‌ماند و حالا احساس شرمندگی می‌کند. به این خاطر که او را از آمدن موشک خبر نکرد و این‌که آن لحظه از مرگ او خوشحال بوده. چون موشک به دوستش اصابت کرده و خودش جان سالم به در برده!

یا دیگری از اولین باری که به کسی تیر می‌اندازد، سخن می‌گوید:

«… یک ویت کنگ با تمام قوا می‌دوید و همه به او شلیک می‌کردند. درست مثل این‌که در غرفه‌ی تیراندازی پارک شهر به هدف‌ها تیر می‌اندازند ولی تیرها به او نمی‌خورد و بعد من یک تیر شلیک کردم و او افتاد. درست مثل این‌که به یک درخت شلیک کرده باشم. حتی جلو رفتم و به او دست زدم ولی باز هیچ حسی نکردم. احمقانه است ولی واقعیت دارد.»

❋ ❋ ❋

نویسنده در این کتاب از سربازهای دون‌رتبه، از افسران و از زندانی‌ها و اعدامی‌های جنگ سؤال‌های خود را می‌پرسد. در خلال این پرسش‌ها و پاسخ‌ها روزنه‌ی تازه‌ای و معنای دیگری از پشت صحنه‌های جنگ روشن می‌شود.

او به اعتراف افسران و ژنرال‌های جنگ می‌نشیند. اعتراف آن‌ها بس سنگین و دردناک است. قتل و کشتار جمعی زنان و کودکان بی‌پناه! و این چنین خشونت جنگ نمایان می‌شود.

او از یکی از افسران زندانی می‌پرسد وقتی آن همه آدم را قتل عام کردی، چه حسی به تو دست داد و او در پاسخ می‌گوید:

«… همان حسی را کردم که یک خلبان آمریکایی هنگام ریختن بمب روی دهکده بی‌دفاع ویتنام می‌کند. تنها فرق ما این است که او از بالا بمب می‌ریزد و نمی‌بیند چه به روز مردم می‌آورد و من می‌دیدم که چه کردم، زن‌ها، مردها و بچه‌ها به شدت تکه‌تکه شده بودند. من چشمانم را بستم؛ برایم غیر ممکن بود که باور کنم تمام این کارها را من کردم.»

❋ ❋ ❋

در این دنیای سیاه و با خشونت، بارقه‌هایی از عشق هم می‌بینیم. در صفحه‌ای از صفحات این کتاب به سرباز جوانی برمی‌خوریم که تصمیم می‌گیرد با دختر سربازی که همرزم اوست، ازدواج کند. از زبان جوان می‌شنویم که «دختر اصلا قشنگ نیست، تنها چیز قشنگی که دارد دو چشم شاد و خندان است. دختر نرم و پر محبتی است. نجیب است و در نبردها شجاع و دلیرانه می‌جنگد. دوستش دارم چون دوستم دارد. دوستش دارم چون کشورش را دوست دارد، چون مثل من از زندگی بهره‌ای نبرده است.»

آن‌ها در یک پناهگاه مخفی با هم عروسی می‌کنند و فرمانده آن‌ها را عقد می‌کند. مراسم خیلی سریع و ساده برگزار می‌شود و خطبه این طور خوانده می‌شود: «من شما را زن و شوهر اعلام می‌کنم!» و چند هدیه از دوستان همرزم خود دریافت می‌کنند: سیگار، شیرینی، دستمال و کارت‌های تبریک! و ساعتی بعد در همان شب هر دو به عملیات سنگینی در جبهه نبرد می‌روند!

❋ ❋ ❋

و بالاخره در پایان، این زن خبرنگار جسور، خوراک چند گلوله می‌شود اما حالا جان سالم به درمی‌برد. کتاب با گفتگویی میان نویسنده و «فرانسواپلو» یار و رفیق نویسنده تمام می‌شود. آن‌ها گفتگوی نمادینی از «drug» و مواد مخدر انجام می‌دهند. نویسنده در تعریف «دوا» برای فرانسوا می‌گوید:

«ماده‌ای است بسیار مشکل و در عین حال آسان، از خوشبختی با سلامتی، دموکراسی، اتحادیه، تلویزیون، تعطیلات، هتل‌ها و… تشکیل شده. با آن می‌توانی همه چیز را به فراموشی بسپاری. اگر یکی از این دواها را به بدنت تزریق کنی، احساس خوشی خواهی کرد، بی‌حرکت و آرام می‌شوی و مگر رؤیای کشورهای کمونیست هم استفاده از این داروی مخدر نیست؟ یا مگر مارکسیسم نمی‌خواسته به چنین نتیجه‌ای برسد؟»

و بدین شکل او از آدم‌ها و از زمینی حرف می‌زند که به دنبال تزریقی از مسمومیت فراموشی‌اند تا همه‌ی دردهای کشیده و به جا گذاشته خود را فراموش کنند! گلوله‌ای مسموم به نام زمین که اگر به آن دست بزنی یا در آن بمانی، محکوم به مرگی!

و شاید به این ترتیب به همان نوشته پشت لباس‌های جنگی می‌رسد که:

«when I shall die, I shall go to paradise, because on thise earth I have lived in hell»

«وقتی که بمیرم به بهشت خواهم رفت، چون روی زمین در جهنم زیسته‌ام»


 

اخلاق و زیبایی‌شناسی

«از آن‌جا که شاعر سرگشته در عالم تقلید، بی‌دلیل مجذوب جزء خرد ناپذیر روح می‌شود، ما نیز این حق را به خویش می‌دهیم تا دنباله‌روی او باشیم و وی را به مثابه‌ی یک مدل نقاشی بدانیم و همان را روی کاغذ بیاوریم. هنر تقلیدی چیزی فرودست‌تر از واقعیت می‌آفریند و به واقع کشش آن به سمت فرو دست روح آدمی است نه بالا دست؛ در نهایت باید بدانیم آن را با اظهاراتی خوشایند تمجید نکنیم چرا که نویسنده با پر و بال دادن این عنصر از روح به تخریب جزء خرد گرای روح می‌پردازد. درست مثل این‌که بدها را به قدرت بنشانی و مملکت را به آن‌ها بسپاری و خوبان را نابود کنی. لذا شاعر تقلیدگرا با لحنی دل‌چسب اما نارسا، عنصری بی‌معنا علم می‌کند که قادر نیست حتی برتر را از کم‌تر تمیز دهد و چیزی را گاهی این و گاهی آن قلمداد می‌کند.»

افلاطون

«رمان را جزئی مفید و مؤثر از تخیل اخلاق‌گرا می‌دانم؛ شکلی از ادبیات که اغلب دشواری و پیچیدگی و جذابیت زندگی در اجتماع را برای ما می‌شکافد و به به‌ترین نحو، تناقض و گونه‌گونی انسانی ما را پرورش می‌دهد.»

لیونل تریلینگ

«چیزی با عنوان کتاب اخلاقی یا غیر اخلاقی نداریم. کتاب‌ها یا خوب نوشته می‌شوند یا بد فقط همین!»

اُسکار وایلد

برای آن دسته از پژوهشگرانی که به مطالعه‌ی هم‌زمان زیبایی‌شناسی و اخلاق علاقه‌مندند، جدیداً «نوئل

کارول» مقاله‌ای در باب «هنر و نقد اخلاقی» در نشریه «علم اخلاق» به چاپ رسانده است. در حقیقت این تألیفات را می‌توان جبرانی برای جای خالی این دسته آثار برشمرد. همان‌طور که نوئل کارول هم در آغاز مقاله‌اش اشاره می‌کند، شاید انبوه آثار منتشر شده «نقد اضافی هنر» به فقدان شگفت‌آور آثار فلاسفه «انگلیسی – آمریکایی» در این حوزه خاتمه دهد.

در قرن بیستم «پرش از هنرمند» هم به خاطر مرکزیت یافتن ارتباط میان «اخلاق و زیباشناسی» در منظر افلاطون تا فلاسفه قرن ۱۸، و هم به خاطر تعالیم فلسفی خارج از حوزه دانشگاهی انگلیسی – آمریکایی، افزایش بسزایی یافته است.

از آن‌جا که در ده پانزده سال اخیر، این اثر بوده که بیش‌ترین تحول و شکوفایی را دربرداشته است، و نیز به خاطر هدایت مقاله به این سمت، بحث را به تجدید دو حوزه مهم در نظرگاه تحلیلی فلاسفه انگلیسی – آمریکایی اختصاص می‌دهم، یعنی:

۱- تحقیقاتی که با تحقق «نقش هنر و زیبایی شناسی» در توسعه «ادراک و پنداشت اخلاقی» همراه است.
۲- ارتباط میان ارزش‌های اخلاقی و زیبایی‌شناسی

سهم گسترده‌ای از آثار زیبایی‌شناسی اخیر بر ارتباط میان هنر و اخلاق تأکید داشته است. ارتباطی که سال‌ها مهم انگاشته شده اما همان‌طور که ذکر شد، در به‌ترین سال‌های فلسفی دو قرن اخیر نادیده گرفته شده است.

این مسامحه ناشی از تلاش‌های متعصبانه در تعریف و دفاع ارزش ذاتی هنر است، که هر ردپایی از ابزار انگاری را انکار می‌کند و ارزش واقعی هنر را در تأثیرات اخلاقی و آموزشی آن می‌داند. اما آن‌چنان‌که منتقدان اخیر نیز بر این نظریه تأکید می‌کنند، زیبایی‌شناسی حاصل (که هدف آن نجات هنر از یک مشت موعظه و درس اخلاق بوده) اغلب، خود شکلی از فرمالیسم تعصب‌آمیز تحویل داده است.

آن دسته از کسانی که در حوزه زیبایی‌شناسی معاصر فعالیت می‌کنند، تلاش‌شان برای ترسیم ارتباط میان «هنر و اخلاق» در مسیری بوده که از ضعف‌های هر دو مکتب «زیبایی‌شناسی و ابزار گرایی» اجتناب کند. در این تلاش به نوعی زیبایی‌شناسی با اخلاق هم‌راستا شده است. در همین اواخر نیز گرایش غالب در میان فلاسفه آمریکایی و بریتانیایی «علم اخلاق» مربوط به گرایش‌های «کانتی» بوده است.

جدال در این زمینه وقتی پایان گرفت که «علم اخلاق» در حوزه واژگانی بایاشناسیک یا نتیجه‌باور تعریف شد و به گونه‌ای مرتب گشت که «توافق» در این زمینه به رعایت اصول منصفانه در مصلحت‌های شخصی هر دو طرف بینجامد و «عدم توافق» هم در پیرامون ساختار نیات و تعهدات و ارتباط اخلاقی نسبت به نتایج اعمال شخصی، تعریف شود.

جدیداً گرایش به سمتی بوده که به اصطلاح «اخلاق نیکو» یا «فضیلت اخلاقی» خوانده می‌شود. در سنت اخلاق نیکو بیشتر به توسعه دراز مدت مؤلفه‌های چون «شخصیت»، «عواطف» و «اخلاق» متمرکز بوده تا گرایش به سمت یک سری اصول کلی.

اختلاف نظر در این حوزه گاه به خاطر اصطلاح «اخلاق متعدانه» در برابر اصطلاح «اخلاق شخصیتی» است.

خوش‌بختانه این مسئله در تلاش‌های اخیر زیبایی‌شناسی با هم جفت و جور شده است. وقتی یک مؤلفه از «علم اخلاق» ارسطویی با هنر آمیخته می‌شود، می‌توان ادعا کرد وسیله‌ای برای تخیل ادراک، احساس و دریافت فراهم شده است.

«پیتر لامارک» با اشاره به مدرسه «علم اخلاق» این خصوصیت را این گونه تعریف می‌کند: وظیفه اصلی علم اخلاق ساخت و پرداخت یک مشت اصول کلی نیست، بلکه تأکید بر فردیت موقعیت‌های اخلاقی و رسیدن به این عقیده است که اختلاف‌های اخلاقی در تفاوت بین عقاید نیست بلکه در چگونگی نگریستن به دنیا و مافیهاست.

با تشابهات کم و بیش یکسان می‌توان به ادبیات اشاره کرد، مثلاً میان «کنشگر اخلاقی قصه» و «خواننده اثر».

در این مثال کنشگر اخلاقی و مخاطب هر دو در معرض رویایی با موقعیت‌های پیچیده اخلاقی هستند. هر دو چشم‌اندازی خیالی از موقعیت‌های ایجاد شده می‌سازند که انتخاب و تصمیم‌گیری آن‌ها منجر به یک واکنش مناسب یا قضاوت اخلاقی می‌شود.

در سوی دیگر نیز با این تصمیم‌گیری، یک درون‌بینی اخلاقی یا به اصطلاح «شیوه دید» در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود. پس اثر ادبی نه با بیان و تدوین یک مشت اصول اخلاق‌گرا، بلکه با ارائه چشم‌انداز و نگره‌ی جدید نسبت به جهان، به خواننده‌ی خود چیزی می‌آموزد.

فهرست فلاسفه معاصر که به ارتباط نزدیک میان «زیبایی شناسی و دریافت اخلاقی» تأکید کرده‌اند، بلند بالاست. می‌توان از میان آن‌ها به «واین بوس»، «نوئل کارول»، «گریگوری کوری»، «ریچارد الدریج»، «آیریس مورداک» «مارتانوز بام» «فرانک پالمر»، «جان پاسمور»، و هیلاری پوتنام و سوزان فجین، اشاره کرد.

اکثر این مؤلفان در مباحث خود بر «هنر روایی»یعنی قالب‌های شعر، داستان، تئاتر و سینما تأکید دارند و نقش عامه «دانش گزاره‌ای» را در برابر «ارتباط اخلاق‌گرا در هنر» رد کرده‌اند.

همه آن‌ها اظهار کرده‌اند که هنر بیش‌تر از آن‌که «حرف بزند»، «نشان» می‌دهد یا دو صد گفته چون نیم‌کردار نیست!

کسانی چون مورداک، نوزبام، پالمر و پاسمور بر اهمیت احساس و ادراک در ارزیابی اخلاقی شخصیت و موقعیت، تأکید کرده‌اند.

افرادی چون کارول، مک کورمیک و پونتام هم معتقد به ایجاد اعتدال در مفاهیم اخلاقی هستند و افرادی چون بوث، کوری، فجین و لامارک هم معتقدند باید تخیل را به گونه‌ای تربیت کرد که به سمت قضاوت‌های اخلاق‌گرایانه سوق بیابد.

هر کدام از این ادعاها، برای یافتن شیوه‌هایی است که ارزیابی اثر هنری را با ادراک و قضاوت اخلاقی همراه کند و به این نکته نیز تأکید می‌نماید که آن‌چه چنین هنری را از لحاظ اخلاقی ارزشمند می‌سازد، بسته به ارزیابی زیبایی‌شناسانه اثر نیز هست.

در حالی‌که بسیاری از آثار پیشین بیشتر به تعهدات اخلاقی آثار هنری تأکید داشتند، آثار جدید نیز بر خطرات بالقوه حاصل از تخیلات هنری به خصوص هنر روایی، تأکید دارند به خصوص آثاری که تصورات اخلاقی مخاطب را تخریب و تهدید می‌کند.

البته با توجه به برخی فضیلت‌های آثار هنری و نیز با وجود سانسور و آموزه‌های هنری کمتر شاهد وجه مخرب و ویرانگر آثار هنری بر اخلاق مخاطب بوده‌ایم.

لذا در تحقیقات اخیر علاوه بر توجه به حسن‌ها و نقطه‌قوت‌های اثر به خطرهای احتمالی و بالقوه آن هم دقت و توجه شده است. و من امیدوارم این حساسیت بیشتر هم شود.

تلاش‌هایی که در خلق آثار اخیر به وقوع پیوسته نشان‌دهنده‌ی ارتباط نزدیک میان تخیل هنری و درک اخلاقی از آن اثر است. حتی عامل مهم بحث و تحقیق در این آثار بیش‌تر به خاطر ارتباط میان «زیبایی شناسی و ارزش اخلاقی» یا به بیان دیگر ارتباط میان «زیبایی‌شناسی و قضاوت اخلاقی» است.

مبحث بعدی بازگشایی این نکته است که این دو عامل یعنی «زیبایی‌شناسی و اخلاق» به هم وابسته و لازم و ملزوم هم هستند یا از یکدیگر مستقل‌اند؟

برای مثال به اثر «ژولیت» نوشته مارکی دو ساد توجه کنید. «ساد» در اثر خود بر این ایده که «شکنجه جنسی» عملی اروتیک و سرگرم کننده است، صحه گذاشته.

در این مثال درک موفق روایت [بنا به این دیدگاه که ما چیزهایی را می‌بینیم که نویسنده به ما نشان می‌دهد] به سمتی است که در عقیده و ادراک ما انحراف ایجاد می‌کند البته با این پیش فرض که ما قبلاً اعتقاد داشته‌ایم «شکنجه جنسی» اروتیک و سرگرم کننده نیست یا دست کم نباید عملی سرگرم‌کننده باشد. و از نظر اخلاقی کسی حق ندارد به خاطر ارضای سادیستی شخصی خود، این عمل را انجام دهد. لذا از آن‌جا که «ژولیت» در مخاطب واکنشی غیر اخلاقی پدید می‌آورد، پس از لحاظ اخلاقی شکست‌خورده تلقی می‌گردد.

سوالی که در این‌جا مطرح می‌شود این است که اگر «ژولیت» از لحاظ اخلاقی شکست‌خورده [چون چشم‌اندازی ناقص و واکنشی نامناسب از لحاظ اخلاقی در مخاطب ایجاد می‌کند] در شیوه روایی خود دچار ضعف بوده، به این معناست که اثر از نظر زیبایی‌شناسی نیز دچار شکست شده است؟

پاسخ به این سوال بسیار مشکل است. چون از یک طرف به نظر می‌رسد وقتی اثری در ایجاد واکنش مناسب با مشکل مواجه می‌شود پس از لحاظ زیبایی‌شناسی نیز دچار ضعف است و از طرف دیگر ممکن است این واکنش در راستای محتوایی اثر باشد.

اما داستان‌های هیجانی و ترسناک که نمی‌ترسانند، کمدی‌هایی که نمی‌خندانند و تراژدی‌هایی که تراژیک نیستند، در راستای محتوای درونی اثر شکست خورده‌اند که این خود یک شکست زیبایی‌شناسانه است.

وقتی «ژولیت» به خاطر اهداف موضوعی و محتوایی شکست می‌خورد از لحاظ زیبایی‌شناسی دچار نقصان شده و توضیح این شکست هم منتج به نقص اخلاقی اثر است.

پس با توجیهی یکسان، اثر هم از لحاظ زیبایی‌شناسی، هم اخلاقی دچار شکست شده است.

با این وجود از سویی دیگر، یک داستان هیجانی که در ایجاد ترس و هیجان شکست می‌خورد از لحاظ زیبایی‌شناسیک دچار نقصان شده است. واضح است که دلیل آن به خاطر موفق نبودن در ایجاد حس هیجان است. شاید عدم موفقیت اثر به خاطر عدم هماهنگی اجزاء اثر، یا ضعف دیالوگ و برخی نقایص اخلاقی باشد مثلاً:

احتمالاً قهرمان داستان آنقدر نفرت‌انگیز از آب در آمده که در مخاطب حس هم‌ذات‌پنداری ایجاد نمی‌کند و علاقه‌ای برای اتمام خط سیر داستانی نیست.

پس در تمام موارد با یک ضعف زیبایی‌شناسی مواجه هستیم: ناهماهنگی/ ضعف دیالوگ/ نقص اخلاقی.

دو قضاوتی که ممکن است کسی از «ارزش‌های اخلاقی» و «زیبایی‌شناسی» در نظر بگیرد، این است که این دو ارزش یا نقش هم‌پوشانی دارند یا مطلقاً از هم جدا و مستقل‌اند. البته در میان آثار مکتوب اخیر، به آثار هنری و ارزش‌های آن چند بعدی نگریسته‌اند که این نگاه نه‌تنها، «زیبایی‌شناسی و ارزش اخلاقی» بلکه ارزش‌های تاریخی، سیاسی، اجتماعی، مردم‌شناسی و … را نیز دربرمی‌گرد.

به نظر من (عقیده‌ای که دیگران هم بیان کرده‌اند اما همیشه در ادبیات ظاهر نشده است) باید از چارچوب‌های ارزشی که آثار هنری را می‌سازند، با نام «ارزش هنری» یاد کنیم. هنرمندان بیش‌تر از آن‌که به بیان ارزش‌های زیبایی‌شناسی در آثار خود بپردازند، در هنگام خلق اثر خود گویی منتقد یا فیلسوف هنری‌اند.

ارزش‌های اخلاقی در اثر، ارزش‌های هنری‌اند؛ خواه ارزش زیبایی‌شناسی داشته باشند یا نداشته باشند.

یک اثر هنری که از لحاظ زیبایی‌شناسی «عالی»، از لحاظ تاریخی «قابل توجه» و از لحاظ اخلاقی «عمیق و ژرف» است، نسبت به اثری که هیچ کدام از این ویژگی‌ها یا تنها یکی از آن‌ها را داراست، از ارزش بیشتری برخوردار است.

در توضیح این مسئله که چرا قضاوت یک اثر هنری اغلب با کلی بحث و مجادله همراه است، باید گفت؛ اگر کسی به جزئیات انتقادها یا تمجیدها دقت کند متوجه می‌شود یک طرف مشاجره سعی دارد با مجیز اثر را گفتن، طرف‌دار جلب کند و دیگری با انتقاد می‌خواهد با یک سری مسائل بی‌اهمیت، اثر خود را بی‌اعتبار کند.

اما همان‌طور که سابقاً نیز گفته شد باید بر ویژگی‌های تاریخی و اخلاقی اثر متمرکز شد و فقط بر جزئیات زیبایی‌شناسی که مختص یک ژانر است، تکیه نکرد.

در پایان باید خاطر نشان ساخت علاوه بر موضوعات مورد بحث در بالا، آثار دیگری هم اخیراً به چاپ رسیده که به ارتباط حسی آثار هنری (از جمله حس اخلاقی) و تخیل (که سهم بسیاری بر درک ما از ارتباط اخلاقی هنر و سایر مباحث دارد) شکل گرفته است.

و این البته تنها شروع ماجراست و جای امیدواری است که در آتیه‌ای نزدیک و روشن، نه‌تنها در هنر به فصل مشترک اخلاق و زیبایی‌شناسی برسیم، بلکه در چنین مقاله‌ای نیز به آن بپردازیم.

منبع: از مجموعه مقالات منتشر شده در سایت انجمن زیبایی‌شناسی آن‌لاین آمریکا و نشریه زیبایی‌شناسی و نقد هنر.


 

نشریه بریتانیایی زیباشناسی

«انجمن بریتانیایی زیبایی‌شناسی(۱)» مدت‌هاست در حوزه فعالیت‌های زیبا شناسانه خود دست به انتشار نشریه «بریتانیایی زیبا شناسی» زده است. در بخش معرفی نشریه می خوانیم: «این نشریه در سال ۱۹۶۰ پایه گذاری شده که دارای ساختاری بین‌المللی است و در باب زیبایی شناسی و فلسفه هنر به بحث و تبادل نظر می‌پردازد. این نشریه برای تقویت مطالعات، تحقیقات و مباحث هنرهای ظریف و گونه‌های مرتبط آن از دیدگاه فلسفی سازماندهی شده است.

“نشریه بریتانیایی زیبا شناسی” چهار بار در سال؛ یعنی در ژوئن، آوریل، جولای و اکتبر به چاپ می رسد. مقالات به روز و پر محتوای این نشریه با قضاوت زیبا شناسانه و رعایت اصول نقد هنری در باب موضوعات گسترده‌ای چون هنرهای بصری، ادبیات، موسیقی، رقص، فیلم و معماری نگارش یافته است».

آدرس دقیق این سایت bjaesthetics.oxfordjournals.org می‌باشد و از بخش‌های گوناگونی چون معرفی نشریه، نحوه تماس با دست‌اندر‌کاران نشریه، اشتراک، شماره جدید نشریه، آرشیو شماره‌های پیشین، معرفی هیأت تحریریه، کپی‌رایت، ارسال نشریه، نصب نرم افزار XML RSS Feed، بخش Cite track و … تشکیل شده است.

سایت این نشریه هر چند وقت یک‌بار به روز می‌شود که آخرین تاریخ آن برای ۱۵ مارس ۲۰۰۷ می‌باشد.

از جمله خدماتی که این سایت به بازدید کنندگان خود ارائه می‌دهد، نحوه اشتراک نشریه، دستیابی روز آمد به مقالات و ذخیره آن، جست‌و‌جوی تقسیم بندی شده‌ی موضوعات، نویسندگان و اهم مقالات در سیستم Cite Trac، نحوه چاپ و …. می‌باشد؛ برای نمونه، در بخش چاپ می‌توانید از کنفرانس‌ها، سخنرانی‌ها و دیگر برنامه-های درج شده در این سایت پرینت بگیرید. از دیگر خدمات این سایت نصب نرم افزار Rss Reader است. بااستفاده از این برنامه به سادگی امکان دانلود و یا چاپ مطالب نشریه در اختیار شما قرار می گیرد.

در بخش معرفی نشریه با ۵۰ مقاله که بیشترین خواننده و بازدید کننده داشته است رو‌به‌رو می‌شویم. این ۵۰ مقاله به صورت ۵‌تایی مرتب شده است که اولین آن از جدیدترین شماره‌ی نشریه انتخاب شده است. از جمله این مقالات می‌توان به عناوین زیر اشاره کرد: الف) کانت و زیبا شناسی طبیعت نوشته الکساندر روجر؛ ب) ملودی و جنبش استعاری نوشته رافائل دی کلرگ؛ ج) زیبایی‌شناسی و جهان پهناور نوشته جیمز شلی؛ د) لذت‌های تراژدی مستند نوشته استیسی فرند و … با کلیک بر هر عنوان می‌توانید متن کامل مقاله را مشاهده کنید.

در بخش Subject Areas نشریه زیبا‌شناسی می‌توانید دانشگاه، مؤسسه و یا سایت هنری و فرهنگی خود را معرفی کنید. تخفیف ۱۰% برای آن‌ها که ۲ آگهی و تخفیف ۳۰% برای آن‌ها که ۴ آگهی برای درج در این نشریه دارند از دیگر ویژگی‌های این نشریه است.

در بخش Current Issue تصویر آخرین شماره این نشریه که متعلق به آوریل ۲۰۰۷، شماره‌۲، جلد ۴۷ می‌باشد را مشاهده می‌کنیم. در این صفحه بخش‌هایی چون:‌الف) مقالات؛ ب)مرور کتب؛ ج) کتب رسیده؛ د)نشریات رسیده؛ ه)شماره‌های پیشین نشریه. دیده می شود که با کلیک بر این تیترها وارد بخش‌های مختلفی از این نشریه شویم.

در بخش Information For Authors اطلاعاتی درباره نگارش مقاله و شرایطی که در نحوه نگارش آن باید احراز شود، بیان شده است؛ برای نمونه نوشته مورد نظر از ۷۵۰۰ کلمه تجاوز نکند یا مراجع و منابع و نقل قول‌ها کاملاً مشخص شود و …

مقالات خود را می توانید به آدرس پستی پروفسور پیتر لامارک۶ در واحد فلسفه دانشگاه یورک یا آدرس الکترونیکی او؛ (P.V.Lamarque@york.ac.uk) بفرستید.

مطالب رسیده نخست از ذره بین انجمن زیبا شناسی و سپس هیأت داوری نشریه آکسفورد می‌گذرد تا با صلاحدید آقای لامارک سردبیر این نشریه، چاپ شود. بنابراین تصمیم گیری برای چاپ هر مطلب، حدود ۷ روز طول می‌کشد.

در بخش cite track، فهرست موضوعات، نویسندگان و مقالات این نشریه برای تمام خوانندگان رده بندی شده است. چنانچه در این بخش ثبت نام کنید، هنگام انتشار نشریه جدید، فهرست موضوعات، نویسندگان و عناوین مقالات به آدرس الکترونیکی شما فرستاده خواهد شد.

در بخش آرشیو نشریه نیز مطالب کامل شماره‌های اکتبر ۲۰۰۵ تا آوریل ۲۰۰۷ قابل دسترسی است. برای دستیابی به شماره‌های پیش از ۱۹۹۶ باید به بخش آرشیو دیجیتال بروید و مراحلی را بگذرانید. شماره‌های جولای ۲۰۰۵ تا ۱۹۶۰ هم از راه سیستم PDF قابل دسترسی است. در بخش Supplements نیز می‌توانید ویژه نامه‌ها و ضمایمی که این نشریه منتشر می کند را مطالعه کنید.

پی نوشت:

۱. british-aesthetics.org

۲. Alexander Rueger.

۳. Rafael De Clerg.

۴. James Shelley

۵. Stacie Friend

۶. Peter Lamarque