فیروزه

 
 

نویسنده‌ها یک نولی، یک کت مخملی و ابر بزرگی بالای سرشان دارند

نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آن‌چه در زندگی روزمره می‌بینیم، کم و بیش با عادت‌های اکتسابی دست‌خوش تغییر شکل می‌شوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آن‌که شکل‌شان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
آنری ماتیس

موجودات زنده و بی‌جان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیق‌تر و هم‌دلانه به آن‌ها بنگریم. با گوشِ چشم صدای‌شان را بشنویم و راه را برای بیان قصه‌ای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطراف‌مان را بهتر ببینیم و راحت‌تر از آن‌ها بنویسیم.

به آدم‌های خط‌خطی‌ام خیره شده‌ام. با قیافه‌های خشن و تابلویی که این‌ها دارند ابر بالای سرشان هم خیلی واضح است. همه آن‌ها به نحوی دنبال آن گنج مورد نظر هستند. این موضوع کمی ناراحتم می‌کند. وقتی آدم‌های داستان من آن‌قدر رو باشند بیشتر کارکرد یک تیپ را خواهند داشت و شخصیت کاملی نخواهند بود. بنابراین نیازمند لایه‌های درونی‌تری برای‌شان هستم. از نولی کمک می‌خواهم. ادامه…


 

ابری بالای سر هر کس

نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آن‌چه در زندگی روزمره می‌بینیم، کم و بیش با عادت‌های اکتسابی دست‌خوش تغییر شکل می‌شوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آن‌که شکل‌شان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»

موجودات زنده و بی‌جان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیق‌تر و هم‌دلانه به آن‌ها بنگریم. با گوشِ چشم صدای‌شان را بشنویم و راه را برای بیان قصه‌ای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطراف‌مان را بهتر ببینیم و راحت‌تر از آن‌ها بنویسیم.

بخش اول – جایی برای لکه‌ها
بخش دوم – دستیار
بخش سوم – ماجرای غمناک یک دلقک
بخش چهارم – آدم‌های خط‌خطی

نولی انگار حوصله‌اش سر رفته باشد، دوست دارد از این فضای بسته کمی فاصله بگیرد. کنار پنجره نشسته و هر از گاهی بالا و پایین می‌پرد و بلندبلند می‌خندد. گاهی هم آه می‌کشد و به من نگاه می‌کند. کنارش می‌روم تا از نگاه او بیرون را ببینم. پایین ساختمان آدم‌های مختلفی از پیر و جوان و زن و مرد و دراز و کوتاه در حال رفت و آمد هستند. نمی‌دانم نولی به چه چیز آدم‌ها می‌خندد؟ احتمالا شما حدس زده‌اید. چون تیتر این شماره را خوانده‌اید. نولی به ابر بالای سر آدم‌ها نگاه می‌کند و حدس می‌زند که آن‌ها به چه چیزی فکر می‌کنند. با نولی همراه می‌شوم. با هم مرد میان‌سالی را در پیاده‌رو زیر نظر می‌گیریم. فقط سی ثانیه فرصت داریم تا فکر او را بخوانیم. مرد لاغر است. ریش و موی پر پشت و صورتی تکیده دارد و سریع گام برمی‌دارد. دکمه‌های آستینش را نبسته و در قیافه‌اش خوشحالی یا ناراحتی به چشم نمی‌آید. این‌ها را برای نولی بلندبلند می‌گویم، شاید در ذهن‌خوانی او تاثیر داشته باشد. با هم ابر بالای سر مرد را می‌خوانیم: ادامه…


 

در قندان

از شخصیت تا حرکت

با پاسخ‌های بدون پیش‌فرض به سوال‌های بیست‌گانه قسمت قبلی، می‌توان به شخصیت‌هایی که ساخته‌ایم جان بدهیم.

حالا هم شخصیت‌های مثبت داریم هم شخصیت‌های منفی. همیشه برای به حرکت در آوردن شخصیت‌ها نیاز به یک ماجرا هست. برای خلق ماجرا پیشنهادهای مختلفی وجود دارد. یکی از آن پیشنهادها قرار دادن شخصیت‌ها در وضعیت رقابت است، مثلا رقابتی برای یک شی ارزشمند، مثل یک گنج. الآن به یک گنج احتیاج داریم. باید چیزی در همین اطراف باشد که به من ایده بدهد. ادامه…


 

آدم‌های خط‌خطی

نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آن‌چه در زندگی روزمره می‌بینیم، کم و بیش با عادت‌های اکتسابی دست‌خوش تغییر شکل می‌شوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آن‌که شکل‌شان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»

موجودات زنده و بی‌جان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیق‌تر و هم‌دلانه به آن‌ها بنگریم. با گوشِ چشم صدای‌شان را بشنویم و راه را برای بیان قصه‌ای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطراف‌مان را بهتر ببینیم و راحت‌تر از آن‌ها بنویسیم.

بخش اول – جایی برای لکه‌ها
بخش دوم – دستیار
بخش سوم – ماجرای غمناک یک دلقک

بچه که بودم، گاهی به کاشی و سرامیک آشپزخانه و حمام خیره می‌شدم. نقش‌ها و طرح‌های روی سرامیک‌ها کم‌کم جلوه دیگری پیدا می‌کردند و من را به دنیای خودشان دعوت می‌کردند. دنیایی سرشار از وهم و خیال.

این بار نولی من را به کودکیم باز گرداند. تصاویر روی سرامیکی که نولی از آن‌ها اسکن گرفته بود بی‌نظیر بودند. چهره‌هایی جالب که تا به حال نمونه آن‌ها را ندیده بودم. نولی در کمتر از ثانیه‌ای از میان نقوش درهم روی سرامیک، شخصیتی جدید برایم کشف کرد. من و نولی با تعداد زیادی کاراکتر روبرو بودیم که از آن‌ها نام و نشانی نداشتیم. اما از صورت و نگاه‌شان می‌شد نام و نشانی برای‌شان در نظر گرفت. ادامه…


 

ماجرای غمناک یک دلقک

نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آن‌چه در زندگی روزمره می‌بینیم، کم و بیش با عادت‌های اکتسابی دست‌خوش تغییر شکل می‌شوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آن‌که شکل‌شان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»

موجودات زنده و بی‌جان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیق‌تر و هم‌دلانه به آن‌ها بنگریم. با گوشِ چشم صدای‌شان را بشنویم و راه را برای بیان قصه‌ای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطراف‌مان را بهتر ببینیم و راحت‌تر از آن‌ها بنویسیم.

بخش اول – جایی برای لکه‌ها
بخش دوم – دستیار

نولی باهوش‌تر از آنی است که تصور می‌کردم. بدون آن‌که دستور مستقیمی دریافت کند مشغول به کار شد. این طرف و آن طرف پرید واز داخل مونیتورش چیزهایی نشانم داد. چیزهایی که در نگاه اول نامفهوم به نظر می‌آمدند اما رفته رفته به تصاویری معنادار تبدیل می‌شدند. نولی توجه من را به لکه‌های اطرافم دریافته بود و به سرعت از لکه‌های مختلف اسکن می‌گرفت، آن‌ها را آنالیز می‌کرد و تصاویری با مفهومی که از لکه‌ها بدست آورده بود نمایش می‌داد. ادامه…


 

دستیار

نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آن‌چه در زندگی روزمره می‌بینیم، کم و بیش با عادت‌های اکتسابی دست‌خوش تغییر شکل می‌شوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آن‌که شکل‌شان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»

موجودات زنده و بی‌جان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیق‌تر و هم‌دلانه به آن‌ها بنگریم. با گوشِ چشم صدای‌شان را بشنویم و راه را برای بیان قصه‌ای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطراف‌مان را بهتر ببینیم و راحت‌تر از آن‌ها بنویسیم.

بخش اول – جایی برای لکه‌ها

برای رسیدن به پاسخ پرسش‌هایم نیاز به یک مونامی دارم. یک دستیار که پا به پایم بیاید و در پردازش اطلاعات کمکم کند. این دستیار بی‌جیره و مواجب را بهتر است از همین لکه‌ها پیدا کنم. این‌جا روی میز لکه‌های قابل توجهی دیده می‌شود. یکی‌شان شبیه کرم، یکی شبیه خارپشت و دیگری شبیه یک تایر پنچر است. این‌ها نمی‌توانند دستیار مناسبی برای من باشند. مونامی من باید‌تر و فرز و دارای ویژگی‌های منحصر به فردی باشد. ادامه…


 

جایی برای لکه‌ها

نگریستن، فعالیتی است خلاقانه که به تلاش نیاز دارد. هر آن‌چه در زندگی روزمره می‌بینیم، کم و بیش با عادت‌های اکتسابی دست‌خوش تغییر شکل می‌شوند و تلاش برای دیدن چیزها بدون آن‌که شکل‌شان دچار تحریف شود به چیزی چون شهامت نیاز دارد.
«آنری ماتیس»

موجودات زنده و بی‌جان اطراف ما هر کدام به واسطه تعاملاتی که با یکدیگر دارند منشاء اتفاقات و تغییراتی هستند که با خود ماجراها و یا حداقل یک ایده اولیه یک داستان را همراه دارند. مهم این است که با نگاهی دقیق‌تر و هم‌دلانه به آن‌ها بنگریم. با گوشِ چشم صدای‌شان را بشنویم و راه را برای بیان قصه‌ای که دارند هموار سازیم. این مجموعه سعی دارد تا راهی باشد که اطراف‌مان را بهتر ببینیم و راحت‌تر از آن‌ها بنویسیم.

یک بعد از ظهر آخر هفته، در محل کار یا پاتوق همیشگی، وقتی جمع رفقا جمع نیست، فرصت مناسبی است برای مرور خاطرات. تاثیر نامریی اشخاص را می‌توانم حس کنم. کم‌ترین اثری که می‌توانم به آن‌ها توجه کنم اثر انگشت و لکه‌هایی است که روی میز شیشه‌ای دیده می‌شود. هر کدام حتما برای خودشان شخصیت و ماجرایی پنهان دارند. گوشه‌ای اثر انگشتی بزرگ را کنار اثر انگشتانی کوچک‌تر پیدا است. باید جایی باشد که آقای حامدی نشسته بوده. آن دیگری هم شاید مال دختر سه ساله‌اش باشد. کار را می‌شود با یک چرا ادامه داد. چرا دختر بچه همراه پدرش این‌جا آمده؟ پاسخ‌ها می‌تواند چند جور باشد:

۱. همسر آقای حامدی آن روز وقت دکتر داشته.
۲. سه‌شنبه‌ها با دوست‌هاشان قرار استخر دارند و ورود بچه‌های زیر چهار سال به استخر ممنوع است.
۳. خانمش چهارشنبه امتحان مهمی دارد و خانه بدون بچه جای بهتری برای مطاله است. ادامه…