فیروزه

 
 

موقعیت

داستان همیشه بیانگر یک موقعیت است. موقعیت یعنی توصیفاتی که مکان و زمان رویدادهای داستان را به خواننده معرفی کند. در اینجا پرسشی مطرح می‌شود؛ چه مقدار از حجم داستان و چه تعداد از کلمات آن باید برای ترسیم موقعیت صرف شود؟

در تئاتر کلاسیک فرانسه قاعده این بود که اگر یک صندلی در صحنه قرار داشت حتماً باید یک نفر روی آن می‌نشست. در آن دوره ترسیم موقعیت این‌چنین ساده و بی تکلف بود: اگر چیزی قابل استفاده در داستان نبود اصلاً در داستان گنجانده نمی‌شد. به نظرم این قاعدهٔ بدی نیست و امروز هم می‌توان آن را به نویسندگان توصیه کرد. این یعنی محدود کردن توصیفات به موارد لازم و مفید. در بسیاری از داستان‌های کوتاه تنها چند جمله برای توصیف موقعیت کافی است و نویسنده باید با همان چند جمله خواننده‌اش را وارد فضای داستان کند. نویسنده باید آن‌چنان موقعیت را دقیق و مفید توصیف کند که گویی خواننده چند قدم آن‌طرف‌تر ایستاده و رویدادهای داستان را از نزدیک مشاهده می‌کند. به این نمونه توجه کنید ادامه…


 

نمایش عواطف شخصیت‌ها

احساس شما دربارهٔ جنگ چیست؟ چه احساسی نسبت به پول، مذهب، آینده، عشق و یا کار دارید؟ شاید احساستان نسبت به این‌ها عمیق و استوار باشد. اگر احساس واقعی و کامل خود را نسبت به این موضوعات بیان کنید، بخش زیادی از شخصیت[درونی] خود را نشان داده‌اید. به همین شکل و با همین روش می‌توانم بگویم که اگر شما یک شخصیت داستانی خلق کنید و او را در موقعیتی قرار دهید که احساس خود را دربارهٔ بی عدالتی، شایعه یا سیاست بیان کند، در این صورت توانسته‌اید شناختی قابل قبول از شخصیت مخلوق خود به مخاطب عرضه کنید. مشکل اینجاست که شما به عنوان یک نویسنده باید این کار را به طریقی که کاملاً طبیعی به نظر بیاید انجام دهید. ادامه…


 

توصیف ظاهر

آگهی تعقیبی که به دیوار ادارهٔ پلیس نصب شده، یک مقصود مشخص را دنبال می‌کند که همان شناسایی یک جنایتکار تحت تعقیب است. چنین آگهی‌ای معمولاً از یک عکس به علاوه چند جمله شامل توصیف جزئیات چهره (نام، جنسیت، رنگ مو، رنگ چشم، سن، وزن، قد) تشکیل می‌شود.

شما هم این کار را در دفترچه یادداشت خود انجام دهید. یکی از دوستان یا بستگانتان را انتخاب کنید و فرض کنید می‌خواهید برای او یک آگهی تعقیب بنویسید. آگهی شما می‌تواند چنین چیزی باشد:
«تام هولمن ۱۷ ساله، با قدی حدود یک متر و ۸۰ سانتی متر، وزن ۷۰ کیلو، چشم‌های قهوه‌ای تیره، موهای مجعد سیاه و یک خال کوچک زیر چشم چپ» ادامه…


 

شخصیت‌ها

داستان یا نمایش‌نامه، درباره هر موضوعی که باشد، همیشه نیازمند اشخاص است. شما نمی‌توانید هیچ داستانی را بیابید که شخصیتی در آن نباشد. حتی افسانه‌هایی هم که در دوران کودکی می خواندید در باره اشخاص بود؛ روباه ناقلا و کلاغ مغرور در واقع شخصیت بودند نه حیوان. هیولاها و آدم آهنی‌ها و .. نیز همگی نمایانگر شخصیت‌های داستانی بودند. ادامه…


 

کارگاه شعر

«وقتی ایدهٔ جالبی برای شعر گفتن ندارید، منتظر این نباشید که ایده‌ها بر بال پرنده بنشینند و نزد شما بیایند! گاهی اوقات باید به سختی تلاش کرد تا ایده‌ای به دست آورد.» لوئیس بوگان

در اینجا دو نسخه از یک شعر را برایتان نقل می‌کنم. این شعر را جوانی سروده و در جشنواره شعر دانشجویی برنده شده است. نسخهٔ اول دست‌نویس اولیه است و در آن ایده‌ها و کلمات به همان شکل که در ذهن شاعر جوشیده‌اند نوشته شده است ادامه…


 

شعر چگونه روی می‌دهد؟

شعر از یک راه همیشگی پا به عرصهٔ هستی نمی‌گذارد ولی اغلب اوقات، نه همیشه، شعر از یک مشاهدهٔ مستقیم متولد می‌شود؛ در یک مواجههٔ نامعمول و شاید هم در یک اتفاق معمولی احساس می‌کنید که وقت ساختن شعر است.

به عنوان مثال شاید در یک بزرگراه پرترافیک و در میان انبوه ماشین‌ها یک سگ چابک را ببینید که در حال دویدن است. در این لحظه آنچه دیده‌اید را در دفترچه یادداشت خود ثبت می‌کنید و مدتی در ذهن خود با آن بازی می‌کنید، در آن حال و هوا می‌اندیشید تا اینکه می‌گویید ادامه…


 

دیالوگ میان شخصیتهای متضاد

دیالوگ نویسی عنصر اساسی تخیل و جوهرهٔ درام و غالباً داستان کوتاه و رمان است. اینجا فرصتی برای شما فراهم می‌شود تا ضمن تمرین دیالوگ، تخیلتان را به کار بگیرید.

دیالوگی میان دو شخصیت کاملاً متضاد بنویسید. به عنوان مثال فروید و یونگ را انتخاب کنید که دربارهٔ روان‌شناسی مباحثه می‌کنند. یا یک فضانورد که با موجودی از سیارهٔ دیگر مشغول مقایسه زندگی و دنیای مخصوص خودشان هستند. دیالوگتان را به شیوهٔ نمایشنامه‌ای (البته بدون شرح صحنه) بنویسید. دیالوگ حاصله می‌تواند خنده‌دار یا جدی یا ترکیبی از هر دوی اینها باشد.

مشخص کنید که این دیالوگ چگونه پیش خواهد رفت؟ آنها به یکدیگر چه خواهند گفت؟ آیا وجه مشترکی خواهند یافت؟ هر کدام چه سؤالی از دیگری می‌پرسد؟ چه علایق مشترکی می‌تواند مورد سؤال قرار گیرد؟

قبل از شروع، این دیالوگ فرضی میان بتهوون و مدونا را بخوانید:

بتهوون : کنسرت خوبی بود ولی موسیقی خیلی تغییر کرده است. ببخشید! اجازه بدهید اول خودم را معرفی کنم. اسم من بتهوون است. من از میان قرنها سفرکرده ام تا ببینم چه بلایی بر سر موسیقی آمده است.
مدونا : بتهوون! کدام بتهوون؟
بتهوون : بتهوون، لودویگ ون بتهوون
مدونا : بسیار خب، ازلباستان خوشم آمد
بتهوون : ممنون. اسم این نوع موسیقی که شما می نوازید چیست؟
مدونا : پاپ راک
بتهوون : پاپ راک؟ باید قبول کنم که این کلمه برای من بیگانه است. ما در زمان خودمان برای اجرای کنسرت، کت مخصوص و لباسهای فاخر می پوشیدیم؛ نه مثل شما لباسهای پاره و عجیب.
مدونا : اما پوشش شما برای اجرای امروزی غیرصمیمانه و مخاطب گریز است.
بتهوون : من دراجرای موسیقی همیشه عواطف مخاطب را در نظر می گرفتم و به همین دلیل برای سمفونی پنجم خودم زحمت زیادی کشیدم تا اثر کاملی خلق کنم.
مدونا : خیلی خب[اگر حرفت تمام شده] حالا بیا با هم برقصیم.
بتهوون : موسیقی امروز بسیار بد است و من می دانم که نباید از این موضوع ناراحت شوم. شما هم بهتر است برای اجراهایتان لباس رسمی بپوشید.
مدونا : بسیار خب دوباره شروع می کنیم.

شعر تصادفی
طبق یکی از نظریات موجود در عرصه هنر، فرد خلاق عملی شبیه طبیعت انجام می‌دهد. یعنی با پاشیدن اتفاقی دانه‌ها، گیاهان و مناظر زیبا پدید می‌آورد.

تریستان تزارا [بنیان‌گذار کوبیت ادبی] نظریه شعر تصادفی را عملی کرد. او با برداشتن تصادفی کلمات از داخل یک کلاه شعری سرود.

هرچند بخت و تصادف بخشی از فرایند سرایش شعر است ولی در گام بعدی لازم است که استحکام ساختار شعر را با داوری دقیق، ارزیابی کنید. می‌توانید با خلق یک شعر تصادفی، هم بختتان را بیازمایید و هم قدرت داوری‌تان را ارزیابی کنید.

تعدادی کلمه از تیترها و آگهی‌ها جدا کنید و آنها را داخل یک جعبهٔ کوچک بریزید. اکنون جعبه را تکان دهید و سپس کلمات را به ترتیب بیرون آورده و کنار هم بچینید.

به شعر خود بنگرید! اقبال چه ره‌آوردی برایتان داشته است؟ آیا می‌توانید مطلب در خور توجهی در این شعر تصادفی بیابید که ایده‌ای برای یک داستان باشد یا اینکه باید شعر تصادفی دیگری خلق کنید.

منبع: Creative writing


 

دفترچه یادداشت

نویسندگان حرفه ای همیشه یک دفترچه یادداشت به همراه دارند. دفترچه یادداشت منبع ثبت ایده‌هاست. ایده‌هایی که به ذهن نویسندهٔ بدون دفترچه بیایند آینده روشنی نخواهند داشت. دفترچه می‌تواند فنری یا کلاسوری یا به هرشکل دیگری باشد حتی می‌توان چیزی شبیه فلاش کارت تهیه کرد و در هر برگه‌اش ایده‌ای را نوشت.

چه چیزی توجه شما را به خود جلب می‌کند؟ همان را داخل دفترچه یادداشت بنویسید. دوست شیرین‌عقلتان و آخرین شیرین‌کاری‌اش، شبی را که در مسافرت بودید و بیرون چادر صدایی عجیب شنیدید، نخستین قرار ملاقاتتان، مادر بزرگ ۷۲ساله‌تان و آرزوهای کودکانه‌اش ازجمله چیزهایی است که می‌توانید درباره‌اش بنویسید. شاید بخت یارتان بود و داستان یا شعری از درون این سوژه‌ها بیرون آمد. دفترچه یادداشت کاربرد دیگری نیز دارد. گاهی اوقات نویسندگان حرفه‌ای برای ثبت وقایعی که باید در رمان بیاورند و دسته‌بندی فصول و رویدادهای رمان از دفترچه یادداشت استفاده می‌کنند.

نگاه دقیق
نویسنده همه چیز را با دقت مشاهده می کند و هر چه را که دیده است، ابتدا در ذهن و سپس در دفترچه‌اش ثبت می‌کند. سپس شروع به نوشتن می‌کند و دربارهٔ تلفن، ستون، زردآلو، آسمان‌خراش، قدم زدن مردم، پیست اسکی، پیرزنی که منتظر اتوبوس است و یا هر چیز دیگری که دیده یا در دفترچه‌اش ثبت کرده، مطلب می‌نویسد.

چه چیزی آن‌قدر غیر‌عادی و عجیب است که شما بخواهید آن را در دفترچه خود ثبت کنید؟ یک مدادتراش الکتریکی که سرعت تراشیدنش آن‌قدر زیاد است که مداد در یک لحظه تمام می‌شود؟ یا یک دختر بچه کوچک که به تنهایی به دانمارک رفته است؟ یا یک هواپیمای ۷۴۷ که در فرودگاه دیده‌اید؟ هرچه به ذهنتان می‌رسد در دفترچه بنویسید شاید روزی برای خلق داستان یا سرودن یک شعر به شما کمک کند.

تخیل
تخیل مادهٔ اصلی شعر و نمایشنامه و داستان است. شما می‌توانید تصاویری را که در ابرها و ستاره‌ها و یا هر چیز دیگری می‌بینید بار دیگر و این بار به شکل تخیلی بازسازی و در دفترچه‌تان یادداشت کنید. اصلاً می‌توانید در ذهنتان تصویر زنی را ثبت کنید که جعبه ابزاری در دست دارد و در ایستگاه اتوبوس نشسته است. می‌توانید حدس بزنید که این زن به کجا می‌رود؟ شغلش چیست؟ به چه می‌اندیشد؟ بیوگرافی کوتاهی از او بنویسید و آن را برای زمانی دیگر در دفترچه‌تان ذخیره کنید.

خواب ها
بسیاری از نویسندگان خواب‌هایی که می‌بینند را هم در دفترچه‌شان ثبت می‌کنند. نویسنده‌ای خواب‌هایی را که دیده بود به عنوان داستان‌های فرعی قصه‌هایش وارد می‌کرد. شما هم می‌توانید خوابی را که دیشب دیدید یا یکی از خواب‌های به یادماندنی خود را بنویسید. شاید ایده‌ای در اختیارتان قرار دهد و شما هم مانند بعضی از نویسندگان یک خواب واقعی را دستمایهٔ داستان یا شعر خود قرار دهید.

نقاشی و کارتون
می‌توانید مانند بعضی از نویسندگان در دفترچه خود نقاشی بکشید تا شاید از این نقاشی‌ها ایده‌ای به ذهنتان بیاید. تصاویری از دوستان یا کلاس درستان یا خودتان و خانواده‌تان ترسیم کنید. بعضی از نویسندگان از این راه به یک داستان تازه می‌رسیدند.

حتی می‌توانید از آگهی‌ها یا عکس‌ها یا بریدهٔ جراید استفاده کنید. به تمام اینها به دقت نگاه کنید و هر چیز ویژه و نامتعارفی در آن می‌بینید در دفترچه خود یادداشت کنید. تمام اینها می‌تواند ایده‌هایی را در اختیار شما بگذارد تا نوشتن داستان یا سرودن شعر را آغاز کنید. ضمناً اکنون می‌بینید که دیگر صفحات دفترچه یادداشتتان خالی نیست.

منبع: Jerry Reynolds – Creative Writing