فیروزه

 
 

داستان علمی تخیلی

فرض کنید که اصلاً دوست ندارید داستان کوتاهتان دربارهٔ جهان واقعی باشد. انگار ترجیح می‌دهید چیزهایی را که کمی دورتر از جهان واقعیت‌های زندگی هستند تجربه کنید. شاید یک داستان علمی تخیلی بتواند به نیاز شما پاسخ دهد. طبیعتاً در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که داستان علمی تخیلی چه تفاوتی با داستان‌های واقعی دارد. در پاسخ باید بگویم که این دو نوع داستان تفاوت همه جانبه‌ای با هم ندارند. داستان علمی تخیلی هم مثل یک داستان واقعی از ساختار و بخش‌های مشابه داستان واقعی یعنی شروع و میانه و پایان برخوردار است. همچنین تناسب و تکیدگی را که از ویژگی‌های داستان کوتاه است در مورد داستان علمی تخیلی (از نوع کوتاه آن) هم باید رعایت کرد. در داستان علمی تخیلی همچنان نیازمند گره‌افکنی میانی و گره‌گشایی پایانی هستیم و نیز نیازمند زاویه دیدی هستیم که با استفاده از آن داستان خود را روایت کنیم.

تفاوت این دو داستان در موقعیت آن‌هاست؛ بیشتر داستان‌های علمی تخیلی (اگر نگویم همه آن‌ها) مکان‌هایی در آینده را در بر می‌گیرند. معمولاً نویسندگان این داستان‌ها آینده‌ای را تخیل می‌کنند که از بعضی جهات ظاهری متفاوت از زمان حاضر است. بنابر این اتفاقات داستان هم باید به گونه‌ای پیش برود که متناسب با همان زمان آینده باشد. ادامه…


 

انتخاب زاویهٔ دید

روایت‌گر داستان شما چه کسی است؟ چه کسی داستان را تعریف می‌کند؟ یکی از شخصیت‌های داستان؟ یا شخصیتی خارج از داستان؟ یک راه ساده برای شناختن راوی داستان، توجه به ضمایر به کار رفته در آن است. اگر داستان توسط فردی روایت می‌شود که دائم می‌گوید: من چنین و چنان کردم، راوی یکی از شخصیت‌های داستان است. ولی گاهی اوقات راوی داستان فردی است که بیرون از وقایع داستان ایستاده و برای خواننده قابل رویت نیست. چنین راوی در روایت وقایع داستان از ضمیر او یا آن‌ها استفاده می‌کند.

اگر راوی از نوع دوم یعنی فردی بیرون از وقایع داستان باشد، گاهی اوقات فقط یک نظاره‌گر است یعنی فردی که فقط اتفاقات را می‌بیند و صداها را می‌شنود. اما گاهی وقت‌ها با یک راوی مواجه می‌شویم که در ضمن گزارش وقایع بیرونی، ما را از اندیشه ذهنی و احساسات درونی یک شخصیت نیز مطلع می‌سازد. در این موارد راوی داستان دانای کلی است که همزمان با شرح اتفاقات، رفتارها و گفتارهای شخصیت‌ها اتفاقات ذهنی‌ای را که برای یک شخصیت ( معمولاً شخصیت اصلی) رخ می‌دهد هم بیان می‌کند و در حقیقت می‌توان داستانی را که راوی نقل می‌کند شرح تجارب ذهنی و خارجی شخصیت اصلی نامید. ادامه…


 

ساختار داستان کوتاه

ساختار همان نظمی است که نویسنده به وقایع داستان می‌دهد. می‌توان گفت تا زمانی که ساختار وارد داستان نشود، اصلاً چیزی به نام داستان به وجود نمی‌آید [و نویسنده صرفاً چند حادثه را نقل می‌کند] پرسش اصلی این است که چگونه می‌توان ساختاری برای داستان ایجاد کرد؟ یعنی چگونه می‌توان مجموعه‌ای از وقایع و احساسات پراکنده را به نظم آورد و آن‌ها را بر پایهٔ یک ساختار محکم استوار ساخت؟

برای دست‌یابی به یک ساختار استوار، قبل از هر چیز باید داستان خود را کامل کنید. معنی سخنم این است که داستان باید تمام اجزا و مراحل خود یعنی شروع، میانه و پایان را به دست آورده باشد تا ساختار بخشیدن به آن ممکن گردد. وجود این سه بخش یا مرحله، نخستین شرط ایجاد ساختار در داستان است. ادامه…


 

پایان‌بندی

فرض کنید مشغول نوشتن یک داستان پلیسی هستید. پس از آن که مخاطب عامل جنایت را شناخت، آیا می‌خواهید دستگیری و محاکمه او را هم نشان دهید و متن حکم دادگاه را هم برای مخاطب بخوانید؟ در حالت طبیعی و طبق آن چه تا کنون آموخته‌اید باید پاسخ دهید نه! در این گونه موارد کافی است رسیدن پلیس را نشان دهید تا مخاطب دستگیر شدن متهم را در ذهن خودش بسازد و داستان را کامل کند.

در اینجا می‌توانم به عنوان یک قاعده کلی بگویم که با حل و فصل درگیری‌ها، داستان نیز تمام می‌شود و هر جا که کنش و واکنشی وجود نداشته باشد، ادامه دادن داستان بیهوده است. با درک این قاعده باید تلاش کنید که داستان را تا حد امکان با آهنگی پیوسته و معتدل تمام کنید. خصوصاً در داستان کوتاه نباید وقایع خارج از انتظاری را وارد داستان کنید که در جمع‌بندی آن‌ها به ناچار کارتان را با شتاب به پایان برسانید. ادامه…


 

صحنه و خارج صحنه

فرض کنید یکی از اتفاقات داستان شما مسابقه اتومبیل پرسرعت است. آیا می‌توانید چنین رویدادی را روی صحنه نشان دهید؟ قطعاً خواهید گفت نه! این مورد یکی از آن مواردی است که نشان دادن آن روی صحنه به صورت فیزیکی امکان پذیر نیست. چنین واقعه‌ای به فضایی بسیار بیشتر از فضای صحنهٔ تئاتر احتیاج دارد.

رویدادهای دیگری شبیه به این رویداد هم وجود دارند که برای صحنهٔ تئاتر بسیار بزرگ هستند. مثل صحنه نبرد؛ اگر بخواهید یک صحنه نبرد واقعی را نشان دهید، به رفت و برگشت چند دوربین چند هزاردلاری نیاز دارید. چنین چیزی در یک فیلم قابل اجراست نه بر روی صحنه تئاتر. همین ماجرا در سقوط هواپیما، مسابقهٔ قایق‌رانی و بازی فوتبال هم وجود دارد. ادامه…


 

دیالوگ نویسی

بخش دوم

توصیه می‌کنم که اطلاعات را در زمانی طولانی‌تر و با حوصله بیشتر به مخاطب منتقل کنید. منظور از طولانی کردن دیالوگ این نیست که با وارد شدن به بحث آب و هوا یا داخل کردن لطیفه، زمان را هدر دهید و وقت مخاطب را ضایع کنید. می‌خواهم بگویم که دیالوگ طولانی، فرصت آشنا شدن با قسمت‌های مهم داستان را به مخاطب می‌دهد و او را رفته رفته آماده ورود به فضای داستان می‌کند.

مشکل اینجاست که دیالوگ طولانی ممکن است برای مخاطب خسته کننده باشد! پس چه باید کرد؟ به اعتقاد من برای گریز از خستگی مخاطب باید دیالوگ‌ها را پرتحرک ساخت. دیالوگ‌ها باید به شکل رفت و برگشت و در قالب گفت‌و‌گوهای کوتاه و سریع رد و بدل شود. یکی می‌پرسد و دیگری جواب می‌دهد. پرسش کوتاه و پاسخ هم کوتاه. باید تلاش کرد که دیالوگ ریتم یکدست [و نه یکنواخت] داشته باشد. مخاطب باید با تمام بخش‌های دیالوگ ارتباط یکسان برقرار کند نه این‌که بعضی از آن‌ها را بی‌اهمیت تلقی کرده و به آن کمتر توجه کند. این کار دشوار به عهده نویسنده است که دیالوگ را از ریتم نیندازد. جملات باید کوتاه و گویا باشد. هرجمله باید پرتحرک و به شکل رفت و برگشت باشد و در نهایت مجموع جملات باید طولانی و توسعه یافته باشد تا مخاطب رفته رفته وارد فضای داستان شود و با گفت‌و‌گو همراه گردد. ادامه…


 

دیالوگ نویسی

بخش اول

پس از این‌که موقعیتی را برای داستان خود انتخاب کردید، تمرکز خود را بر روی شخصیت اصلی قرار می‌دهید و شخصیت‌پردازی می‌کنید. سپس تصمیم می‌گیرید که داستانتان جدی باشد یا در حال و هوای طنز و در ادامه چگونگی حل و فصل گره‌ها و کنش‌های داستان را تعیین می‌کنید. اکنون فرض کنید که خلاصه تمام ماجراهای مهم (کنش‌های) داستان، یعنی همان چیزی که ما آن را سناریو می‌نامیم، را نوشته‌اید و می‌خواهید با تبدیل آن‌ها به دیالوگ، فیلمنامه یا نمایشنامه خود را تمام کنید.

قبل از هرچیز باید مکان وقوع حوادث داستان را در ذهن خود مجسم کنید. به داستان لیندا و پل باز می‌گردیم و تلاش می‌کنیم که برای این داستان دیالوگ بنویسیم. ابتدا لحظه‌ای را تصور کنید که لیندا در اتاقش نشسته و پل به او تلفن می‌کند. پل از او خواسته است که تا یک ساعت بعد نظرش را دربارهٔ ازدواج با او بیان کند. لیندا اکنون در اتاقش نشسته و به پیشنهاد پل فکر می‌کند. ادامه…


 

باورپذیری

فرض کنید یک موقعیت داستانی مناسب پیدا کرده‌اید و می‌خواهید دربارهٔ آن داستان یا نمایشنامه‌ای بنویسید. به طور معمول موقعیتی را انتخاب می‌کنید که پربرخورد، پرجاذبه و در یک کلام دراماتیک باشد. با انتخاب موقعیت، کم‌کم آمادهٔ نوشتن سناریو می‌شوید. سناریو نقشهٔ راه نویسنده است و نقطهٔ شروع، مسیر حرکت و پایان داستان را در اختیار نویسنده قرار می‌دهد. تصمیم‌گیری درست درباره شروع و میانه و پایان، امکان گره‌افکنی و گره‌گشایی به موقع را فراهم می‌کند. ادامه…


 

نمادهای داستانی

وقتی کار ساده‌ای مثل شستن دست را انجام می دهید، این عمل نشانه این است که دست شما کثیف است. شستن دست یک نماد ساده از یک ماجرای روزمره است. اما وقتی شکسپیر، همسر مکبث را در حال شستن دست‌های خونیش نشان می‌دهد، نمی‌توان آن را یک اتفاق ساده در زندگی روزمره دانست. در اینجا باید به سراغ معنایی عمیق‌تر رفت؛ این شستن دست در نمایشنامه مکبث نمادی است از کوشش همسر مکبث در پاک کردن خود از ننگ گناه قتل. ادامه…


 

روش‌های روایت

فرض کنید که ایده‌ای در اختیار دارید و می‌خواهید بر اساس آن داستان کوتاهی بنویسید. در این مواقع غالباً به شخصیت‌ها و اتفاقاتی که برای آن‌ها رخ می‌دهد فکر می‌کنید؛ در دفترچه‌تان چند نکتهٔ مهم را ثبت می‌کنید، اشیا و شخصیت‌ها و روابط میان آن‌ها را در ذهن مرور می‌کنید و تا حد امکان وقایع داستان را مقابل خود مجسم می‌سازید. کم‌کم وارد جزئیات ماجرا می‌شوید و قدم به قدم داستان خود را تمام می‌کنید. ادامه…