نمایش چیزی در خود دارد که با نمودن و نبودن نزدیک است. آنچه ما در فارسی نمایش میخوانیم، همان است که گویی انگار نیست اما خود را مینماید. به خیال من، نمایشگاه کتاب هم چنین چیزی است. نمایشگاه کتاب جایی است که نباید رفت و این بندهٔ نویسنده میخواهد چند کلمهای دربارهٔ آن بنویسد. دلایلی هم برای این کار دارد که به اختصار فهرست میکند. در عالم حرف شخصی و دلی کم نیست. تقریباً همه به نوعی حرفهایی شخصی و حالی و خصوصی میزنند و بعد میکوشند آنها را نظریهسازانه پردازش کنند. این حرف هم میتواند یکی از آن بیشمار حرفها باشد. ادامه…
کتابهای مزخرف
کتاب و کتابخوانی همیشه رنگی زیبا، روشنفکرانه، مدرن و شیکان و پیکان ندارد. گاهی کتابخوانی به نمودی از بدترین و زشتترین نمایههای و نمونههای زندگی ما آدمها تبدیل میشود. درک این نکته شاید برای برخی از کتابپژوهان و کتابخوانان جدی بدیهی بنماید، اما برای همان کسانی که آن دست کتابها را میخرند و میخوانند و دوست میدارند، سخت و ناشدنی است. ادامه…
آیا کتاب خواندن زندگی ما را بهتر میکند؟
این پرسش پاسخ چندان آسانی ندارد. نویسنده گمان میکند که این سؤال پاسخی دوجانبه، یعنی هم مثبت و هم منفی، دارد. کتاب خواندن خیلیوقتها زندگی خواننده را تغییر میدهد. گاهی آن را بهتر هم میکند. اما بسیار دیدهایم که کتاب خواندن زندگی خیلیها را بدتر کرده است. بسیاری از آدمها با خواندن کتابهایی خستهتر، عصبیتر، پژمردهتر، حریصتر، بیمبالاتتر و خلاصه بدتر شدهاند. اما اگر بخواهیم و بتوانیم در مجموع مطلب را بررسی کنیم و نظری بدهیم، شاید منصفانهتر آن باشد که بگوییم کتاب خواندن زندگی ما را بهتر میکند. ادامه…
آیا احمقها هم کتاب میخوانند؟
حماقت تعاریف مختلفی دارد. با این حال، نمیتوان آن را در یکی دو جمله یا عبارت تعریف کرد. مثلاً اگر آدمی ضریب هوشی پایینی داشته باشد که از هنجار معمول آدمها پایینتر باشد، روانشناسان او را فردی کانا میخوانند. اما چنین آدمی احمق خوانده نمیشود. اگر دانشآموزی از عهدهٔ حل یک تمرین ریاضی برنیاید، ممکن است تنبل نامیده شود، اما احمق خطابش نمیکنند.
ظاهراً بد نیست که حماقت را صفتی بدانیم که اغلب افراد عاقل و معمولی، با حد بهنجاری از هوش و عقل و تواناییهایی ذهنی، به آن موصوف میشوند. وقتی کسی کاری را که باید عاقلانه و با اندیشهٔ قبلی و همراه با طرح و نقشهٔ اولیه انجام دهد، ناگهانی و نپخته و نسنجیده و شتابزده انجام دهد، و نتیجهای زشت و خراب و خندهدار به دست آورد، مردم او را احمق میخوانند. وقتی تصمیمی نادرست میگیریم و درست صددرصد به ضرر خودمان عمل میکنیم، در حالی که راه با کمی نور چراغ عقل و مشورت روشنشدنی بوده است، دیگران حق دارند که ما را احمق خطاب کنند. بدبختانه بیشتر مواقع هم از این حق استفاده میکنند. ادامه…
فرصت تماشا
کتاب خواندن نوعی روزنه است. روزنهای از زندگی به طرف آنچه میخواهیم ببینیم، آنچه باید ببینیم، آنچه آرزو داریم ببینیم، آنچه میتوانیم و نمیتوانیم ببینیم. کتاب خواندن دریچهای است که از آن به خود، به جهان، به دیگران، به فردا، به دیروز، به هست و نیست نگاه میکنیم. این دریچه در این اتاق تنگ، منظورم همان زندگی است، راه عبور هواست. نفس ما از این دریچه تازه میشود. جان ما از این دریچه تماشا میکند. کتاب خواندن فرصت تماشا کردن است؛ بخت دیدن؛ وقت نگریستن.
وقتی کتاب میخوانیم این فرصت را پیدا میکنیم که از چشم دیگران جهان را ببینیم. وقتی کتاب فایدون افلاطون را میخوانیم، از پشت دو تیلهٔ سیاه چشمهای سقراط به مرگ مینگریم. آن فیلسوف کهنسال در واپیسن دم زندگی از مرگ سخن میگوید. این چیزی بیشتر از زندگی کردن به ما میآموزد. از نگاه سقراط به زندگی و مرگ نگریستن. این فرصت کم و بیقدری نیست. مرد پیر در لحظههای آخر از مرگ سخن میگوید و چنان مشتاقانه و بیاعتنا و رها به سویش میرود که اشک از چشم حاضران و سپس همهٔ خوانندگان عصرها و نسلها در میآورد. این فرصت تماشای سقراط و مرگ اوست. ادامه…
آیا کتاب خواندن مفهومی خودستیز است؟
کتاب خواندن کاری لذتبخش هرچند گاه رنجآور است. این تضاد بنیادین را نخست توضیح میدهم و سپس میکوشم اثبات کنم. لذت همیشه صرف و محض نیست. در دنیای زندگی ما آدمها لذتها چیزی برتر از جنس دنیای ما نیستند. هر چه لذت در عالم هست، در متن همین جهان شکل میگیرد. این است که همیشه لذت انسانی سمتوسویی انسانی دارد. انسان مرکب از چند بعد متفاوت و گاه متضاد است. وقتی سعی میکنیم از چیزی یا کاری یا حالتی لذت ببریم، در عین حال خودمان هستیم و همان ترکیب همیشگی را در خودمان داریم. مثالهایی مسئله را روشنتر میکند.
درست همان وقت که با دوستی نشستهاید و دارید از مصاحبت با او لذت میبرید یادتان میافتد که فردا قرار ملاقات بدی دارید و باید به جایی بروید که هیچ دوست ندارید. این یادآوری بیهنگام اعصابتان را به هم میریزد و لذت مصاحبت با آن دوست سالیان را خراب میکند. در اینجا همان خودستیزی و تضاد شکل گرفته است: لذت مصاحبت در عین غمگینی. ادامه…
فلسفهٔ کتاب خواندن
وقتی از فلسفهٔ کاری سؤال میکنیم حقیقتاً چه میپرسیم؟ شاید منظورمان این است که به چه دلیل آن کار را انجام میدهیم. یا مرادمان این است که چه انگیزه یا دلیل علمی خدشهناپذیری ما را وادار میکند آن کار را انجام دهیم. حتی ممکن است مقصودمان این باشد که به چه قصدی و هدفی این کار را میکنیم. معلوم است که در چنین وقتهایی که آدمها از فلسفهٔ کاری میپرسند، قصدشان واقعاً این نیست که دلایل فلسفی و صرفاً فلسفی کار را بدانند. چنین اصطلاحی اغلب به خودی خود هیچ ربطی به فلسفه به معنای معهود آن ندارد.
اما وقتی مثلاً از فلسفهٔ کتاب خواندن سؤال میکنیم هم میتوانیم همین مسائل را طرح کنیم. آدمی میپرسد: فلسفهٔ کتاب خواندن چیست؟ شاید منظورش این است: من به چه دلیل کتاب بخوانم؟ چگونه میتوانید مرا قانع کنید که کتاب بخوانم؟ اصلاً کتاب خواندن چه فایدهای دارد؟ چرا باید کارهای دیگر را رها کنم و بخشی از عمر خود را صرف خواندن کتاب کنم؟ اصلاً من چه از کتاب خواندن چه خواسته و امیدی دارم؟ ادامه…
سفری در تنهایی
وقتی برای نخستین بار در زندگی کتابی را، هر چه باشد، به دست میگیریم و ورق میزنیم، سفری را آغاز میکنیم که دیگر پایانی نخواهد داشت. این لحظه در زندگی هر یک از ما رنگی ویژه و آهنگی خاص دارد. برای هر یک از ما به شکلی مختص خودمان هویت مییابد. همیشه نخستین بارها در زندگی مهم است: اولین باری که راه میرویم، اولین باری که دوست پیدا میکنیم، اولین باری که کسی را دوست میداریم، اولین باری که به سفر میرویم، اولین باری که کتابی میخوانیم. این اولین بارها شکل زندگی ما را معلوم میکنند، به آن هویت میدهند، آن را جاودانه از آن ما میکنند، ما را از دیگران تمایز میبخشند، راههای جدیدی را پیش روی ما میگشایند و ما را به سمتی میبرند که خود میخواهند. ادامه…
آسیبشناسی زبان تألیفات دینی
قسمت دوم
چند آسیب بنیادین
۱. پختهخواری و آمادهخواری: برخی از نویسندگان کتابها و مقالات دینی در پی رسیدن به بازدهی زودهنگام و شتابزدگی در عرضه، از مطالب دیگران به نام و کام خود استفاده میکنند. استفاده از محتوا و نیز شکل زبانی مطالب دیگران موجب میشود که خلاقیت فردی از میان برود و تقلید جای تحقیق را بگیرد. در نتیجه این گونه مکتوبات اثری بر خواننده نمینهند و در فضای شلوغ فکری معاصر گم میشوند.
۲. کلیشهسازی: نویسندگان ما گاه به کلیشه مبتلا میشوند. این کلیشهها دو نوعاند:کلیشههای زبانی و کلیشههای فکری. الگوی اساسی کلیشه، یعنی تکرار آنچه پیشتر نیز وجود داشته است. کلیشههای فکری شامل کلیشههای جامعهشناختی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و مانند آن میشوند. کلیشههای زبانی هر گونه تقلید زبانی و خلق نکردن زبان مناسب یا پرهیز از کاربرد زبان معیار است. ادامه…
آسیبشناسی زبان تألیفات دینی
قسمت اول
تألیفات دینی گسترهٔ وسیعی دارند و شامل مطالب گوناگون با مخاطبان مختلف و رشتههای متفاوت و متعدد میشوند. از این رو شمولیت بخشیدن به آنها در یک نگاه آسیبشناسانه ممکن و مطلوب نیست. لازم است این تألیفات در دورههای مختلف بر حسب شرایط و موضوعات و مخاطبان و عوامل تعیینکنندهٔ دیگر سنجیده و بررسی شوند.
اما نکتهٔ مهم و انکارنشدنی این است که زبان در همهٔ این مکتوبات و تألیفات نقشی بنیادین دارد. اهمیت مطالعات زبانشناختی، ادبی و نیز سبکشناختی در کنار دیگر مطالعات در باب مکتوبات دینی نیست، بلکه در صدر همهٔ آنهاست.
آسیبشناسی این قلمرو، یکی از ارکان توجه به فرهنگ و اقتصاد آن است. اگر آسیبشناسی دقیقی دربارهٔ متون دینی صورت پذیرد، ضریب نفوذ تبلیغ دینی در میان مخاطبان افزایش مییابد و بر بسط مفاهیم دینی و ایمانی در جامعه افزوده میشود. ادامه…