فیروزه

 
 

بیلی باتگیت

بیلی باتگیت رمانی پست‌مدرن است. به قول دریابندری «زیرا بازگشت رندانه و شوخی‌آمیزی به شیوه‌های ادبیات گذشته است». درست مثل رمان «نام گل سرخ». این رمان عناصر دنیای مدرن را پشت سر گذاشته و این است که دریابندری می‌گوید وسوسه می‌شود چنین رمان‌هایی را «پشت‌مدرن» بخواند. این کتاب هم رمانی شاخص و خواندنی است و هم به دو جهت خاص دیگر اهمیت مثال‌زدنی دارد.

یکی شخصیت نویسندهٔ آن، ای. ال. دکتروف، است که به قول هولدن در ناتور دشت، آدم با خواندن کتاب‌های او دلش می‌خواهد تلفن را بردارد و به او زنگ بزند. به نظرم این نکتهٔ کوچکی نیست. هر نویسنده‌ای که چنین خصلتی داشته باشد، کتابی خواندنی خواهد داشت. با خواندن مطلب بعد حرفم را تصدیق خواهید کرد. دکتروف در مصاحبه‌ای چنین گفته است: «دخترم آمد گفت من یک گواهی غیبت احتیاج دارم. کاغذ و مداد را دستم داد. من شروع کردم: «خانم فلان عزیز. دختر من کارولاین … ». بعد فکر کردم نه این نشد. معلوم است که مطلب مربوط به دختر من کارولاین است. کاغذ را پاره کردم و دوباره شروع کردم: «دیروز فرزند این‌جانب». نه این هم نشد. این شد استشهادنامه. خلاصه این قدر جریان ادامه پیدا کرد که صدای بوق را از بیرون شنیدم. بچه هم داشت دستپاچه می‌شد. یک مشت کاغذ مچاله شده هم روی زمین ریخته بود و زنم داشت می‌گفت: «من باورم نمی‌شه. باورم نمی‌شه.» کاغذ و مداد را از دستم گرفت و فوری یک چیزی نوشت. من می‌خواستم یک گواهی غیبت بی‌عیب و نقص بنویسم. این تجربهٔ خیلی روشن‌ کننده‌ای بود. نوشتن کار خیلی مشکلی است. مخصوصاً نوشتن چیزهای کوتاه» (ص ۲۱). ادامه…


 

دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم

کتاب مجموعهٔ نه داستان از سلینجر است: ۱. «یک روز خوش برای موز‌ماهی» ۲. «عمو ویگیل در کافه‌ تی‌کت» ۳. «پیش از جنگ با اسکیموها» ۴. «مرد خندان» ۵. «انعکاس آفتاب بر تخته‌های بارانداز» ۶. «تقدیم به ازمه با عشق و نکبت» ۷. «دهانم زیبا و چشمانم سبز» ۸. «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل و هشتم» ۹. «تدی»

خواندن این مجموعه داستان چشم‌انداز دیگری به داستان‌های سلینجر نشان می‌دهد و خواننده را با ابعاد دیگری از شخصیت وی آشنا می‌کند. آن سلینجر تنها و منزوی اینجا هم خودش است، اما البته می‌توان گفت به رنگی دیگر. تنهایی راز‌آلود او را هم در اینجا می‌توان دید: وحشی و سرکش. این نقد جهان و انسان است و روایت روزگار تنهایی بشر. سلینجر خودش هم این‌گونه زیسته است: «چاپ کتاب دردسر به دنبال دارد و نویسنده را از زندگی معمول باز می‌دارد. از این که کسی توی آسانسور سر صحبت را با من باز کند یا در خیابان سر راهم را بگیرد، یا بخواهد ببیند چه دارم و چه ندارم بیزارم. دلم می‌خواهد تنها باشم. کاملاً تنها. دلیل ندارد که زندگی از خودم نباشد» ( ص ۱۰). ادامه…


 

صد کتاب معنوی که پیش از پنجاه‌سالگی باید خواند

۱. قرآن کریم ـ با ترجمهٔ بهاءالدین خرمشاهی
۲. نهج‌البلاغه ـ با ترجمهٔ سیدجعفر شهیدی
۳. صحیفهٔ سجادیه ـ با ترجمهٔ الهی قمشه‌ای
۴. نهج الفصاحه ـ با ترجمهٔ ابوالقاسم پاینده
۵. مثنوی ـ مولوی ادامه…


 

ناتور دشت، کتابی برای آدم‌های تنها

سلینجر یکی از نوادر داستان‌نویسی دنیاست. به علاوه، شخصیت‌ خودش هم عجیب و غریب است و می‌توان گفت جزو نوادر است. این نوبت کتابی معروف از او را معرفی می‌کنم که خواندنش برای کسانی که حتی گذرا و توریستی کتاب و به ویژه قصه و داستان می‌خوانند لازم و شگفتی‌آور است. ناتور دشت کتاب شاهکاری است. به گمان من و خیلی‌ها هر کس با این عقیده مخالفت کند چیزی از ادبیات و قصه نمی‌فهمد. شاید هم بخواهد به مدد این مخالفت تنور شهرت خودش را گرم‌ کند:
ـ «فلانی می‌گوید ناتور دشت شاهکار نیست. تازه چیز مهملی است.»
ـ «عجب جسارتی دارد. به این می‌گویند آدم واقعاً منتقد و مستقل. آدم باید بتواند نظر خودش را صریح و بدون ترس بگوید.» ادامه…


 

پایین آمدن درخت از گربه

کلمات پرویز شاپور

پرویز شاپور (متولد ۱۳۰۲ در قم) نویسندهٔ جمله‌هایی است که به نامگذاری احمد شاملو «کاریکلماتور» خوانده می‌شوند. شاپور این کار را بیش از چهل سال پیش آغاز کرد و تا هنگام مرگ ادامه داد. پس از او و به راهگشایی او نیز این «طرز» نوشتن جمله‌هایی کوتاه و ساده در زبان فارسی پا گرفت و جا افتاد. اکنون این گونه جمله‌ها در نثر و شعر و نیز در طنز به کار می‌روند و نوعی سبک می‌آفرینند.

خواندن کتاب‌های پرویز شاپور نوعی شنا کردن در نهر کوچک‌ آبی است که جان آدم را تازه می‌کند و شادمانی کودکانه‌ای به همراه می‌آورد. این شناگری ترس ندارد، خطر ندارد، فرح‌بخش است، ساده است، خستگی را از تن به در می‌کند و در یک کلام آدم را به دنیای زلال کودکی می‌برد. خواندن نوشته‌های پرویز شاپور سخت نیست، از سختی‌ها هم می‌کاهد. این توفیق کمی نیست که نویسنده‌ای بتواند خواننده‌هایش را به آرامش و رهایی ساده و کودکانه‌ای برساند. راز ماندگاری نام او نیز همین است. ادامه…


 

سن کمال

احمد شهدادی

مروری بر خاطرات سیمون دوبووار (جلد دوم)

سیمون دوبووار چنان بود که پدر یکی از شاگردهایش او را نامیده بود: راهبهٔ غیر مذهبی ( ص ۱۷۸). او در پی نجات می‌گشت و این رهایی را از طریق زندگی می‌جست. این نجات البته از خلال یقین‌ها دست‌یافتنی بود: « انسان وقتی یقین حاصل کرد، حتی اگر از توجیه آن ناتوان باشد، در مقابل جزر و مدها، حتی در مقابل عقل، باید به یقین خود بیاویزد» ( ص ۴۷ ). اما راه رسیدن به این چنین یقینی بسی دشوار است. باید با ادبیات، با فلسفه، با تعقل به عرصهٔ زندگی پا گذاشت. همین بود که سارتر به سیمون توصیه می‌کرد: « مواظب باشید زن خانه نشوید» (ص ۶۹). این نوع زندگی چنان که باز هم سارتر گفته بود، کاری سخت و فرساینده می‌طلبید. ادامه…


 

خاطرات دختری آراسته

احمد شهدادی

دربارهٔ کتاب خاطرات سیمون دوبوار

زندگی‌نامه‌ها و خاطرات یا یادداشت‌های روزانه یا حتی نامه‌ها و همهٔ کتاب‌هایی که با عنوان‌هایی مشابه نوشته‌ می‌شوند، کتاب‌هایی به اهمیت خود زندگی‌اند. شخصیت‌هایی که دوستشان می‌داریم یا مهمشان می‌شماریم، وقتی آینه‌ای پیش روی ما می‌گذارند که در آن روایت زندگی آنان را ببینیم و بخوانیم، برای ما دوست‌داشتنی‌تر می‌شوند.

زنان در این میان مهم‌ترند. هنوز درک این نکته که زنانی هستند که می‌توانند درست مثل مردان و بهتر و برتر از آنان بیندیشند، زندگی کنند و حتی این زندگی شکوهمندانه و غریب را روایت کنند، برای ما دشوار است. زنان هنوز موجوداتی شمرده می‌شوند که سخنی برای روایت ندارند. کسی به سخن آنان گوش نمی‌دهد. آنان باید دربارهٔ غذا و آشپزخانه و حاشیهٔ‌ پرده‌ها حرف بزنند و اگر چیزی بیش از این بگویند و توقع بدارند، محکوم به نفرت‌اند. ادامه…


 

آری، ویراستاران هم عاشق می‌شوند

احمد شهدادی

نگاهی به رمان تاریخ محاصرهٔ لیسبون نوشتهٔ ژوزه ساراماگو

از این به بعد، گاه به گاه کتابی را با هم می‌خوانیم و مرور می‌کنیم. ورق زدن کتاب‌هایی که پیش‌ترها خوانده‌ایم، خود نوعی کتاب تازه خواندن است. این با همهٔ‌ تکرارها فرق می‌کند. تکراری است درست مثل زندگی. مثل هر روز صبح که دوباره به تکرار از خواب بیدار می‌شویم.

ادبیات نوعی اعجاز می‌آفریند. به اعجاز می‌ماند که ما در این گوشهٔ جهان با مردی در آن‌ گوشهٔ جهان احساس هم‌سخنی می‌کنیم. وقتی حجاب زبان برداشته شود، معنا دست به کار می‌شود. آن وقت است که ما فارسی‌خوانان، کتاب ترجمه‌شده‌ای را از پیرمرد پرتغالی‌زبانی به دست می‌گیریم و آن وقت دیگر نمی‌توانیم آن را کنار بگذاریم. ژوزه ساراماگو در کهن‌سالی خاموش خود مرد و کتاب‌هایش در میان ما مانده‌اند. ادامه…


 

صد رمان و ‌داستانی که پیش از مرگ باید خواند

احمد شهدادی

معرفی کردن کتاب کار آسانی نیست. کتاب، به ویژه رمان و قصه، اغلب تبدیل به مسئله‌ای شخصی برای خواننده می‌شود. ما هر یک کتاب‌های خودمان را دوست داریم. معرفی کتاب می‌تواند به انگیزه‌ها و هدف‌های مختلف باشد. باید مخاطب را شناخت، موضوع را پرسید، گرایش مخاطب را مهم شمرد، هدف را معلوم کرد و خیلی باید‌های دیگر. ادامه…


 

کتاب‌بازی

احمد شهدادی

کتاب‌بازی یا Bibliomania داستان غریبی است. کتاب‌بازی هم مثل کبوتر‌بازی، مثل‌ قمار‌بازی، مثل خیلی‌ بازی‌های دیگر اعتیادآور است. واقعاً معلوم نیست چرا برخی از آدم‌ها چنان شیفتهٔ کتاب‌اند که حتی می‌توانند آن را بدزدند. این شیفتگی به کتاب، شیفتگی به علم و دانش و دانایی نیست. این آدم‌ها شیفتهٔ خود کتاب‌اند، جنس کتاب‌، بوی کتاب، رنگش، کاغذش، چسبش، صحافی‌اش، برق جلدش، خوشد‌ستی‌اش. وقتی کتاب‌ را جلوی دماغشان می‌گیرند و ورق‌هایش را به سرعت بر می‌زنند، بویی در دل و جانشان می‌پیچد که مستشان می‌کند. کیفور می‌شوند. تمام وجودشان از بوی خوش کتاب پر می‌شوند و دیگر فقط خودشان درمی‌یابند که چه لذتی در تن و روحشان دویده است. ادامه…