بیلی باتگیت رمانی پستمدرن است. به قول دریابندری «زیرا بازگشت رندانه و شوخیآمیزی به شیوههای ادبیات گذشته است». درست مثل رمان «نام گل سرخ». این رمان عناصر دنیای مدرن را پشت سر گذاشته و این است که دریابندری میگوید وسوسه میشود چنین رمانهایی را «پشتمدرن» بخواند. این کتاب هم رمانی شاخص و خواندنی است و هم به دو جهت خاص دیگر اهمیت مثالزدنی دارد.
یکی شخصیت نویسندهٔ آن، ای. ال. دکتروف، است که به قول هولدن در ناتور دشت، آدم با خواندن کتابهای او دلش میخواهد تلفن را بردارد و به او زنگ بزند. به نظرم این نکتهٔ کوچکی نیست. هر نویسندهای که چنین خصلتی داشته باشد، کتابی خواندنی خواهد داشت. با خواندن مطلب بعد حرفم را تصدیق خواهید کرد. دکتروف در مصاحبهای چنین گفته است: «دخترم آمد گفت من یک گواهی غیبت احتیاج دارم. کاغذ و مداد را دستم داد. من شروع کردم: «خانم فلان عزیز. دختر من کارولاین … ». بعد فکر کردم نه این نشد. معلوم است که مطلب مربوط به دختر من کارولاین است. کاغذ را پاره کردم و دوباره شروع کردم: «دیروز فرزند اینجانب». نه این هم نشد. این شد استشهادنامه. خلاصه این قدر جریان ادامه پیدا کرد که صدای بوق را از بیرون شنیدم. بچه هم داشت دستپاچه میشد. یک مشت کاغذ مچاله شده هم روی زمین ریخته بود و زنم داشت میگفت: «من باورم نمیشه. باورم نمیشه.» کاغذ و مداد را از دستم گرفت و فوری یک چیزی نوشت. من میخواستم یک گواهی غیبت بیعیب و نقص بنویسم. این تجربهٔ خیلی روشن کنندهای بود. نوشتن کار خیلی مشکلی است. مخصوصاً نوشتن چیزهای کوتاه» (ص ۲۱). ادامه…