فیروزه

 
 

زیبایی و هنر

مقدمه
نوشتار حاضر بر آن است تا با نگاهی هستی‌شناسانه، بر زیبایی در هنر به معنای نسخه‌برداری (بازنمایی یا محاکات) تأملی داشته باشد؛ لذا پس از تبیین دو نگاه معرفت و هستی‌شناسانه به زیبایی، به بیان نظریه نسخه‌برداری در هنر پرداخته و در نهایت، تعریف و زیبایی آن را به چالش می‌کشد.

زیبایی از دو منظر معرفت و هستی‌شناسی
گاه فارغ از این‌که آیا معرفت به زیبایی، امکان دارد یا خیر، اگر معرفت به آن ممکن است، از چه راهی و با چه ابزاری این امر تحقق می‌یابد؟ نفس ماهیت و حقیقت زیبایی مورد مطالعه قرار می‌گیرد و تمام همّ و غم، صرف وصول به حقیقت زیبایی و کشف آن می‌گردد که در این صورت موضوع معرفت، خود هستی و حقیقت زیبایی است؛ اما گاهی مطالعه زیبایی و دریافت آن، با توجه به تأثیری که زیبایی در ما می‌گذارد، و چیستی و ماهیت این تأثیر، صورت می‌پذیرد؛ که در این صورت ما به حقیقت زیبایی دست نخواهیم یافت، زیرا موضوع مورد بحث، دریافت زیباشناسانه‌ی ما — که نوعی معرفت است — خواهد بود. در حقیقت، معرفت من مورد مطالعه قرار گرفته که این امری قائم به من است. در این صورت مراد از زیبایی‌شناسی، شناخت حقیقت زیبایی (که اساساً غیر از درک‌کننده‌ی زیبایی است) نیست. پس در رویکرد معرفت‌شناسانه به زیبایی، متعلقِ معرفت درک زیبا‌شناسانه و در رویکرد هستی‌شناسانه، حقیقت زیبایی متعلقِ معرفت خواهد بود.

نظریه نسخه‌برداری (بازنمایی یا محاکات) در هنر
از نظریه‌های مطرح در تبیین ماهیت هنر، نسخه‌برداری است که قدمت تاریخی آن به یونان باستان و فرم‌های ایده‌آل (ideal forms) افلاطون می‌رسد. این فرم‌ها (که به مُثل افلاطونی معروف هستند) حقیقت موجودات عالم طبیعت‌اند و موجودات عالم طبیعت جز سایه و نسخ‌های از آن مُثل نیستند.

برخی اندیشمندان با استفاده از سخن افلاطون در تبیین ساختن (۱. مثال یا فرم ایدهآل را خدا می‌سازد؛ ۲. تخت‌خوابی که نجار می‌سازد؛ از روی فرم ایده‌آل نسخه‌برداری می‌شود ۳. تصویر تخت‌خواب از روی ساخته نجار، به دست نقاش ترسیم می‌شود) ماهیت هنر را نسخه‌برداری دانسته‌اند که در این صورت، نقاش از صور موجودات طبیعی و یا از صور اشیایی که به دست امثال نجار و آهنگر ساخته شده نسخه‌برداری می‌کند که هر دو، نسخه‌هایی از صور مثالی در عالم مُثل هستند. در پی ارزش نازلی که این تعریف — به سبب وساطت یا ساخته نجار در نسخه‌برداری هنرمند از امر عینی (فرم‌های ایده‌آل) — برای هنر قایل می‌شود و اثر هنری را نسخه‌ی نسخه‌ی امر عینی می‌داند و نه نسخه امر عینی، کوشش شده تا با تقریر دیگری از سخن افلاطون، هنر ارزشمندتر گردد.

در این تقریر، هنرمند به جای آن‌که از اشیای موجود در جهان محسوس نسخه بردارد از جهان صور مثالی نسخه برمی‌دارد. در این نگاه لزوماً این معنا وجود ندارد که ایده تخت‌خواب در ذهن هنرمند از آن مثال افلاطونی وجود دارد بلکه هنرمند صورت ایده‌آل را با چشم دل نگریسته و آن را به تصویر می‌کشد که به این ترتیب ارزش نقاشی هم‌سنگ تخت‌خواب نجار و موجودات جهان محسوس خواهد بود.

زیبایی و هنر (نسخه‌برداری)
آن‌چه در گفتار فیلسوفان و سخنوران در این عرصه یافت می‌شود ما را بدین معنا رهنمون می‌سازد که زیبایی‌شناسی آثار هنری، صرفاً جنب‌های معرفت‌شناسانه دارد. با کمی تأمل در هنر و تعریف آن در می‌یابیم که ملاک زیبایی آن (با صرف نظر از نقد و ایراد‌هایی که به تعریف هنر وارد است و بحث در آن مجالی دیگر را می‌طلبد) توهم یا ایجاد پندار (دیدن امر عینی) و رعایت قرارداد‌ها است و در نهایت فهم یک اثر هنری، مستلزم شناخت قراردادها و همانندی است. این سخن «کلمه زیبا و مشتقات و مترادفات آن، نه‌تنها در مورد طبیعت و آثار هنری بلکه برای ابراز درک و لذت زیبا‌شناسانه از چیزهای ساخته انسان هم که منظور اولیه از ساخت‌شان پدید آوردن یک اثر هنری نیست به کار می‌رود» پلی است برای برقراری ارتباط بین هنر و زیبایی. این جاست که توجیه و کشف ماهیت زیبایی به واسطه فحص در ماهیت و داوری زیبا‌شناسانه صورت می‌گیرد. چنان‌چه از این منظر مشاهده می‌شود زیبایی از مقوله درک است و مخاطب اثر هنری (با درک زیبا‌شناسانه خود و لذت بردن از آن) آن را می‌یابد. این نتیجه رنسانس و فعالیت‌هایی است که در قبال پاسخ به شکگرایی (ممکن نبودن معرفت به واقع) صورت گرفته و باعث شده تمرکز مباحث فلسفی غرب عمدتاً بر معرفت‌شناسی باشد؛ اما فیلسوفان مسلمان به علت مطرح نبودن جریان شکاکیت (غرب) در بین ایشان، محور فعالیت خود را بر هستی‌شناسی متمرکز نموده و در ضمن آن به برخی مباحث معرفت‌شناسی – که ضروری و لازم بوده – پرداخته‌اند. حال اگر با هنر و زیبایی به صورت هستی‌شناسانه روبه‌رو شویم، آیا می‌توانیم هنر را نسخه‌برداری بدانیم؟ آیا توجیه و تبیین زیبایی آثار هنری وابسته به درک هماهنگی بین اصل و نسخه و رعایت قراردادها است؟

ارزش تعریف به آن است که خود معرّف (تعریف‌شونده) را نشان دهد نه این که پای امر دیگری به میان آورد. وقتی هنر به عنوان نسخه‌برداری بیان می‌گردد، این پرسش مطرح می‌شود که اصلاً نسخه‌برداری یعنی چه؟ البته تبیین‌های خوبی راجع به نسخه‌برداری صورت گرفته و شاید اصلاً نیازی به تعریف آن نباشد اما آیا می‌توان این را تعریف حقیقی هنر دانست؟ مسلماً خیر، چرا که ماهیت نسخه‌برداری یا بازنمایی به طور کامل متمایز از هنر است.

باید تعریف چنان باشد که جامع افراد و مانع اغیار باشد و حقیقتاً خود هنر تعریف گردد یعنی اگر جنس و فصل (به اصطلاح منطقیون) یا ذاتیاتی برای آن وجود دارد، آن‌ها بیان گردند و یا اگر چنین نیست از ویژگی‌ها و عوارض ظاهری آن برای معرفی استفاده گردد نه این که از ماهیتی دیگر همچون نسخه‌برداری یا بازنمایی کمک گرفته شود. بر فرض پذیرفتن تعریف هنر به نسخه‌برداری، مراد از زیبایی اثر هنری در جمله «این تابلوی نقاشی زیباست» چیست؟ آیا این سخن «زیبا و مشتقات آن برای ابراز درک و لذت زیبا‌شناسانه از اشیای طبیعی آثار هنری و غیره است. زیبایی اثر هنری وابسته به درک هماهنگی بین اصل و نسخه و رعایت قرارداد‌ها است» صحیح است یا خیر؟ شاید با نگاهی سطحی بگوییم بله، اما اگر کمی دقت کنیم این سخن را صرفاً بیان حالت درونی خود در مقابل این اثر هنری می‌یابیم نه بیان زیبایی آن اثر.

استفاده از حالت درونی و ادراک ما در تبیین زیبایی آثار هنری، به میان کشیدن واسطه‌ای است که اساساً ماهیتی متمایز با زیبایی دارد و عبارت از درک است. زیبایی اثر هنری باید به گونه‌ای تبیین گردد که زیبایی، نمود و نمایی خاص و ناشی از اثر باشد چه مورد درک مخاطبی واقع گردد و چه نگردد. مثل بوی خوش گل‌ها که چه کسی آن را ببوید و چه کسی آن را نبوید گل بوی خوش را دارد و کسی که آن را می‌بوید از بوی آن لذت می‌برد. زیبایی نیز به همین گونه، نما و صورتی از اثر است.

نگاه معرفت‌شناسانه به هنر و زیبایی، عاجز از تعریف و تبیین ماهیت این دو است و چاره‌ای جز هستی‌شناسی برای حل این معما نیست.


 

هنر در نظر افلاطون

طرح روی جلداین اثر به دنبال دعوت فرهنگستان هنر از برخی اساتید، برای تهیه درس «گفتارهایی درباره زیبایی‌شناسی فلسفی و فلسفه هنر»، تهیه و تنظیم گردیده است و در دو بخش، «دیدگاه افلاطون درباره هنر» و «شعر و شاعری نزد افلاطون» را مورد بررسی قرار می‌دهد.

در بخش نخست که ۴۷ صفحه از این کتاب به آن اختصاص یافته است، نویسنده بیان می‌کند که در کتاب دهم جمهوری، افلاطون هنر را به تقلید تشبیه می‌نماید و شاعر و صورتگر را مقلدانی می‌نامد که از حقیقت سه مرتبه دورند یا نسبت به حقیقت در مرحله سوم قرار دارد؛ سپس مدعی می‌شود این گفتار افلاطون سبب شده تا برخی بدون بدون توجه به گفته‌های دیگر افلاطون، او را مخالف هنر بنامند.

در همین راستا، پس از بیان و تشریح سه معنای هنر (تخنه (فن و دانش) پوئسیس (تولید و ایجاد کردن، چه الهی و چه بشری) و میمسیس (نوع خاصی از تولید)) می‌گوید: هنری که مورد نقد افلاطون است نه تخنه است و نه پوئسیس، بلکه تنها پاره‌ای از اشکال میمسیس است.

او برای روشن شدن این امر که چرا افلاطون گونه‌هایی از تقلید را نمی‌پذیرد؟ یا چرا گاهی از هنرمند و هنر به خوبی یاد می‌کند و گاهی به مخالفت با آن‌ها می‌پردازد، نوشته‌ها و آثار افلاطون مورد بررسی و مداقه قرار می‌دهد.

وی پس از سیری در کتاب دهم جمهوری، رساله تیمائوس، کراتیلوس، سوفیست و مهمانی به این نتیجه می‌رسد که میمسیس از نظر افلاطون همواره دلالت منفی نداشته است؛ ولی برای پاسخ به این‌که چرا افلاطون در کتاب دهم جمهوری، صورتگری را تقلید می‌نامد و از آن انتقاد می‌کند؛ دو نکته را بیان و تشریح می‌نماید:

۱. هنر و پیوند آن با دانش؛
۲. انحطاط در زمان افلاطون.

اما بخش دوم (شعر و شاعر در نظر افلاطون)، ۲۰ صفحه پایانی کتاب را در بر می‌گیرد؛ و این مسأله را بیان می‌کند که چرا افلاطون شاعران را در زیبا‌شهر خود به آسانی نمی‌پذیرفت؟ چرا وی گاهی به ستایش شاعران می‌پردازد و گاهی به سرزنش ایشان؟ از یک طرف، شاعر را موجودی الهی می‌داند و از سوی دیگر، ایشان را بی‌چون و چرا در زیبا شهر خود نمی‌پذیرد؟


 

زیبایی چیست؟

مقدمه: در این نوشتار بر آن‌ایم تا با تأملی بر پرسشِ «زیبایی چیست؟»، دریابیم که آیا زیبایی قابل تعریف است؟ اگر قابل تعریف است، حقیقتِ آن چیست و بر چه اموری صدق می‌کند؟ آیا اصلاً در عالم خارج وجود دارد؟ ما چگونه آن را درک می‌کنیم؟

اگر فردی این پرسش را از شما بپرسد چه خواهید گفت؟ یا اگر شما از فرد دیگری بپرسید، در پاسخ چه می‌شنوید؟

شاید اولین پاسخ این باشد: «زیبایی چیزی است که انسان از آن لذت می‌برد یا آن را می‌ستاید» و یا گفته شود که به چیزهایی مثل گل، تابلوی نقاشی و … «زیبا» می‌گویند.

باید توجه داشته باشیم که منطق‌دانان روش‌های مختلفی در ارائه تعریف بیان می‌کنند، مانند تعریف به مصداق، تعریف به خواص و ویژگی‌ها و تعریف به حقیقت و ذاتیات. بهترین تعریف آن است که حقیقت معرَف را به ما نشان دهد.

شاید مناسب باشد قبل از بررسی تعریف زیبایی، ببینیم که چگونه به مفهوم آن دست می‌یابیم؟ انسان وقتی با اشیای خارجی، مثل گل، خانه، کوه، ساختمان، دریا، انسان و… روبه‌رو می‌شود، ذهنش از آن‌ها تصویربرداری می‌کند و در نتیجه مفهوم این امور نزد انسان شکل می‌گیرد؛ از این رو، آیا در قبال مفهوم زیبایی نیز مصداق و ما به ازائی این چنینی در خارج وجود دارد؟

به طور مسلم چنین نیست، بلکه ذهن به سبب ویژگی‌های خاص و تأثیر برخی امور، مفهومی را از آن‌ها به نام زیبایی انتزاع کرده و سپس بر آن‌ها حمل می‌کند، برای مثال، به سبب تأثیر آرامش‌بخش صدای آب یک رودخانه و لذتی که از آن حاصل می‌گردد، گفته می‌شود «به‌به! چه صدای زیبایی!».

تاکنون روشن شد که زیبایی مثل کوه، انسان و… در خارج یک وجود مستقل ندارد، بلکه در اشیای دیگر مثل صدا، پرنده، تابلوی نقاشی و… یافت می‌شود که در این صورت نمی‌توان برای تعریف آن، به دنبال ذاتیات (به اصطلاح منطق‌دانان) بود؛ زیرا زیبایی دارای جنس و فصل نیست. ( جنس و فصل همان ذاتیاتی هستند که در تعریف حقیقی از یک شیء بیان می‌شوند، مانند «حیوان» و «ناطق» در تعریف انسان ) بلکه امری عارض بر موجودات است و به تعبیری، بسیط است و جزء ندارد لذا قابل تعریف نیست، البته نه به این معنا که قابل درک نباشد ( که صرفاً تعاریفی که از آن ارائه می‌شود؛ شرح لفظ، بیان لوازم آن مانند لذت و آرامش، شمردن اموری که این عنوان بر آن‌ها صدق می‌کند و یا… است که هیچ یک را نمی‌توان حقیقتاً تعریف زیبایی نامید) زیرا زیبایی برای همه‌ی انسان‌ها؛ مرد و زن، کوچک و بزرگ، الهی و الحادی، شرقی و غربی، مدرن و سنتی امری معلوم و قابل وجدان است و حقیقت و معنایش کاملاً آشکار بوده و جز بر یک معنا صدق نمی‌کند، هر چند ممکن است در تطبیق این معنا بر امور خارجی، انسان‌ها با یکدیگر متفاوت باشند. برای مثال، فردی آرزوی زندگی در کلبه چوبی در وسط یک باغ را دارد و فرد دیگر یک واحد آپارتمانی در یک آسمان‌خراش شیشه‌ای.

همه انسان‌ها، زیبایی را نمود یک بود می‌دانند نمودی که باعث ابتهاج و سرور است. زیبایی، نمودی برای انسان عاقل است، که گاه از صدای یک حنجره و گاه از نحوه بنا و معماری یک ساختمان، یا صحنه‌های حادثه‌ای یا تراژدی یک فیلم یا تئاتر و… حاصل می‌گردد.

حاصل آن که حقیقت زیبایی جز نمود و نمایش نیست و به اصطلاح دیگر، امری عرضی است که از نحوه وجود موجودات درک می‌شود و برای هر انسانی کاملاً معلوم است و به علت بساطتش قابل تعریف حقیقی نبوده و صرفاً به لوازم و اعراضش تعریف می‌شود.


 

کودک فرخنده

پس از انقلاب در سایت و جایگزین شدن نسخه اصلی به جای آزمایشی، در راهروهای گرم گروه اندیشه و هنر صدای ونگ ونگ موجودی پا به عرصه‌ی هستی گذاشت که توجه‌ها را به خود جلب کرد. دبیر بخش خوشحال از این‌که زحماتش به بار نشسته، آب گرم به دست، دوان دوان، از پله‌ها بالا آمد و داخل اتاق شد، با خنده‌ای که بر لب داشت، و با ذوق و شوق، کودک زیبایی را که از ذهن‌های خسته‌ی هیئت تحریریه متولد شده بود، شست و قنداق کرد و سپس آن را در گهواره‌اش یعنی همان بخش اندیشه و هنر سایت قرار داد. امیدواریم شیرین زبانی‌های این کودک فرخنده که نتیجه زحمات بسیار اساتید و پژوهشگران گران‌مایه است خوانندگان محترم را که به دور گهواره‌اش گرد آمده‌اند، با پژوهش‌های هنری و مباحث زیبایی‌شناسیی که به مدد الهی سعی بر آن است که بسیار ساده و به دور از اصطلاحات و واژگان تخصصی ارائه گردند، آشنا سازد. امید است شما نیز ما را در این امر یاری نمایید.


 

کازابلانکا

آمریکا (برادران وارنر)، کارگردان: مایکل کورتیز. فیلمنامه: جولیوس اپستاین، فیلیپ اپستاین و هوارد کوچ. بر مبنای نمایش نامه «همه به کافه ریک می‌روند» نوشته مورای برنت و جون آلیس فیلمبردار: آرتور ادِسِن موسیقی: ماکس استانیر بازیگران: همافری بوگارت، اینگرید برگمن، پل هنرید، کلود رینز، کنراد فایت، سیدنی گرین استریت، دولی ویلس، پتر لوره و س.س.ساکال. سیاه و سفید ۱۰۲ دقیقه

– کازابلانکا، جنگ جهانی دوم. آمریکایی ماجراجویی به نام «ریچارد بلین» معروف به «ریک» (بوگارت) که بار یک عشق نافرجام را بر دوش دارد، دور از جبهه های جنگ کافه ای را اداره می‌کند. با ورود محبوبه قدیمی «ایلسا» (برگمن) همراه با شوهرش «ویکتور لاسلو» (هنرید) که از رهبران نهضت مقاومت است، خاطرات برای ریک زنده می‌شود. اما ایلسا به کازابلانکا آمده تا با ویکتور خود را به کشورهای آزاد برساند و به مبارزه با نازی‌ها بپردازند. حالا کازابلانکا زیر نظر حکومت ویشی (حکومت دست نشانده آلمانی‌ها) اداره می‌شود و نازی‌ها بر همه امور نظارت دارند بنابراین ترک کازابلانکا به آسانی و بدون کمک ریک امکان پذیر نیست. با این همه ریک ابتدا می‌خواهد دلیل جفای محبوبه را در چند سال پیش بفهمد.

– فیلم از همان سال نمایش محبوبیت بسیاری پیدا کرد و به زودی به عنوان اثری نمونه شناخته شد. رمانتیک ترین فیلم تاریخ سینما؟ بهترین فیلمی که در سیستم استودیویی هالیوود تولید شده است؟ یا بیش¬تر یک شمایل تا اثر هنری؟ بازی بی بدیل بوگارت یکی از محبوب ترین و احساساتی ترین چهره های تاریخ سینما را به دست داد. ترانه «در طی گذشت زمان» به عنوان سرودی بین المللی تلقی شد. بعضی از گفتگوهای «ریگ» و «ایلسا» را تماشاگرانی از گروه های سنی متفاوت در حد گفت و گوهای نمایش نامه های شکسپیر زمزمه کردند… و کازابلانکا به عنوان شهر عشاق محکوم به جدایی، دیگر فقط نامی بر نقشه جغرافیا نبود. ظاهراً همه مهره ها (به طور اتفاقی؟) برای این فیلم سر جای خودشان نشستند. بعید است که کاری هالیوودی بار دیگر در تمام زمینه ها اینگونه برنده بشود.