فیروزه

 
 

موج‌های لیزری

مادهٔ سبز و لزجی از دهان «بیلی» خارج شد.

«چی شده بیلی؟»

«مریض شدم مامان»

«حرفت احمقانه است. پسرها که مریض نمی‌شن!»

«چند تا دختر با موهای شرابی از بشقاب پرنده اومدن و من رو مریض کردن» ادامه…


 

آرزوی بیلی

وقتی فرماندار ایالت به بازدید پرورشگاه رفت، بچه‌ها برای سؤال و جواب به خط شدند. فرماندار از کنار آن‌ها رد می‌شد و می‌پرسید: «می‌خواهی چه کاره بشی؟» یکی از دخترها گفت:
«پرستار»

«آفرین! ما با کمبود پرستار مواجه هستیم.»

«پلیس»
ادامه…