فیروزه

 
 

توصیف یا دیالوگ؟

کاربرد دیالوگ این است که خواننده را به دنیای شخصیت‌ها وارد کند نه این که بخواهیم با استفاده از آن‌ها، همه حرف‌های داستان را در قالب جملات مستقیم ارائه دهیم. بعضی از نویسنده‌ها صحبت‌های شخصیت اصلی قصه را به دیالوگ یا مونولوگ‌های اول شخص تبدیل می‌کنند و داستانی با صدای واحد ارائه می‌دهند؛ صدایی که کنترل شده و از صافی ذهن شخصیت اصلی گذشته باشد. در این مواقع داستان خالی از توصیف است و هر چه می بینیم دیالوگ‌های مستقیم و یک طرفه‌ای است که همهٔ حرف داستان را با بیانی صریح به خواننده منتقل می‌کند. در این موارد توصیف به حاشیه رفته و دیالوگ میدان‌دار شده است.

یکی از دلایل کثرت استفاده از راوی اول شخص این است که نویسنده با این انتخاب، خودش را در استفاده هم‌زمان از توصیف و دیالوگ کامیاب می‌یابد و همه حرف‌هایش را به نحو مستقیم با مخاطبش در میان می‌گذارد. اما باید بگویم که این شیوه در ارائهٔ توصیف چندان کارآمد نیست و هیچ وقت دیالوگ تنها نمی‌تواند بار توصیف را هم به دوش بکشد. استفاده از راوی اول شخص، نویسنده را دچار مشکلات قابل ملاحظه‌ای ساخته و همه چیز را در حرف‌ها و ایده‌های نویسنده محصور و خواننده را تنها با یک شخصیت و یک صدای داستانی مواجه خواهد ساخت. در این گونه داستان‌ها ما فقط یک چهره می‌بینیم؛ چهره‌ای که خوب یا بد بودنش به انتخاب نویسنده وابسته است. ادامه…


 

جمله‌های محلی

یکی از راه‌های ایجاد تأثیر بیشتر بر خواننده استفاده از جمله‌هایی است که صبغهٔ‌ بومی و محلی دارند و تأثیر منحصر به فردی بر مخاطب می‌گذارند. در داستان کوتاهی به نام «این دختر» با شخصیتی مواجه می‌شویم که در منطقه کارائیب زندگی می‌کند. راوی این داستان مادر این دختر، یعنی مادر شخصیت اصلی است. البته این راوی در داستان حضور ندارد و ما فقط روایت او از ماجراهای داستان را می‌شنویم. یکی از کارهایی که این مادر انجام می‌دهد، نصیحت کردن دخترش است که این نصیحت‌ها در قالب مونولوگ‌های مادر [و به شکلی شبیه نریشن] بیان می‌شوند. حرف‌های مادر همان توصیه‌هایی است که طی سالیان طولانی به دختر گفته شده و در ذهن او جا گرفته‌اند و ما آن‌ها را در داستان به شکل مجموعه‌ای فشرده و منتخب می‌شنویم:
«شستن لباس‌ها را برای روزهای دوشنبه بگذار و آن‌ها را روی سنگ بینداز تا خشک شوند. لباس‌های رنگی را سه‌شنبه‌ها بشور و آن‌ها را روی طناب بینداز. زیر آفتاب داغ راه نرو. کدوها را در روغن خیلی داغ سرخ کن. طوری غذا بخور که دل بقیه را آب نیندازی. یکشنبه‌ها تمرین کن که مثل یک خانم راه بروی. … آدم‌های شلخته مثل علف هرز راه می‌روند[…] تو سعی کن این طوری راه نروی. در مدرسه با صدای بلند آواز نخوان»
ادامه…


 

چرا گناه می‌کنیم؟

برتری ترزا پورزکانسکی نسبت به نویسندگان دیگر در این است که او می‌تواند شخصیت‌های متعددی را وارد داستان‌هایش کرده، آن‌ها را به شکل منظم در جای خود قرار دهد و در مسیر پیشبرد داستان به کار بگیرد. در رمان «عطر کارتاژ» که آن را در سال ۱۹۹۴ نوشته، موقعیتی را ترسیم کرده که در دهه ۳۰ در «مونته ویدئو » اتفاق افتاده است. یکی از شخصیت های این رمان مردی به نام «کارمونا» است که همسرش را از دست داده و نسبت به دوستش «برون» حسی سرشار از حسادت دارد. برون به کارمونا پیشنهاد می کند که با خواهر همسر او ازدواج کند و کارمونا که اصلاً انتظار این برخورد صمیمانه را ندارد و با خیرخواهی برون کاملاً خلع سلاح شده، در صحنه‌ای از رمان به سراغ یک کشیش می‌رود تا با اعتراف به گناه، خودش را سبک کند و از عذاب گناه حسادت رهایی یابد. کارمونا در اتاق مجاور کشیش به انتظار می‌نشیند اما وقتی کشیش به طرف او می‌آید احساس می‌کند که قادر به سخن گفتن نیست. او محو تماشای کشیش است و نمی داند باید حرفش را از کجا شروع کند. هنر پورزکانسکی اینجاست که این صحنه دشوار را به سرعت جمع و جور می‌کند و اثری ماندگار از این گفت‌و‌گو در ذهن مخاطب باقی می‌گذارد. ادامه…


 

فقط قره قوروت تو را سرِ حال می‌آورد

تکیه کلام‌ها - بخش دوم

همیشه «ترزا پورزکانسکی» را به دلیل گرایش او به کوتاه کردن رمان و خلق شخصیت‌های منحصر به فرد و ماندگار در یک فضای داستانی کوتاه تحسین می‌کنم. آثار او محل آمد و شد آدم‌ها و شخصیت‌های گوناگون است، آدم‌هایی که با خصلت‌های عجیبشان درفضا معلق هستند و دائم به این طرف و آن طرف می‌روند.

سال‌ها پیش بود که با یک نویسندهٔ آرژانتینی آشنا شده بودم و پس از گفت‌و‌گوهای تلفنی و ارتباط دوطرفه‌ای که میان ما برقرار شد. تصمیم گرفتم کتاب‌های او را به انگلیسی برگردانم. برای این که ضابطهٔ ترجمه را رعایت کنم، مسئله را با او در میان گذاشتم تا در مسیر ترجمه راه درست را طی کنیم. یک روز ساعت شش صبح با من تماس گرفت و من که تازه از خواب بیدار شده بودم با غرش صدایی، که خش‌خش آن هنوز هم در ذهنم مانده، مواجه شدم که می‌گفت:
«جانی! نمونه ترجمه‌ای که برایم فرستادی درخشان است. خیلی درخشان! این شمارۀ پیشکار من در نیویورک است. ما می‌توانیم شروع کننده یک راه تازه در ترجمه باشیم؛ راهی که در آن میان نویسنده و مترجم ارتباط متقابل وجود داشته و حق هرکدام محفوظ باشد. هریک از ما می‌توانیم کلمات روشنگری برای کتاب بنویسیم و در مدتی که مشغول ترجمه هستی هم می‌توانیم از طریق تلفن یا نامه با هم ارتباط داشته باشیم» ادامه…


 

تکیه کلام‌ها

اگر ریاضیات نبود تو الان اینجا نبودی

توضیح مترجم: عمدهٔ مباحث کتاب «نگارش خلاق» نوشتهٔ «جری رینولدز» در ۲۰ نوبت در ستون «خلاقیت» فیروزه ارائه شد. تلاش من این بود که خلاصه‌ای مفید از مباحث این کتاب را ارائه دهم و خوشبختانه لینک‌ها و کامنت‌ها و ایمیل‌ها در کنار پیامک‌ها و صحبت‌های چهره به چهره نشان از رضایت خوانندگان عزیز از این سلسله نوشته‌ها داشت.

از امروز ترجمهٔ کتاب دیگری در این بخش ارائه خواهد شد، کتاب «سبک و صدا» یا به بیان بهتر «صدا و سبک» نوشتهٔ «جانی پاین». جانی پاین در این کتاب تلاش می‌کند تا راه‌های تقویت نوشته‌های داستانی و روش‌های زنده کردن شخصیت‌های یک اثر ادبی را به خواننده آموزش دهد. به نظر می‌رسد مخاطب این کتاب کسانی باشند که دوره‌های اولیه نگارش خلاق و فنون نویسندگی را طی کرده و اکنون می‌خواهند چیزهای بیشتر بیاموزند و عمق بیشتری به ایده‌ها، درون مایه‌ها و شخصیت‌های داستانی خود بدهند. می توانم بگویم استفاده از توصیه های این کتاب بیش تر در مرحله بازنویسی و پرداخت اثر داستانی مفید خواهد بود هرچنذ که این اثر در ایده یابی و رسیدن به شاکله داستانی هم کتاب قابل استفاده‌ای است. ادامه…