فیروزه

 
 

ایده‌های خوب خودشان برمی‌گردند!

یادداشت برندارید! شاید این حرف در تضاد با شهود یا الهام نویسندگی به نظر برسد، اما کمی صبر کنید، توضیح می‌دهم. در اولین پیش‌نویس داستانتان، شما به عنوان یک نویسنده تنها مایه دلگرمی زودگذری می‌یابید؛ و اگر خودتان یادداشتی بنویسید که بعداً نگاهی به آن بیندازید، خواهید دید که مطلبی خام، مبهم و شتابزده نوشته‌اید.

خودم وقتی تمام وقت دارم روی یک قطعه (داستان، رمان، نقد یا هرچیزی) کار می‌کنم، خیلی برایم دردناک است که بیرون از خانه باشم و ناگهان ایده‌ای ظاهراً مربوط به کارم به ذهنم برسد که نمی‌توانم آن را فوراً به نوشته‌ام اضافه کنم. این‌جور وقت‌ها خیلی سخت است که به دفترچه یادداشتتان دسترسی نداشته باشید، اما نظم بزرگ‌ترین معلم است و این کار (نگه داری ایده‌ها در ذهن و فوراً ننوشتنشان) به سرعت برایتان تبدیل به نوعی بازی می‌شود.

من ساخت جملات، بندها (صحنه‌ها و حتی یک فصل کامل کتاب) را در ذهنم طول می‌دهم تا کاملاً شکل نهایی خود را بیابند، بعد به آن‌ها اجازهٔ خروج می‌دهم. یاد گرفته‌ام که اگر آن نکته‌های ننوشته اهمیت و فایده‌ای داشته باشند، وقتی توانستم درست سر کار نویسندگی‌ام (پشت میزم) بنشینم، خودشان به ذهنم برمی‌گردند. اگر هم برنگردند، معلوم است که خرت و پرت‌هایی بوده‌اند که به هر حال باید دور می‌انداخته‌ام.

این نکته‌ها چه دوباره یادم بیایند و چه نیایند، اولین آزمون ارزش‌مندی یک کشف را پشت سر گذاشته‌اند. فکر کنم جایی خواندم که مریلین رابینسون هم همین کار را می‌کند، که اگر درست باشد، تأیید سفت و سخت همان چیزی است که شما می‌خواستید و دنبالش بودید.

Justin Taylor, author of The Gospel of Anarchy (HarperPerennial, 2011)