«مرد بیخصیصه» را ۷-۶ سال است که میخوانم، گاهی از سر تا ته و گاه بخشهایی اتفاقی از آن را. بارها به آن مراجعه کردهام. این کتاب ثابت کرده نرمشی برای مطالعه در محیطی عملی است. این کتاب در زمانهای مختلف، اتاقهای متعددی که در آنها مطالعه میکنم و لحظات گوناگونی از زندگیام، حضور دارد. هر فصل حکایتی را به پایان میبرد ـ اگر این کلمه تعبیر درستی برای آن باشد. ممکن است این حکایت دربارهٔ آبوهوا، پیدایش یک رابطهٔ عاشقانه، یک رسانهٔ ارتباطی یا یادداشتی بر تولید کارخانهای باشد که تأملی یا رسالهای در پی آن میآید. این رساله گسستی در پیوند داستانی کتاب نیست چرا که بخشی از کاری به شمار میرود که با داستان مانند زندگی برخورد میکند. ادامه…