گاهی که چندان معین نیست به این مشکل مبتلا میشوید. جوهر قلمتان میخشکد، امروزیتر اگر بخواهم بگویم صفحه کلید لپتابتان قفل میشود و دیگر نمیتوانید بنویسید. مینویسید، خط میزنید، پاک میکنید، پاره میکنید، بر میز میکوبید، حتی ممکن است بلایی سر لپتاب یا خودنویستان بیاورید اما هیچکدام افاقه نمیکند. نمیتوانید بنویسید. این قبض و بسطها برای هر نویسندهای اتفاق میافتد. این دوره ممکن است از چند روز تا چند هفته و گاه حتی تا چند ماه طول بکشد. برای من یک بار تا چهار ماه طول کشید. اوایل قدری گیج میشوید. حیرت میکنید. فکر میکنید که دیگر نمیتوانید بنویسید. اگر تنها از نوشتن ارتزاق میکنید طول کشیدن این دوره کار را برایتان دشوار میکند…
اما نسخهٔ پیشنهادی من چیست؟ میز کارتان را ترک کنید. به خیابان بروید. موسیقی گوش کنید. فیلم ببینید. حتی به تماشای سریالهای جفنگ تلویزیونی بنشینید. به دوستانتان سر بزنید. سعی کنید با آدمهای تازه آشنا شوید. چند روزی یا حتی چند هفتهای خوش بگذرانید. به سفر بروید. خلاصه از زندگی لذت ببرید… سرانجام لحظهای فرا میرسد که میبینید فرشتههای الهام قلم به دست به سوی شما میآیند. آنوقت است که باید فرصت را غنیمت شمرید. همهٔ کارهایتان رها کنید و فقط بنویسید. حتی لحظهای را از دست ندهید. ادامه…